در این مطلب می خوانیم: 'رسیدن به توسعه پایدار نهتنها متّکی بر رفاه اجتماعی و اقتصاد پایدار بوده بلکه نیازمند داشتن یک فرهنگ زیستمحیطی در میان جامعه های انسانی است. در این مقاله با توضیح مختصری از فرهنگ محیط زیست و توسعه پایدار، به بررسی تأثیر فرهنگ زیستمحیطی برای رسیدن به اهداف توسعه پایدار پرداخته شده است. عقیده ها و باورهای سودگرا و بهرهکشی به جای بهرهبرداری از طبعیت نهتنها محیط زیست را تباه میکند بلکه سرانجام به حیات روی زمین پایان میدهد؛ بنابراین با جمعآوری دادهها به روش کتابخانهای، نتیجه های به دست آمده حاکی از این است که بشر و جامعه های امروزی برای حفظ بقا و داشتن زندگی سالم، نیازمند یک فرهنگ محیط زیستی صحیح است تا میان نیازهای انسان به توسعه و محیط زیست، تعادل برقرار کند.'
محققان این مقاله در بخش مقدّمه آن آورده اند: 'بشر بهعنوان موجودی که در حال حاضر بر روی این کره خاکی زندگی میکند، همواره به فکر پیشرفت و توسعه مرزهای زندگیاش است. ابنای بشر در کنار یکدیگر جامعه ها را ایجاد کردند. سپس به فراگیری روشهای زندگی در کنار یکدیگر پرداختند و در نتیجه این تعامل اجتماعی، نوعی فرهنگ خاص را در میان خود رواج دادند؛ بهعبارتی، فرهنگ محصول میراث اجتماعی است و در شکلگیری آن عواملی مانند اطّلاعات و دانشهای موجود در جامعه، تحوّلات و تغییرات اجتماعی، روابط اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی مداخله دارد (محسنی، 1381: 86).'
در ادامه این مقاله می خوانیم: ' زندگی بشر از طبیعت و محیط زیست اش آغاز شد و بقای زندگی انسان همواره وابسته و متّکی بر حفظ محیط زیست است و محیط زیست، به تمام عوامل زنده و غیرزنده گفته میشود که فرد یا جمعیّت را در هر مرحله از چرخه زندگیاش تحت تأثیر قرار دهد. گاه از محیط زیست برای مشخّص کردن مجموعه شرایط خاصّی که پیرامون پدیده ویژهای مطرح است، نیز نام برده میشود (بوتیکین، کلر، 1390 : 649). بهطورکلّی، محیط زیست، سامانهای تعریف میشود که انسان، طبیعت و فرهنگ، عنصرهای تشکیلدهنده آن به حساب میآیند؛ بنابراین، تغییر نگرش و رفتار جامعه در رابطه با ارزش و اهمّیّت محیط زیست برای ادامه حیات بشر، امری ضروری است (پورقاسم، خلج، 1387). توسعه پایدار، توسعهای است که نیــــــازهای نسل فعلی را بدون خدشه آوردن بر توانایی نسلهای آینده در تأمین نیازهای خود تأمین کند. از این تعریف ها به نظر میرسد که هدف توسعه پایدار، حفظ جامعه های انسانی از طریق نوعی توسعه است که سیستمهای پایهای پشتیبان زندگـی محیط زیستی را از بین نبرد (مهربانی، کاوه، 1386). مسأله اصلی این تحقیق در واقع یافتن رابطه میان فرهنگ محیط زیست و تأثیرش بر رسیدن به توسعه پایدار است و اینکه آیا فرهنگ زیستمحیطی راهکاری مناسب برای رسیـــدن به توسعه پایدار میباشد یا خیر.'
این مقاله ادامه داده است: 'اهمّیّت و ضرورت این تحقیق در این است که انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی بدون داشتن یک فرهنگ زیستمحیطی، بقای خود و تمام موجودات زیستمند این کره خاکی را به زوال میکشاند و اگر تنها با دید سودگرایانه و اقتصادی به محیط زیست و منابع طبیعی بنگرد، طولی نمیکشد که نسل انسان به دست خودش منقرض خواهد شد.'
