آنهایی که گرفتاری ها و دردهایشان را در توییت های 280 کاراکتری نوشته اند، همین اطراف هستند، شاید اسامی و عناوین غیرواقعی داشته باشند اما خودشان و دغدغه هایشان واقعی اند.
پایگاه خبری جماران، میلاد شیراوند: اخیرا روایت یک کاربر جوان توییتری از فشارهای اقتصادی وارد شده بر زندگی اش در حساب توییتری خود باعث شده تا خیلی ها از این طریق بغض خود را بشکنند و ضمن هم ذات پنداری با او، تجربه ی شخصی شان را از دوران رکود و تورم به اشتراک بگذارند. انگار همه منتظر بودند تا یکی بیاید و اولین باشد.
این کاربر که بنا به گفته خود یک کارمند است و توانسته کتابی را هم ترجمه کند، این چنین بغض خود را می شکند:
«یه چیزایی هست آدم دودوتا چهارتا میکنه، یه نقشه راهی برا بهبود زندگی و رشد میچینه. این وضعیت قیمتا و درآمدا و پارتی و رانت و بازتوزیع ثروت... و اظطراب و تنشی که بین آدما هست، قشنگ حالت وحشت و فرار برام ایجاد کرده. حالا شاید ذهنم خستهس، ولی آخه این همه؟»
این کاربر توییتری تاکید می کند که از 16 سالگی در حال انجام کار پاره وقت برای حصول درآمد بوده و از 22 سالگی توانسته است کارمند باشد، اما نتوانسته با حقوق سه میلیون و هشتصد هزارتومانی کوچکترین پس اندازی برای خود داشته باشد.
وی اذعان می کند: «پساندازم صفره که هیچ، برای خرید گوشی از خانواده کمک گرفتم. حالا شاید بگین بیعرضه بودم و باهوش نبودم. قبول. ولی خب مگه قراره زندگی خوب برا همه باهوشا باشه؟ من متوسط چی پس؟ هرچی ۲۵ تا ۳۵ ساله اطرافم هست که مستقل هستند و پولشونو خودشون درمیارن، صبح و شبشون کاره و تقریبا پول اضافه ندارن.»
اشاره او به متوسط بودنش و حق و حقوقی افراد عادی در جامعه دارند، یکی از بارز ترین ویژگی های درد دل توییتی او است که باعث شده بغض دیگران را نیز بشکند.
کاربری با نام رعنا می گوید: «به وضعیت اسفباری رسیدیم که مصائبمون با تلاش و هوش و عرضه و زرنگی حل نمیشه. اگه بابای پولدار نداشته باشی کلاهت پس معرکهس.»
«پدر پولدار داشتن» برای موفقیت ذهنیتی است که این روزها رایج است و از زبان بسیاری از جوانان همراه با حس نادیده گرفته شدن و تبعیض شنیده می شود.
سعید در توییت های خود به وضع نسبتا مناسب خانواده خود نیز اشاره می کند و می گوید:
«اونی که خانوادهش نداشته چی؟ الآن یه دوستم هست که از ۱۸ سالگی مستقل بوده، اون ممکنه به خاطر کم داشتن ۴ میلیون تومن (از کل رهنی که به خونهش اضافه شده) بره منطقه ناامن شهر.
تاکید کنم من تو زندگیم کلی امتیاز داشتم. خدا رو شکر. الحمدلله. دارم از طرف یه سری آدم عادی صحبت میکنم.»
او به استخوان در گلوی این روزها که سرمایه دار شدن افراد با رانت است هم طعنه ای می زند و می نویسد: «حالا یه بعد روانی داستان، رانت و بازتوزیع عجیب غریب ثروته. یه عده هم سنوسال هستند، خونه مستقل تنها و ماشین و لباس خوب و وقت آزاد دارن.»
