صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ریشههای اختلاف مردم با شاه و لزوم تبلیغ اسلام
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ریشههای اختلاف مردم با شاه و لزوم تبلیغ اسلام
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
[بسماللّه الرحمن الرحیم]
ما این روزها هر روز مواجهیم با این مسائلی که پیشتر ممکن بود در ماهی یک مرتبه، بیست روز یک مرتبه مواجه باشیم. قبلاً این مهلت را به مردم میدادند که تا هفتۀ اینهایی که کشته شد، مهلت باشد برای هفته؛ تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز یک جنایت واقع بشود. امروز وضع ایران طوری شده است که الآن که من با شما صحبت میکنم، در همدان اختلافات هست و به هم ریختگی. از سه روز پیش از این تا حالا بین مردم و پلیس و دستگاه انتظامی اختلاف هست. قضیۀ اختلافات مردم با دستگاه از یک جهت نیست، از دو جهت نیست، هر جهتی از جهات را که یک ملتی به آن احتیاج دارند، میبینند که این دستگاه ظلم، این شاه، این اربابهای شاه، که امریکا و انگلستان و شوروی مهمشان است، هر دستگاهی از دستگاههایی که ملت از آن یک نحو استفاده دارد، اینها به خطر انداختند و از بین بردند.
یک ملتی احتیاج به فرهنگدارد، ملت با فرهنگش زندگانی سیاسی میتواند بکند. ما فرهنگمان یک فرهنگی است که استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نیست، بلکه ادارهاش باید به دست خارجیها بشود و به امر آنها تنظیم بشود برنامههایش؛ و لهذا یک فرهنگ سالم تحویل نمیدهند؛ یک فرهنگیان سالم تحویل به ما نمیدهند. اساتید دانشگاه نمیتوانند، نمیتوانستند که به کار خودشان آنطور که باید ادامه دهند.
دانشجوهای دانشگاهها نمیتوانند به آنطوری که میخواهند به کارشان ادامه بدهند. همۀ دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی باشد که ادارۀ ظلم را تقویت کند. ملت میبیند میرود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمیآید و نمیتواند یک نقش صحیحی داشته باشد در ملت. میرود سراغ ارتشش، میبیند که یک ارتشی است که انگل است. شصت هزار نفر مستشار آمدهاند! و عدۀ کثیرشان اینهاییاند که آمدند و ارتش را به دست گرفتهاند؛ مستشارهای امریکایی هستند که الآن ارتش ما را دارند اداره میکنند. ارتش تحت فرمان ما نیست، تحت فرمان ملت نیست، برای ملت نیست، به نفع ملت نیست. همۀ قوایشان را روی هم گذاشتند برای کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههای بالاتر؛ شاه این همه فجایع را دارد انجام میدهد به دست همین اتباع خودش و اینها بسیاریشان، خیلیشان هستند که اینها نمیخواهند، میل ندارند، لکن یک قوۀ بالاتری بالاسرشان هست؛ مستشارهای امریکا هستند؛ دستور را به آنها میدهند و عمل میکنند؛ و شاه را میخواهند با همۀ جنایتش نگه دارند.
