صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان اسلام و روحانیت، دو سد بزرگ در مقابل نفوذ استعمار
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع اسلام و روحانیت، دو سد بزرگ در مقابل نفوذ استعمار
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
[بسماللّه الرحمن الرحیم]
در این ممالک[شرقی]از حیث ثروتهایی که این مملکتها دارد و نفع این قشر ... که در دنیا مطرح است و سایر معادنی که این ممالک شرقی دارد، مثل ... این اطلاعات در روزنامۀ گروههایی که در اینجا زندگی میکنند، چطور ممکن است او را آرام کنند؟ چطور ممکن است او را عقب بیندازند در اموری که حیاتی است؟ اینها اطلاعات زیاد در آن ذکر کردهاند و منتهی به این شدهاند که یک قوۀ بسیار بزرگ در قبالشان هست که میتواند آن قوه جلوگیری[کند]از منافعشان که در نظر دارند، چه منافع مادی، چه معنوی باشد. و به این ترتیب این جمعیتها شاید برای اینکه آنها برای اینها باشند تا بتوانند استفادههایی که میخواهند بکنند، بکنند و منتهی به این شده است که در این ممالک اسلامی، اسلام است این قوۀ بزرگ و سد بزرگی که در مقابل استعمار ممکن است بایستد و منافع آنها را به خطر بیندازد؛ و بعد از اصل ماهیت اسلام، آنهایی که مبلغین اسلام هستند ـ که عبارت از روحانیون باشند ـ این دو قوه را اینها تشخیص دادند به اینکه اگر اسلام به این معنایی که دارد و روحانیون اسلام به این معنایی که باید باشند، این دو قوه سرِکار باشد، مجال نمیدهند به مُسْتَعْمِرین و اجانب که استفادههایی که میخواهند بکنند، و این نظری که دارند، عبارت از این است که این ممالک را عقب نگه دارند و منافعشان را از این ممالک ببرند و تحمیل کنند آن عمالی که دارند. این دو قوه در نظر آنها دو قوۀ فکوری است که باید اینها شکسته بشود. این دو قوه از دست شرق گرفته بشود تا اینها راحت کارهایشان را انجام بدهند.
در زمان خود ما؛ یعنی از آن وقتی که من یاد دارم و شماها آن وقت نبودید و اگر بعضِ از آن طبقه بودند، بچه بودند آن وقتها، جوان بودند آن[وقتها]؛ رضاشاه که آمد سرِکار، این دو معنا را مأمور بود که اجرا بکند؛ یعنی اسلام را بشکند در نظرِ حتی خود مسلمین، و روحانیت را هم خرد کند و بشکند و این دوتا سدی که در نظر اجانب بود از سرراه بردارد. آمد رضاشاه و شروع کرد به کار، و تمام مجالس دینی را تعطیل کرد. یکوقت میدیدید که یک مجلس خطابه، یک مجلس موعظه میخواست در سرتاسر ایران بپا بشود، برایشان امکان نداشت و هیچ ممکن نبود در عَلَن یک همچو کاری بکنند. نصف شب، قبل از صبح، گاهی به[طور]قاچاقی یک همچو کاری میشد. آن وقت هم مأمورین، همان وقت هم مراقب بودند و گاهی میریختند و میبردند. تمام مظاهر اسلامی را این آدم اینطور میخواست محو بکند.
