صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان مطالعۀ استعمارگران درباره منابع زیرزمینی ایران و روحیات مردم ـ توطئه بر ضد اسلام و روحانیت ـ امریکاییها در ایران
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع مطالعۀ استعمارگران درباره منابع زیرزمینی ایران و روحیات مردم ـ توطئه بر ضد اسلام و روحانیت ـ امریکاییها در ایران
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس
[بسم اللّه الرحمن الرحیم]
معالأسف من وقتی آقایان را ملاقات میکنم که تقریباً قدرت بیان از من سلب شده است؛ازجهتاینکهاولاًپیرمردی وکِبَرِسناستکهنمیگذاردمنحتیصدایمبهچند قدمی برسد، و ثانیاً اوضاع ممالک اسلامی مطلقاً و داخلۀ ایران بالخصوص یک وضعی شده است که سلب آسایش را از انسان میکند و قدرت هرچیز را از انسان میگیرد؛ و من امروز هم بنا داشتم که در این محلی که آقایان مجتمع شدند، بیایم و در آنجا بعض مطالب، بعض درد دلها را به آقایان تذکر بدهم لکن مقتضیاتی پیش آمد که صلاح ندیدند امروز بیایم.
در هر حال وضع ممالک اسلامی، خصوصاً این ممالکی که دارای مخازن هستند مثل مملکت ایران ـ که در رأس آنهاست ـ تقریباً اوضاع اینها مورد مطالعۀ این قدرتمندها، این دولتهای ابرقدرت، ... بوده است. اوضاع شرق و اگر ملاحظه کرده باشید در این سیاحهایی که از اینها از شاید سیصد سال پیش از این ـ که راه یافتند به شرق ـ سیاحهایی که از اینها آمدند به اسم سیاحت؛ اینها یک مأمورین سیاسی بودهاند برای مطالعۀ این ممالک شرق. در ایران اینها میآمدند و در تمام شهرها، دهات، همۀ اینها را مطالعه میکردند. بیابانها، حتی آن بیابانهایی که هیچ آب و علفی نداشتند، اینها با تحمل زحمتهای فراوان، با شتر در آن وقت میآمدند و با کاروانها حرکتمیکردند و اوضاع
جغرافیایی این ممالک را و مهمتر برای آنها، آن مواردی که مخازن، هر مخزنی: مخزن طلا، مس، نفت، گاز، هرچه بوده؛ اینها دقیقاً مطالعه کردند و نقشهبرداری کردند؛ و مواردی که در این ممالک و آنچه ما میدانیم در ایران، آن مواردی که دارای یک[منبعی]بوده است که برای آنها مفید بوده است؛ آنها را نقشه برداشتند، علامت گذاشتند، نشانه گذاشتند، یادداشت کردند و ضبط است پیش آنها.
قبل از اینکه امریکا پایش باز بشود به این ممالک؛ مقدم بر همه، انگلیسها بودند و روسها هم بودند و بعضی ممالک دیگر. در هر صورت، این ممالک ما، این ممالک شرق از قریب سیصد سال یا یک قدری بیشتر، مورد بررسی اینها و طمع اینها بوده است؛ منتها هرچه جلوتر آمده است، کارشناسهای آنها بیشتر تخصص پیدا کردهاند و بیشتر آمدهاند در اینجا، در این ممالک، و تمام اینها، آنها اطلاعاتشان از خود اهالی آن مملکت بیشتر است. اطلاع بر روحیۀ مثلاً ایلاتی که ما در ایران داشتیم؛ مثل ایل بختیار[ی]،مثلایل قشقایی، اینها و امثال اینها، شاهسونها مطالعاتی داشتند؛ برای اینکه به دست بیاورند روحیۀ اینها چه جور است،تا چه حد میتواند این ممالک از اینها استفاده ببرد؛ و مطالعاتی هم راجع به شهرستانها و دهات؛ تمام دهاتی که در ایران هست، از آن دهات بسیار دور افتاده و کوهستانی تا آخر، اینها تمامش را اطلاع دارند؛ یعنی کارشناسها را فرستادند، همۀ اینها، هم نقشهبرداری شده است و هم هرچه دارد در آنجا، هر کجا چیزی در آن پیدا میشود که برای آنها دندانگیر است، از آن یادداشت برداشتند و خودشان را مهیا کردند برای غارت؛ منتها این کسانی که در رأس بودند، از سلاطین یا از رؤساکه دررأس بودند،مختلف بودند در رساندن منافع به اینها؛ گاهی اشخاصی بودند که تا آن حد خیانتکار نبودند، و گاهی هم خیانتکارْ زیاد بودند که به همۀ ابعاد تسلیم شدهاند.
