شب بود و چه دردناک شبی !
شب سیاه و آسمانی به رنگ شرم، افق گرفته و صحرایی در افق پوشیده از خون و شبحی روییده از دریای سرخ و زمین آرام گرفته تا سحر چه پیش آید؛ آن طرف روبهانی خفته در لانه هایشان و این طرف شیرانی بیدار در پای سخن امام شان، دشمن از خوف نمی تواند بخوابد و یاران حسین از شوق؛ شوق وصال به حق، بریدن از حضیض و رسیدن به عزیز.
حسین همه یاران اش را در خیمه جمع کرد؛ شب وداع بود و آخرین حرف ها، چراغ ها خاموش شد و نوری نماند، حسین خطاب به همراهان که از خیل نامه نوشتگان و دعوت کنندکان، کم از صد تن نمانده، فرمود ' فردا آخرین روز حیات است و شهادت در انتظار، تا اینجا همراهی ام کردید، سپاسگزارم اما هر که را دل در رفتن دارد، می تواند در تاریکی و بدون شرم برود'.
اما یاران حسین پایدارتر از آن بودند که بروند، آنان قبل از شهادت به فنا الله رسیده بودند که پای در رکاب حسین گذاشته اند؛ حسین جان آمده ایم که با تو بمانیم و در کنار تو شهید شویم، حقیقت را پیش پای مصلحت ذبح نخواهیم کرد آمده ایم که جان را در معبد عشق تو به امانت بسپاریم.
تاریخ باز هم به شکلی دیگر تکرار می شود؛ ابراهیم در آتش ، مسیح در صلیب، موسی در غربت صحرا و هراس از فرعون، محمد در شعب ابی طالب تشنه و محزون، علی در سکوت سنگین خانه نشینی و حسین در کربلا تنها و بی کس!
اگر چه شب بود و تاریک، اما یاران به گرد نور حسین جمع شده بودند، حسین خورشیدی در دل شب بود که به یاران اش هم نور می داد و هم دل گرمی.
حسین جان! خورشید نور از تو می گیرد؛ تو در ظهر عاشورا چنان درخشیدی که از آن روز خورشید در نور محو شد و گرمی از تو گرفت.
در روز عاشورا وقتی یک به یک یارانت را کشتند، دم بر نیاوردی؛ نه ناله ای از گلویی برخاست و نه ذره ای تردید و پشیمانی از ادامه راه، تو با خدای خویش معامله و اسماعیل هایت را قربانی کرده بودی.
یزیدیان چون برگ خزان قاسم ها و اکبرها و حرها و حبیب هایت را پرپر کردند و تو ناله نکردی، چون روزها شیر نمی نالد، وقار و عظمت اش را در برابر نگاه خفته روباهان حفظ می کند.
وقتی از یزیدیان برای طفل تشنه لب شش ماهه ات ' علی اصغر' آبی خواستی حرمله با تیری بر گلو طفل را با خون خویش سراب کرد و علی اصغر نیز شربت شهادت را لاجرعه سر کشید و به جمع یاران پیوست.
گرچه آتشی بر جگرت افتاد اما ضجه نکردی مبادا یاران فکر کنند پشیمانی؛ حسین جان! آن گاه که خون علی اصغر را رو به آسمان پاشیدی که خدایا قربانی ام بپذیر، به جبرئیل خطاب شد که نگذار ذره ای از این خون به زمین افتد که از آتش خشم اش هیچ بنده ای زنده نمی ماند.
حسین جان! زخم ها دیدی و نفرین نکردی، اگر تو امام بودی و آگاه به امور؛ اما زیبنب را چه بگوییم آن زمان که جنازه دو فرزندش را جلوی خیمه انداختند؛ چشم ها همه به سوی خیمه شد، صدایی از خیمه برنخاست.
مادران در مرگ فرزندان ضجه می کنند و پیراهن می درند و فریادشان فلک و ملک را هم به گریه می اندازد، اما زینب فریادی نکرد مبادا حسین شرمنده شود و فکر کند از همراهی برادر پشیمان است و ایمان کم آورده است.
نه زینب از آن بیدها نیست که بر این بادها بلرزد، زینب آن قدر به راهش و انتخاب اش ایمان داشت که با فراغ بال برادر خود را در احیای مکتب یاری دهد.
سلام بر تو حسین، ای برگزیده خدا، ای وارث پیامبر و علی و فاطمه و ای رب النوع ایمان و اخلاق؛ شعار تو 'کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا هر روزی عاشورا و هر سرزمینی کربلا ' بود و بر ماست که امروز عاشورایت را زنده نگهداریم و کربلایت را حفظ کنیم.
حسین جان! آسمان در عزایت گریان است و زمین به خون نشسته، امروز هزار و چهارصد سال است که رفته ای اما آتشی که بر دل داشتی گذاشتی و رفتی و ما ماندیم و آتش بر جگر؛ علمت بر جاست،چراغ ات فروزان است و مهرت بر دل و نامت بر زبان جاری است.
امروز عاشقان دربارت به عشق تو شعر می گویند و زینت بخش ردیف و قافیه شان حسین و کربلا است.
گزارش: نعمت مرادپور ** انتشار: رستگار
6132/6183
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.