از این طرف با روحانیون آن کرد که نمیتوانم من برای شما تشریح کنم که این با علمای اسلام چه کرد؛ و خصوصاً با آنهایی که یک نحوه مؤثریتی داشتند مثل مثلاً مرحوم مدرس که یک شخصی بود که ایستاده بود در قبالش؛ چه کرد با او، و بالاخره هم او را کشتند؛ و گروههایی از علما[را]از بلاد آوردند تهران، و مثلاً مرحوم آقازاده که یک شخص بسیار نافذی در خراسان بود، ایشان را اسیر کردند و آوردند به تهران، که شخصی که به او میگفتند «سلطان خراسان»، آوردندش به تهران؛ و من خودم ایشان را دیدم که در یک منزلی که آنجا تحت نظر بود، بیرون یک صندلی گذاشته بودند برای اینکه مثلاً کسالت داشت آنجا نشسته بود؛ و این را برای من نقل کردهاند که ایشان را با سر برهنه و چند تا سرباز و سپاهی همراه او میبردندش برای عدلیۀ آن وقت، برای اینکه محاکمهاش کنند، با همین وضع، پیاده از توی خیابان ایشان را میبردند که در آنجا مثلاً دادستانی او را استنطاق کند؛ و علمای آذربایجان همهشان را گرفتند، دو نفر شخصیت بزرگشان که مرحوم حاجی صادق آقا و مرحوم انگجی بود[ند]و آوردند و مدتها در
یک دهی در کردستان، ظاهراً آنجاها، آنها را نگه داشتند و آنجا بودند. علمای اصفهان را همین طور اذیتها کردند؛ و به حوزهها به قدری فشار آوردند اینها که در درسی که مثلاً یک عدهای بودند که خود من درس میگفتم آن وقت برای یک عدهای، مثلاً چندین نفری؛ یک روز که من رفتم، یک نفر بود؛ گفتند که اینها همه بین الطلوعین از حجرههایشان فرار کردند به سوی باغها؛ و آخر سر از باغها دوباره با یک لباسی، با یک طوری که معلوم نشوند، میآیند توی حجرههایشان. میریختند در مدارس و طلبهها را، اهل علم را از مدارس میگرفتند و میبردند که عمامه باید نداشته باشید! باید نظام وظیفه بروید! هزار جور بساط درست میکردند.
مأمور بود این آدم که آن معناییرا که اینها ادراک کرده بودند که باید این دو تا قوه شکسته بشود، باید اسلام و آنهایی که علمای اسلامند و مبلغین اسلامند، اینها باید شکسته بشوند، آن با آن فرم رفتار کرد. بعد کمکم اینها دیدند که آنطور خیلی مثلاً مؤثر نیست، راه دیگر را پیش گرفتند: آنکه اسلام را یک جوری معرفی کنند به ملتها، به خارج و داخل که در نظر مردم سبک بشود، یک مطلب خرافی باشد، یک مطلب کهنه باشد. و مشغول تبلیغات شدند در خارج و داخل که اسلام بله، اگر هم یک چیزی بوده است مال هزار و چهارصد سال پیش از این بوده است. آن وقت یکوقتی بوده است که این عربها، مثلاً اشخاص وحشی بودهاند، این هم یک تعلیماتی برای آنها و در آن وقت یک چیزی بوده است؛ اما حالا که تمدن پیدا شده است و نمیدانم چه پیدا شده است، دیگر اسلام کهنه شده است و به درد نمیخورد. تعلیمات اسلام تعلیماتی است که مخالف با این ترقیات است، مخالف با آزادی است؛ مردم دیگر در اسلام آزاد نیستند، زنها در اسلام اصلاً آزادی ندارند؛ و تعلیمات در اسلام ممنوع است، نباید هیچ یک از این آثار تجدد باشد. اگر اسلام پیدا بشود، دیگر شما طیاره هم نباید سوار بشوید، دیگر شما مدرسه هم نباید بروید، دیگر زنهایتان از خانهشان هم نباید بیرون بیایند! از این حرفها، طولانی و به طور وسیع، در دنیا پخش کردهاند.
از آن طرف هم علمای اسلام را که دنبال این بود[ند]که اسلام را ترویج بکنند ـ اینها را هم اتهامات بر آنها زدند[که]: اینها یک مردمی هستند کهنه پرست، اینها یک مردمی هستند که دربار یا قوههای سرمایهدار اینها را گماشتهاند اینجا. برای اینکه مردم را خواب کنند و سرمایهدارها کارهایشان را انجام بدهند. اینها مردم را همهاش دعوت میکنند به اینکه ساکت باشید، هرکس به شما ظلم کرد، ساکت باشید. هر که مال شما را برد، حرف نزنید؛ و اینها یک دسته هستند که مردم را خواب کردهاند و میکنند، آرام میکنند که وقتی که آن اشخاصی که از خارج میخواهند اموال اینها را ببرند آنها آسوده ببرند و دیگر کسی حرفی نزند. خود آنهایی که میخواستند اموال شما را ببرند این تبلیغات را میکردند. به جوری شد که در یک زمانی خودِ داخلۀ ایران هم باور کرده بود این مسائل را.
در زمان رضاخان که مردم هم، یک طبقه، البته یک طبقۀ از اشخاص مردم هم با علما آن[طور]رفتار میکردند که دستگاه مایل بود. به تبع او اینطور رفتار میکردند؛ و زمان بعد هم که تبلیغات شروع شد، تبلیغات به جور دیگر شروع شد. شاید[در]باور خود بعض از اشخاص، بعض از طبقات ملت هم این معانی منعکس شده بود که نه، اینها یک مردمی هستند که مضر به حال جامعه هستند، بلکه پایشان را بالاتر میگذاشتند و میگفتند که اصلاً دین از اول که پیدا شده، افیون بوده است؛ دین برای این بوده است که مردم را تخدیر کند، اعصابشان را تخدیر کند و آنها منافع خودشان را ببرند.
