به گزارش ایرنا، نفس حضور محمود دولت آبادی، پدر داستان نویسی ایران، در «کنگره سه نسل با ادبیات معاصر» در تبریز کافی است تا خیل مشتاقان ادبیات از هر قشر و سنی را در کنار هم جمع آورد، چه آنکه در کنار این غول ادبیات روستایی، دیگر نویسندگان بزرگی که هر کدام شناسنامه ادبیات داستانی و شعر ایران هستند، نیز حضور دارند.
سالن 700 نفری «پتروشیمی» تبریز مملو از جمعیت مشتاق بزرگان ادبیات است، تنها حضور یکی از این بزرگان می تواند جمعیت زیادی را به این محفل بکشاند؛ خالق «کلیدر» (محمود دولت آبادی)، شمس لنگرودی، شاعری از تبار نیما و بازمانده از کاروان شاملو، سهراب و اخوان ، هوشنگ مرادی کرمانی در قامت خالق قصه های مجید، فریبا وفی مولف «رویای تبت»، بلقیس سلیمانی، نادر الهی و ... میهمان شهری می باشند که خود شناسنامه ادبیات معاصر و مشروطه است.
دیدن جوانانی که زاده 2 دهه اخیرند، جوانانی که بیشتر وقت شان در فضای مجازی می گذرد و سرشان با ادبیات تلگرامی گرم است، در این محفل ادبی و جمع بزرگان، امیدوارمان می کند که نسل امروزی هنوز دلش برای ادبیات روستایی و ادبیات ریشه دار گذشته می تپد و برای حضور در این جمع حتی حاضر به ایستادن سرپا و نشستن بر کف زمین هستند، فقط به شرط آنکه بتوانند در جمع بزرگان ادبیات حضور یابند.
این جوانان فقط برای گرفتن امضا و عکس یادگاری نیامده اند؛ وقتی محمود دولت آبادی شروع به خواندن رمان می کند، جوانان نه با گوش هایشان، بلکه با چشم هایشان کلمات را می بلعند؛ گویی صدای خش دار و بم دار دولت آبادی، نغمه داودی است که جمع جوانان را مبهوت می کند.
طرفه آنکه این حضور پرشور جوانان، «محمود» را نیز به وجد آورده است؛ «نمی دانم چرا نسبت به آذربایجان احساس دین دارم و فکر کردم اکنون که جوانان پرنیرویی چنین کنگره ای پدید آورده اند، به تبریز بیایم، خرسندم که آمدم و نکته ای که موجب خرسندی شد، دیدن آجرهایی به سبک معماری اصفهان در اینجاست که احساس خویشاوندی می کنم».
دولت آبادی ادبیات معاصر ایران، بویژه پس از مشروطه را مرهون بزرگانی چون ساعدی و براهنی می داند و می گوید که «ادبیات معاصر با مرگ ساعدی کمرش شکست».
محفل «سه نسل با ادبیات معاصر» در تبریز، روز تاریخی ادبیات ایران است که در تاریخ کشور ماندگار خواهد بود؛ امروز تبریز میزبان گل محمد، خان محمد، ستار، دلاور، بلقیس، خان عمو، مارال، لیلی ، ماه سلطان ... مردان و زنان تاریخ ساز رمان «کلیدر» است.
وقتی پای ادبیات در میان باشد، مرزی نیست، چه مرز خاکی چه مرز سنی؛ «کلیدر» همان قدر که در ایران خواهان دارد، در آلمان، دانمارک، سوئد و سوئیس نیز خوانده می شود، همان طور که دن کیشوت، جنگ و صلح، اولیس، برادران کارامازوف و .. در ایران خوانده می شود؛ همان قدر که جوانان دهه چهل آنها را با ولع می خواندند، جوانان امروزی نیز با همان شوق می خوانند که نماد آن در حضور پرگرم دیدارشان با بزرگان ادبیات هویداست.