در بخش 'فرهنگ محیط زیست' این مقاله می خوانیم: 'رابطه میان فرهنگ و محیط اطراف، از بسیاری جهات اهمّیّت دارد؛ زیرا از تأثیر محیط زیست است که فرهنگ ما بر ما اثر میکند. محیط زیست ما در قالب فرهنگمان درمیآید و برعکس (افلاکی؛1386). فرهنگ، عامل اصلی و به معنای موتور توسعه پایدار و حفاظت از محیط زیست است. بهبود محیط زیست زمانی حاصل می شود که محیط طبیعی و فرهنگی انسان با هم مرتبط باشند. لازمه تحقّق چنین هدفی، وجود اخلاق زیستمحیطی در تمام اقشار یک جامعه در یک کشور است. اخلاق زیستمحیطی، رفتار ایدهآل بشر نسبت به محیط زندگی خود اعمّ از محیط طبیعی، محیط اجتماعی و فرهنگی است (اژدری،1382، 27).'
این مقاله همچنین آورده است: 'مجموعه رفتارهای ضابطهمند در بستر فرهنگ، موجب جهتبخشی به ابعاد مختلف زندگی خواهد بود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ، ریشه و ساختار اصلی توسه همهجانبه است و زمانی میتوان انتظار شادابی و پویایی را برای جامعه داشت که این ساختار به صورت اصولی انجام یافته باشد. متأسّفانه غالب جمعیت کشور در زمینه فرهنگ زیستمحیطی با چالشهای معتنابهی روبهرو است و وسعت دامنه، مقیاس و پیچیدگی آن بیسابقه است. فشار آلودگیهای زیستمحیطی در مرز بحرانی است و هنوز جامعه فرهنگی کشور در سطح های ادراک مفاهیم، روششناسیهای نوین و غیره نتوانسته است آنطور که باید و شاید به صورت فرهنگ زیستمحیطی و کاربردی در کشور جایگاهی پیدا کند. با اینکه در اصل پنجاهم قانون اساسی، اهمّیت حفظ محیط زیست بسیار زیبا توصیه شده و قوانین و مقرّرات دیگری هم به تبعیت از آن تهیه و تدوین و مصوّب گردیده است امّا حفظ محیط زیست، تنها به حالت شعار باقی مانده است زیرا به دلیل خلأهای آموزشی و آگاهیهای زیستمحیطی، نبود احساس مسئولیت در کلّ جامعه، عدم اخلاق اجتماعی مناسب و به طور خلاصه فقر فرهنگی ناشی از آن، آلودگی های زیست محیطی کشور را به مرز بحرانی سوق داده است (ادهمی، اکبرزاده، 1392: 38).'
در ادامه این مقاله می خوانیم: 'مهمّترین هدف در ارتقای فرهنگ زیستمحیطی افراد جامعه، ایجاد شناخت در مورد اهمّیّت تعامل انسان با محیط زیست و تأثیر عملکرد وی به صورت منفی یا مثبت برمحیط است (راحمی، طاهری،1383). برخورداری از سواد بهعنوان نوعی توانایی ارزشمند، غنای فرهنگی و اجتنابناپذیر زندگی توأم با رشد ارزشهای انسانی است. امروزه حیات رو به رشد جامعه ها با میزان سواد و دانش پیوند خورده است؛ بنابراین ایجاد تحوّل و ارتقای فرهنگ زیستمحیطی، مستلزم افزایش بهرهوری نیروی انسانی در زمینه مسائل زیستمحیطی و اشاعه آموزش زیستمحیطی در ابعاد گستردهتر میباشد (فرصت، 1384: 23).'
این مقاله همچنین آورده است: 'تبلور فرهنگ زیستمحیطی در جامعه این است که آحاد مردم جامعه از هر جهت محیط زیست را یک پدیده حیاتی و باارزش بدانند و هیچگاه به عوامل تشکیلدهنده آن (هوا، آب و زمین) آسیبی نرسانند؛ اگر 10 درصد از افراد جامعه سیگار بکشند، به طور یقین در حقّ بقیه ظلم میکنند و حقّ آنها را ضایع میکنند و یا اگر 20 درصد از افراد دارای ماشین باشند و با سوخت موادّ فسیلی در ماشینشان ایجاد آلودگی کنند، دیگران را از استنشاق هوای سالم محروم میکنند. فرهنگ زیستمحیطی در واقع این است که من و شما و همه افراد جامعه بهطور برابر از امکانات محیط زیست برخوردار باشیم (پورنجف، 1386، 49).'