این تبلیغاتی بوده است که ابتدایش از چند صد سال پیش از این شروع شده است، برای خاطر آن معنایی که در نظرشان بوده است که این دو قوه ممکن است خطرناک برای اینها باشد تا این زمانها که دیگر اوج گرفته بود و روزنامهها و مجلات[داخلی]و مجلات خارجی و روزنامههای خارجی و اینها، به واسطۀ پولهای زیادی که خرج میشد، این تبلیغات را میکردند.
این محصَّل مطلبی بود که تا کنون برای اسلام و روحانیت پیش آمده بود، لکن کسانی که از اسلام اطلاع دارند و قرآن را ـ که سند اسلام است ـ مطالعه کردهاند و خود انبیایی که سابق بودهاند و نبی اکرم را ـ که نبی اسلام است ـ وضع سیرهاش را دیدند، همان به طور سطحی هم وقتی که مطلب را دیده باشند، میفهمند شیطنت اینها را و اینکه نظر اینها یک نظر فاسدی بوده است.
شما وقتی که خود پیغمبر اسلام را ملاحظه کنید، اینطور نیست که پیغمبر اسلام، بلکه هیچ پیغمبری را یک قوه مثلاً یک سلطنت، یک قوه سرمایهداری روی کار آورده باشد و او مخالف با ملت، ملت را خواب کرده است تا سرمایهدارها[مردم را غارت کنند]؛ از اولْ، انبیا که قیام کردهاند، بر خلاف سلاطین قیام کردهاند. آن وقتی که ابراهیم خلیل، که از انبیای سلف است و دور دست به ماست؛ ولی اخبارش به ما رسیده است و قرآن کریم اخبارش را، یک مقداریاش را نقل فرمودهاست، ایشان قیام کرده است در مقابل سلاطین و آن بزرگهایی که بتپرستی میکردند و ظلم بر مردم میکردند. حضرت موسی که قیام کرده است با یک عصا، یک شبان بوده است. یک نفر بوده است که شبانی میکرده است، گوسفند میچرانده است؛ و این آدم گوسفند چران با همان عصایش قیام کرده در مقابل فرعون و آن سلطان بزرگ مصر. پیغمبر اکرم در مکه که متولد شدند و بودند در آنجا، ولو سلطان نبود در آن جاها، لکن سرمایهدارهای بسیار بزرگ بودند و اهل طائف و اهل حجاز، اینها مال التجارههای عظیم داشتهاند، سرمایههای بزرگ داشتهاند، باغداریهای بزرگ داشتهاند، و هیچ همچو چیزی نبوده است که یکی از این سرمایهدارها با حضرت رسول موافق باشند. اینها همهشان مخالف بودند و پیغمبر اکرم در مقابل این سرمایهدارها استفاده از این طبقۀ ضعیف و مستضعف میکرد، آن مقداری که در مکه مشغول تبلیغات زیرزمینی بود؛ این دسته را، این دستهای که پایین بودند و مستضعف بودند و از طبقۀ فقرا و مستمندان بودند، اینها را داشت جمع میکرد دور
خودش؛ و بعد از این هم که وسایل جور شد و از مکه آمدند به مدینه، مدینه هم که آمدند آنها که دور ایشان جمع شدند همین فقرا و مستضعفین بودند؛ و کم کم رسید به اینکه یک دسته هم از آنهایی که مثلاً دارای طایفه و عشیره بودند آنها هم ملحق بشوند.