من در همدان یکوقت بودم، یک نفر از دوستان من یک نقشهای آورد، نقشۀ بزرگی شاید مثلاً یک متر در یک متر، و آن نقشه هم مال همدان بود؛ دهات همدان. تمام در آنجا آنطور که او میگفت، میگفت تمام[منابع زیرزمینی]دهات همدان در اینجا ثبت
است؛ و در آن نقطههایی بود زیاد. نقطههایی در آن ورقه با رنگ دیگری بود که زیاد بود. آن شخص ـ که آشنای ما بود ـ گفت که این نقطههایی که در اینجاها گذاشتند علامت این است که در زیر این نقطه و این دهی که در اینجا هست، یک چیزی پیدا میشود، حالا یا یک معدن مسی، نفتی و ... پیدا میشود که الآن هیچ چیزش تا حالا درنیامده و آنها میدانند که[در]کجا چه است. در هر صورت، با نقشه از اول وارد شدند و احوال و اوضاع ممالک شرق را و مملکت ایران[را]که الآن مورد ابتلای ماست ـ با نقشه اینجاها را، همه چیزش را تعیین کردند.
بعد، یک مطالعات روانی اینها کردند که آیا چطور ممکن است که دست بیابند به این مخازن عظیمی که در این ممالک هست. در ممالک اسلامی، آیا چه بکنند که این مخازن با سهولت به دستشان بیاید و مواجه با یک مخالفتهایی، مواجه با یک زد و خوردهایی نشود. یک مطالعات زیادی هم در این باب اینها کردهاند، و به[این نکته]رسیدند در ممالک اسلامی، دو چیز را دیدند که این اگر باشد، ممکن است که سد راه آنها باشد: یکی اصل اسلام، اگر اسلام به آنطوری که هست و به آنطوری که خدای تبارک و تعالی اسلام را تأسیس کرده، اگر به آنطور اسلام پیاده بشود، فاتحۀ مُسْتَعْمِرین خوانده میشود. این راجع به اسلام، که فکر کردند برایش. یکی هم روحانیت اسلام، که اگر اینها قوه داشته باشند و اینها آنطوری که بایدْ مقتدر باشند در این بلاد، باز هم[استعمارگران]نمیتوانند آنطوری که میخواهند استفاده بکنند. اینها با تمام ملت سر و کار دارند و در بین ملتاگرقدرت داشتهباشدکسی،اینهاهستند،کهدرهمۀ ملت ممکن است قدرت داشته باشند. در صدد برآمدند که این دو تا سد را به هر جور هست بشکنند؛ یعنی کاری بکنند که خود ملتهای اینها، هر جمعیتی که هستند، در هرجا که هستند، این دو تا سد را با دست خود[بشکنند]اینها. به واسطۀ تبلیغاتی شروع کردهاند از زمانهای قدیم، با این تبلیغاتشان این دو تا سد را که احتمال قوی میدادند که اگر استعمار و منافع استعماری، مواجه با خطر بشود این دو تا سد است که خطر است، دیگر باقیاش خطر به آنطور نیست.
البته یک جهت دیگر هم هست که عرض میکنم؛ جهت دیگری که هست جهت فرهنگ جوامع بوده است. این جوامع[را]دیدهاند، مطالعه کردند که اگر فرهنگ اینها یک فرهنگ مستقل صحیح باشد، از توی اینها یک جمعیتهای سیاسی مستقل و امین پیدا میشود و این هم برای آنها مضر است. بِناءً عَلَیْه، در جانب اسلام و روحانیت، دو چیز را سد میدیدند: یکی اصل اسلام را، و یکی هم روحانیت را؛ و در جانب دیگر باز احتمال این را که اگر این فرهنگ یک فرهنگ مستقلی باشد، در بین اینها تربیت میشوند یک جوانهایی و یک رجالی[که]اگر اینها تربیت بشوند، لا محاله مقدرات مملکت دست اینها میافتد، باز هم مانع میشوند از اینکه اینها برسند به آمال خودشان، که آن آمالْ زیرزمینیهاست. روی زمینی هم هست؛ ولی مهمش آنهایی است که در زیر زمین دارند. درصدد برآمدند که ... این سه تا مطلب را و این سه تا سد را بشکنند.
اما راجع به اسلام شروع کردند تبلیغات کردن به اینکه اسلام یک مکتبی است میگوید: ملایم! کمکم لابد پیش میآیند؛ یک مکتبی است که مربوط به دعا و ذکر، و یک روابطی مابین مردم و مابین خالق، و سیاست را کاری به آن ندارد.اسلام به حکومت کار ندارد، به سیاست کار ندارد. این را آنقدر تبلیغات روی آن کردند که در جامعۀ خود روحانیت هم به خورد آنها هم دادند، که بسیاری از آنها هم همین اعتقاد را پیدا کردند که روحانی به سیاست چه کار دارد، به حکومت چه کار، به نظام حکومت چه کار دارد. روحانی مسجد برود و نماز بخواند و عرض میکنم که از این صنف کارها: درس بگوید و مباحثه بکند و این آداب شرعیه را به مردم نشان بدهد.
