«حمید آرش آزاد» در ساعات بعد از نیمه شب چهارم دی ماه 1327 برابر با 25 دسامبر 1948 به دنیا آمده که چون روز تولدش مصادف با 13 ماه صفر بوده، مادر مرحومه‌اش همیشه عقیده داشت که او، یک آدم «نحس» و «یک دنده» است که البته در حال حاضر و در کانون گرم خانواده نیز، خانمش همین عقیده را دارد که البته به ما مربوط نیست و خود دانند.


محل تولد «آرش آزاد» خانه‌ای در کوچه‌ی «باغ دربندی» بود. محل دربند یک متری و هزار پیچ که یک سرش به کوی «سیداسلام» و سر دیگرش به «کوره‌باشی» ختم می‌شود که اینها هم به ترتیب، به خیابان‌های «ملل متحد» و «منجم» مربوط می‌شوند. پس خیلی هم بی‌ربط نیست که یکی از نام‌های مستعار خودش را «کوره‌باشی اوشاغی» انتخاب کرده است.


«حمید آرش» در مقطع ابتدایی، پنج سال در دبستان «نوروز» در همان کوره‌باشی درس خوانده، کلاس ششم ابتدایی را در مدرسه‌های «ویچویه‌ای» و «کوزه‌کنانی» در محله‌ی «کوزه‌گر خانا اوستو» ـ ابتدای خیابان حجتی فعلی ـ گذرانده، سه سال سیکل اول متوسطه را در دبیرستان «رازی» بوده و سیکل دوم را نیز در رشته‌ی «ادبی» در دبیرستان‌های «ضمیمه‌ی دانش‌سرا» و «دهخدا» خوانده و در واقع، مانند یک مرده‌ی مشغول ذمه، از گوری به گور دیگر فرار کرده و بالاخره یک ورقه‌ی دیپلم در رشته‌ی ادبی گرفته است.

از نظر تحصیلات عالیه نیز، «آرش» در سال 1349 در کنکور سراسری، در رشته‌ی «زبان و ادبیات فارسی» از دوره‌ی روزانه‌ی دانشگاه تبریز قبول شده که پس از سه سال تحصیل در این رشته، موفق به ترک تحصیل اجباری شده است. بعد در رشته‌ی «حقوق قضایی» از دانشگاه تهران قبول شده و بعد از دو سال اقامت در تهران، به طرزی بسیار عارفانه و پیروزمندانه، توانسته است به افتخار «سه ترمه» شدن نایل شود و به آغوش تبریز بازگردد. البته در نهایت، دوره‌های شبانه‌ی رشته‌ی «علوم اجتماعی» در دانشگاه تبریز به دادش رسیده و آبرویش را خریده، وگرنه...!


جالب است که با این همه افتخارات فراوان، همیشه به فرزندانش نصیحت می‌کند که به طور مرتب در کلاس‌های مدرسه و دانشگاه حاضر بشوند، شب و روز مطالعه بکنند، خوب درس بخوانند و...!


از نظر شغلی نیز، جناب «آرش» چند سالی آموزگار مقطع ابتدایی و دبیر مقطع «راهنمایی تحصیلی» بود. بعد از ترک موفقیت‌آمیز این شغل نیز، آن اندازه که حاجی بازاری‌های پولدار «صیغه» عوض می‌کنند، جناب «آرش» هم شغل عوض کرده و شاید بتوان گفت که از نظر تعداد و تنوع مشاغل، رکورد شکسته و در نهایت، با تحریکات، زیر پا نشستن‌ها و از راه به در کردن‌های یک رفیق ناباب، به شغل «روزنامه‌نگاری» رو آورد.


«آرش» کار روزنامه‌نگاری را با روزنامه‌ی «فروغ آزادی» آغاز کرد و بعد از همکاری با سه روزنامه و هفته‌نامه‌های دیگر، بالاخره به صورت یک عنصر نفوذی و مشکوک، وارد روزنامه‌ی «امین» شد که سال‌ها در آنجا کار کرد و بالاخره بازنشسته شد.


«آرش» از سال 1374 همکاری با موسسه «گل‌آقا» را آغاز کرده و آثار طنزآمیز خود را به صورت شعر و نثر، در هفته‌نامه و ماهنامه‌ی «گل‌آقا» و نیز در «بچه‌ها... گل‌آقا» به چاپ رسانده است. او یکی از «همکاران پیوسته» در گل‌آقا بوده و هست که همکاری بسیار جدی و دایمی دارد و آثار طنزآمیزش با نام‌های چون: «گول اوْغلان»، «قزلباش»، «طوطی بالاسی»، «بچه طوطی»، «بیگلر بیگی»، «وروجک تبریزی»، «لک لک کوتوله»، «خان‌دایی»، «کوره‌باشی اوشاغی»، «آراز» و... در نشریات مختلف «گل‌آقا» به چاپ رسیده است. در ضمن، او نخستین کسی بود که شعرهای طنزآمیز به زبان ترکی را در «هفته‌نامه‌ی گل‌آقا» به چاپ رساند.


