انقلاب مشروطه ایران شاهد حضور شخصیتهایی بود که از اقشار مختلف اجتماعی برخاسته و هریک در حد خود برای محو استبداد و برقراری حکومت مردمی جنگیدند و جان بر سر عقاید خویش نهادند؛ مردانی که بسیاری از آنان نقشی تعیینکننده در پیروزی این انقلاب داشتند، اما آنگونه که شایسته بود، معرفی نشدند و تنها در منطقهای خاص نامشان محدود ماند.
نمایش «موسیو»، روایت قوس زندگی علی موسیو، معروف به دانته انقلاب مشروطه، است که با ایجاد مرکز غیبی و تشکیل گروه مجاهدان در تبریز، به عنوان مغز متفکر این نهضت مردمی عمل کرد و با اندیشه ها و برنامه ریزی پشت پرده، ایستادگی و پایداری مشروطه خواهان را در مقابل سلطنت طلبان دوه چی و سرخاب و نیز لشکر ۴۰ هزار نفری دولتی رقم زد.
آنچه امروز بهعنوان حزب در ایران شناخته میشود، اولین بار توسط تاجری روشنفکر از اهالی تبریز شکل گرفت؛ مردی که شناخت او از جهان، اراده و پاکباختگیاش وی را به صف مجاهدان آزادی و رهبران انقلاب مشروطه در تبریز بدل کرد؛ کربلایی «علی موسیو»، یکی از رهبران جنبش آزادیخواهانه مردم در تبریز از مبارزان انقلاب مشروطه بود.
علی موسیو، فرزند حاج محمدباقر تبریزی از بازرگانان محترم، آگاه و بافرهنگ تبریز بود که در محله نوبر این شهر زاده شد و مانند پدر تجارت را پیشه خود قرار داد. او به زبانهای فارسی، عربی و فرانسه تسلط کامل داشت و بهواسطه مسافرتهایی که به اتریش، قفقاز و استانبول کرده بود، شناخت خوبی از اروپا و بالاخص انقلاب کبیر فرانسه داشت و با زیر و بم این انقلاب بهخوبی آشنا بود.
مشاهده اروپا و پیشرفتهای آن سبب شده بود که علی موسیو همواره آرزومند ترقی ایران باشد؛ او در سفرهای تجاری خود به قفقاز که گاهی مدتها طول میکشید با انقلابیون آن خطه آشنا شده و با آنان مشورت میکرد؛ در یکی از این سفرها بود که با نریمان نریمانف ملاقات کرد.
تسلط علی موسیو به زبانهای متعدد و شناخت او از انقلاب فرانسه، توجه و احترام نریمانف را جلب کرد؛ نریمانف، آموزگاری اصالتا ایرانیتبار از اهالی تفلیس بود که با مشاهده زندگی سخت مهاجران ایرانی در ۱۹۰۰ میلادی با همکاری چند عنصر آگاه، تشکیلاتی به نام کمیته اجتماعیون - عامیون را در قفقاز سازماندهی کرد که برابری، آزادی و عدالت را شعار خود قرار داده بود.
علی موسیو با تجاربی که داشت، میدانست پیروزی قیام تنها در سایه داشتن نیروهای ورزیده و سازماندهی شده ممکن و میسر است که بتوانند با حکومت محمدعلیشاه مقابله کنند؛ او که به کمک نوراللهخان یکانی و چند نفر از همدستانش کمیته حزب اجتماعیون – عامیون تبریز را تاسیس کرده بود، به فکر افتاد تشکیلاتی مخفی را سازماندهی کند.
وی در سازماندهی تشکیلات بهویژه فعالیتهای پنهانکارانه، نبوغ خارقالعادهای داشت به همین جهت «مرکز غیبی» تبریز را بنا نهاد؛ این مرکز برای عضوگیری در بدو امر افرادی از روشنفکران آزاداندیش و زحمتکشان مستعد را جلب میکرد و ضمن تماسهای انفرادی که با آنها میگرفت، اقدام به جذب افراد مناسب میکرد.