حضور محمود دولت آبادی در این مجلس به تنهایی گرمابخش محفل است و چه زیبا می گوید استاد باقری حمیدی، دبیر علمی کنگره، که «برای محمود دولت آبادی لقب استاد و دکتر برازنده نیست، محمود دولت آبادی فقط محمود دولت آبادی است؛ آدم وقتی کلیدر می خواند فکر می کند جهان را خاک و باد گرفته است».
**اجتماعیات و تاریخ از صحنه ادبیات غائب شدند
بلقیس سلیمانی خود را مدیون آذربایجان و ادبیات آن می داند و می گوید: «من مدیون ادبیات آذربایجانم چرا که خواندن را با ساعدی و براهنی شروع کردم».
وی ادبیات روستایی قبل از انقلاب را یک گفتمان غالب می داند که به گفته وی کم کم عقب نشینی کرد:«ادبیات غنای خود و اقالیم گوناگون را از دهه 70 به بعد از دست داد، تاریخ در ادبیات داستانی عقب نشینی کرد در صورتی که در داستان های قبل از انقلاب حضور مردم و شخصیت های گوناگون روستایی مشهود بود».
ایدئولوژی ستیزی، ضعیف شدن زبان داستانی، غیبت اجتماعیات و تاریخ از صحنه ادبیات و افول زبان فاخر از عرصه ادبیات داستانی معاصر از جمله پاشنه های آشیل ادبیات در دنیای معاصر کنونی است که بلقیس سلیمانی علت آن را شهری شدن زندگی و متعاقب آن شهری شدن رمان توصیف می کند: «معمولا رمان یک گفتمان شهری و سخنگوی شهری است و به انسان شهری و دهلیزهای شهری می پردازد که این امر باعث عقب نشینی ادبیات معاصر شد».
**رمان یک گفتمان زیبایی شناسی است
دبیر علمی کنگره «سه نسل با ادبیات معاصر» نیز تبریز را خاستگاه ادبیات مشروطه توصیف می کند و می گوید: رمان نشانه جامعه پیشرفته است، هر جامعه ای رمان خوب داشته باشد به طور قطع روبه پیشرفت است و می توان گفت داستان و رمان معیار جامعه پیشرفته هستند.
عبدالله باقری حمیدی با ابراز خشنودی از میزبانی «خالق کلیدر» و دیگر بزرگان ادبیات ایران زمین اظهار می کند: کلیدر بلندترین رمان فاخر ادبیات فارسی و شاهکار جاودانه محمود دولت آبادی است که ارزشهای داستانی و ادبی فراوانی دارد.
استاد ممتاز ادبیات انگلیسی، رمان «کلیدر» را سرشار از شخصیت های گوناگون گل محمد، خان محمد، اصلان، ستار، بلقیس، گل اندام ،لیلی و ماهک .. توصیف می کند و می گوید: آدم وقتی «کلیدر» می خوان،د گویی جهان را خاک و باد گرفته است.
باقری حمیدی با توجه به نقش ادبیات در آگاهی ملل و جوامع خاطرنشان می کند: ادبیات معاصر از سال ۱۲۸۰ شمسی تاکنون ادبیاتی است که از دربارهای پادشاهان رها شده است؛ وقتی به گذشته ادبیات توجه میکنیم، میبینیم چیزی بنام مردم وجود نداشت و ملت به عنوان یک واژه، ۱۲۰سال در ایران عمر دارد و از آن زمان است که احساسات به میان مردم آمد.
استاد ادبیات انگلیسی به جوانان توصیه می کند وقتی بیکار هستند، نثر بنویسند، زیرا شعر ماندگار نیست و در عین حال نثری که نوشته میشود، متعلق به تمام مردم جهان است:«البته یک شعر استثنایی مربوط به خودمان است که در تمام جهان خوانده می شود به جز در ایران و آن هم رباعیات خیام است».
** آرام باش عزیز من
در محفل ادبی «سه نسل با ادبیات معاصر»، محمد شمس لنگرودی، اگرچه شعر «آرام باش» را سالها پیش سروده، اما شنیدن آن با صدای شاعر حس و حال دیگری به این محفل بزرگان ادبی داد و جوانان را به وجد آورد.