آرش آزاد تا امروز، کتاب های «مفتون خاک» اثر «طالب آپ آیدین»، «یاغی» اثر «یاشار کمال»، «گرگ‌های قانلی دره» اثر «دورسون چاملیجا» و «مسافران سیاره‌ی آلفا» اثر «امیل پتایا» را ترجمه و منتشر کرده و نیز کتاب جاودانه‌ی «هوپ ـ هوپ‌نامه» اثر «میرزا علی‌اکبر طاهرزاده ـ صابر» را از الفبای سیریلیک به خط رایج در ایران برگردانده و به چاپ رسانده است و از اشعار «ترکی» و «فارسی» خود وی نیز در دو کتاب «جیزیغیندان چیخما بالا» و «جولو ـ جولویه قالمادی» منتشر شده که در نخستین ماه‌های بعد از چاپ، خیلی زود به فروش رفته‌اند و در حال حاضر نیز، ده‌ها داستان کوتاه طنزآمیز و بیشتر از دو هزار قطعه اشعار طنزآمیز و بیشتر از دو هزار قطعه اشعار طنز سیاسی ـ اجتماعی دارد که بخش‌هایی از خانه را اشغال کرده‌اند و آماده‌ی چاپ هستند که البته، سر و صدای اهالی خانه را هم درمی‌آورند، چون اجازه‌ی جابه‌جای آنها و تمیز کردن یکی از اتاق‌های اشغال شده را هم نمی‌دهد!


«آرش آزاد» یک بار در جشنواره‌ی آذربایجان‌شرقی و یک بار در جشنواره‌ی استان زنجان، توانسته است مقام اول رشته‌ی «طنز» در میان طنزپردازان استان‌های زنجان، اردبیل، آذربایجان‌غربی، آذربایجان‌شرقی را به خود اختصاص دهد و از این بابت، تعدادی «تمام سکه‌ی بهارآزادی» و «لوح تقدیر» کسب بکند که البته سکه‌ها را ـ از ترس ـ به خانمش داده و لوح تقدیرها را در اتاق خودش نگه داشته است که در کوزه بگذارد و آبش را بخورد. چندین بار هم در مسابقات سراسری طنز، شعر، مقاله و جدول، جزو هشت نفر اول ایران بوده که البته تهرانی‌ها در حق او لطف کرده و اجازه نداده‌اند مقام اول را به دست بیاورد.


در یک کلام و به طور خلاصه، آدم به این نتیجه می‌رسد که جناب «آرش» چندین و چند دفعه، «شاخ غول»، «گرز رستم» و چیزهایی از این قبیل را شکسته است که باید جریمه‌هایش را بپردازد که البته همیشه هم جریمه پرداخته است. اما هنوز که هنوز است، کسی نمی‌داند که شکسته‌های آن «شاخ غول» و «گرز رستم» را در کجا پنهان کرده است؟!


«آرش» کار سرودن شعر را با «غزل» آغاز کرده و در 15 سالگی خیال می‌کرد که با ساختن غزل عاشقانه، می‌تواند تبدیل به یک «عارف وارسته» بشود. اما مادر مرحومه‌اش که خیال کرده بود پسرش عاشق دختر فلان همسایه شده، چنان تجلیل و تشویقی از او به عمل می‌آورد که این «جوجه عارف» تا زمان 28 سالگی به بعد از انداختن طوق لعنت به گردنش، دیگر مرتکب هیچ غزل عارفانه‌ای نمی‌شود.


«آرش آزاد» هر دو زبان ترکی و فارسی، غزل‌های بسیاری سروده است و در ساختن غزل به اندازه‌ای تسلط و استعداد داشته که زمانی که می‌خواسته سرودن غزل را کنار بگذارد و به ساختن اشعار «طنز» بپردازد، استاد بزرگ و بزرگواری همچون جناب آقای «یحیی شیدا» به او می‌گوید: «آرش! حیف است که تو غزل را کنار بگذاری. ادامه بده. تو می‌توانی در غزل معاصر آذربایجان، تبدیل به یک پدیده‌ی بزرگ و درخشان بشوی.»


اما «آرش» برای همیشه به «طنز» رو می‌آورد. دلیلی هم که مطرح می‌کند این است که: «چون دیدم که تعداد غزل‌سرایان خوب و بااستعداد فراوان، اما جای طنز، خالی است، به سرودن شعرهای ساتیریک پرداختم.»


کسی هم نبود از ایشان بپرسد که: «مگر جناب عالی مسئول پر کردن همه‌ی جاهای خالی هستی؟ اگر واقعاً خودت را در این مورد مسئول می‌دانی، بهتر است اول جاهای خالی در وجود خودت، از قبیل جیب، چانه و... را پر بکنی و بعد به فکر جاهای خالی دیگر باشی!»


آرش آزاد در تیر 89 نیز توانست رتبه اول جشنواره مطبوعات شمال‌غرب کشور را کسب کند.


اما دست تقدیر اجازه نداد تا استاد پایان زندگینامه‌ی خویش را بنگارد. به ناچار ما در تکمیل آن می‌نویسیم: «استاد آرش آزاد بعد از سال‌ها جدال با بیماری ریوی، عصر روز شنبه بیست و سوم مردادماه 1389 در بیمارستان امام‌رضا(ع) تبریز دار فانی را وداع گفت و دو روز پس از آن در قطعه‌ی هنرمندان «وادی رحمت تبریز» به خاک آرمید.


روحش قرین حق و راهش پر رهرو باد.

 


انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.