در هیچ کجای دنیا، اشک‎ها و لبخندها و مرگ و زندگی مثل پشت درهای اتاق عمل ساختمان اهدای عضو، به هم گره نخورده است.            
«صفر تاری‎زاده» ، 48 ساله از تبریز، هنرمند عرصه‎ی موسیقی سنتی موغام، یکی از احیاگران سلامت در تبریز است که اعضای او در تاریخ سیزدهم اردیبهشت ماه 97 با رضایت خانواده‎اش اهدا و اهدای عضو، آخرین نت موسیقی زندگی این هنرمند شد، آنچه می‎خوانید، مصاحبه‌ی ایسنا با «احمد تاری زاده»، حافظ قرآن و فرزند زنده یاد تاری‎زاده، است:     به گزارش ایسنا، منطقه آذربایجان شرقی، اهدای عضو  به دنبال بروز مرگ مغزی و با تایید پزشکان متخصص، مطرح می‎شود، در مرگ مغزی خون رسانی به مغز متوقف شده و اکسیژن رسانی انجام نمی‌شود، مغز تمام کارکرد خود را از دست داده و دچار تخریب غیر قابل برگشت می‌شود، اگرچه اعضای دیگر از جمله قلب، کبد و کلیه‌ها پس از مرگ مغزی هنوز دارای عملکرد هستند، اما به تدریج در طی چند روز آینده، از کار خواهند افتاد، مرگ مغزی، متفاوت از کما و زندگی نباتی است، در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد، در صورتی که در مرگ مغزی بهبودی بیمار غیر ممکن  و مرگ وی ظرف چند روز  حتمی  است، زندگی نباتی نیز معمولا همیشه در پی کما رخ می‌دهد و با وجود این که شخص بیدار به نظر می‌رسد ( چشمانش باز است ) و یک سری حرکات غیر ارادی اعضایش دیده می‎شود و فرد هیچ عملکرد ذهنی و شناختی ندارد.     احمد تاری‎زاده در گفت‎وگو با ایسنا، منطقه آذربایجان شرقی در خصوص اهدای عضو پدر و نجات زندگی چهار خانواده اظهار می‎کند: 25 ساله هستم و لیسانس نرم افزار کامپیوتر دارم، خانواده‎ی پنج نفره‎مان پس از رفتن پدر، چهار نفره شد، من، برادر پنج ساله‎ام، «ائلشن» و خواهرم «آیسان» که 20 سال دارد و دانشجو است، پدرم 30 سال بود که فعال عرصه‎ی موسیقی و خواننده‎ی موسیقی سنتی موغام بود، در ابتدا با تشکیل گروه‎های موسیقی شروع به فعالیت کرد و بعد به مدت دو سال در رادیو قصه‎گویی کرد، مدرک تحصیلی بالایی نداشت و متعلق به قشر ضعیف جامعه بود، از این رو امکان برگزاری کنسرت برایش فراهم نبود و در سطوح کوچک‎تر و در مجالس فعالیت می‌کرد، پدرم سابقه‎ی راه‎اندازی گروه کر، تئاتر و سرود را در دوران خدمت سربازی داشت و تقدیرنامه‎ی فعالیت‎های هنریش هنوز هم موجود است. 

     هرگز ندیده بودم پدرم گریه کند! 
