بر اساس اندیشه و سیره امام على(ع) که برگرفته از قرآن کریم و اندیشه و سیره پیامبر اکرم(ص) است اکراه و اجبار در دین و دیندارى بى معناست و لازم است به عنوان آسیبى جدّى و پرخطر از آن پرهیز شود.
آیات متعدد الهى بیانگر این حقیقت و این حکم است که اکراه و اجبار در دین راه ندارد و نباید ایمان و اعتقادات و دین و دینداری را _ در هیچ یک از امورش _ به کسى تحمیل کرد.
(وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُوْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ ) کهف / ۲۹
و بگو این [ سخن ] حق و از سوى پروردگارتان است؛ هر کس که خواهد ایمان بیاورد، و هر کس که خواهد کفر ورزد.
(وَ لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکُوا وَ مَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ ) انعام / ۱۰۷
و اگر خداوند مى خواست، شرک نمى ورزیدند، و ما تو را نگهبان آنان نگماشته ایم و تو وکیل و کارساز آنان نیستى.
(وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِی الاَْرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُوْمِنِینَ ) یونس / ۹۹
و اگر پروردگارت [ به اراده حتمى ] مى خواست، تمامى اهل زمین ایمان مى آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا مى دارى تا این که مومن شوند؟
(وَ لَوْ شَاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ ) انعام / ۳۵
و اگر خداوند مى خواست، آنان را بر طریق هدایت فرا مى آورد؛ پس، از نادانان مباش.
(قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ) انعام / ۱۴۹
بگو حجّت رسا و روشن از آنِ خداوند است؛ و اگر مى خواست همگى شما را هدایت مى کرد.
(وَ عَلَى اللهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهَا جَائِرٌ وَ لَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ) نحل / ۹
و [ بیان ] راه میانه با خداوند است، و بعضى از آن [ راه ها ] بیراهه است؛ و اگر مى خواست همگى شما را هدایت مى کرد.
(إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً ) مزّمّل / ۱۹
این تذکارى است، پس هر که خواهد، راهى به سوى پروردگارش پیش گیرد.
(أَنـُلْزِمُکُمُوهَا وَ أَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ ) هود / ۲۸
آیا ما شما را در حالى که بدان اکراه دارید، به آن وادار کنیم؟
(فَذَکِّرْ إِنَّمَا مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ )غاشیه / ۲۲-۲۱
پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهنده اى و بر آنان تسلّطى ندارى.
(وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ ) ق / ۴۵
و تو به زور وادارنده آنان نیستى؛ پس هر کس را که از وعده عذاب من مى ترسد، به قرآن پند ده.
بنابراین منطق الهى اجازه اکراه و اجبار در دین _ هیج امر دینی _ را نمى دهد؛ و ایمان و اعتقاد و دینى که با اکراه و اجبار شکل گرفته باشد، فاقد روح ایمان و اعتقاد دینى است. از امیرمومنان على (ع) روایت شده است که مسلمانان به رسول خدا (ص) عرض کردند که اگر کسانى را که بر آنان قدرت دارى، بر دین اسلام وادار کنى، قطعاً تعداد ما بسیار بیش از این خواهد شد و بر دشمنان خود برترى خواهیم یافت. رسول خدا (ص) فرمود :
«مَا کُنْتُ لاَِلـْقَى اللهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِبِدْعَةٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.» التوحید ، صدوق ، ص ۳۴۲
من آن چنان نیستم که خدا را ملاقات کنم با ایجاد نوآوری و گذاشتن بدعتى که جایز نباشد و من از متکلّفان و اجبارکنندگان نیستم.
رسول خدا (ص) به صراحت و با قاطعیت اکراه و اجبار در دین را نفى کرده و هرگز در دعوت به اسلام و هدایت مردمان، با اکراه و اجبار دین را پیش نبرده و کسى را وادار به دیندارى نکرده است.
برخلاف تصور برخى که رسول خدا(ص) کسى یا کسانى را با نوعى فشار و تهدید، یا با لشکرکشى و جنگ به اسلام کشانده، هرگز چنین چیزى روى نداده است. نه قرآن کریم چنین اجازه اى داده، نه چنین کارى با عقل و اخلاق سازگار است، و نه سیره پیامبر چنین بوده است. رسول خدا(ص) به روشنى خلاف این پندار را گفته و خلاف این عمل کرده است.
گزارش شده است که پیامبر در سال هایى که خود را بر قبیله هاى عرب در موسم حج عرضه مى کرد، سخنش این بود :
«لاَ أُکْرِهُ أَحَدآ مِنْکُمْ عَلَى شَیْءٍ. مَنْ رَضِیَ مِنْکُمْ بِالَّذِی أَدْعُوهُ إلَیْهِ فَذَاکَ، وَمَنْ کَرِهَ لَمْ أُکْرِهْهُ. إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ تَحْرُزُونِی مِمَّا یُرَادُ بِی مِنَ الْقَتْلِ، حَتَّى أُبَلِّغُ رِسَالاَتِ رَبِّی، وَ حَتَّى یَقْضِی اللهُ لِی وَ لِمَنْ صَحِبَنِی بِمَا شَاءَ.» تاریخ الذهبی ، ج ۱ ، ص ۲۸۲
من به هیچ روى بر آن نیستم که احدى را بر پذیرش چیزى وادارم. هر که آن چه را من بدان فرامى خوانم بپسندد، پس جزو پذیرفتگان من خواهد بود؛ و هر که آن را نپسندد، من هیچ تحمیلى بر او ننمایم. آن چه اینک از شما خواهانم بیش از این نیست که امنیت مرا در برابر آنان که قصد کشتنم را دارند فراهم کنید تا پیام پروردگارم را برسانم و خداوند میان من و آنان که مرا دریافت هاند بر قوانین خود داورى کند.
