در این مطلب می خوانیم: ' بچه‌ها در چه چیزهایی متفاوت هستند؟ آیا آن‌ها همه چیزهایی که بعدا به عنوان بزرگسال نیاز دارند را باید یاد بگیرند یا با برخی از آن‌ها به دنیا می‌آیند؟ بچه‌ها متفاوت از بزرگسالان فکر می‌کنند، آن‌ها هنوز کاملا دنیا را درک نمی‌کنند بنابراین همه چیز را متفاوت می‌بینند، اما این حالت زیاد طول نمی‌کشد، بچه‌ها حدود 11 سالگی بیشتر توانایی‌های ذهنی بزرگسالان را دارند، آن‌ها فقط تجربه و دانش به عمل درآوردن این مهارت‌های جدید را ندارند، اما بچه‌ها در چه چیزهایی متفاوت هستند؟ آیا آن‌ها همه چیزهایی که بعدا به عنوان بزرگسال نیاز دارند را باید یاد بگیرند یا با برخی از آن‌ها به دنیا می‌آیند؟ بچه‌ها در انجام برخی چیز‌ها بدتر از بزرگسالان هستند، اما در برخی چیز‌ها هم بهتر هستند.'
در ادامه این مطلب در بخش ' واقعیت یا تخیل؟ ' می خوانیم: ' اغلب بچه‌ها اعتقاد دارند چیزهایی اتفاق افتاده که در حقیقت اتفاق نیفتاده است، در واقع آن‌ها تصور کرده اند که چنین چیزی اتفاق افتاده است. چون برای آن‌ها گفتن تفاوت بین رویا و واقعیت سخت است، در واقع اگر از یک کودک بخواهید یک رویداد تخیلی را توصیف کند و سپس در آینده از او درباره سوال کنید، احتمالا به شما می‌گویند که واقعا اتفاق افتاده است. همچنین اگر مثلا از او بپرسید پیتزایی که دیروز خوردی چطور بود؟ در صورتی که در واقع پیتزایی نخورده، احتمالا با جزئیات برای شما توضیح می‌دهد که چطور بود.'
در ادامه این مطلب آمده است: ' اگرچه کودکان رویایی که خودشان ساخته اند را باور می‌کند، اما اگر فرد دیگری چیزی به آن‌ها بگوید که باورکردنی نباشد، احتمال کمی دارد که قانع شوند. دانشمندان کودکان را درباره اعتقادشان به اطلاعات ساختگی که به آن‌ها گفته شده بررسی کرده و دریافته اند که بچه‌ها به همان اندازه درباره چیزی که به آن‌ها گفته شده شک می‌کنند که آن را باور دارند، همچنین آن‌ها اشاره می‌کنند که دلیل اینکه بچه‌ها تفاوت بین رویا و واقعیت را نمی‌توانند ببیند این است که آن‌ها نمی‌فهمند چه چیزی می‌دانند و چه قدر می‌دانند، مهارتی که بیشتر مردم وقتی بزرگتر می‌شوند یاد می‌گیرند.'
این هفته نامه در بخش ' بقای شی' آورده است:' اگر می‌دانستید که چیزی دقیقا جلوی چشمتان پنهان است و سپس باز هم جلوی شما یک نفر آن را حرکت می‌داد و به جای دیگری می‌برد و پنهان می‌کرد، احتمالا به راحتی آن را پیدا می‌کردید. این بدیهی است، وقتی می‌بینید چه اتفاقی می‌افتد چطور ندانید که آن شی کجاست. اما اگر اسباب بازی یک کودک را بار‌ها جلوی چشمش زیر پتو پنهان کنید، و سپس آن را در مقابل کودک جابجا کنید و زیر پتوی دیگری کنار پتوی اول قرار دهید، کودک باوجود اینکه دیده اسباب بازی را زیر پتوی دوم گذاشتید باز هم زیر پتوی اول به دنبال آن می‌گردد، معمولا این اتفاق تنها تا 10 یا 12 ماهگی کودک مشاهده می‌شود و بعد از آن احتمالا دیگر این مشکل را ندارند. فیزیولوژیست رشد مشهور «ژان پیاژه» که اولین بار متوجه این تاثیر شد، معتقد است که کودکان تا 10 یا 12 ماهگی مفهوم بقای شی را درک نمی‌کنند که به معنای وجود شی حتی در صورت ندیدن آن است.'
