به نوشته این نشریه، عروس و دامادهای جوان با هزاران امید و آرزو پیوند دلهایشان را جشن می گیرند و با حضور دوستان و آشنایان با همدیگر پیمان می بندند تا بر سر قول و قرارهایی که بهم داده اند وفادار بمانند و دلهایشان مامنی برای آرامش همدیگر باشد .
ولی معلوم نیست چرا پس از چند سال که می گذرد برای همدیگر غریبه می شوند ‌و دلهایشان دیگر برای هم نمی تپبد و دلتنگ هم نمی شوند. آن قدر از هم می رنجند که فقط خواهان جدایی هستند و این جدایی برایشان گران تمام می شود.
و این گونه می شود که پس از رفت و آمدهای زیاد در پله های دادگاه و طبقات مختلف بالاخره مهر طلاق ( مغضوب ترین حلال الهی) بر شناسنامه هایشان میخکوب می شود و این آغاز مشکلاتی است برای زنانی که عنوان مطلقه را با خودشان یدک می کشند .
در جامعه هنوز به این باور نرسیده ایم که در مسائل شخصی افراد سرک نکشیم، به حریم خصوصی افراد احترام بگذاریم و قبل از اینکه وارد جزئیات زندگی افراد شویم از خودمان بپرسیم آیا اگر خود ما نیز در چنین شرایطی بوده و دیگران این سوالات را از ما بپرسند حاضریم به سوالات آنها پاسخ دهیم.
احترام قائل نبودن به حریم زنان و مردانی که در ازدواج خود شکست خورده و منجر به طلاق شده است باعث ایجاد مشکلات عدیده ای برای آنان می شود و این مورد در مورد زنان مطلقه به شدت زیاد است.
صحبت کردن با زنانی که ازدواج ناموفق داشته و اکنون به تنهایی زندگی می کنند حاکی از آن است که بروز چنین رفتارهایی آنها را آزرده خاطر می کند.
روایت اول:
سمیه خانم زن جوانی است که بعد از سال سه زندگی مشترک طلاق گرفته است و اکنون با مادرش به تنهایی زندگی می کند، او در گفتگو با خبرنگار صدای زنان از برخی رفتارهای صورت گرفته با زنان مطلقه ناراحت بوده و می گوید: با توجه به اینکه پدر من فوت کرده و با مادرم تنها زندگی می کنم و از طرفی مستاجر نیز هستیم پیدا کردن خانه به یکی از مشکلات اساسی ما تبدیل شده است.
وی افزود: معمولا افراد به دو نفر خانم تنها به سختی اعتماد کرده و خانه اجاره می دهند و از سوی دیگر وقتی متوجه مطلقه بودن من می شوند دیگر اوضاع بدتر می شود.
سمیه خانم داشتن دیدگاه های منفی در مورد زنان مطلقه را یکی از آسیب های موجود در این زمینه دانست و ادامه داد: وقتی یک زن طلاق می گیرد در عرض چند روز تنهای تنها می ماند، تمام افرادی که تا همین دیروز کنارش بودند از کنار آدم پراکنده می شوند و این تازه آغاز راهی است که در انتظار من و سایر زن هایی است که طلاق گرفته اند.
روایت دوم:
مینا یکی دیگر از زنان جوانی است که ازدواج تلخی داشته و ظاهرا خودش نیز می دانست که آخر این ازدواج به طلاق ختم می شود. مینا در مورد نوع ازدواج خود می گوید: به زور و اجبار پدر و مادرم سر سفره عقد نشستم در حالی که هیچ علاقه و محبتی نسبت به فردی که کنارم نشسته بود نداشتم. از همان ابتدا دل خوشی نداشتم و همیشه در حال جدال، دعوا بودیم.
وی ادامه می دهد: از آن جایی که هیچ علاقه ای به همسرم نداشتم او نیز برای ایجاد علاقه در وجود من هیچ تلاشی نکرد تا اینکه بعد از چهار سال زندگی زیر یک سقف از همدیگر جدا شدیم بدون اینکه فرزندی داشته باشیم.
مینا با اشاره به بروز مشکلاتی که پس از طلاق گریبانگیرش شده است می گوید: یکی از بدترین مشکلاتی که با آن مواجه شده ام پیدا کردن شغل است، وقتی برای ثبت نام و پرکردن فرم به یک اداره یا شرکتی می روم به محض اینکه مدیر یا برخی از کارکنان مرد آن مجموعه متوجه مطلقه بودن من می شوند یک سری درخواست های نامشروع به من می دهند.