پیامبر نه در دوران سخت مکّى و نه در دوران پرتلاطم مدنى، به هیچ روى دعوت و پیام خود را به کسى تحمیل نکرد؛ نه در دوران محکومیت و ناتوانى، و نه در دوران حاکمیت و توانایى.
فتح مکّه به سال هشتم پس از هجرت در واقع نقطه پایانبخش به قدرت سیاسى مشرکان به ویژه قریش بود. مکّه بدون خونریزى فتح شد و با رحمت آرام گشت. بسیارى از آنان که تا پیش از آن با پیامبر و مسلمانان جنگیده بودند و دشمنى ها نموده بودند اسلام آوردند. مهم آن است که هیچ کس بر پذیرش اسلام مجبور نشد. هر کس با انتخاب و اختیار خود پذیراى اسلام شد، پیامبر با روى گشاده او را ـ با هر پیشینه اى که داشت ـ پذیرا شد و هر که را نپذیرفت آزاد گذاشت.
بسیارى تا سال نهم و مدتى پس از آن در شرک به سر بردند و پس از آن بود که تقریبا همه پذیراى اسلام شدند. تاریخ سیاسی اسلام ، جعفریان ، ج ۱ ، ص ۵۹۴
پیامبر به شدّت مسلمانان را پرهیز مى داد از اینکه دین و دیندارى را به اکراه و اجبار بیالایند و آسیب زده نمایند، چنان که در سخنى والا این گونه رهنمود داده است :
«إِنَّ هذَا الدِّینَ مَتیِنٌ، فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ، وَ لاَ تُکَرِّهُوا عِبَادَةَاللهِ إِلَى عِبَادِاللهِ، فَتَکُونُوا کَالرَّاکِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِی لاَ سَفَرآ قَطَعَ وَلاَ ظَهْرًا أَبْقى.» الکافی ، کلینی ، ج ۲ ، ص ۸۶
بى گمان این دین استوار و پابرجا است، پس با نرمى و ملایمت بدان وارد شوید و در آن پیش روید، و عبادت خدا را بر بندگان خدا تحمیل نکنید و به اکراه به عبادت نکشیدشان، که در این صورت به سوارکار درمانده اى مى مانید که نه راهى پیموده و نه مرکبى برایش به جا مانده است.
فرزند قرآن و تربیت شده پیامبر اکرم (ص) یعنى على (ع) نیز هرگز هدایت و تربیت را به آفت تباه کننده حقیقت دیانت، یعنى اکراه و اجبار نیالود و برترین درس ها را به مردمان آموخت :
«وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ.» نهج البلاغه ، کلام ۲۰۸
مرا نرسد که شما را به چیزى وادارم که ناخوش مى انگارید.
در دیدگاه امیرمؤمنان على(ع) مبناى دعوت به دین و دیندارى نمودن، انگیختن آدمى و همراه نمودن و فعّال کردن وى است تا خود بخواهد و خویشتن را به درستى و از روى اعتدال و میانه روى به حرکت در مسیر کمال وادارد، چنان که فرموده است :
«أَفْضَلُ الاَْعْمَالِ مَا أَکْرَهَتْ نَفْسَکَ عَلَیْهِ.» همان ، حکمت ۲۴۹
برترین کارها آن است که در عینِ عدم تمایل نفس، خویشتن را بر آن وادارى.
امام على(ع) زور و فشار بیرونى در دین و دیندارى را بى اعتبار مى دانست و هر جا چنین مى دید به مخالفت برمى خاست و آن را نفى مى کرد. پیشواى آزادگان شنید که عمّاربن یاسر در تلاش براى هدایت مُغِیرَةبن شُعْبَه است، پس بدو فرمود :
«دَعْهُ یَا عَمَّارُ! فَإِنَّهُ لَمْ یَأْخُذْ مِنَ الدِّینِ إِلاَّ مَا قَارَبَهُ مِنَ الدُّنْیَا، وَ عَلَى عَمْدٍ لَبَسَ عَلَى نَفْسِهِ لِیَجْعَلَ الشُّبُهَاتِ عَاذِرًا لِسَقَطَاتِهِ.» همان ، حکمت ۴۰۵
عمّار! او را واگذار، چه او چیزى از دین برنگرفته جز آن چه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند، و به عمد خود را به شبهه ها درافکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند.
بر اساس اندیشه و سیره امام على(ع) که برگرفته از قرآن کریم و اندیشه و سیره پیامبر اکرم(ص) است اکراه و اجبار در دین و دیندارى بى معناست و لازم است به عنوان آسیبى جدّى و پرخطر از آن پرهیز شود.