آن وقت قیام در مقابل سرمایهدارهای بزرگ قریش، مثل ابوسفیان و امثال او و اهل طائف، آنهایی که دارای مال و منال بودند، قیام در مقابل آنها بود؛ نه به مجرد اینکه حالا چون مال دارند، به مجرد اینکه مالدارها همیشه تو سر ضعفا میزنند، اموال ضعفا را میخورند، ظلم بر ضعفا میکنند. سلاطین از اولی که اطلاع هست از حالشان تا حالا، این سلاطین اشخاصی بودند که در هر جا بودند، اشخاصی بودند که با دیکتاتوری و با عرض میکنم قلدری اموال مردم را، نوامیس مردم را، همه چیز را به باد میدادند. انبیا هم از اول که آمدند در مقابل اینها آمدند؛ و این سیرۀ انبیا که از اول این جور نبوده است که انبیا را سرمایهدارها تراشیده باشند. انبیا مقابل سرمایهدارها بودند، انبیا مخالف سرمایهداری بودند، نه اینکه سرمایهدار اینها را درست کرده برای اینکه ضعفا را نگذارند صدایشان درآید. نخیر، سرمایهدارها یک جور بودند، یک جمعیت بودند، و این پیغمبرها با این اشخاصی که تبلیغ میکردند، اینها هم یک دسته بودند مخالف؛ و حمله میکردند به آنها و تا اندازهای که میتوانستند آنها را میکوبیدند. بنابراین، این منطق که گفته بشود که دین افیون است و انبیا خدمتگزار سرمایهدارها[هستند]، این یک مطلب بسیار واضح البطلانی است. هر کس سطحی نگاه کند وضع انبیا را، لکن چه میشود کرد؛ تبلیغاتشان زیاد است و دامنۀ تبلیغات به قدری است که ماها نمیتوانیم؛ نداریم ما وسایل. آنها همۀ وسایل را دارند، ما هیچوسیله نداریم. رادیو دست آنهاست، تلویزیون دست آنهاست عرض میکنم که مطبوعات دست آنهاست؛ همه چیز دست آنهاست، مجلات داخلی و خارج[ی]دست آنهاست؛ سرمایهدارها، سرمایههای بزرگ دست آنهاست برای اینکه بدهند به اینها که هر جور دلشان میخواهد تبلیغ بکنند؛ اما ما یک منطق داریم و یک قلم داریم و یک مقدار کاغذ داریم؛ چیز دیگری دست ما نیست. ما ملت را میخواهیم بیدار
کنیم؛ بفهمانیم به این ملت که اینها با شما چه کردند، تا حالا، مذهب شما و دین شما را این جوری خواستند به دنیا معرفی کنند.
حالا هم گاهی وقتها گفته میشود این مسائل، با اینکه حالا دیگر نباید گفته بشود. حالایی که مملکت ایران و عرض میکنم روحانیین ایران و طبقات مختلف ایران در مقابل این سرمایهدارهای بزرگ و ممالک بزرگ و ابرقدرت ایستادهاند و دارند فریاد میزنند و آزادی میخواهند و نمیدانم، استقلال میخواهند، حالا هم گاهی میبینی که در یک روزنامهای در خارج، از این مسائل غیر حقیقی گفتهاند و میگویند و تبلیغات میکنند.
و اما این راجع به اصل خود روحانیت که اساسش انبیا ـ علیهم السلام ـ بودهاند و دنبالش هم آنهایی که دنبال انبیا بودند؛ و من حالا اگر برای شما بخواهم بگویم قیامهایی که از طرف روحانیت بر ضد سلاطین همین ایران ما شده است چند تا بوده است و چندتا از آنها را خود من یادم هست، این دیگر الآن من، نه حال گفتنش را دارم، نه وقت دیگر باقی مانده است.
و اما راجع به اصل اسلام؛ این محتاج به این است که یک مطالعۀ سطحی از قرآن بشود. سند اسلام قرآن است. یک مطالعهای از خود قرآن بشود، ببیند که قرآن یک جایی از آن هست که مردم را وادار بکند که در مقابل این سرمایهدارها، در مقابل این سلاطین سکوت کنند؟ این قرآن است که حضرت موسی را دعوت میکند که یااللّه، پا شو برو این فرعون را دعوت کن، شاید قبول بکند. با او ملایم البته حرف بزن تا قبول کند[1]و این خداست که حضرت موسی را مأمور میکند که برود با فرعون چیز[مبارزه]کند. و
این خداست که در قرآن کریم حضرت رسول را وادار میکند به مقاتلۀ با اشخاص مشرک و آنهایی که سرمایهدار بودند و آنهایی که اعوجاج طریقه داشتند.
خوب، آیاتی که در قتال وارد شده در قرآن، در مقاتله و جنگ وارد شده، یکی دوتا نیست. آیاتی که در جنگ وارد شده و دستور به اینکه: بروید جنگ بکنید، بروید قیام بکنید، بروید اینها را سرجای خودشان بنشانید، با همه قتال بکنید، با همۀ منحرفین قتال بکنید، دستوری است که حالا هم برای ما هست؛ منتها حالا ما اسباب قتال به آن معنا نداریم؛ اما اسباب این معنا که ما ملتها را بیدار بکنیم، ملتها را آشنا بکنیم به وضع اسلام، به وضع مسلمین، به وضع روحانیین، خوب این مطلب را ما میتوانیم حالا بکنیم؛ یا کمکم هم شده است این معنی.