در ادامه این مقاله می خوانیم: 'آنتونی گیدنز، برخلاف جامعهشناسان کلاسیک، جنبشهای زیستمحیطی را کوششی برای استقرار فردی بنیادهای اخلاقی و امنیت هنجاری در زندگی مردم میداند. اخلاقیاتی که وی آن را میپسندد، آن اصولی هستند که در دنیای امروزی و شهرنشینی از بین رفتهاند (یکی از پدیدههای نوسازی شهری، از دست رفتن حسّ زندگی در میان نظم طبیعی است. زندگی در محیط شهری، مردم را از واقعیات دنیای طبیعی و وابستگی جامعه به آن دور می کند.) (بری، 1381: 121و 124). در بُعد اجتماعی ـ فرهنگی توسعه پایدار میتوان به آیندهنگری و مسئولیّتی که نسبت به نسلهای آینده و تأمین نیازهای آنها وجود دارد، سلامت جامعه و توجّه به بهداشت و کیفیّت زندگی مردم، عدالت اجتماعی، مشارکت مردمی و تأکید بر حسّ جمعگرایی و تصمیمگیری شفّاف و آموزش مردم اشاره کرد. در این مفهوم، جامعه پایدار فقط به توسعه کمّی و کالبدی علاقهمند نیست بلکه به توسعه کیفیّت نیز علاقهمند و به دنبال فرآیند پایدار زندگی برای نسل حاضر و نسلهای آینده است (ثقهالاسلامی، عمید، 1385).'
در بخش 'فرهنگ محیط زیست و توسعه پایدار' این مقاله آمده است:' تأثیری که انسان بر محیط زیست میگذارد، ناشی از رفتار و عمل او در محیط پیرامون خویش است. واقعیّت امر این است که انسانها با توسعه علوم و تکنولوژی توانستهاند روزبهروز دامنه دخالتها و تأثیرهای خود را بر محیط زیست بیفزایند تا آن را در جهت دستیابی به سود و رفاه مادّی بیشتر مهار کنند. (کیانی هفت لنگ، 1384). همچنین، نبود یک فرهنگ زیستمحیطی صحیح نهتنها راه به سوی توسعه پایدار نمیبرد بلکه سرانجامِ آن، زوال و تخریب 100 درصدی منابع و از دست دادن آنهاست. در توسعه پایدار، چهار بُعد اصلی محیطی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دخالت دارد که همگی در یک بافت منسجم درهم تنیده شدهاند و به صورت متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند؛ بهطوریکه نمیتوان آنها را جدای از یکدیگر تصوّر کرد. به عقیده گارسیا (2010م.)، اگر توسعه پایدار را به سقف یک ساختمان تشبیه کنیم، ابعاد محیطی، اقتصادی و اجتماعی، ستونهای آن را تشکیل میدهند که بر فرهنگ جامعه یعنی زیربنای ساختمان استوار شدهاند. (Seers, D. 1969) (به نقل از آراسته، حمیدرضا و امیری).'
این مقاله مطلب خود را چنین نتیجهگیری کرده است: ' فرهنگ و اجتماع، محیط زیست و اقتصاد، سه رکن اساسی توسعه پایدار است که نشان از همبستگی فرهنگ محیط زیستی و توسعه پایدار دارد و فرهنگ زیستمحیطی، نوعی رفتار و روش زندگی است که نهتنها طبیعت و منابع آن را راهی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی میداند بلکه آن را لازمه رسیدن به آن دو و همچنین ضرورتی برای حفظ بقای خود انسان به حساب میآورد. بدینترتیب، محیط زیست و اقتصاد باهم برابرند و بدون داشتن آن جامعهای وجود نخواهد داشت که به تعالی برسد و در نتیجه با آموزش و ایجاد باورهای زیستمحیطی در میان فرهنگ جوامع و در نهایت آموزش اخلاق زیستمحیطی به داشتن فرهنگی مناسب در جهت حفظ محیط زیست منجر می شود که به دنبال آن، منافع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی، همگی حفظ شده و بقای نسل انسان و منابع برای نسل آتی و نسل آینده تضمین میشود.'
