خبرگزاری مهر، گروه استانها- حسن عبدالهی*؛ روزهای نخستی که کرونا سر و کلهاش در گوشه و کنارهایی پیدا شده بود، همراه راننده تاکسی میان سالی شدم که در لابلای بحثهای داغش از هر در، یک جمله طلایی گفت: تو این روزهای سخت باید خودمون کمی هوای خودمون و همدیگر رو بیشتر داشته باشیم.
این روزها و پس از چند هفته که کرونا مثل تندباد در حال درنوردیدن همه جاست، خیلی بیشتر از آن روز به درستی این حرف ایمان دارم، همین روزها که به قول مهران مدیری دلمان برای خیابانهای ترافیک زده هم تنگ شده، حتی برای رفتن سر کوچه و خوردن یک تکه نان سالم با خیالی راحت.
شاید اگر یکی دو ماه قبل به هر کدام از ما میگفتند عید امسال را بدون دید و بازدیدهای همیشگی و خالی از تشریفات و بریز و بپاش های قبل و حین و بعد نوروز سر کنید، بدون شک جوابمان یک "نه" سفت و سخت بود، اما این روزها همگی کاش و ای کاش میکنیم و حتی التماس که عید امسال بدون دید و بازدیدهای همیشگی اش اما با سلامتی بیاید و برود و سین سلامتی مهمان سفرههای هفت سین همه باشد.
این روزهای ابتدای بهار که کرونا مهمان بدقدم دیارمان شده، من هم مثل خیلیهای دیگر نه تنها بیشتر از قبل دلتنگ و نگران مادر پیر و تنهایم در خانه قدیمی پایین شهرمان هستم، بلکه آرزو میکنم کاش میتوانستم ساعتی از عصر پنجشنبهها را همنشین پدرم در کنار خانه همیشگی اش بودم و سراغی میگرفتم از همه آنها که دیگر کنارم نیستند.
شاید همین دلتنگی هاست که مرا وامی دارد بیشتر از قبل سراغ کسانی را بگیرم که هنوز هستند و شاید کمتر یادشان میافتادم، مانند یکی از اقوام پرستارم در بیمارستان امام رضا (ع) تبریز، همانهایی که این روزها حواسشان خیلی بیشتر از قبل به دیگران است، اما نه به خودشان، همانهایی که این روزها دست از زندگی و جان و خانواده شأن شستهاند و شدهاند سپر بلای سلامتی دیگران.
هر بار که از او به عادت خبرنگاری از کم و کسریها می پرسم، فقط یک جواب دارد: این روزها، روزهای غر زدن نیست، وقت برای مچ گیری و دنبال مقصر بودن زیاد است اما برای نجات شاید یک نفس و یک نفر بیشتر، نه، وقتی برای تلف کردن نیست.
از سختی ساعتها قرنطینه خودخواسته حتی یاد کسانی هم می افتم که مدتها است خبری از آنها ندارم، مثل رفیق شوخ لاهیجانی ام که سالها پیش وقتی در تبریز دانشجوی پرستاری بود، با هم آشنا شدیم و مدتی پیش که به هر مکافاتی شماره تماسش را پیدا کردم و زنگ زدم، پس از همان دو جمله کوتاه سلام و احوالپرسی اول چنان ذوق زده فریاد زد: "نجه سن ترک اوغلان" که همه خستگیهای خش دار صدایش فراموشش شد، از احوالش که پرسیدم، گفت: جات خالی، دارم با کیسه زبالهها برای خودم و یکی از همکارام لباس قرنطینه سرهم میکنم که بریم سروقت رفقای کرونایی.
همه اینها را که میبینم و کنار هم میگذارم و مقایسه میکنم با چنین روزهایی در یک سال قبل، متوجه میشوم با تمام سختیها و گرفتاریهای روزمره هم چیزهایی هست برای دلخوش بودن و زندگی کردن، داشتن تنی سالم، جایی برای رفتن، کسانی برای دیدن، سراغی برای گرفتن و خیلی بهانههای دم دستی دیگر که در هیاهوی زندگیهای عجول و شلوغ این روزهایمان فراموش کردهایم و شاید هم یادمان رفتهاند.
بماند که بعضیها حتی در این وانفسای کرونایی هم خیال دست کشیدن از سرکیسه کردن و غارت مال و فکر دیگران ندارند، چه آنهایی که نان از ماسک و دستکشهای احتکاری درمی آورند و چه آنهایی که عقدههای تمام نشدنی خود را به اسم کرونا و با ترور رسانهای سر مردمی خالی میکنند که تنها دلخوشی این روزهایشان شده لختی زندگی بدون اضطراب و استرس.
شاید وصف این روزهای سخت همان جملهای باشد که آن مرد قاصد روشنایی گفته: سلامت و امنیت دو نعمت مجهول و مغفولی هستند که وقتی از دست بروند، قدر و قیمتشان دانسته میشود.
این روزهای ابتدایی بهار و سال جدید که سلامت جسم و جانمان در خطر و تمام آرزو و دعا و خواسته مان رهایی از کرونای همه گیر است، یادمان باشد دعایی هم برای امنیت و امانی کنیم که سالهاست داریم و شاید بواسطه همین داشتن همیشگی اش، کمتر نگرانش میشویم، نباشد که روزی مانند آنچه در مورد کرونا اتفاق افتاد و آرزو کنیم کاش قبل از ورودش از چین جلویش گرفته میشد، آرزو کنیم پیش از بروز خدشهای به امنیت و امان و قرارمان، جلویش را میگرفتیم و قدرش را میدانستیم.
در این روزهای نو شدن سال، در لابلای آرزوها و آمال رنگ و وارنگمان برای روزهای پیش رو، دعایی کنیم برای سلامتی و بودن عزیزانمان، شادی روح رفتگانمان، برقرار بودن سلامت و بر مدار بودن امنیتمان و همه داشتههای سهل و ساده که با نبودنشان همه داشتهها و زندگیهایمان معنا و مفهوم خود را از دست خواهند داد.
*فعال رسانهای