دیروز وزیر خارجه، همین دیروز ـ پریروز وزیر خارجۀ انگلستان گفته است که ما منافع داریم در آنجا، در ایران، و ما نمیتوانیم یک کسی که منافع ما را تأمین میکند ـ قریب به این معانی ـ یک کسی که منافع ما را تأمین بکند، از آن پشتیبانی نکنیم. ما دنبال همین معنا هستیم؛ ما هم همین ادعا را داریم که شاه برای تأمین منافع انگلستان، برای تأمین منافع امریکا، برای تأمین منافع شوروی، مانده است الآن. متفقین او را گذاشتهاند سرِ کار برای اینکه منافع آنها را تأمین بکند. خود ایشان هم گفتند که متفقین گفتند که ما باشیم! ما سرِکار باشیم، خاندان پهلوی باشد! خدا لعنت کند این متفقین را که یک همچو حیوانی را به ما مسلط کردند. همۀ حرف ما این است که آقای وزیر خارجۀ انگلستان میگوید! همۀ درد ما این معناست که ایشان برای منافع شما الآن در مملکت دارد زندگی میکند؛ برای منافع اجانب دارد زندگی میکند. ایشان میخواهد همۀ چیزهای ما را به باد
بدهد به نفع شما. نفت ما را به شما بدهد ـ عرض کنم ـ معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فدای شما بکند، نگذارد که یک فرهنگ صحیح باشد تا جلوی شما را بگیرد؛ اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اسلام به آنطوری که هست منعکس بشود که نگذارد مقاصد خارجیها انجام بگیرد، علمای اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اینها نفسشان درآید و به مردم برسد و بگویند که این آدم دارد با شما چه میکند. جناحهای سیاسی، همۀ جناحها را، بازاریهای صحیح و روشنفکر را، دانشگاهیهای ما را، همه را میکوبند نمیگذارند که صدای آنها درآید؛ و اگر هر جا یک صدایی درآید، با کماندو و با این اجیرها، آنها را میکوبند. مگر همدان چه کرده است؟ همدان یک کلمهای گفته است و دنبالش، ریختند و دخترها را گرفتند و این هیاهویی که الآن پیدا شده است. یکی از دخترها را خلاف عفت با او کردند، آن هم خودکشی کرده. الآن هیاهوی همدان که پنجاه نفر میگویند تا حالا کشتار داده است برای یک همچو مسائلی است.
و این است که آنطوری که من سابقاً حدس زدم ـ شاید دو سال، سه سال پیش از این بود ـ که باید ما بترسیم از این دیکتاتورها اواخر عمرشان. اواخر عمرشان دیوانه میشوند اینها. آغا محمد خان قَجَر هم دیوانه شد آن آخر عمرش؛ نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر عمرش. بعضیشان هم از اول دیوانهاند؛ مثل رضا شاه، از اول دیوانه بود! این[شاه]الآن به حال دیوانگی و عصبی دارد زندگی میکند؛ الآن وقتی که باهاش مصاحبه میکنند، نمیفهمد. آن کسی که مصاحبه، دیروز ظاهراً کرده، پریروز ـ که امروز برای من آوردند، همین تازه بوده، حالا شاید دیروز بوده است ـ که میگوید: من که حرف زدم، خودش با خودش داشت حرف میزد و یک مسائلی را همین طور پیش خودی هی میگفت. این روزنامه که از فرانسه هست، اینکه باهاش مصاحبه کرده، در خلالش میگوید که من چی گفتم، او چی گفت، او چی گفت، او چی گفت؛ بعد میگوید: همین طور یک چیزهایی میگفت و هی درد دلهایی خودش با خودش میکرد و بیست مرتبه، ظاهراً نوشته است که این کلمه را بیست مرتبه گفت که «حالا چاره چیست؟ حالا چه بکنیم؟ حالا چه باید
کرد؟ چه بکنیم؟» خوب معلوم است چه میخواهی، بگذار برو. دیگر چه میخواهی از جان این ملت؟ علاجش با خودت است، بگذار برو. حالا هم که دارد طلاها را میبرد؛ و پریروز، دیروز به ما اطلاع دادند که روز قبل، طیارهای که پر بوده است از جواهرات سلطنتی فرستادند برایش رفت؛ پدرش هم همین کار را کرد؛ گرفتاری ملت اینهاست.
ما اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که میگویی که این خمینی با من اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی من با تو دارم؟ چه کردی؟ به شخص من چه کاری تو داری؟ من با ملت دارم حرف میزنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را. ما میگوییم تو با ملت ما داری چه میکنی؛ تو با اسلام ما چه کردی یا چه میکنی؛ تو با علمای اسلام ما داری چه میکنی. شخصیتی توی کار نیست؛ نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد میدهی و به دیگران میدهی و ما میگوییم: نه، نباید؛ باید مال خودمان باشد؛ گرسنههای ما باید سیر بشوند. ما حرفمان این است که این برهنهها و گرسنههایی که توی کوچهها دارند میگردند و هیچ چیز ندارند و گرفتار هستند، این رعیتهایی که به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضی خواستید کاری بکنید، برای امریکا هم کردید آن کار را، و «مأموریت»تان را برای «وطن»تان هم انجام دادید و مأموریتی که امریکا به شما داده بود، انجام دادید و یک مملکتی را محتاج کردید در همه چیز به امریکا و خارج.