آنها دیدند که نماز روحانیون و نماز اسلام هیچ به آنها ضرر ندارد؛ هرچه میخواهند نماز بخوانند. آنها به نفت کار نداشته باشند، نماز بخوانند تا هرچه میخواهند خسته بشوند. درس هرچه دلشان میخواهد بگویند؛ مباحثه هم هرچه میخواهند بکنند؛ کار نداشته باشند به اینکه سیاست استعماری در اینجا نباید اجرا بشود، هر کاری میخواهند
بکنند. اینقدر خواندند به مردم و تبلیغات کردند که مردم همه تقریباً، به این معنی عادت کردند ـ که حالا هم باز این صحبت هست ـ که دخالت در سیاست در شأن روحانیت نیست؛ شأن روحانیت نیست کهبرودو ببیند که کیفیت حکومت چیست، و چه میکنند این ظَلَمه با مردم. شأن روحانیت همانهاست که توی مدارس باشند و نماز جماعتی هم بخوانند اول ظهر و اول مغرب! مردم هم همین مقدار به روحانیت بیشتر نظر نداشته باشند.اسلامرااصلش میگفتندکاری نداردبه سیاست. ... سیاست و دیانتازهم جداست. سیاست مال آنها و دیانت مال ما! مراکز قدرت دست آنها که هر کاری میخواهند بکنند، و مساجد و پیرمردهای توی مسجد هم مال ما! این تقسیمی است که از اول کردند.
و آنهایی که یک قدری جرأتشان زیادتر بوده است، گفتند که: «ارتجاع» است! اصل دین در بین بشر که آمده است، برای این است که مردم را خواب کند؛ ... دین از اول به دست قدرتمندها و سرمایهدارها پیدا شده، برای اینکه به واسطۀ دیانت مردم را آرام کنند و آنها مال مردم را بخورند. کمکم این مطلبْ باور حتی خود مسلمانها، حتی بعضی از روحانیون و معممین هم ... آمده است که نه، این[دین]یک چیزی است که حالا نمیشود این را پیادهاش کرد. این یک چیزی است که مال هزار و چند صد سال پیش از این بوده است! اینطور معرفی کردهاند اسلام را به خود جوامع مسلمین[علیه]آخوندها هم شروع کردند تبلیغات کردن به اینکه اینها یک مردمی هستند که فقط نشستهاند آنجا و میخواهند بگیرند مال مردم را، و زندگی کنند ... .
بنابراین، اسلام را[معرفی کردند]به اینکه اولاً مکتبش بیش از اینکه یک نمازی خوانده بشود و یک روزهای گرفته بشود و اینها، نیست و کاری به زندگی مردم ندارد، کاری به دنیای مردم ندارد؛ و از آن طرف روحانیون را معرفی کردند که قدرتها اینها را روی کار آوردند برای اینکه افیون باشند از برای جامعه. اینها مردم را خواب کنند، سست کنند، که اگر آنها ببرند[اموال مردم]را، اینها نتوانند حرف بزنند؛ یعنی دیگر مردم را
نگذارند حرف بزنند. اینها خواب کنند مردم را، و آنها ... اموالشان را ببرند. این را اینقدر تبلیغ کردند و گفتند که حتی بعض روشنفکرهای ما هم که بیاطلاع از قرآن و سنت بودند، باورشان آمده است؛ و آنها هم دنبال کردند و هم نفس شدند با آنها. ما نباید هر حرفی که بشنویم یا منتشر باشد بین اقشاری، نباید بیدلیل مطلب را قبول کنیم. انسان اگر بیدلیل یک مطلبی را قبول کند، این مریض است؛ انسان سالم نمیشود یک مطلبی به او بگویند و بیدلیل، همین طوری وقتی گفتند، قبول کند.
ما باید یک مطالعۀ سطحی، لازم نیست خیلی مطالعۀ دقیق، یک مطالعۀ سطحی در قرآن بکنیم؛ یک مطالعۀ سطحی در آنهایی که مردم را دعوت کردند و پیغمبرهایی که مردم را دعوت کردند، بکنیم؛ ببینیم که آیا آنهایی که دعوت کردند مردم را، اینها یک اشخاصی بودند که آمدند و توده را ضعیف، توده را خواب کردند؟ برای خواب کردن توده آمدند؟ و اینها عمال قدرتمندها هستند؟ یک مطالعهای در حال آنها بکنیم که ببینیم اینها عمال قدرتمندانند یا نه؟ یک مطالعۀ جزئی هم در قرآن بکنیم که ببینیم قرآن آمده است برای ذکر و دعا و برای حِرْز و امثال ذلک یا نه، قرآن را نشناختند؟ اگر در قرآن مطالعه کنید، میبینید که آنقدر آیات در[مورد]جنگ هست که وادار به جنگ است؛ وادار به جنگ با کی؟ با قدرتمندها. قرآن آیاتِ زیاد ـ یکی دوتا نیست ـ آیات زیاد دارد در[مورد]جنگ، در کیفیت جنگ؛ و جنگهایی که در صدر اسلام بوده است،بین قدرتمندهاوبین پیغمبراسلام بودهاست؛وقرآن یک کتابیاست کهازآن تحرک بیشتر استفاده میشود تا چیزهای دیگر.یک کتابی است که مردم را حرکت داده است؛ از این خمودی که دارند حرکت داده است و با همه طاغوتها درانداخته است قرآن.