در هر صورت، اینها میخواستند که اسلام را بد نمایش بدهند تا مسلمین را از اسلام،[سرد و]در اسلام سست بکنند؛ و روحانیین را بد جلوه بدهند تا این طبقه را از مردم جدا بکنند.
وقتی بنا شد که مردم روحانیت را که او را هدایت میکند، کنار بگذارند و قرآن را[که]کتاب دینیاش است، کنار بگذارند؛ مردم نمیتوانند دیگر کاری بکنند؛ و مردم وقتی میتوانند که فعالیتهایی مقابل این قلدرها بکنند که مجتمع با هم باشند که یک نقطۀ اتکا داشته باشند. هر که علی_' حده، علی_' حده نمیتواند کار را انجام بدهد، باید نقطۀ اتکا داشته باشند؛ و در بین مسلمین قرآن نقطۀ اتکاست که همه با هم مجتمع میشوند در آن؛ روحانیت مورد اتکاست که همه با هم مجتمع میشوند در آن. الآن که ایران قیام کرده است بحمداللّه، الآن هم نقطۀ اتکا همین روحانیین هستند و همین اسلام است. همۀ مردم الآن فریاد اسلام میزنند، همۀ مردم فریاد حکومت اسلامی میزنند.
این جور نیست که اگر یک حکومت اسلامی پیدا بشود، دیگر زندگی مردم را به هم میزند؛ و توپ و تانک و این چیزها دیگر نمیخواهیم و ما میخواهیم الاغ سوار بشویم؛ حرفهای مفت است که میزنند. کجای قرآن، کجای احکام قرآن، کجای احکامی که خود روحانیون[دارند]یک همچو کلمهای ازشان صادر شده است که ما با مظاهر تجدد مخالفیم. ما با مظاهر انحرافات مخالفیم آقا. چیزهایی که مظاهر تمدن بوده وقتی که بهدست این مفسدهجوها و این استفادهگرها میافتد، از آن صورتی که داشته مسخش میکنند. یک سینمایی که ممکن است مربی یک طایفهای، مربی یک ملتی باشد، به یک صورتی درمیآورند که بچههای ما را هرزه بار میآورند؛ بچههای ما را بد بار میآورند؛ بچههای ما را فاسد بار میآورند. خوب، ما با این مخالفیم. ما با اصل سینما، اگر چیزهایی را که انجام میدهد، کارهایی را که انجام میدهد کارهایی باشد که برای ملت مفید است، بچۀ ما را تربیت میکند؛ رشد میدهد؛ مخالف نیستیم.
ما با این مراکز فساد که دارد طبقۀ جوان ما را از دست ما میگیرد، که در ایران میبینید که در تهران چقدر مراکز فساد دارد، چقدر بچهها و جوانهای ما را اینها تریاکی کردهاند و عرض میکنم که بدتر، از این مخدرات دیگر، مشروبخور، چقدر مشروب سازی در ایران هست، ما با اینها مخالف هستیم، اینکه دارد ملتهای ما را خراب میکند؛ والاّ ما با کتاب مخالفیم؟ ما با دانشگاه مخالفیم؟ ما میگوییم دانشگاه ما را به جوری دارند بارمیآورند که نمیتواند آدم درست کند؛ نمیتواند یک نفر انسانی که در مقابل اجانب عرضاندام کند، درست کند. یک جور انگلی درست میکنند اینها، دانشگاه ما دانشگاه استعماری است؛ یعنی بهترتیبی که آنها میخواهند، درست میکنند؛ نمیگذارند جلو بروند. ما با اینها مخالفیم؛ والاّ با دانشگاه[کیْ مخالفیم؟]مخالفیم که طبیب باید در ایران باشد؟ ما مخالفیم که مهندس باید در ایران باشد؟ ما مخالفیم که دانشمند باید در ایران باشد؟ کیْ ما با این چیزها مخالفیم؟ ما مخالفیم که یک دانشگاهی که باید مرکز دانش
باشد، باید مرکز تربیت باشد، باید این جوانهای ما را چنان کند که مستقل بشوند، آزادمنش بشوند، بتوانند مملکت خودشان را[اداره کنند]؟ یا رادیوتان را تا باز میکنند یا رقص توی آن هست و غِنا در آن هست ـ که بچههای ما خراب میشوند ـ و یا تعریف از «آریامهر[2]» میشود!