آرام باش عزیز من
آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو میرویم، چشمهایمان را میبندیم، همه جا تاریکی است،
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلالوء آفتاب را میبینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود
گزارش: نعمت مرادپور
6132/518
سالن 700 نفری «پتروشیمی» تبریز مملو از جمعیت مشتاق بزرگان ادبیات است، تنها حضور یکی از این بزرگان می تواند جمعیت زیادی را به این محفل بکشاند؛ خالق «کلیدر» (محمود دولت آبادی)، شمس لنگرودی، شاعری از تبار نیما و بازمانده از کاروان شاملو، سهراب و اخوان ، هوشنگ مرادی کرمانی در قامت خالق قصه های مجید، فریبا وفی مولف «رویای تبت»، بلقیس سلیمانی، نادر الهی و ... میهمان شهری می باشند که خود شناسنامه ادبیات معاصر و مشروطه است.
دیدن جوانانی که زاده 2 دهه اخیرند، جوانانی که بیشتر وقت شان در فضای مجازی می گذرد و سرشان با ادبیات تلگرامی گرم است، در این محفل ادبی و جمع بزرگان، امیدوارمان می کند که نسل امروزی هنوز دلش برای ادبیات روستایی و ادبیات ریشه دار گذشته می تپد و برای حضور در این جمع حتی حاضر به ایستادن سرپا و نشستن بر کف زمین هستند، فقط به شرط آنکه بتوانند در جمع بزرگان ادبیات حضور یابند.
این جوانان فقط برای گرفتن امضا و عکس یادگاری نیامده اند؛ وقتی محمود دولت آبادی شروع به خواندن رمان می کند، جوانان نه با گوش هایشان، بلکه با چشم هایشان کلمات را می بلعند؛ گویی صدای خش دار و بم دار دولت آبادی، نغمه داودی است که جمع جوانان را مبهوت می کند.
طرفه آنکه این حضور پرشور جوانان، «محمود» را نیز به وجد آورده است؛ «نمی دانم چرا نسبت به آذربایجان احساس دین دارم و فکر کردم اکنون که جوانان پرنیرویی چنین کنگره ای پدید آورده اند، به تبریز بیایم، خرسندم که آمدم و نکته ای که موجب خرسندی شد، دیدن آجرهایی به سبک معماری اصفهان در اینجاست که احساس خویشاوندی می کنم».
دولت آبادی ادبیات معاصر ایران، بویژه پس از مشروطه را مرهون بزرگانی چون ساعدی و براهنی می داند و می گوید که «ادبیات معاصر با مرگ ساعدی کمرش شکست».
محفل «سه نسل با ادبیات معاصر» در تبریز، روز تاریخی ادبیات ایران است که در تاریخ کشور ماندگار خواهد بود؛ امروز تبریز میزبان گل محمد، خان محمد، ستار، دلاور، بلقیس، خان عمو، مارال، لیلی ، ماه سلطان ... مردان و زنان تاریخ ساز رمان «کلیدر» است.
وقتی پای ادبیات در میان باشد، مرزی نیست، چه مرز خاکی چه مرز سنی؛ «کلیدر» همان قدر که در ایران خواهان دارد، در آلمان، دانمارک، سوئد و سوئیس نیز خوانده می شود، همان طور که دن کیشوت، جنگ و صلح، اولیس، برادران کارامازوف و .. در ایران خوانده می شود؛ همان قدر که جوانان دهه چهل آنها را با ولع می خواندند، جوانان امروزی نیز با همان شوق می خوانند که نماد آن در حضور پرگرم دیدارشان با بزرگان ادبیات هویداست.
حضور محمود دولت آبادی در این مجلس به تنهایی گرمابخش محفل است و چه زیبا می گوید استاد باقری حمیدی، دبیر علمی کنگره، که «برای محمود دولت آبادی لقب استاد و دکتر برازنده نیست، محمود دولت آبادی فقط محمود دولت آبادی است؛ آدم وقتی کلیدر می خواند فکر می کند جهان را خاک و باد گرفته است».