آن وقتی که پیغمبر اکرم در حجاز بودند، قدرتمندهای حجاز که ابتدائاً سر و کار داشته پیغمبر با آنها؛ یک دستهشان در مکه بودند که تجار خیلی معتبر و قدرتمند بودند؛ یک دستهشان در طایف بودند که آنها هم ثروتمندهای آنجا بودند و قدرتمندهای آنجا
بودند، ابوسفیان و امثال اینها. اینها نظیر حکام و سلاطین بودند و دارای همه چیز بودند، و پیغمبر اسلام با آنها درافتاد. وقتی که تشریف آوردند به مدینه، با همین فقرا بودند ایشان؛ نه با ثروتمندها بودند برای خواب کردن جمعیت. با فقرا بودند برای بیدار کردن فقرا. این فقرا را شوراندند به آن اغنیایی که مال مردم را میخوردند و ظلم به مردم میکردند. جنگهای پیغمبر زیاد است و همۀ این جنگها، جنگهای با ثروتمندها و قدرتمندها و ظَلَمه بوده است.
جلوتر بروید؛ حضرت موسی ـ سلاماللّه علیه ـ عصایش را برداشت با فرعون، با سلطانِ ... مصر، با او درافتاد، نه اینکه از قِبَل سلطان مصر مردم را خواب کرد، مردم را با همین عصا و با همین تبلیغات بر ضد سلطان عصر خودش شوراند. ابراهیم را که ملاحظه میکنید، تیشهاش را برداشت این بتهایی که مال اشراف بود، شکست و با اشراف درافتاد برای منافع تودهها و برای اینکه ظلم به تودهها اینها نکنند. البته آنها معنویات هم نقطۀ اصلیش[ان]بوده است لکن وقتی میدیدند که یک ظلمی در جامعه واقع میشود، موظف میدانستند خودشان را که با آن سرانی که ظلم میکنند، درافتند و جنگ بکنند[و یا]هر جوری که ممکن است برایشان؛ با آنها درافتند.[1]
پس، اینکه میگویند که اینها را قدرتمندها قرار دادهاند برای خواب کردن، این یک چیزی است که حرف استعمار است؛ یعنی آنها این را درست کردند برای اینکه شما را از قرآن و از کتاب خدا و از اسلام، رویتان را برگردانند؛ این سد را بشکنند و خوب هم شکستند در بین مسلمین این سد را. مسلمین خواب رفتند به واسطۀ تبلیغات اینها. مسلمین به جنگ برخاستند با اسلام، خودشان ملتفت نبودند؛ این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کار دارد، این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. اسلام به
سیاست چه کار دارد، این جنگ با اسلام است. بین خود مسلمین که این مسئله مطرح است، کأنه یک مسئلهای است که جنگ با اسلام[را]الآن شروع کردهاند و میکنند.
از آن طرف ما باید ببینیم که خوب، آنهایی که اسلام را تبلیغ کردند و از اول هم شما ببینید که[در راه اسلام مبارزه]میکردند[چه کسانی بودند]، خود پیغمبر اسلام با کی جنگ کرد؟ با این قدرتمندان مکه و قدرتمندهای حجاز. بعدش خلفایی که بودند، چه خلفایی که ما قبولشان داریم، چه خلفایی که ما قبول نداریم؛ آنها با[چه کسانی]جنگ[کردند]، آنها هم لشکر کشیدند با سلاطین ایران و سلاطین رُم و با اینها جنگ کردند؛ با سلاطین جنگ میکردند، نه اینکه از قِبَل سلاطین مأمور بودند که مردم را خواب کنند. آنها مأمور تحرک بودند؛ تحرک اینکه مردم مُسْلم و ضعفا را، مستضعفین را بشورانند بر این اشخاصی که دارند مال مردم را میخورند. رُمیها و ... ایرانیها آن وقت محل ابتلا بودند. جنگها کردند با اینها، و فتح کردند آنجاها را برای مسلمین و برای اسلام؛ و ابداً این مسأله مطرح نبوده است که یک کسی بگوید که بسازید با این دولتمندها، بسازید با این سلاطین؛ یک همچو مطلبی نبوده است در کار. همیشه جنگ بوده، خود پیغمبر اسلام و بعدش هم خلفای پیغمبر.