در ادامه این مطلب در بخش ' زبان ' آمده است: ' به نظر می‌رسد بچه‌ها به سرعت می‌توانند زبان یاد بگیرند درحالی که بزرگتر‌ها باید تلاش و آموزش زیادی ببینند تا بتوانند به زبان دیگری غیر از زبان مادریشان حتی یک مکالمه ساده داشته باشند. هم چنین فرزندان خانواده‌های 2 زبانه می‌توانند بدون آموزش رسمی، دو زبان را همزمان یاد بگیرند. وقتی واقعا در این باره فکر کنید، عجیب به نظر می‌رسد، چون سال‌ها طول می‌کشد تا بزرگسالان به یک زبان جدید مسلط شوند. زبان شناس مشهور «نوام چامسکی» اظهار می‌کند که شما این را با کمک LAD یعنی دستگاه فراگیری زبان یاد می‌گیرید، دستگاه فراگیری زبان یک ابزار نظری در مغز است که به بچه‌های کوچک اجازه می‌دهد با سرعت زبان را یاد بگیرند، او نشان داد که تقریبا همه زبان‌ها کیفیت‌های مشابهی دارند که باید ابزارهای مشترکی برای ارتباط با همه آن‌ها وجود داشته باشد، اما بعد‌ها برای دستگاه فراگیری زبان چه اتفاقی می‌افتد؟ یک فرضیه این است که بعد از دوران بحرانی، یک دوره کوتاه در اوایل زندگی که برای کسب زبان لازم است، دستگاه فراگیری زبان بسیار ضعیف می‌شود. بحث‌های زیادی درباره مدت این دوره وجود دارد، اما برخی 18 سالگی و برخی 9 سالگی را پایان این دوره می‌دانند.'
در بخش ' ثبات ادراک ' این مطلب آمده است: ' اگر کسی آب را از یک لیوان شیشه‌ای پهن داخل یک لیوان دراز و باریک بریزد، می‌دانید که مقدار آب هر 2 لیوان برابر است، چون هیچ آبی اضافه نشده است. اما بچه‌ها تا 7 سالگی این توانایی را ندارند و معمولا فکر می‌کنند لیوان بلند و باریک آب بیشتری دارد، چون بچه‌های کوچک «برگشت پذیری» ندارند، آن‌ها نمی‌توانند درک کنند که جابجایی در ظروف مقدار مایع را تغییر نمی‌دهد و نمی‌توانند ارتفاع و عرض را در کنار هم قرار دهند و فقط به ارتفاع یا فقط به عرض توجه می‌کنند یا هر 2 را نادیده می‌گیرند.'
هفته نامه ندای همدلی در ادامه این مطلب در بخش ' چهره‌ها ' این گونه آورده است: ' شاید در باغ وحش‌ها متوجه شده باشید که به سختی می‌توان حیوانات یک گونه را از هم تمییز داد، چون به نظر ما آن‌ها شبیه هم هستند، چون مغز ما عادت ندارد مثلا تفاوت 2 میمون را بگوید. اما نوزادان خیلی کوچک هم زمان زیادی نداشته اند که مغزشان بتوانند چهره‌های انسان‌ها را از هم تشخیص دهد بنابراین فقط می‌توانند گونه‌های مختلف را درک کنند. نوزادان در 6 ماهگی می‌توانستند بگویند چهره میمونی که به آن‌ها نشان داده شده جدید است یا آن را قبلا دیده اند، اما این توانایی در 9 ماهگی ناپدید می‌شود و در این سن نوزادان به اندازه بزرگسالان بد عمل می‌کنند.'
در ادامه این مطلب در بخش ' تفکر انتزاعی ' می خوانیم: ' کودکان کمتر از 11 سال عمدتا براساس واقعیت فکر می‌کنند و نمی‌توانند به مشکلاتی فکر کنند که نیاز به انجام چیزهایی دارد که نمی‌توانند ببینند، آن‌ها در استدلال انتزاعی خوب نیستند، وقتی روانشناس «رادولف شافر» از کودکان 9 ساله پرسید چشم سوم را کجا می‌گذارد، همه آن‌ها گفتند در پیشانی، یک نقطه بسیار بیهوده، چون در حال حاضر 2 چشم در این جهت داریم. اما 11 ساله هال چشم سوم را در جاهایی مثل دست قرار دادند تا بتوانند همه جا را ببینند. بچه‌های کوچکتر نمی‌توانند این چنین فکر کنند.'