درد ملت که الآن فریادش بلند است،[و]همۀ فریاد این است که ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم. ما نمیخواهیم که این، مخازن ما را به باد فنا بدهد؛ بعد از بیست سال دیگر نه نفت داریم، زراعتمان را هم که از بین بردند، هیچ چیز نداریم. وقتی هیچ چیز ندارد این ملت، آن وقت چطور زندگی کند؟ این نسل آینده چطور زندگی باید بکند؟ ما مسئولیم نسبت به نسل آینده. ما باید الآن هر چه قدرت داریم اِعمال
کنیم که دست اینها را کوتاه کنیم از این مخازن خودمان و از این مخازن ملت تا اینکه نفت یک مقداری بنیۀ دوام داشته باشد. نفت زیاد است، منتها زیاد میخورند، میبرند. نفتها را میبرند، و دارند میبرند و مجان میبرند. کاش مجان میبردند، میبرند و برای خودشان عوضش پایگاه درست میکنند! اسلحه به ما میدهند! مگر اسلحه به ما میدهند؟ اسلحه برای امریکاست که پایگاه در ایران درست بکند! کوههای طرف چیز را، کردستان را، کجا را، تمام اینها را پایگاه برای امریکا دارند درست میکنند. اسلحه! ما این اسلحهها به دردمان نمیخورد؛ اسلحهای که ما نمیتوانیم بدانیم چطور به کار میبرند، به درد ما نمیخورد. از آن طرف نفت میبرند، از آن طرف اسلحه برای خودشان میفرستند در اینجا! به نفع خودشان اسلحه را میفرستند به ایران، برای اینکه پایگاه بزنند، با این اسم که عوضِ پول نفت است که صدای مثلاً شوروی و اینها هم زیاد در نیاید، به اسم اینکه ما محتاجیم به اینکه مملکتمان چه باشد، باید قدرت ما چه باشد.
چند سال پیش از این، خود این شخص گفت، خود این شاه گفت که ما اسلحه نمیخواهیم، ما احتیاجی به اسلحه نداریم؛ ما برای ادارۀ امور خودمان اسلحه داریم به اندازۀ کافی. راست میگوید؛ برای کشتن مردم که این چیزها را نمیخواهد؛ همین مسلسلها که دارند، خوب، دارند میکشند! کار دیگری ایشان ندارد جز آدمکشی، جز اینکه ملت خودش را بکشد؛ همین آدمی که گفت «ما اسلحه نمیخواهیم» بعد از اینکه از طرف امریکا امر به او شد که باید اسلحه را ببری و آنجا پایگاه باید درست بکنی به اسم عوضِ نفت، گفت: خیر، ما باید اسلحه داشته باشیم و قدرتهای دیگری که همجوار ما هستند اسلحههای زیاد دارند؛ و یک چیزهایی گفت[که]عراق اسلحهاش عبارت از اسلحههایی[است]که در یک روز میتواند چه بکند. همۀ آن دروغ! اسلحه ما میخریم؟! اسلحه برای ما نیست، اسلحه برای خود امریکاست. آنها میخواستند پایگاه درست کنند، میدیدند که اگر همچو مستقیماً بیایند بگویند پایگاه میخواهیم درست کنیم، شوروی از آن طرف ایستاده و اسباب نزاع میشود؛ به اسم اینکه ما نفت میگیریم
و پول نفت را با «کالا» میدهیم؛ کالایش هم عبارت از اسلحههاست؛ با این اسم برای خود امریکا در ایران پایگاه دارند درست میکنند. درد ملت ما این است که[شاه]یک آدم خیانتکاری است؛ خیانتکار، پسرْ خیانتکار، پدرْ خیانتکار، خودش هم خیانتکار.
