صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان اوضاع ایران ـ اصلاحات امریکایی شاه
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع اوضاع ایران ـ اصلاحات امریکایی شاه
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس
بسم اللّه الرحمن الرحیم
در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست که قدری کوتاه بیاییم و بر علیه ایران فعالیت نکنیم و ما گفتیم نه، و به وسیلۀ سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار؛ جواب ندادم به آنها لکن کار خودم را ادامه دادم. تا از یک سال به این طرف که کارها و فعالیتها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیهها و فعالیات دیگر مصاحباتی هم با بعضی روزنامههای خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد شد. رئیس «امن عام[1]» آمد پیش من، خودش آمد ، آن باز تقاضایش همین معنا بود که یکوقت حرفش میشد که شما هر فعالیتی میخواهید، بکنید لکن مصاحبه نکنید. ما هم به اصل مصاحبه خیلی عادت نکرده بودیم به آن. به این جوابی ندادیم لکن یک مصاحبۀ دیگری شد، یعنی از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند. از فرانسه هم آمدند و با آنها هم مصاحبه شد ولو اینکه اینها آنها را گرفتند. بعد که از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از آن، تشدید کردند راجع به این معنی که شما در اینجا ـ به تعبیر آنها ـ منزل خودتان است، هر جوری میخواهید باشید لکن فعالیت سیاسی نکنید. روحانی خوب است که همان ـ محصَل حرفشان این بود که ـ درس بگوید و مسئله بگوید. من گفتم که اسلام از سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهای دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند، و من دخالت سیاسی میکنم. و
من، هم اعلامیه میدهم و هم در ضبطْ حرفهایم را ضبط میکنم و هم اگر مقتضی شد در منبر صحبتهایم را میکنم؛ و این یک تکلیفی است شرعی برای من. گفتند که آخر ما یک تعهداتی با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمیشود این کارها. گفتم خوب، من هم ـ قریب به این معنی ـ یکتعهداتی با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمیتوانم که از تعهداتم دست بردارم. منتهی شد به اینکه آنها گفتند که نه، نباید بشود و ما گفتیم باید بشود. و آنها ما را محصور کردند در منزل. البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون؛ کسی را نمیگذاشتند[بیاید]، ایرانیهایی که از بیرون میآمدند، اینها را مانع شدند. یک روز هم طلبهها را مانع شدند الاّ یکی دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون که نیامدم، خوب در ایران یک چیزهایی شد، و فلان. من دیدم که خوب، ما بخواهیم اینجا توی منزل بمانیم و کاری نکنیم و بگوییم ما هم درس میخوانیم و ... این مخالف با وضع ماست.
ما الآن در ایران کشته دادیم، ما بچههایمان را، بزرگهایمان را کشتند در ایران، الآن هم هر روز این بساط هست، الآن هم در دانشگاه همین؛ در روزنامههای آنجا منعکس است که در دانشگاه ـ دیروز یا پریروز ـ گفته بود هشتاد و چند نفر، 75 نفر زخمی؛ و این چیزی که معلوم است دولت ایران گفته است و چندین نفر هم کشته. اینها به جان این ملت افتادند، از این طرف همه چیز ملت را میبرند، حالا جان این ملت را دارند میگیرند، ما چطور با این وضعی که اینها دارند بتوانیم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، دیانت ما اجازه به ما بدهد که ما بنشینیم نگاه کنیم و فرزندان اسلام را اینها درو کنند و بکشند؟ ما صدایمان را به آنقدری که بتوانیم، آنقدری که بگذارند دولتها، صدایمان را به دنیا میرسانیم که خوب ببینند که این وضع ایران چه وضعی است.
الآن من گمان نمیکنم که هیچ مملکتی شبیه به مملکت ایران باشد. یک مملکتی باشد که همهاش حکومت نظامی. خوب، همۀ شهرها، تقریباً دوازده شهر بزرگ ایران که
اساس شهرهای ایران است، حکومت نظامی قرار دادی؛ باقی آن هم حکومت نظامی؛ یعنی الآن نظامی، ایران را دارد اداره میکند. حالا هم از قراری که گفتند بناست که یک نظامی نخستوزیر بشود؛ فریدون جم را میگویند میخواهد نخستوزیر بشود، این هم یک نظامی است. اینها نمیتوانند ادامۀ حیات بدهند. شاه نمیتواند ادامۀ حیاتش را بدهد الاّ زیر پرچم نظام و زیر سرنیزۀ نظامیها که دنبالش سرنیزۀ امریکاییها است. اگر سرنیزۀ امریکایی نباشد، معلوم نیست نظام ایران الآن آنطور انقیاد را داشته باشد. آن هم بیدار شده، آن هم آدم است، آن هم ایرانی، آن هم دارد میبیند که در ایران چه میگذرد. روزی نیست که دریک شهری یک صدایی درنیاید. به مجردی[که]صدا درآید میزنند، میکشند، چه میکنند.