منبع: ماهنامه ندای قلم آذربایجان غربی
7129/3072 ** خبرنگار: توحید محمودپور** انتشار دهنده: علیرضا فولادی
محققان این مقاله در بخش مقدّمه آن آورده اند: 'بشر بهعنوان موجودی که در حال حاضر بر روی این کره خاکی زندگی میکند، همواره به فکر پیشرفت و توسعه مرزهای زندگیاش است. ابنای بشر در کنار یکدیگر جامعه ها را ایجاد کردند. سپس به فراگیری روشهای زندگی در کنار یکدیگر پرداختند و در نتیجه این تعامل اجتماعی، نوعی فرهنگ خاص را در میان خود رواج دادند؛ بهعبارتی، فرهنگ محصول میراث اجتماعی است و در شکلگیری آن عواملی مانند اطّلاعات و دانشهای موجود در جامعه، تحوّلات و تغییرات اجتماعی، روابط اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی مداخله دارد (محسنی، 1381: 86).'
در ادامه این مقاله می خوانیم: ' زندگی بشر از طبیعت و محیط زیست اش آغاز شد و بقای زندگی انسان همواره وابسته و متّکی بر حفظ محیط زیست است و محیط زیست، به تمام عوامل زنده و غیرزنده گفته میشود که فرد یا جمعیّت را در هر مرحله از چرخه زندگیاش تحت تأثیر قرار دهد. گاه از محیط زیست برای مشخّص کردن مجموعه شرایط خاصّی که پیرامون پدیده ویژهای مطرح است، نیز نام برده میشود (بوتیکین، کلر، 1390 : 649). بهطورکلّی، محیط زیست، سامانهای تعریف میشود که انسان، طبیعت و فرهنگ، عنصرهای تشکیلدهنده آن به حساب میآیند؛ بنابراین، تغییر نگرش و رفتار جامعه در رابطه با ارزش و اهمّیّت محیط زیست برای ادامه حیات بشر، امری ضروری است (پورقاسم، خلج، 1387). توسعه پایدار، توسعهای است که نیــــــازهای نسل فعلی را بدون خدشه آوردن بر توانایی نسلهای آینده در تأمین نیازهای خود تأمین کند. از این تعریف ها به نظر میرسد که هدف توسعه پایدار، حفظ جامعه های انسانی از طریق نوعی توسعه است که سیستمهای پایهای پشتیبان زندگـی محیط زیستی را از بین نبرد (مهربانی، کاوه، 1386). مسأله اصلی این تحقیق در واقع یافتن رابطه میان فرهنگ محیط زیست و تأثیرش بر رسیدن به توسعه پایدار است و اینکه آیا فرهنگ زیستمحیطی راهکاری مناسب برای رسیـــدن به توسعه پایدار میباشد یا خیر.'
این مقاله ادامه داده است: 'اهمّیّت و ضرورت این تحقیق در این است که انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی بدون داشتن یک فرهنگ زیستمحیطی، بقای خود و تمام موجودات زیستمند این کره خاکی را به زوال میکشاند و اگر تنها با دید سودگرایانه و اقتصادی به محیط زیست و منابع طبیعی بنگرد، طولی نمیکشد که نسل انسان به دست خودش منقرض خواهد شد.'
در بخش 'فرهنگ محیط زیست' این مقاله می خوانیم: 'رابطه میان فرهنگ و محیط اطراف، از بسیاری جهات اهمّیّت دارد؛ زیرا از تأثیر محیط زیست است که فرهنگ ما بر ما اثر میکند. محیط زیست ما در قالب فرهنگمان درمیآید و برعکس (افلاکی؛1386). فرهنگ، عامل اصلی و به معنای موتور توسعه پایدار و حفاظت از محیط زیست است. بهبود محیط زیست زمانی حاصل می شود که محیط طبیعی و فرهنگی انسان با هم مرتبط باشند. لازمه تحقّق چنین هدفی، وجود اخلاق زیستمحیطی در تمام اقشار یک جامعه در یک کشور است. اخلاق زیستمحیطی، رفتار ایدهآل بشر نسبت به محیط زندگی خود اعمّ از محیط طبیعی، محیط اجتماعی و فرهنگی است (اژدری،1382، 27).'