مینا اظهارداشت: برخی از آنها به قدری افراد رذلی هستند که پذیرفته شدن من در آن مجموعه را منوط به پذیرش شرایط خود اعلام کرده و می گویند اگر با ما راحت باشی در این شرکت یا اداره می توانی فعالیت کنی.
وی با اظهار ناراحتی و تاسف از این شرایط می گوید: با وجودی که من و سایر زنانی که مطلقه هستیم و نیاز مالی زیادی نیز داریم ولی هیچ وقت تن به هر کاری نمی دهیم و حاضر نیستیم مورد سوء استفاده برخی از مردان هوسران باشیم.
روایت سوم:
یکی دیگر از زنانی که سفره دلش را برایم می گشاید زنی است که خود را المیرا معرفی می کند
المیرا 48 ساله و مادر سه فرزند است که فرزندانش اجازه ندادند او ازدواج مجددی داشته باشد.هر سه فرزند او با مادر زندگی می کنند، او حالا یک زن سرپرست خانوار است که به سختی از عهده مخارج زندگی برمی آید.
وی در شرح حال زندگی خود می گوید: همسرم در ابتدا مرد خوبی بود اما از وقتی که پای دخالت مادر و خواهرش به زندگی ما باز شد روزگار مرا سیاه کردند تا جایی که مجبور شدم از زندگی خوبم دست بکشم؛ البته زندگی خوبم با دخالت هر روز آنها به جهنمی برایم تبدیل شده بود که دیگر تحمل این زندگی را نداشتم.
المیرا با اشاره به اینکه روزهای بسیار سختی را گذرانده است ادامه می دهد: حدود 10 سال است که طلاق گرفته ام ولی در سال هایی ابتدایی طلاق دوست داشتم با فرد دیگری ازداج کرده و زندگی جدیدی شروع کنم که فرزندانم اجازه این کار را ندادند.
وی با اشاره به اینکه همسرش دارای مشکل روانی نیز بود می گوید: وقتی مشکل روانی همسرم و عدم صلاحیت او برای نگهداری از فرزندان محرز شد نگهداری فرزندانم را بر عهده گرفتم ولی اکنون با این وضعیت اقتصادی جامعه به سختی می توانم زندگی را اداره کنم.
بانوی سرپرست خانوار با اشاره به عمده ترین مشکلاتی که با آن مواجه شده است اظهار داشت: در جامعه ما یک زن مطلقه هیچ گونه پایگاه و جایگاه اجتماعی ندارد، همه او را مقصر می دانند و عنوان می کنند که «حتما تو زن زندگی نبودی» و خودت نخواستی با این شرایط کنار بیایی.
وی با اظهار ناراحتی از حرف هایی که بعد از طلاق از دوستان و آشنایان خود شنیده است ادامه می دهد: من هم یک انسان هستم چقدر می توانم در برابر دخالت دیگران در زندگی شخصی و کتک هایی که در اثر این دخالت ها تحمل می کردم دوام بیاورم. آنهایی که مرا متهم می کنند قععا در شرایط من نبوده و هیچ وقت شرایط مرا درک نمی کنند .
وی اظهار داشت: چرا در جامعه وقتی مردی مطلقه می شود انگار هیچ اتفاقی نیافتاده و به راحتی در جامعه سرش را بالا می گیرد و حتی مدعی نیز هست ولی خانم ها بعد از طلاق سرشکسته می شوند و انگار یک گناه نابخشودنی انجام داده اند، چرا باید همیشه زنان در جامعه متهم شوند.
المیرا خانم با حسرتی که در دلش موج می زند از آرزوهای خوبی که برای فرزندانش داشت حرف می زند ولی انگار زمانه بدجوری با او سر ناسازگاری دارد که از گفتن بقیه حرف هایش منصرف می شود.
نباید فراموش کرد بسیاری از زنان مطلقه بعد از جدایی با والدین خود زندگی می‌کنند ولی برخی از زنانی که متارکه می‌کنند، مکان مناسبی برای گذران زندگی ندارند و حتی افرادی هم که به طور مستقل زندگی می‌کنند، ‌مشکلات خاص خود را دارند.
گاهی برخی سوءتفاهم‌ها و توقعات نابجا باعث بروز مشکلات جدی در زندگی‌ زنان مطلقه می شود پس بهتر است قبل از انجام هر عملی و ایجاد مشکلات خاص برای آنها اول خود را جای آنها قرار داده سپس برای زندگی دیگران نسخه پیچی کنیم.
6132/518
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.