زمانی هم که حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ بودند، ایشان هم مبتلا شدند به یک جنگ داخلی؛ که میدیدند اگر این جنگ داخلی را[دنبال]نکنند، اسلام را معاویه فاتحهاش را میخواند. معاویه یک حکومت بود در شام؛ مثل سلاطین زندگی میکرد، دارای لشکر و دارای همه[امکانات]بود. حضرت امیر هم که در رأس روحانیت و آقای روحانیون است، ایشان هم که وقتی میخواهند جنگ بکنند، وقتی میخواهند زندگی بکنند و خلافت را بشناسانند، نمیآیند مردم را خواب کنند تا قدرتمندها بیایند اینها را بخورند. ایشان هم جنگ میکند؛ با کی؟ با معاویه که در مرکز شام نشسته و اسلام با بودن او در خطر است، و دارد مردم را استعباد کرده و ظلم میکند.
... ائمۀ ما ـ علیهم السلام ـ که همهشان کشته شدند، برای این[بود]که همۀ اینها مخالف با دستگاه ظلم بودند. اگر امامهای ما تو خانههایشان مینشستند و عرض میکنم، آنطوری که اینها میگویند ... مردم را دعوت میکردند به بنیامیه و بنیعباس؛ اینها که محترم بودند، روی سرشان میگذاشتند آنها ائمه ما را، لکن آنها میدیدند هر یک از[ائمه]حالا که نمیتواند لشکرکشی کند، از باب اینکه مقتضیاتش فراهم نیست، دارد زیرزمینی اینها را از بین میبرد اینها را میگرفتند، حبس میکردند. ده سال در حبس آنها بودند. برای نماز و روزه بود که حبس کردند حضرت موسی بن جعفر را؟ چون نماز میخواند؟ چون روزه میگرفت؟ چون مردم را دعوت میکرد به[پیروی از]هارونالرشید و ...[که]شما بروید و با آنها بسازید؟ هرچه آنها ظلم میکنند شما حرف نزنید؟! یا قضیه این نبوده است آنها از باب اینکه میدیدند این خطرناک است برای دولت خطرناک است، برای قدرتها اینها خطرناک بودهاند برای اینها؛ از این جهت، اینطور شد که آنها را حبس کردند، کشتند،[اذیت]کردند، تبعید کردند.
میگویند مردیکه[2]از[مدینه]برمیدارد امام ـ علیه السلام ـ را میآورد در اینجا، یا حضرت عسکری را در سامرا چندین سال نگه میدارد و تحت فشار و در نظام، در عَسْکر ... در جُند ایشان را نگه میدارد و محبوس است امام ـ علیهالسلام ـ در آنجا. این از باب این[بود]که نماز میخواست بخواند؟ خوب ...، خود آنها هم نماز میخواندند، به نماز چه کار داشتند؟ چون امام ـ علیه السلام ـ پسر پیغمبر بود، آن وقت پسر پیغمبر خیلی هم[مورد احترام بود]؛ اگر پسر پیغمبر سر جای خودش مینشست و کار نداشت به مردم، چیزی نبود؛ اما آنها گاهی به اشارۀ آنها ... (چون موردی بود که اگر میفهمیدند، ریشۀ اینها را میکندند) در ظاهر وقتی که یکی از این هاشمیون قیام میکردند بر ضد حکومتها؛
در ظاهر اینها یک انتقاد صوری هم از آن میکردند، لیکن با دست اینها بود. اینها آنها را وادار میکردند به اینکه این کار را بکنند. دعا میکند امام ـ علیهالسلام ـ به زید و امثال اینها که قیام کردند بر ضد این خلفا و بر ضد این قدرتمندها. روحانیت همیشه مخالف با قدرتمندها بوده است. اگر یکوقت شما، مثلاً فرض کنید یک فردی، چند نفری دیدید که سازشی کرده است یا منحرف است، به اسلام مربوط نیست. مکتب[او]این مکتب نیست؛ و یا اینکه یک مقتضیاتی میبیند که در این مقتضیات الآن صلاح اینست که اینطور عمل بکند.
این دو تا سد[اسلام ـ روحانیت]را اینها در بین مسلمین به واسطۀ تبلیغات شکستند. جدا کردند مردم را از آن واقعیات اسلام، و جدا کردند مردم را از روحانیت مترقی؛ برای اینکه استفاده کنند. خود آنها تبلیغ[سوء]کردند، لکن وقتی این سد شکسته شد؛ آنها آزاد آمدند نفتها را بردند و هیچ کس هم نتوانست حرف بزند؛ هیچ کس هم حرف نزد؛ فرهنگ ما هم که برایش خطر قائل بودند، فرهنگ ما را هم در تحت قبضه گرفتند. یک فرهنگ استعماری درست کردند، نه یک فرهنگ استقلالی. الآن هم یک فرهنگ مستقلی که برنامهاش را خود عُقَلای قوم ریخته باشند، نیست.