این مقاله همچنین آورده است: 'مجموعه رفتارهای ضابطهمند در بستر فرهنگ، موجب جهتبخشی به ابعاد مختلف زندگی خواهد بود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ، ریشه و ساختار اصلی توسه همهجانبه است و زمانی میتوان انتظار شادابی و پویایی را برای جامعه داشت که این ساختار به صورت اصولی انجام یافته باشد. متأسّفانه غالب جمعیت کشور در زمینه فرهنگ زیستمحیطی با چالشهای معتنابهی روبهرو است و وسعت دامنه، مقیاس و پیچیدگی آن بیسابقه است. فشار آلودگیهای زیستمحیطی در مرز بحرانی است و هنوز جامعه فرهنگی کشور در سطح های ادراک مفاهیم، روششناسیهای نوین و غیره نتوانسته است آنطور که باید و شاید به صورت فرهنگ زیستمحیطی و کاربردی در کشور جایگاهی پیدا کند. با اینکه در اصل پنجاهم قانون اساسی، اهمّیت حفظ محیط زیست بسیار زیبا توصیه شده و قوانین و مقرّرات دیگری هم به تبعیت از آن تهیه و تدوین و مصوّب گردیده است امّا حفظ محیط زیست، تنها به حالت شعار باقی مانده است زیرا به دلیل خلأهای آموزشی و آگاهیهای زیستمحیطی، نبود احساس مسئولیت در کلّ جامعه، عدم اخلاق اجتماعی مناسب و به طور خلاصه فقر فرهنگی ناشی از آن، آلودگی های زیست محیطی کشور را به مرز بحرانی سوق داده است (ادهمی، اکبرزاده، 1392: 38).'
در ادامه این مقاله می خوانیم: 'مهمّترین هدف در ارتقای فرهنگ زیستمحیطی افراد جامعه، ایجاد شناخت در مورد اهمّیّت تعامل انسان با محیط زیست و تأثیر عملکرد وی به صورت منفی یا مثبت برمحیط است (راحمی، طاهری،1383). برخورداری از سواد بهعنوان نوعی توانایی ارزشمند، غنای فرهنگی و اجتنابناپذیر زندگی توأم با رشد ارزشهای انسانی است. امروزه حیات رو به رشد جامعه ها با میزان سواد و دانش پیوند خورده است؛ بنابراین ایجاد تحوّل و ارتقای فرهنگ زیستمحیطی، مستلزم افزایش بهرهوری نیروی انسانی در زمینه مسائل زیستمحیطی و اشاعه آموزش زیستمحیطی در ابعاد گستردهتر میباشد (فرصت، 1384: 23).'
این مقاله همچنین آورده است: 'تبلور فرهنگ زیستمحیطی در جامعه این است که آحاد مردم جامعه از هر جهت محیط زیست را یک پدیده حیاتی و باارزش بدانند و هیچگاه به عوامل تشکیلدهنده آن (هوا، آب و زمین) آسیبی نرسانند؛ اگر 10 درصد از افراد جامعه سیگار بکشند، به طور یقین در حقّ بقیه ظلم میکنند و حقّ آنها را ضایع میکنند و یا اگر 20 درصد از افراد دارای ماشین باشند و با سوخت موادّ فسیلی در ماشینشان ایجاد آلودگی کنند، دیگران را از استنشاق هوای سالم محروم میکنند. فرهنگ زیستمحیطی در واقع این است که من و شما و همه افراد جامعه بهطور برابر از امکانات محیط زیست برخوردار باشیم (پورنجف، 1386، 49).'