و حالا دیگر ملت به تنگ آمدند، نمیخواهند. الآن بچههای مدرسه تا پیرمردها میگویند ما نمیخواهیم این را. رفراندم بالاتر از آنچه که یک ملتی همه بگویند نمیخواهیم؟ خوب معنایش این است که این شاه، شاه نیست دیگر. شاه با آرای ملت باید شاه باشد؛ وقتی آرای ملت بر خلاف شد، دیگر شاه نیست. مجلس، وقتی آرای ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود! خوب، ما تاریخ اینها را داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتی که رضا شاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همۀ این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با سرنیزه درست شد! این مجلس[را]ما داشتیم، چه روزی ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزی، از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزی یک مجلسی که مردم با اختیار خودشان بروند[کنار]صندوق، رأی بدهند؛ همچو مجلسی هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن. الآن این اجزایی که در مجلس هستند، همهشان خیانتکارند، برای اینکه همه میدانند که با امر شاه آمدند در مجلس و ملت اطلاع ندارد. اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این است که شما میدانید؛ شما را نمیشود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای جوّ آمدید! شما توی این مردم، مطلعتر از خود این ملت هستید و میدانید که آمدن شما در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است، این انتصاب شاه هست؛ «مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست» آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را میدانید و رفتید مجلس. اول اشکالی که به آنهایی که الآن میگویند ما ملی هستیم، اول اشکال این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ میگویند مجبور بودیم. آخر کسی شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس. خودتان هم داوطلب بودید و رفتید، با همۀ کارها هم موافقت کردید، حالا میگویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی
دارد میآید، میخواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای چه شما توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است یک همچو مجلس، مخالف قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم را ـ به آنها ـ اختیار داده است، کسی حق ندارد دخالت بکند.
شاه مجرم است به حَسَب قانون اساسی؛ معزول است به حَسَب قانون اساسی. شاه خیانتکار است، و خیانتکار معزول است به حَسَب قانون اساسی. نمیتواند یک شاهی که بر خلاف مصالح ملت عمل میکند، بر خلاف آن چیزی که برای آن قانون معین کرده است عمل میکند، شاه باشد. این اصلش شاه نیست؛ معزول است این. این غاصب است. این آدم یک آدم یاغی است؛ نه این است که شاه، یاغی است؟ این عزل نمیخواهد دیگر، این منعزل است خودش؛ یاغی است این آدم.
حرف ما این است که این یاغی را اینها بالای سر ما گذاشتند. انگلستان از آن طرف تأییدش میکند و امریکا از آن طرف تأییدش میکند، چین از آن طرف تأییدش میکند و شوروی از آن طرف تأییدش میکند. همه هم برای منافع خودشان است. نوکری از این احمقتر و بهتر برای آنها نیست که همه چیز ملت خودش را به رایگان به آنها بدهد. گازش را شوروی ببرد و نفتش را امریکا و انگلستان ببرد؛ و هر کس یک گوشهاش را گرفته، دارد میبرد؛ مراتعش را ملکۀ انگلستان، مراتع سرسبز خوب ما را به ملکۀ انگلستان و چند نفر دیگر واگذار کردند؛ به طوری که به من نوشته بودند جنگلهایش را به یک شرکت دیگر؛ و هر چیزش الآن هر یک طعمهای است که مثل این سگهای لاشخور که دور این طعمهاند، هر کس میکشد طرف خودش. ایران الآن اینطوری شده است که یک طعمهای شده برای این نفتخوارها و لاشخورها، و دارند از هر طرف میکشند آن را، و قوۀ مجریهاش هم عبارت از محمدرضا خان پهلوی! ما که میگوییم نمیخواهیم
این را، درد ما این است؛ نه اینکه یک ملتی آزادی به او دادند و نمیخواهد! به قول کارتر آزادیِ خیلی تند به اینها دادهاند، شاه آزادی تند داده به ملت! آزادی تندش همین است که الآن در همدان چه کردند؛ در چند روز پیش از این در کرمان چه کردند، در شهرهای نزدیک کرمان چه کردند. آدمکشی الآن رواج دارد در ایران و این آدم دیوانه شده. عصبی است الآن، و خیلی خطرناک است؛ باید ملت این را زود کلکش را بکند تا فارغ بشود از این.