حاج علی، ملقب به «موسیو» تاجری تبریزی بود که به دلیل رفت و آمد زیادش به فرانسه به «علی موسیو» معروف شده است، او در این نمایش، نقش فردی میانهرو و عاقلی را دارد که به مجاهدان سفارش میکند تا با انصاف مبارزه کنند، علی موسیو همان کسی است که دو پسرش در عاشورای ۱۳۳۰ هجری قمری همراه با ثقهالاسلام به دار آویخته شدند.
نمایش «موسیو»، که به زبان ترکی آذری است، حاصل همکاری زوج هنری «اکبر شریعت» و «نازیلا ایرانزاد بنام» در مقام نویسندگی و کارگردان است که پیش از این نیز دو نمایش موفق و پرمخاطب «زینب پاشا» و «آجی و کول» را در کارنامه هنری خود دارند.
تجربه نشان داده است که هر اثر هنری بهویژه تئاتر و فیلم اگر سلیقه مخاطب را شناخته و به آن احترام بگذارد و خود را از حشو و نشر اضافی برهاند، در هر مقطعی با استقبال مواجه خواهد بود و نمایش «موسیو» نیز در این دسته جای میگیرد.
از جمله نقاط قوت نمایش موسیو همنوایی تضادهاست؛ غم و شادی، خنده و گریه، خشونت و عطوفت که از مصادیق واقعی زندگی روزمره و تاریخی هستند در این نمایش به خوبی در کنار هم چیده شده است؛ نمایش با شروعی آهنگین، موزیکال و کمدی و با تکیه بر نقل قولهایی عامیانه و در عین حال نمکین آغاز میشود و این نوید اجرایی زیبا را میدهد و تماشاگر را ترغیب به نشستن در سالن میکند.
از جمله مزایای نمایش ادامه همکاری اکبر شریعت و نازیلا ایرانزاد بنام است که اکنون سالهاست به برندی در تئاتر آذربایجان معروف گشته و بیاغراق میتوان گفت هر جا نام این دو بر سر نمایشی میآید، نیازی به تبلیغ نیست چرا که این دو زوج هنری پیش از این با اجرای «زینب پاشا» شروعی بسیار خوب و امیدوارانهای داشتند و می توان گفت با اجرای زیبا و دیالوگهای خوب و حساب شده، ره صد ساله را یک شبه پیمودند؛ زینب پاشا نه تنها نظر تماشاگران عام را به خود جلب کرد بلکه نامزد دریافت سیمرغ در جشنواره فجر نیز شد.
نمایش بعدی این دو با عنوان «آجی و کول» اگرچه همچون «زینب پاشا» متنی تاریخی نداشته و بالعکس نگاهی به زندگی به شدت ماشینی امروزی و گرفتار در چنبره مدگرایی داشت، و روایتگر بدبختی مردمان تیره روزی که فقط در زیرپای زندگی ماشینی خرد میشدند، است، بازهم تا حد زیادی نظر مخاطبان را جلب کرد.
«موسیو» که میتوان آن را تریلوژی (سهگانه) اکبر شریعت و نازیلا ایران زاد دانست، نمایشی تاریخی در بستر وقایع مشروطه است که ضمن وفاداری به مسایل تاریخی آن عصر و بیان حقایق آن دوران، زندگی عشق و عاشقی مردمان گمنام را که سرنوشتشان به مشروطه گره خورده است، را روایت میکند.
از دیگر مزایای این نمایش می توان به نقش زنان در مشروطه و حوادث و رخدادهای زمانه اشاره کرد که نویسنده بدون آنکه در دام گرایشات فمنیستی بیافتد، توانسته است با دادن نقشی مردانه به زن قهرمان گمنام داستان و دخالت دادن آن در مبارزه دوشادوش مردان به زیبایی به بیان حقایق تاریخی مشروطه بپردازد.
علی مسیو که در تمام طول نمایش همواره مردی متفکر، موقر و در عین حال مبادی آداب و مسلط به گفتار سنجیده نشان داده می شود، تک جمله های قابل تاملی در طول نمایش بیان می کند؛ وی با ابراز تاسف از چند صدایی و چند دستگی برخی از مبارزان و مشروطه چیان میگوید: "آغاجی اوز ایچین نن قورد یییر" (کرم از خود درخت است) و نیز در لحظه ای که از رفتار برخی مبارزان مستاصل شده و ناگزیر از کشتن آنان است، میگوید: "جایی که دشمن هست، تفنگ کشیدن به روی دوست خیانت است".