رفتار گرمی با اعضای خانواده داشت و هرگز دوس نداشت کسی با کسی اختلاف داشته و یا عصبانی باشد، اگر خودش هم ناراحت می‎شد، بروز نمی‎داد و بار این ناراحتی را خودش به دوش می‎کشید، شوخ طبع، اهل کمک به دیگران، اهل خانواده و گشت و گذار با آن‎ها بود، اگر کسی که وضع مالیش خوب نبود، به مراسمی دعوتش می‎کرد،  با صرف نظر از سهم خودش، با او مدارا می‎کرد، همیشه به دنبال شادی بود و تا می‎توانست برای شاد کردن و کمک به دیگران تلاش می‎کرد، از کودکی با آثار «سلیم موذن‎زاده» بزرگ شده بود و با الهام از آثار او در ماه محرم نیز مداحی می‎کرد.     فشار خون، مرگ خاموش 
چند سال پیش، چشمش قرمز شده بود و گاها سرد درد هم داشت، اما فکر نمیکرد مشکل حادی باشد و با خود درمانی و استراحت، سردرد هم رفع می‎شد، شاید با مراجعه با پزشک متخصص و تشخیص فشار خون بالا، این اتفاق نمی‎افتاد.     پنج روز بعد از آخرین علایم، پدرم با دوستش برای تعمیر لوازم موسیقی با لبخند و در صحت و سلامت کامل از خانه بیرون می‎رود، دوست پدرم به من زنگ زد که پدرت سر تمرین بدحال شده و زمین افتاده، دفترچه بیمه‎اش را بردار و به بیمارستان محلاتی بیاور!، نزدیک محلاتی بودم که گفتند اینجا نشد و بردیمش بیمارستان امام رضا، اینجا بود که شک کردم چرا بیمارستانی به این عظمت، نتوانسته برای یک بدحالی ساده کاری کند!، بالای سرش که رسیدم، صدایش زدم و جوابی نگرفتم، چشمانش بسته بود، لباس سربازی بهم جرات داد و داد زدم کسی نیست به این بیمار برسه؟!یه حال به هم خوردن ساده‎س دیگه!، دکتر از آن طرف آمد و گفت: این یک حال به هم خوردگی ساده نیست، بیمار شما، خونریزی مغزی کرده!!.     به بزرگ‎ترها و دوست و آشنا زنگ زدم و توسط پسرخاله‎ی پدرم، پس از شش ساعت توانستیم در ICU جا پیدا کنیم، 14 روز ماندن در ICU کمکی نکرد و ساعت 4.30 روز سیزدهم، پدر ایست قلبی کرد  و پس از احیای قلبی، مرگ مغزی شد ، روز دوازدهم سطح هوشیاری‎اش 9 بود و چیزی نمانده بود تا برگردد، صدایش که می‎کردی به   طرف صدا برمی‎گشت و دستم را فشار می‎داد، بعد از روز دوازدهم، هوشیاری‎اش به دو رسید و مرگ مغزی تایید شد و با مطرح شدن اهدای عضو، عمویم از من پرسید که راضی هستی اعضای پدرت را اهدا کنی؟، من بلافاصله رضایتم را اعلام کردم و به پاس اعلام رضایت من گریه کرد.     آخرین نفری که باید راضی می‎شد مادرم بود، به مادرم زنگ زدم و گفتم یه سر به بیمارستان بیایید، اگر می‎گفتم که پدر مرگ مغزی شده، داد و بیداد می‎کردند، مادرم با دایی ام به بیمارستان رسید و من نتواستم مطرح کنم و عمویم جریان را به مادرم گفت، قرار بود ساعت شش پیوند شروع شود و ساعت 3.5 مادرم رضایت داد.     همینقدر می‎دانم که یکی از کلیه‎ها به یک فرد اهل جلفا و یکی دیگر نیز به یک فرد اهل بارنج، کبد نیز به یک خانم 50 ساله اهل «نی‎ریز شیراز» پیوند زده شده است، کسی که اهل بارنج بود، دم در اتاق عمل من را دید و از من پرسید «شما همونی هستید که کلیه اهدا کردین؟!»، بعد دستم را بوسید و خیلی خوشحال بود، گیرنده‎های کلیه در مراسمات پدر شرکت کردند.     مادرم هنوز بی‎تاب است و گریه می‎کند 