الآن هم آنها دخالت دارند در کار. نه طبیب حسابی میگذارند درست بشود، نه سیاستمدار حسابی میگذارند درست بشود. سیاستمدارهایی که برای ما درست میکنند همانها هستند که به نفع آنها کارها را انجام میدهند. این هم فرهنگ ما ـ حالا من وقت اینکه طولانی صحبت بکنم ندارم ـ این سدها را شکستند و آزادانه آمدند مشغول شدند به بردن، چاپیدن اموال مسلمین؛ و شما ایرانش را میدانید: چاپیدن نفت که الآن دارند میبرند؛ الآن نفتهای ما را به قدری دارند زیاد میبرند که تا چند سال دیگر[چیزی نمیماند]؛ آنها میبرند انبار میکنند نفتهای ما را از زیرزمینهای ما، برای اینکه مبادا یکوقت یکی پیدا بشود که جلویش را بگیرد. از حالا همهاش را میبرند آنجا در انبارهای خودشان انبار میکنند. از زمان رضا شاه ـ که خداوند ان شاءاللّهجزای او را شدیداً بدهد و
میدهد ـ از زمان رضا شاه تا حالا، مبتلا هست ایران به یک حکومتی که تمام حیثیت ایران را دو دستی تحویل داده به این نفتخوارها.
وقتی که اقتصادیات ملت را ملاحظه بکنید، زراعت ما را بکلی به هم زدند به اسم «اصلاحات ارضی» که تز امریکا بود. اصلاحات ارضی به ما چه مصیبتها وارد آورد؛ مصیبتی که وارد آورد تمام زراعتهای ایران را از بین برد. یک مملکت زراعی، که یک استان آذربایجان یا خراسانش میتوانست که قوت این ملت را بدهد، حالا رسیده به آنجا که برای سه روز یا سی و سه روز ـ فوقش سی و سه روز ـ تمام زراعت ایران برای سی و سه روز جمعیت فعلی ایران کافی است، مابقیاش از کجا؟ مابقی یک بازار درست کردند برای امریکا؛ آنها زیاد داشتند، میسوزاندند یا به دریا میریختند، حالا میدهند پول میگیرند، نفت میگیرند؛ این یک باب که زراعت ما را از بین بردند و ما شدیم جیرهخوار آنها و بازار برای آنها؛ ما مصرف[کننده]شدیم.
از آن طرف، یک ضرر دیگر خورد و آن اینکه تمام این دهقانها ـ که ایشان در اول فرمودند که ما دیگر رعیتها را از چیز بیرون آوردیم و دهقان شدند دیگر، همسطح شدند با چه[مالک]ـ تمام این بیچارهها وقتی زراعتهایشان از دستشان رفت، کوچ کردند به شهرها، که عمدهاش تهران است. آمدند در اطراف تهران با یک کوخهایی، با یک چادرهایی، با یک خانههای گِلی کوچک، با عائلۀ زیادشان در آنجا منزل گرفتند و با یک مصیبتهایی این بیچارهها اعاشه میکنند و زندگی. نه برق دارند، نه آب دارند، نه اسفالت دارند. در یک گودالیهایی زندگی میکنند که آب را اگر میخواهند برای بچههایشان بیاورند، این مادر بدبخت باید در زمستان سخت از پلههایی که الآن عددش را یادم نیست، لکن زیاد است عددش، از پنجاه بیشتر، صد تقریباً، از این پلهها باید برود[بالا]تا[به]خیابان برسد، یک کوزه آب کند، باز برگردد این پلهها را طی کند برود توی این کوخ برای بچهاش آب ببرد. این دهقانهای بزرگی[است]که درست کردهاند و این «دروازۀ تمدن» اینهاست! اینها را برای ما درست کردند! این قضیۀ زراعت ما، که زراعت
ما بکلی فلج شده است؛ دیگر ما زراعت نداریم و معلوم نیست که عاقبتش به کجا برسد.
از آن طرف نفت ما را میدهند به امریکا، عوضْ چه میگیرند؟ من این را که میگویم، من باید هر روز اینها را بگویم؛ برای اینکه هر روز ممکن است یک گوشی اینجا باشد که نشنیده باشد این حرف را؛ میدهند به امریکا، عوضْ چه میگیرند؟ عوضْ اسلحه میگیرند. کدام اسلحه؟ اسلحههایی که ایران نمیتواند استعمال کند، نمیداند چه جوری باید این اسلحه را استعمال کند. برای چه میدهند؟ برای اینکه پایگاه درست کنند در آنجا برای امریکا. هم نفت را میخورند هم عوضش را؛ اینها پول نفت را خیال کنید که به ما میدهند؟ یک اشتباه است. اینها هم نفت را میخورند، هم اسلحه میآورند؛ اسلحههایی که هیچ نظیرش، مثلاً حتی در فرانسه هم پیدا نمیشود، امریکا میدهد به اینها؛ اما میدهد برای ایران؟ نه، پایگاه درست میکند برای خودش؛ هم عوضْ را میخورد و هم معوَّض را میخورد.