مسافت زیادی که خیلی ها روزانه برای کار بین تهران و مناطق اقماری اش طی می کنند و برخی از جامعه شناسان و روان شناسان نیز در این خصوص هشدار داده اند، سوژه توییت بعدی این کاربر است:
«یه رفیق داشتم همین سال پیش کار پیدا کرد، از پرند میرفت جمهوری کار کنه. کلی آدم هستند از کرج هر روز میان تهران و برمیگردند. هر روز! شما فکر کن هر روز فشار مترو و سرپا ایستادن و تنش روانی سه چهار ساعت راه. یه همکار فعلیمون ۵:۴۰ بیدار میشه که ۸ شرکت باشه
همین سال پیش یکی از نزدیکترین عزیزانم یه روزی زنگ زد گفت ۱۰ هزار تومن بریزم به کارتش که داشت یه چیزی میخرید کم داشت. اندازه چی بغض کردم. یه رفیق دارم ارشد گرفته، کارگری میکنه پیش برادرش، هر از گاهی زنگ میزنه میپرسه ۱۰۰ ۱۵۰ دارم قرض بدم بهش؟»
این بخشی از دل نوشته های کسی است که سایه شرایط اقتصادی و اجتماعی را بر سر زندگی خود می بیند و معتقد است که او و سایر کسانی که وضعیت بدتری از او دارند، متهم نیستند.
حال نوبت کاربرانی است که می گویند با دیدن این توییت ها برای اولین از رنج هایی که متحمل می شوند، می نویسند.
کاربری با نام zaza می گوید به خاطر نداشتن پسانداز و به روز نبودن لپتاپش و مشاهده در آمد عجیب برخی دوستان خود تا مرز افسردگی شدید رفته است.
کاربر «سالی مک براید» از داستان غم انگیز خود و اینکه عمل جراحی کیست دستی که با آن طراحی می کند را از بیم بیکار شدن و هزینه های آن دوسال به تعویق انداخته است می گوید.
کاربر mis.z از بر باد رفتن آرزوهایش می گوید و می نویسد: برای یکی به سن من، گفتیم خب دیگه نمیتونیم یه روز خونه بخریم، بعد شد ماشین خوب، حالا کم کم باید قید لپتاپ و موبایل رو بزنیم. انگار دیگه با طور عادی کار کردن رسما نمیشه به آرزویی رسید.
کاربری به نام لاله که می گوید فشار اقتصادی و اجتماعی باعث مهاجرتش از ایران شده می نویسد: «لحظه لحظهش رو زندگی کردیم. مخصوصا دو سال آخر ایران بودنم و اون چهار سالی که مستقل زندگی کردم و کار میکردم و از پس هزینهها برنمیومدم. فشار خانواده هم بود مرتب که داری تصمیمهای اشتباه میگیری. حمایت میکردن ولی توقع داشتن به ساز اونا بچرخم.»
مجتبی می نویسد: «این رشته توییت یکی از بهترین توصیفاتیه که از روزگار منِ جوان ِ ایرانی در دهه ۹۰ شمسی در کشوری که بینهایت دوستش دارم، نوشته شده.»
کاربر مریم نیز با اشاره به داستان غم انگیز مهاجرت نوشته است: «چقدر این حرفا حرف دل همه ماست. من ۳۳ سال با این تصویر از خودم و دنیام و خواستههام زندگی کردم که من آدمِ موندن و ریشه دووندنم و هیچ وقت نمیخوام مهاجرت کنم. رسیدیم به فروردین ۹۷ و شوک چندمین باره سقوط آزاد ارزش ریال»
برخی هم عادی بودن خود را غمگینانه پیش زمینه این سوال می کنند که چرا نمیشود با این شرایط یک زندگی عادی بدست آورد؟
اینها فقط بخشی از درد دل ها، گلایه ها و نارضایتی جوانانی است که کم هم نیستند. عمده شان می گویند تحصیل کرده اند و فقط میخواهند یک زندگی معمولی داشته باشند و نگران مخارج فردایشان نباشند.
صدای جوانانی که گلایه دارند و بغض فروخورده ی آنان متاسفانه در رسانه ها جای پررنگی ندارد و صداوسیما نیز به هرشکل که می تواند خود را با دغدغه های بسیاری از آحاد جامعه بیگانه و غریبه کرده است و تریبونش را کمتر برای این قبیل گلایه ها در اختیار ساکنان این سرزمین می گذارد.
آنهایی که گرفتاری ها و دردهایشان را در توییت های 280 کاراکتری نوشته اند، همین اطراف هستند، شاید اسامی و عناوین غیرواقعی داشته باشند اما خودشان و دغدغه هایشان واقعی اند و این نگران کننده است.
مخاطب گرامی؛ شما نیز می توانید دغدغه ها، گلایه ها و درددل خود در خصوص شرایط فعلی در قسمت نظرات این مطلب ثبت کنید.