مادرم از نظر قلبی راضی است، اما با توجه به این که تنها دو هفته از رفتن پدر می‎گذرد، هنوز گریه می‎کند، من کاملا راضی هستم و همین که توانسته‎ایم لبخند را به  لب‎های چند خانواده بیاوریم، برایم رضایت‌بخش است، هر چند نمی‎دانم قلب پدر کجاست، اما این را می‎دانم که قلب پدرم کار می‎کند و زنده است، این کار ما باعث شد تا اکثر آشنایان و فامیل‎ها، فرم اهدای عضو پر کنند. تا اینجای ماجرا که من پدر را خواب ندیده‎ام، اما مادر دو بار او را خواب دیده است و در هر دو بار پدر نگران ما بوده و در جایی سرسبز که بلندتر از همه جا بوده ایستاده بوده و به مادر سفارش می‎کرده تا مواظب «ائلشن» باشد، مادر بعد از بیدار شدن متوجه می‎شود، برادر کوچکم، ائلشن، از تخت خوابش کنار افتاده.     پدرم احساس مسئولیت می‎کرد و فکر می‎کنم اگر دغدغه ‏ای هم داشته باشد، بیشتر نگران برادر کوچکم و خواهرم باشد، من هم سعی کرده‎ام هر کاری که می‎کنم محض رضای خدا باشد، از این به بعد هم سعی می‎کنم تا با کسب رضای خدا، خواهر و برادرم را به جایی برسانم.     با جدیت به دنبال آن هستم که بفهمم قلب پدر در سینه‎ی چه کسی می‎تپد؟ 
پدرم در شادی همه شریک بود و در مجالس شادی همه تصنیف خوانده بود، اطرافیانمان همه ناراحت این هستند که پدر نتوانست شادی ما راببیند و در مراسم ما بخواند. با جدیت به دنبال آن هستم که بفهمم قلب پدر در سینه‎ی چه کسی می‎تپد؟     بدرقه‎ به خانه‎ی ابدی با موسیقی 
از آنجایی که پدر فعال عرصه مسیقی بود، همیشه توصیه می‎کرد سر خاک من نگذارید کسی غمگین باشد و به همین دلیل دوستش سر خاک، تار زد.     30 درصد از منتظران دریافت عضو در شمال غرب کشور قرار دارند 
«رسول زارع زاده» ، مسئول هماهنگی اهدای عضو بسیج جامعه پزشکی استان در گفت‎وگو با ایسنا با بیان این مطلب اظهار کرد: 27 هزار نفر در کشور منتظر دریافت عضو هستند و متاسفانه روزانه هفت الی 11 نفر به علت طولانی بودن صف پیوند، جانشان را ازدست می‎دهند، طبق آخرین آماری که از وزارت بهداشت گرفته‎ایم، 30 درصد از منتظران دریافت عضو از شمال غرب کشور هستند.      

وی ادامه داد: پس از مطرح شدن بحث اهدای عضو در جلسات شورای بسیج جامعه پزشکی استان و ضرورت موضوع، بسیج جامعه پزشکی استان، هماهنگی، فرهنگ سازی و اخذ اعتبار لازم از وزارت بهداشت و درمان را بر عهده گرفت.     بیش از 15 هزار نفر در استان، فرم اهدای عضو پر کرده‎اند 
وی عنوان کرد: پس از این که بنده در شیراز، پیوند کبد شدم، تصمیم به فرهنگ سازی در این راستا گرفتم و این اقدام با همراهی حدود 100 نفر سفیر سلامت در استان از بیمارستان صحرایی بسیج جامعه پزشکی استان آغاز شد، خودم اولین نفری بودم که فرم اهدای عضو را پر کردم، غرفه‌‏های اهدای عضو، تا کنون در جاهای پرتردد مانند بام تبریز، خیابان ولیعصر، مصلای تبریز و پارک‎های عمومی، داخل بازار و پاساژ برگزار شده است و هر فردی که فرم اهدا پر کرده، چند نفر دیگر را به انجام این کار تشویق کرده است.     