خدا میداند که این مرد نالایق ـ که اسمش محمدرضاست ـ این مرد نالایق، چه خیانتهایی به اسلام کرده و به مسلمین کرده. من و شما حالا نمیتوانیم مطلع بشویم؛ بگذارید این بمیرد یا برود از این مملکت ما، قدرت او سلب بشود، آن وقت ببینید آنهایی که نوشتند مسائل را، حتماً اشخاصی تاریخ را ثبت کردند؛ تاریخها که بیرون آمد، آن وقت خواهید دید که اینها چه کردهاند با این مملکت؛ نفتی که ایشان میگوید که بعد از سی سال دیگر تمام میشود، و آن وقت ما باید فکر کنیم از انرژی شَمْس استفاده بکنیم! آقایی که با چراغ نفتی هم نمیتواند یک کاری انجام بدهد، از انرژی شمس میخواهد استفاده کند! این نفتی که تمام میشود، چرا تمام میشود؟ برای اینکه این لولههای عظیمی که کسانی که در بیست سال پیش از این رفتند ـ الآن زیادتر از این معانی است ـ کسانی که آن وقت رفته بودند، میگفتند لولههایی که آنجا گذاشتند که برای نفت از آن استفاده بشود، همین طور صاف آدم میرود توی آن! به این بزرگی هست،
لولههای چند متر در چند متری است. با این لولهها دارد نفت ایران میرود، عوضش اسلحه میآید برای پایگاه درست کردن؛ اگر اینها نفت را درست بفرستند و نفت درست فروش برود؛ یعنی به اندازۀ احتیاج ایران فروش برود، به اندازۀ ادارۀ مملکت فروش برود، منهای دزدیهای این خانواده و کسانی که از قِبَل آنهاست منهای آن، به خرج مملکت برسد، ما تا دویست سال دیگر هم شاید نفت داشته باشیم. تمام میشود!؟ خوب اینها دارند تمام میکنند، ایشان میگوید: تمام میشود. کی تمامش میکند؟ تو تمامش میکنی؛ بعدها ما چه بکنیم؟ این ملتی که چند وقت دیگر به قول ایشان نفتش را دادند به غیر و تمام شد، زراعتش هم که از بین رفت، بعدش ما چه بکنیم دیگر؟ این ملت ضعیف چه بکند؟ «صنعتی میخواهیم بکنیم»! آقا صنعتی، قضیۀ صنعتی نیست، گول نخورید؛ قضیۀ ذوب آهن نیست، قضیۀ درست کردن مطلب نیست، قضیۀ پایگاه درست کردن برای شوروی است. میخواهند که عمال شوروی که اینجا میآیند، راحت بیایند و همۀ کارها را انجام بدهند. گاز ما را که دارند آنها میبرند، نفت ما را هم که دارند آنها میبرند، بعد نه گازی است و نه نفتی است و نه[درآمدی]، نه زراعتی است و نه هیچ چیز. این ملت باید چه بکند، معلوم نیست. اینکه این میگوید که من اگر بروم همۀ ایران را تلِ خاک میکنم؛ این، حالا این کار را کرده است؛ اگر بماند بدتر تلِ خاک میکند ایران را. اگر برود باز ممکن است که اشخاص صحیحی، امینی، بیایند سرِکار، و نفت ما را حفظ کنند که برای خودمان باشد، زراعتمان را سر و سامانی به آن بدهند. اگر ایشان خرابکاری که دارد میکند، خرابکاری کند و گورش را گم کند و برود، به نفع ما هست.
ما که فریاد میزنیم، ما برای همین فریاد میزنیم: نه برای اینکه ما میخواهیم اصلاً مظاهر تمدن نباشد. ایشان میفرمایند که آخوندها میگویند که ما نمیخواهیم این مظاهر تمدن را؛ ما میخواهیم حالا هم با الاغسوار شویم و برویم! یک آدمی است که[سر سپرده است]؛ انسان چه بگوید به او. ما که اینقدر فریاد میزنیم میگوییم که ما همۀ مظاهر تمدن را قبول داریم؛ اما مظاهر تمدن این است که حکومت نظامی این کار را به
مردم بکند؟ آقا، بچههای کوچک ما را، دختر بچههای هشت ساله و نُه ساله را، این چند روز کشتند. حالا کارشان را از دبیرستانها[شروع کردهاند]ـ خون دانشگاهیها را که ریختند و آنقدر[جنایت]کردند که الآن همهشان در اعتصاب هستند آنها حالا ـ از آنجا آمدهاند سراغ دبستانها؛ آن بچههای کوچک دبستان را اینها دارند میکشند. اینها الآن دارند خرابکاری میکنند. آن خرابکاریای که ملت را میخواهند بکشند و بروند.