در ادامه این مقاله می خوانیم: 'آنتونی گیدنز، برخلاف جامعهشناسان کلاسیک، جنبشهای زیستمحیطی را کوششی برای استقرار فردی بنیادهای اخلاقی و امنیت هنجاری در زندگی مردم میداند. اخلاقیاتی که وی آن را میپسندد، آن اصولی هستند که در دنیای امروزی و شهرنشینی از بین رفتهاند (یکی از پدیدههای نوسازی شهری، از دست رفتن حسّ زندگی در میان نظم طبیعی است. زندگی در محیط شهری، مردم را از واقعیات دنیای طبیعی و وابستگی جامعه به آن دور می کند.) (بری، 1381: 121و 124). در بُعد اجتماعی ـ فرهنگی توسعه پایدار میتوان به آیندهنگری و مسئولیّتی که نسبت به نسلهای آینده و تأمین نیازهای آنها وجود دارد، سلامت جامعه و توجّه به بهداشت و کیفیّت زندگی مردم، عدالت اجتماعی، مشارکت مردمی و تأکید بر حسّ جمعگرایی و تصمیمگیری شفّاف و آموزش مردم اشاره کرد. در این مفهوم، جامعه پایدار فقط به توسعه کمّی و کالبدی علاقهمند نیست بلکه به توسعه کیفیّت نیز علاقهمند و به دنبال فرآیند پایدار زندگی برای نسل حاضر و نسلهای آینده است (ثقهالاسلامی، عمید، 1385).'
در بخش 'فرهنگ محیط زیست و توسعه پایدار' این مقاله آمده است:' تأثیری که انسان بر محیط زیست میگذارد، ناشی از رفتار و عمل او در محیط پیرامون خویش است. واقعیّت امر این است که انسانها با توسعه علوم و تکنولوژی توانستهاند روزبهروز دامنه دخالتها و تأثیرهای خود را بر محیط زیست بیفزایند تا آن را در جهت دستیابی به سود و رفاه مادّی بیشتر مهار کنند. (کیانی هفت لنگ، 1384). همچنین، نبود یک فرهنگ زیستمحیطی صحیح نهتنها راه به سوی توسعه پایدار نمیبرد بلکه سرانجامِ آن، زوال و تخریب 100 درصدی منابع و از دست دادن آنهاست. در توسعه پایدار، چهار بُعد اصلی محیطی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دخالت دارد که همگی در یک بافت منسجم درهم تنیده شدهاند و به صورت متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند؛ بهطوریکه نمیتوان آنها را جدای از یکدیگر تصوّر کرد. به عقیده گارسیا (2010م.)، اگر توسعه پایدار را به سقف یک ساختمان تشبیه کنیم، ابعاد محیطی، اقتصادی و اجتماعی، ستونهای آن را تشکیل میدهند که بر فرهنگ جامعه یعنی زیربنای ساختمان استوار شدهاند. (Seers, D. 1969) (به نقل از آراسته، حمیدرضا و امیری).'
این مقاله مطلب خود را چنین نتیجهگیری کرده است: ' فرهنگ و اجتماع، محیط زیست و اقتصاد، سه رکن اساسی توسعه پایدار است که نشان از همبستگی فرهنگ محیط زیستی و توسعه پایدار دارد و فرهنگ زیستمحیطی، نوعی رفتار و روش زندگی است که نهتنها طبیعت و منابع آن را راهی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی میداند بلکه آن را لازمه رسیدن به آن دو و همچنین ضرورتی برای حفظ بقای خود انسان به حساب میآورد. بدینترتیب، محیط زیست و اقتصاد باهم برابرند و بدون داشتن آن جامعهای وجود نخواهد داشت که به تعالی برسد و در نتیجه با آموزش و ایجاد باورهای زیستمحیطی در میان فرهنگ جوامع و در نهایت آموزش اخلاق زیستمحیطی به داشتن فرهنگی مناسب در جهت حفظ محیط زیست منجر می شود که به دنبال آن، منافع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی، همگی حفظ شده و بقای نسل انسان و منابع برای نسل آتی و نسل آینده تضمین میشود.'
منبع: ماهنامه ندای قلم آذربایجان غربی
7129/3072 ** خبرنگار: توحید محمودپور** انتشار دهنده: علیرضا فولادی
کپی شد