مسئول هماهنگی اهدای عضو بسیج جامعه پزشکی استان ادامه داد: با حمایت همه جانبه‎ی امام جمعه سابق تبریز، اولین تریبون نماز جمعه برگزار شد، تبلیغ برای اهدای عضو از نظر آموزه‏های دینی توسط سایر امام جمعه‎ها نیز آغاز شد و اکثر فقها همچون حضرت امام (ره)، آیت‎الله خامنه‎ای و آیت‎الله مکارم شیرازی، نوری همدانی و تهرانی اجازه‎ی برداشت عضو را جایز دانسته‌اند.     مجالس ختم، بهترین فضا برای تبلیغ برای اهدای عضو است 
وی با تاکید بر ضرورت تداوم فرهنگ سازی برای اهدای عضو گفت: با توجه به این که مراتب شرعی اهدای عضو از اهمیت خاصی برای مردم استان ما برخوردار است، تقاضا داریم تا علمای دین و روحانیت معزز از مجالس مذهبی و ظرفیت موجود برای تبلیغ فرهنگ اهدای عضو استفاده کنند.     وی در ادامه با اشاره به عمل موفقیت آمیز اولین پیوند کبد در تبریز همزمان با ورود رییس جمهور به تبریز بیان کرد: طبق مکاتباتی که در جلسه‎ی شورای بسیج جامعه پزشکی استان با «حجت‎الاسلام آل هاشم»، امام جمعه تبریز داشتیم، مشکل نبود پیوند کبد در تبریز با حضور وزیر بهداشت در تریبون نماز جمعه  مطرح شد و خوشبختانه اولین پیوند کبد همزمان با ورود رییس جمهور به تبریز انجام شد که دکتر «زمردی» و دکتر «کاکایی» به عنوان پدر پیوند شمال غرب کشور زحمات زیادی به این منظور کشیدند، خوشبختانه دومین پیوند کبد نیز در تبریز انجام شد و حال گیرنده که چند روز است که از بیمارستان مرخص شده، مساعد و رو به بهبودی است.     زارع زاده افزود: امیدواریم قطعه مخصوص احیاگران سلامت و اهداکنندگان عضو در وادی رحمت تبریز در نظر گرفته شود، ساخت تندیس اولین اهداکنندگان کبد در تبریز توسط سازمان میراث فرهنگی و نصب آن به عنوان المان در تبریز و بازدید دانشجویان اعزامی به ارودی راهیان نور از قبور اهداکنندگان در کنار مزار شهدا می‎تواند از اقدامات قابل تحسین به منظور تکریم احیاگران سلامت باشد و این بازدید توسط دانشجویان گام مثبتی برای تشویق آنان به  پر کردن اهدای عضو به شمار می‎آید.     وی در پایان خاطرنشان کرد: بخش پیوند قلب در بیمارستان شهید مدنی تبریز با همکاری بهترین اساتید و پزشکان متخصص این رشته در آینده‎ی نزدیک افتتاح می‎شود و ایجاد یک بیمارستان مستقل پیوند اعضا در تبریز که بتواند پاسخگوی نیازهای منطقه شمال غرب کشور باشد، از چشم اندازهای ترسیم شده توسط بسیج جامعه پزشکی استان است که حمایت خیران را می‎طلبد، امیدواریم مردم شهر تبریز در اهدای عضو نیز مانند تمامی عرصه‎های حساس کشور، اولین شوند.     بر اساس این گزارش، اهدای اعضای هر مورد مرگ مغزی می‎تواند منجر به نجات هشت نفر شود، همچنین یک الی 53 بافت بدن در مرگ معمولی نیز یک الی 53 نفر را از مرگ و نقص عضو نجات می‎دهد.     گفتنی است، اعضای خانم «بهیه وکیلی»، 47 ساله از تبریز که در سانحه‎ی رانندگی و تصادف با موتور دچار مرگ مغزی شده بود، اهدا شد.  گزارش از نسرین سوار، خبرنگار ایسنا در آذربایجان شرقی


انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.