یک چیزی بیاورید[که]ما ببینیم شما یک تربیت و تعلیم صحیح دارید. خوب، ندارید شما. ما با رادیویی که فاسد کند بچههایمان را مخالفیم، نه با رادیو مخالف باشیم. رادیو را دست ما بدهید که ما اداره بکنیم، ما خیلی هم با آن موافقیم، ما رادیو را بهتر از شما اداره میکنیم. شما تلویزیون دارید؛ ولی عکسهایی که لابد در آن نشان داده میشود که گفته میشود در آن نمیدانم عکسهایی است که جوانهای ما را ضایع دارد میکند. یک نسلی را دارند خراب میکنند. ما با این مخالفیم، نه با مظاهر تمدن. ما با مظاهر عقبماندگی مخالفیم.
اینها میخواهند ما را عقب نگه دارند، ما با این مخالفیم. روحانیین اگر مخالفند، با این چیزها مخالفند. کدام روحانی گفته است که اگر رادیو حرف صحیح بزند، اگر تعلیمات صحیح بدهد، ما با آن مخالف هستیم؟ کدام روحانی گفته است که اگر تلویزیون تعلیمات صحیح بکند و رشد بدهد ملتمان را، ما مخالفیم؟ با این چیزهایی که دست اینها افتاده است، مخالفیم. ما با این سردمدارهایی که مملکت ما را دارند ضایع میکنند مخالفیم، ما با این شاه مخالفیم، ما با این و پدرش مخالفیم که پدر این ملت را درآوردند. تمام منافع شما را الآن اینها از بین دارند میبرند و بردند.
نفت ندارید بعد از چند وقت دیگر، به اینطوری که دارند میفروشند. زراعت را هم
که به هم زدند؛ بازار برای امریکا درست کردند. این نسل بعدی، بعد از سی سال دیگر اینها چهجور زندگی کنند در این مملکت؟ آخر ما باید حفظ آن جهات را بکنیم. همین خودمان برویم تمام شد؟ والاّ من آدم هشتاد، نزدیک هشتاد سالهام یک سال دیگر، شش ماه دیگر هستم؛ اما ما مسئول هستیم از طرف اسلام، ما پیش ملت مسئولیم؛ باید مسائل را به مردم برسانیم، بگوییم که اینها دارند به سر این ملت چه میآورند.
وقتی میگوییم که باید چه بشود، خوب اسباب این میشود که فعالیتها بکنند که ما نتوانیم[کاری بکنیم]، نه عراق بتوانیم بمانیم، نه کویت ما را راه بدهند، نه سوریه تا حالا اجازه توانستیم[بگیریم]، یا نگفتیم به آنها، لکن نمیدهند آنها هم این چیزها[روادید]را. ممالک اسلامی را من دیدم نمیشود ما زندگی کنیم؛ یعنی نمیتوانم من آن مقصدی که دارم در ممالک اسلامی اجرا بکنم؛ پا شدم آمدم اینجا. اینجا هم نمیبینم آنطوری که باید باشد.
اینها[3]با تمام فعالیت دنبال این هستند که نگذارند یک حرف حقی به مردم برسد، به دنیا برسد؛ نگذارند درد دل این ملت به دنیا برسد؛ نگذارند این کشتاری که اینها دارند هر روز میکنند[خبرش به دنیا برسد]. شاید همین حالا مشغول باشند؟ من الآن نمیدانم؛ اما وضع جوری شده است که هر روز این مسائل هست. هرجا میبینید، هر وقت شما روزنامهها را ببینید که حالا گاهی یک کلمهاش را مینویسند، یا رادیوهای خارجی را ببینید که آنها هم همهاش را نمینویسند، باز هرجا نگاه میکنی، میبینی چند نفر کجا کشته شده؛ چند نفر، یک مقداریش را خودشان میگویند؛ بعد وقتی که اطلاع به ما میدهند، میگویند که شما این را ضرب در ده بکنید! این جور نیست که ده نفر، صد نفر کشته شدهاند. هر روز این مصیبت برای اینها باقی است.