**اجتماعیات و تاریخ از صحنه ادبیات غائب شدند
بلقیس سلیمانی خود را مدیون آذربایجان و ادبیات آن می داند و می گوید: «من مدیون ادبیات آذربایجانم چرا که خواندن را با ساعدی و براهنی شروع کردم».
وی ادبیات روستایی قبل از انقلاب را یک گفتمان غالب می داند که به گفته وی کم کم عقب نشینی کرد:«ادبیات غنای خود و اقالیم گوناگون را از دهه 70 به بعد از دست داد، تاریخ در ادبیات داستانی عقب نشینی کرد در صورتی که در داستان های قبل از انقلاب حضور مردم و شخصیت های گوناگون روستایی مشهود بود».
ایدئولوژی ستیزی، ضعیف شدن زبان داستانی، غیبت اجتماعیات و تاریخ از صحنه ادبیات و افول زبان فاخر از عرصه ادبیات داستانی معاصر از جمله پاشنه های آشیل ادبیات در دنیای معاصر کنونی است که بلقیس سلیمانی علت آن را شهری شدن زندگی و متعاقب آن شهری شدن رمان توصیف می کند: «معمولا رمان یک گفتمان شهری و سخنگوی شهری است و به انسان شهری و دهلیزهای شهری می پردازد که این امر باعث عقب نشینی ادبیات معاصر شد».
**رمان یک گفتمان زیبایی شناسی است
دبیر علمی کنگره «سه نسل با ادبیات معاصر» نیز تبریز را خاستگاه ادبیات مشروطه توصیف می کند و می گوید: رمان نشانه جامعه پیشرفته است، هر جامعه ای رمان خوب داشته باشد به طور قطع روبه پیشرفت است و می توان گفت داستان و رمان معیار جامعه پیشرفته هستند.
عبدالله باقری حمیدی با ابراز خشنودی از میزبانی «خالق کلیدر» و دیگر بزرگان ادبیات ایران زمین اظهار می کند: کلیدر بلندترین رمان فاخر ادبیات فارسی و شاهکار جاودانه محمود دولت آبادی است که ارزشهای داستانی و ادبی فراوانی دارد.
استاد ممتاز ادبیات انگلیسی، رمان «کلیدر» را سرشار از شخصیت های گوناگون گل محمد، خان محمد، اصلان، ستار، بلقیس، گل اندام ،لیلی و ماهک .. توصیف می کند و می گوید: آدم وقتی «کلیدر» می خوان،د گویی جهان را خاک و باد گرفته است.
باقری حمیدی با توجه به نقش ادبیات در آگاهی ملل و جوامع خاطرنشان می کند: ادبیات معاصر از سال ۱۲۸۰ شمسی تاکنون ادبیاتی است که از دربارهای پادشاهان رها شده است؛ وقتی به گذشته ادبیات توجه میکنیم، میبینیم چیزی بنام مردم وجود نداشت و ملت به عنوان یک واژه، ۱۲۰سال در ایران عمر دارد و از آن زمان است که احساسات به میان مردم آمد.
استاد ادبیات انگلیسی به جوانان توصیه می کند وقتی بیکار هستند، نثر بنویسند، زیرا شعر ماندگار نیست و در عین حال نثری که نوشته میشود، متعلق به تمام مردم جهان است:«البته یک شعر استثنایی مربوط به خودمان است که در تمام جهان خوانده می شود به جز در ایران و آن هم رباعیات خیام است».
** آرام باش عزیز من
در محفل ادبی «سه نسل با ادبیات معاصر»، محمد شمس لنگرودی، اگرچه شعر «آرام باش» را سالها پیش سروده، اما شنیدن آن با صدای شاعر حس و حال دیگری به این محفل بزرگان ادبی داد و جوانان را به وجد آورد.
آرام باش عزیز من
آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو میرویم، چشمهایمان را میبندیم، همه جا تاریکی است،
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلالوء آفتاب را میبینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود
گزارش: نعمت مرادپور
6132/518
کپی شد