و من تعجب میکنم از ارتش! یک تعجب، و از این جوانهای خودمان که در ایران گاهی اشتباهات دارند، این هم یک تعجب، اما از ارتش برای اینکه یک ارتشی را ایشان ـ این شاه ـ برای مقاصد خودش و برای مقاصد اربابهای خودش بد نام کرده است. الآن در بین مردم ارتش بدنام است؛ برای اینکه هر کاری که این میخواهد بکند به وسیلۀ اینها میکند؛ یا به وسیلۀ ارتش میکند، اگر یک قدری دامنهدار بشود، مثل 15 خرداد و امثالش؛ یا به وسیلۀ یک دسته پایینتر و کماندوها و اینها. اینها همه خودشان را بد نام میکنند برای خاطر مصالح این آدم و اربابهای این آدم! این تعجب دارد که یک کسی که اهل همین ملت است، با ملت خودش برای خاطر یک آدم که خائن است بر این، و خودشان هم میدانند که این آدم خائن است، یک ارتش، خودش را ننگین کند، بدنام کند برای خاطر مقاصد یک آدم خائن که میخواهد چند روز دیگر زندگی خیانتکار خودش را ادامه بدهد! این تعجب دارد برای من.
یک تعجب هم از این جوانهای خودمان! بعضیشان البته، که اینها گول خوردند از این دستگاه، با صورتهای مختلف اینها را گول زدند، مِنْ جمله اینها را وادار کردند، آن بزرگترهاشان وادار کردند این کوچکترها را، که در دانشگاه یک شعارهایی بدهند که این شعارها را شعارهای غیر اسلامی و غیر ملی میدانند که مردم بترسند اگر اعلیحضرت
بروند، کمونیست خواهد شد! اینها آلت دست واقع شدند. یک دسته از جوانهای ما الآن آلت دست واقع شدند؛ آلت[دست]بعضِ بزرگترهایشان. آنهایی که اینها را به کار وامیدارند، آنها از همان دستگاه سازمان امنیت و دستگاه اینها هستند. اینها کمونیست نیستند، اینها کمونیست ساز هستند؛ یعنی آنها این جوانهای ما را وادار میکنند به یک مطالبی به نفع شاه و به نفع امریکا، و اینها خیال میکنند نه، این قضیه قضیۀ کمونیست است و قضیۀ تودهای است و اینها.[از]این تعجب دارم که در یکوقتی که مسائل دیگر پیش بازاری و ـ عرض میکنم که ـ رعیت و بچههای کوچک روشن شده، اینها چرا گول میخورند؟ این یک غلطی است که اینها مرتکب میشوند، و به نفع دستگاه است و مسلمانها نمیگذارند که آن هم نفعش را درست ببرد؛ فقط رسواییاش برای جوانهای ما میماند. این هم البته مورد تعجب من است.
و من از شما آقایانی که محصل هستید در خارج و طبقات روشن هستید در خارج، این توقع را دارم که این جوانهای ما که گول خوردند و از بالادستیها گول خوردند، اشتباه کردند، نخواندند، اسلام را ندیدند، احکام اسلام را نخواندند، ندیدند، زبان قرآن را آشنا بر آن نیستند، نمیدانند که قرآن یک دستگاه آدمساز است و محرک به طرف ترقی و به طرف تعالی و به طرف کوبیدن ظالم و دستگاه ظلم؛ اینها این مسائل را نمیدانند و اقتصاد اسلام را هم اطلاع از آن ندارند، حالا وقتی که آمدند اینجا، همان طور چشم و گوش بسته تقریباً آمدند، از اسلام بیاطلاع آمدند، یک چیزی به آنها یک کسی که خود او هم هیچ اعتقاد به این مسائل ـ خود آن دستۀ اولی، دستههای اول، خودشان هم اعتقاد به این مسائل ـ ندارند و برای خاطر اینکه این بچهها را گول بزنند و به نفع آن بزرگترها که آنها را وادار به این کار کردند عمل بکنند، بچههای ما هم گول میخوردند اینجا. شما یک اشخاصی که روشنفکر هستید و مُسْلم هستید و جهاتِ ـ عرض میکنم ـ ملیتان محفوظ هست، این بچههای ما را نگه دارید آنجا، نگذارید که به دام اینها بیفتند. اینها دام سازمان امنیت است، نه دام کمونیست است؛ دام سازمان امنیت است. منتها آنها دارند
یک چیزهایی که این جوانهای ما را ببرند، از بین ببرند. آن وقت مأموریتی دارند که آنها را از بین ببرند و به نفع آنها شعار بدهند. در اینجا اگر پیدا بشود از آنها، دستگیری کنید؛ نگذارید این مسائل را اینطور به نفع شاه و به نفع دستگاه دولتی و به نفع امریکا و شوروی و سایر قدرتها[پیش ببرند]؛ نگذارید که اینها از دست بروند.