خوب، این ملت چه میخواهد که اینقدر کشته میدهد؟ این ملت را از زبان خودش بشنوید. شما آن چیزهایی که آنجا ضبط شده است از این ملت، ضبط شده است، ضبط کردهاند، خوب بیایند دنیا از زبان خود ملت بشنوند که این ملت چه میخواهد. چرا اینقدر هیاهو میکند. این ملت بهش آزادی دادهاند و اینقدر داد میزند؟ این ملت «تمدن بزرگ» واردش کردهاند،[از]دروازۀ تمدن بزرگ و از تمدن بزرگ داد میزند؟ فریادش این است که شما تمدن بزرگ دارید درست میکنید و ما نمیخواهیم؟! فریادش این است که شما آزادی دارید میدهید و «آزادمردان» و «آزادزنان» درست کردهاید و ما نمیخواهیم؟ یا دارند فریاد میزنند آقا، ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم، ما حکومت اسلام میخواهیم، ما حکومت عدل میخواهیم، ما میخواهیم یک کسی، یک حکومتی، سر کار بیاید که دزد نباشد؛ اقلّ مطلب! اقلّ مطلب اینکه این حکومت دزد نباشد، بیتالمال مسلمین را نبرند در خارج، چیز بخرند برای خودشان و برای عشیرهشان؛ در ممالک دیگر آنقدر چیزها نخرند؛ در بانکهای خارجه نگذارند این مال ملت را به اسم خودشان. ما یک همچو چیزی میخواهیم. این ملت دارد داد میزند ما آزادی میخواهیم، این آقا میگوید ما آزادی دادهایم! اگر دادید چه را میخواهند؟ چه چیز را میخواهند دیگر؟ اگر شما آزادی دادید این همه کشتار آزادی است؟ این حکومت آشتی است که شما درست کردید که ایران را به خون کشیدید؟! این آشتیتان است، جنگتان چه خواهد بود؟
شما آقایان هم که در خارج هستید، موظفید که پیوند داشته باشید با برادران ایرانی. این برادرها برای شما قیام کردهاند؛ یعنی قیام آنها قیامی است که اختصاص به خودشان ندارد، شما هم شریک آنها هستید. اگر آنها موفق بشوند، توفیق شما هم هست. الآن جوانهای ما بسیارشان هستند که نمیتوانند برگردند به مملکت خودشان ولو اینکه یک کلمه، بله یک کلمه اینجا حرف زده باشند. یا یکوقت شاه آمده باشد و اینها درد دلشان را
اظهار کرده باشند، تظاهر کرده باشند، دیگر تا آخر اسمشان ثبت است؛ نمیتوانند بروند به مملکت خودشان.
این مردمی که الآن قیام کردهاند، از بچۀ دبستانش دارد کشته میدهد تا دبیرستان و تا دانشگاهش دارد کشته میدهد، بازاریاش کشته میدهد، روحانیاش کشته میدهد، روحانیاش زجر میکشد، بازاریاش زجر میکشد، دانشگاهیاش زجر میکشد و همه دارند فریاد میزنند، هر روز تظاهر، هر روز تظاهر، و فریاد اینکه مرگ بر این آدم، مرگ بر سلطنت پهلوی، اینها میخواهند که مملکتشان دست خودشان باشد و خودشان اداره بکنند. جوان دارند، دانشمند دارند، همه چیز دارند، لکن نمیگذارند. اینها میخواهند این طبقهای که نمیگذارند جلو برود مملکتشان، نمیگذارند جوانهایشان درست تربیت بشود، اینها را کنار بگذارند. یک حکومت عدل اسلامی[میخواهند]که به درد مردم برسد؛ آن حکومتی که وقتی که حکومتش و حاکمش سرکار میآید، میگوید که من میترسم، خودش نان، مثلاً جو میخورد، میگوید: من میترسم که در فلان شهر، در یمامه، در کجا، یک کسی باشد که نانش[از]همین جورها کمتر باشد و همین جورها باشد. ما نمیتوانیم البته مثل او؛ ولی ما میخواهیم یک کسی باشد[که]دزد نباشد لااقل.