در بخش ' آنچه میدانند را می‌کشند نه آنچه می‌بینند ' این مطلب آمده است: ' بیشتر بچه‌های کوچک بسیار بدتر از بزرگسالان نقاشی می‌کنند که البته تقصیر آن‌ها نیست، آن‌ها نمی‌توانند دست هایشان را با دقت کافی کنترل کنند تا خطوط صاف بکشند. اما فقط این نیست، روانشناسان رشد فنجانی مقابل بچه‌های 5 تا 9 ساله قرار دادند که بچه‌ها می‌دانستند یک دسته دارد، فنجان طوری قرار داده شده بود که نمی‌توانستند دسته فنجان را ببینند، بعد از بچه‌ها خواسته شد دقیقا آنچه را می‌بینند بکشند، به طرز عجیبی کودکان 5 تا 7 سال دسته‌ای که نمی‌دیدند هم کشیده بودند، اما بچه‌های بزرگتر دسته را نکشیده بودند. این تفاوت بین بچه‌ها و بزرگسالان است، اگر از یک بزرگسال بخواهند دقیقا آنچه را می‌بیند بکشد، بدیهی است که دسته را نمی‌کشند، اما بچه‌ها آن را می‌کشند، چون می‌دانند وجود دارد.'
هفته نامه ندای همدلی در بخش ' اخلاق ' این گونه آورده است: ' شما اخلاق کاملا پیشرفته دارید، چون اهمیت انجام دادن چیز‌ها با نیت خوب، پیروی از قانون و... را می‌دانید. حتی شاید درک کنید که گاهی قوانین باید شکسته شوند، اما استدلال اخلاقی کودکان پیچیده نیست، در واقع عقاید اخلاقی بچه‌های کوچک بر پایه اجتناب از تنبیه است. استدلال آن‌ها سپس تکامل می‌یابد و می‌دانند اگر درست رفتار کنند پاداش می‌گیرند و در نهایت استدلال اخلاقی آن‌ها شبیه بزرگسالان می‌شود، در یک تحقیق از بچه‌ها پرسیده شد کدام بدتر است؟ شکستن تعداد زیادی لیوان شیشه‌ای به طور اتفاقی یا شکستن عمدی یک لیوان؟ بدیهی است که وقتی با هدف انجام شده باشد بدتر است، اما بچه‌های کوچکتر که اصول اخلاقیشان هنوز توسعه نیافته شکستن تعداد زیادی لیوان را بدتر می‌دانند.'
در ادامه این مطلب در بخش ' تئوری ذهن ' می خوانیم: ' تئوری ذهن درک این است که دیگران متفاوت از ما فکر می‌کنند و همه آنچه را ما می‌دانیم نمی‌دانند. بچه‌های کوچکتر این را نمی‌فهمند و فکر می‌کنند هرچیزی که آن‌ها می‌دانند را همه می‌دانند، این توسط افراد مختلفی آزمایش شده است، در یکی از این آزمایش‌ها یک نفر اتاقی را ترک می‌کند که یک کودک در آن قرار دارد و شخص دیگری مقابل چشم کودک یک اسباب بازی را مخفی می‌کند، سپس از کودک پرسیده می‌شود فکر می‌کند کسی که اتاق را ترک کرده کجا دنبال اسباب بازی می‌گردد. بچه‌های کوچکتر احتمالا جای شی پنهان را نشان می‌دهند.'
این هفته نامه در بخش ' تعمیم ' این گونه آورده است: ' اگر پای نوزاد را با یک نخ به آویز تخت ببندید، خیلی زود یاد می‌گیرد با تکان دادن پایش، می‌تواند آویز را حرکت دهد. کودک یادش می‌ماند که اگر دفعه بعد هم روی تخت قرار داده شود می‌تواند این کار را انجام دهد، جالب اینکه اگر کوچکترین تغییری در تختی که کودک در آن قرار گرفته ایجاد شود، فراموش می‌کند که می‌تواند آویز را حرکت دهد، حتی تغییری به سادگی تغییر رنگ پتو. نوزاد توانایی تعمیم دادن تعاملات خود با جهان را ندارد بنابراین فقط در همان شرایط می‌تواند به یاد آورد چطور آویز را حرکت دهد.'
منبع: هفته نامه ندای همدلی
8135/2093
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.