علی موسیو، مغز متفکر مشروطه در تبریز و بنیانگذار «مرکز غیبی»اولدوز، دختری که خود را به نام شوکت جا زده و با پوشیدن لباس مردانه به جبهه مبارزان ستارخان پیوسته است، برادرش کریم را که از خون و جنگ میترسد با خودش همراه میکند؛ کریم فردی ساده لوح است که دل در گرو عشق «مارال» دارد و از نظر او هدف از مشروطه و جنگ برای بقای آن رسیدن به صلحی پایدار و در نتیجه ازدواج با «مارال» است و تنها به عشق او مبارزه میکند.
اولدوز، دختری که با لباس مبدل مردانه به جمع مشروطه خواهان پیوستدر سوی دیگر «نائب خلیل» مردی تنومند که در ابتدا به جوانمردی معروف بود، رفته رفته یاغی شده و گوش هر کسی را که از او حرف شنوی ندارد، میبرد و با عناد و سرپیچی از فرمان «موسیو» مرتکب خطایی نابخشودنی میشود، او که خودش را بیش از حد قبول دارد، میگوید: "دهان باز کنم، مردم سیل میشوند و مشروطه، موسیو و مرکز غیبی را هم با خود میشویند و میبرند" ؛ نائب خلیل معتقد است: "تا من هستم، ستار و باقر، خان نیستند".
نایب خلیل، از لوطیان تبریز که ابتدا به مشروطه خواهان پیوست و بعد یاغی شد«یوسف خزدوز» خطیب، نویسنده و از تئوری پردازان مجاهدان مشروطه است که او نیز با زیاده خواهی و تکبر و پا را از گلیماش فراتر نهادن، به سرنوشت نائب خلیل گرفتار شد و بدعهدیاش او را به کام مرگ کشاند.
یوسف خزدوز از دیگر چهره های مشهور در انقلاب مشروطهموسیو که مدام آرزو میکرد کاش روزی برسد که سلاحها ساکت باشند و انسانها به جای سلاحها حرف بزنند، مجبور به از میان برداشتن برخی مبارزان نافرمان شد، اما اولدوز و برادر عاشق پیشهاش که جزو یاران باوافای مشروطه بودند، به سرنوشتی گرفتار شدند که دیدن آن خالی از لطف نیست.
علی موسیو، مردی که با داشتن مکنت بسیار میتوانست زندگی آرامی داشته باشد، جان و مال و فرزندانش را فدای آزادی کرد اما زهی تاسف که آن چنان که شایسته بود به تاریخ معرفی نشد.
محمد اردوبادی، محمد رضا قنبری، مهدی سمسماری، علی عباسپور، وحید شیرزاد، مریم زارع، الهه بابایی، وحید آقایی، سجاد گوزلی، تورج مختاری و علی صدقی در این نمایش فولکلور و پرمحتوا که با وجود کمبود فضا و امکانات کم، بسیار حرفهای کار شده است، ایفای نقش میکنند.
مردم تبریز سرنوشت غمانگیزی داشتند. آنها پس از ۱۱ ماه جنگ، گرسنه به باغهای اطراف شهر ریختند و از ریشه گیاهان تغذیه میکردند، اما هنوز آرامش به شهر برنگشته بود که روسیه تزاری که توانسته بود انقلاب ۱۹۰۵ در داخل کشور خود را خاموش کند، با کینهای که از شکست نوکرش محمدعلیشاه داشت، برای حفظ منافع خود نیروی عظیمی را روانه ایران کرد. اردیبهشت ۱۲۸۸ خورشیدی نیروهای روسیه به جلفا رسیدند، اما با نیروی مبارزان تبریز به رهبری نوراللهخان یکانی روبهرو شدند. خانه ستارخان در محله امیرخیزی (امیرهقیز)، خانه علی موسیو در محله (دوهچی) و خانه میرهاشمخان خیابانی که بهعنوان مراکز تصمیمگیری و تجمع انقلابیون مطرح بود، توسط روسها بهگونهای با خاک یکسان شد که حتی نشانی از آن بهجا نماند. از میان این خانهها، تنها خانه حاج مهدی کنانی (ابوالمله) باقی ماند که امروز با نام خانه مشروطه ایران به موزه تبدیل شده است.