ما همه موظفیم که هر قدر میتوانیم به برادرهای ایرانیمان کمک کنیم. شماها میتوانید که هر کدامتان چند نفر از آن اروپاییها را که ملاقات میکنید، مسائلتان را طرح بکنید که این ایرانیها که حالا قیام کردهاند، اینها را دارند میگویند، مطالبشان این است. در مقابل این مجلاتی که برخلاف این مسائل میگوید، هروقت دیدید که یک مجلهای برخلاف گفت، اعتراض کنید به آن کسی که مجله را نوشته که: مسئله این نیست که تو نوشتهای. تأثیر دارد. هر یک از شما اگر بتوانید، ده نفر از این اروپاییها را یا امریکاییها را بتوانید روشن کنید، تبلیغشان کنید که مسائل ما اینهاست. الآن که مخالفت دارد ملت
ایران، نه این است که یک مردم وحشی هستند و ایستادهاند و نمیشود به اینها آزادی بدهند، و اگر آزادی بدهند همه را آتش میزنند. به آنها بفهمانید که نه، اینها را آتش زدهاند که فریاد میزنند. اگر اینها جلوشان را نگیرند، فریاد میزنند. فریادشان برای آن آتشی است که بهجان اینها افتاده است. اگر شماها هر کدامتان ده نفر را تبلیغ کنید، شما خیلی جمعیتتان در اروپا هست، اگر چنانچه شما هر یکتان ده نفر را تبلیغ کنید یک موجی از آن پیدا میشود.
تبلیغ کنید آقا، شما الآن موظفید که همان طوری که ایرانیها دارند خون میدهند، لااقل شما کلام بدهید، لااقل شما تبلیغات بکنید. ننشینید توی خانهتان که ما حالا اینجا راحت هستیم و هی بشنوید که چه شد، کجا کشته شد، کجا، شاید، خوب شما باید متأسف بشوید از این کشتهها؛ بچۀ هشت ساله و ده ساله را کشتند؛ دختربچۀ هشت ساله و ده ساله را در دبستان ریختند و کشتند؛ اینها را بگویید به این رفقایی که دارید. میتوانید بنویسید در مطبوعات این جاها؛ هرجا که هستید منعکس کنید. کسانی اگر برخلاف این مسائل یک چیزی نوشتهاند؛ بروید سراغشان، به آنها بگویید که اینطور نیست مسائل، چرا شما این جور مینویسید؟ موأخذه کنید از آنها، بلکه ان شاءاللّه یک موج زیادتر از اینکهپیدا شده، پیدا بشود، و ان شاءاللّه میشود اطمینان داد به شماها که ملت ما پیش میبرد، برای اینکه حالا قیام ملی است، قیام همه جانبه است. وقتی این سیل ملت، یک طرف راه افتاد؛ تانک نمیتواند جلویش را بگیرد؛ چنانکه نتوانست. امریکا هم نمیتواند جلوی آن را بگیرد. این سیل خروشان ملت، هر ملتی هرچه هم ملت ضعیف باشد، سی میلیون راه افتاده است به استثنای چند صد نفری که نوکرهای اجیر ایشان هستند تا مالالاجارات زیاد به آنها بدهد، اگر یک روز ندهد پدرش را درمیآورند، این سیل راه افتاده الآن؛ و این سیل خروشان را نه شوروی میتواند جلویش را بگیرد، نه امریکا میتواند. حق است این؛ این دست خدا باشد و کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. مطلب یک مطلبِ حق روشنی است؛ میگویند: ما آزادی میخواهیم. یک ملتی
میگوید، آزادی میخواهیم، کسی نمیتواند بگوید: نه. اینها هم آدمند، اینها نمیتوانند، ولو خیلی مشکل است برایشان الآن؛ ولی نمیتوانند، اینطوری که در مقابل یک همچو منطق حقی همهاش سرنیزه باشد، حکومت نظامی نمیشود همیشه باشد، ولو اینها یک روز هم بدون حکومت نظامی شاید نتوانند زندگی کنند، لکن نمیشود همیشه حکومت نظامی باشد.
در هر صورت، شما مسائلتان را به این خارجیها طرح کنید. رفقا اگر دارید به آنها بگویید، مدارس میروید، توی مدارس بگویید؛ صحبت بکنید برایشان؛ بگویید برایشان؛ صحبت کنید. چند نفر را جمع کنید، کم کم زیاد میشود؛ یک واعظ و خطیب میشوید؛ برایشان بگویید مسائل ایران را؛ وقتی گفتید، یک موج در اینجا پیدا میشود؛ وقتی یک موج پیدا شد، مجلهنویسها نمیتوانند برخلافشان عمل کنند؛ خودِ اینها مقابلشان میایستند.
این خدمتی است که ماهایی که در خارج هستیم حالا میتوانیم به ملت اسلام بکنیم. از خدای تبارک و تعالی توفیق همه و سلامت همهتان را خواستارم. ان شاءاللّه خدا همهتان را حفظ کند؛ موفق باشید.
2 ـ لقبی که در مجلس سنا، در سال 1346 ه . ش . به شاه دادند.
3 ـ رژیم شاه.