ما فریادمان این است که باید این ملت هرچه دارد مال خودش باشد، و خودش ادارۀ خودش را بکند. ما «مستشار» نمیخواهیم از امریکا! شصت هزار مستشار، که اینقدر[هزینه]دارد که من و شما تصورش را نمیکنیم. این بودجۀ مملکت را صرف مستشارها دیگر نکنید. این خیلی عجیب است! پایگاه برای آنها درست میکنند، مستشارها میآیند، خرجش را ما باید بدهیم! نفتمان را میدهیم برای درست کردن پایگاه! شما حساب بکنید این را و بعد مطالعه کنید در این امور، یک اسلحهای که ایران به دردش به هیچ وجه نمیخورَد، این مال جنگهای بزرگی است که بین دو تا ابرقدرت یکوقتی این جنگها میشود، یک همچو اسلحهای برای ما نیست؛ ما یک همچو اسلحهای[لازم]نداریم؛ ما مسلسلها و اینها کافیمان است، اینقدری که میتوانیم استعمال کنیم برای تنظیم امور داخلی خودمان. نمیخواهیم جنگ کنیم. مگر ما با شوروی حالا میتوانیم جنگ کنیم یا با امریکا میتوانیم جنگ کنیم؟ ما با بازار تهران میتوانیم جنگ کنیم؛ خوب، مسلسلها بس است؛ ما با دانشگاه و جوانهای دانشگاهی میتوانیم جنگ کنیم! ما حالا رسیدیم به آنجا که با دبستانیها، با این بچههای هشت ساله و نه ساله جنگ بکنیم! همین دیروز خواندم که تلفنی آمده بود، همین دیروز یا پریروز، باز ریختهاند توی یک دبستانی و بچهها را زدهاند و شَل کردهاند و ... خوب، این مسلسلها برای کشتن اهل ملت خودمان کافی است! دیگر محتاج به آن چیزها نیستیم! پس، آنها مال ما نیست، مال کس دیگر است. مال آن است که میتواند استعمال کند، مال آنی است که به دردش میخورد؛ آن امریکاست. آن وقت این نفت را دادیم پایگاه برای خود آنها درست
کردیم؛ یعنی برای اینکه پول نفت باشد، مستشارها را آوردیم برای مطالعه در این امور و پولش را ما میدهیم! این کارهایی است که اینها دارند میکنند. مملکت را رساندهاند به آنجایی که ساقط دارد میشود، از بین دارد میرود این مملکتتان.
آقا، الآن مردم مملکت ما قیام کرده است. ما مکلفیم که به آنها کمک کنیم. هر مقداری که میتوانید، هر قدر میتوانید، با رفقایتان مینشینید بگویید، صحبت کنید، برسانید به این رفقای اروپاییتان، با آنها صحبت کنید، مطلبتان را برسانید. هر کدام به ده نفر از آنها بگویید؛ شما چند هزار نفر هستید، به چندین هزار نفر میتوانید مطالبتان را بگویید. اینها بد منعکس کردند اوضاع ایران را.
روزنامههای اینجا[3]که صد میلیون دلار این مرد برای تبلیغات میدهد به اینها، بد منعکس میکنند مسائل ایران را. شما ایرانی هستید، مسائل ایران را برای این اروپاییها بگویید، تشریح کنید. میتوانید بنویسید در روزنامهها یا در مجلهها، بنویسید. ما نباید بیتفاوت باشیم برای ملتی که جانش را دارد برای شماها میدهد. اینها جوانهایشان را دارند میدهند. فردا که روز چهلم جمعۀ سیاه[4]است، من نمیدانم چه مصیبتی بر این ملت خواهد وارد آمد. اینها ایستادهاند، جان میدهند، بچههای هفت ساله و هشت سالهشان ایستاده و میگوید: مرگ بر این سلطنت پهلوی! و تظاهر میکند و کشته میشود؛ فردایش هم همان بچههای دیگر، باز میگویند. اینطور ایران الآن قیام کرده است و نهضت کرده است؛ و ما مکلفیم که به اینها کمک بکنیم؛ بیتفاوت نباشیم. میتوانیم بگوییم، در جوامع بگوییم، بنویسیم، منتشر کنیم؛ عالمرا آگاه کنیم از این مصیبتی که بر سر ملت ما آمده است. دیگر حالا وقت نماز شد. خداوند ان شاءاللّه همهتان را حفظ کند؛ موفق باشید ان شاءاللّه.