و یک تکلیف دیگری که همۀ ما که در خارج هستیم داریم، این است که این ملت الآن به ما حق پیدا کرده؛ این ملت ایران به همۀ ما ـ که در خارج هستیم ـ حق دارد؛ حقش این است که الآن برای ما دارد خون میدهد؛ الآن دارد جوان میدهد؛ الآن هر جای ایران که بروید یک آشوب و یک صدایی هست، یک نهضتی هست، و اینها دارند داد و فریاد میزنند که ما آزادی میخواهیم و ما این خاندان را نمیخواهیم؛ برای اینکه اینها آزادی را از ما سلب کردند و اینها منافع ما را همه را غارت کردند به نفع خودشان و به نفع خارجیها.ما که در اینجا هستیم الآن ما مدیون آنها هستیم؛ مسئولیم ما، هم پیش خدای تبارک و تعالی و هم پیش ملت. ما باید کمک کنیم به اینها. آن کمکی که الآن من و شما میتوانیم بکنیم، این است که شماهایی که در دانشگاههای اینجا، در دانشسراهای اینجا، رفقایی اینجا دارید، هر جا میرسید ده نفر را میبینید، بنشینید صحبت بکنید با آنها؛ بایستید بگویید مطالب ایران را.
الآن همۀ نفوس متوجهاند به ایران که چیست، چه خبر است ایران؟ شما خبرها را به ایشان بگویید که ایران وضعش اینطور است و این آدم با مردم اینطور دارد میکند و درد مردم عبارت از این است، درمانش هم این است که این برود. درمان بالاترش هم این است که دست آقای کارتر و آقای ـ عرض میکنم که ـ رهبرهای چین و رهبرهای کرملین و انگلستان و اینها از سر این ملت برداشته بشود و مردم کار خودشان را بکنند و مشغول کار خودشان بشوند و ادارۀ امورشان را خودشان بکنند. چه کار دارد مردِکه از آن طرف
دنیا آمده دستش را دراز کرده اینجا، نفتهای ما را دارد بیخود میخورد، مجانی میبرد و از مجانی بدتر میبرد. اینها را به این اشخاصی که با آنها ملاقات میکنید، چه در امریکا چه در اینجا، با این دانشجوهایی که ملاقات میکنید، مسائلتان را بگویید. وقتی بنا شد شما[که]پنج هزار نفر آدم هستید هر کدام به ده نفر بگویید، یک عده زیادی میشود و این موجی پیدا میشود در اروپا هم، یا در امریکا؛ و این مفید است برای ملت ایران و این یک خدمتی است به ملت ایران، و این ادای دیْنی است از شما برای ملت ایران. این یک مطلبی است که همۀ شما را من دعوت به آن میکنم که شما همهتان دعوت کنید مردم را و بخواهید از این قشرها به اینکه با ملت ایران همراهی بکنند؛ ملت امریکا با ملت ایران همراهی بکند؛ بفهمد که دولت امریکا نسبت به ایران چه صورتی دارد؛ چه صورت بدی دارد. کم کم مردم، ملت امریکا را اینطور به نظرشان میآید، لکن ملتش اینطور نیست. همین طور هر جایی که هست، شما هر جا هستید، مسائل خودتان را بگویید و هشدار بدهید به ملتهایی که شما در آن زندگی میکنید که این کارهایی که دولتهای شما دارند میکنند و با ایران اینطور رفتار میکنند، با ملت ایران اینطور رفتار میکنند، این برای ملت شما، برای همه چیز شما مضر است. و شما کمک کنید به ایرانیها در این نهضتی که دارند.
ان شاءاللّه خداوند همۀ شما را موفق کند؛ همهتان سالم باشید؛ و همهتان فداکار برای اسلام و برای ملت خودتان، و خودتان را بسازید و ان شاءاللّه ملتتان، مملکت خودتان به دست خودتان بیاید و دیگران بیرون بروند، و خودتان ان شاءاللّه اداره کنید مملکتتان را.[ان شاءاللّه حضار].