با این وضعی که ایران دارد، با این اغتشاشی که الآن در ایران هست؛ و این دوَل بزرگ هم که بشر دوست! حقوق بشر! همهاش شعر. همۀ این حرفهایی که این دولتهای بزرگ میزنند و جامعههایی درست کردهاند برای حقوق بشر، برای امنیت، برای چه، نه امنیتشان به امنیت آدم میبرد و نه حفظ حقوق بشرشان به حفظ حقوق آدم میبرد. همهاش برای این است که این ملل ضعیف را ببلعند. این همه مساعی که ملاحظه میکنید در هر یک این ابرقدرتها، یک صدایی است، یک نظامی هست، نظام این است که این بلاد شرق را، بلاد ضعیف را، اینها ببلعند.
در شرق چون مخازن زیاد است، مخازن نفتْ زیاد در شرق هست مثل کویت، مثل حجاز، مثل ایران، در اینجا اینطور مخازن هست، آن خارجیها تمام چشمشان دوخته شده است به این مخازن ما و دارند مجانی میبرند، همین طوری. شما خیال میکنید که امریکا پول به ایران میدهد؟ امریکا برای خودش در ایران پایگاه درست میکند. این اسلحههایی که میگویند فروختند به ایران، به جای نفت دادند. این اسلحهها همانهایی است که اینها میخواهند در ایران باشد، و پایگاه باشد که مبادا
یکوقتی شوروی حمله بکند. نه این است که اینها به ما چیزی دادهاند، اینها بازی است سر ما درمیآورند.
این ابرقدرتهایی که یکی به اسم مملکت کمونیستی، یکی کمونیست چین، یکی نمیدانم سوسیالیست چی، زهر مار، همۀ اینها بساطشان برای خوردن ماست. این چینی که گفته میشود که کمونیست است و با تودهها کذاست و با خلق کذاست، دیدید همه که در این کشتار بزرگ تهران، که تا بیست هزار هم گفتهاند ـ ولی خوب حالا این مبالغه است اما چهارهزار تا، حدود چهار هزار، این زیاد گفته شده است حتی گفته شده است که در قبرستان تهران یک همچو حدودی دفن شده ـ این رهبر چین کمونیست، این رهبری که بعضی جوانهای ما در اشتباه هستند و خیال میکنند اینها مفید هستند برای جامعه، این در عین حالی که این کشتار داشت واقع میشد، آمد به ایران و دست داد به این شاه غاصب. یک کلمه هم نگفت، پشتیبانی کرد. یک کلمه هم نگفت به اینکه آخر اینها را چرا میکشی؟ آخر چه کردهاند اینها؟ اینها دارند میگویند ما آزادی میخواهیم، چه میخواهیم، اینها میگویند ما میخواهیم آزاد باشیم؛ آزادی، استقلال؛ دادشان اینطور درآمده بود. یک کلمه این آدم نگفت به اینکه خوب اینها بشر هستند، اینها انسان هستند، چرا اینطور؟ بچۀ کوچک اینقدری را، بچۀ دبستان را، حالا دیگر دستشان از آن بزرگها مثل اینکه[کوتاه]شده است، حالا کوچکها ـ بچههای دبستانی ـ را دارند میکشند. این هم هر روز دارد اخبارش میآید اینجا. بچه کوچولو دبستانی، دختر دبستانی، پسر، دوازده تا دختر و پسر یا دختر، همین دو ـ سه روز یک جایی کشتند. یک کلمه این آدم نگفت به این شخص شقی که این چه کاری است میکنی. آمد و دست داد به او. با آغوش باز ملاقات کردند و گذاشت رفت و خندیدند به این تودههای بیچاره. و ما جوانهایمان اشتباه میکنند، خطا میکنند، خیال میکنند که اینها برای آنها مفید هستند. آن هم کاخنشینان کرملین. 15 خرداد که پانزده هزار ـ آنطوری که مشهور شد ـ پانزده
هزار از این مردم کشتند، در روزنامههای شوروی تأیید کردند از شاه. الآن هم تأیید کردند این را، با این کشتاری که الآن شما ملاحظه میکنید در ایران هر روز یک گوشهای هست. الآن هم این کار را ... اینها همهشان برای این است که این گاز ایران را میخواهد، آن نفت ایران را میخواهد؛ آن دارد گاز ایران را میبرد، آن دارد نفت ایران را میبرد. همه دنبال این هستند که این ملت ضعیف عقب بمانند؛ چشمهایشان باز نشود. مبلّغهایشان، تبلیغاتشان، همیشه تبلیغ به ضد دین و به ضد روحانیت است تا مردم را از اینها جدا کنند، مردم را از دیانت جدا کنند، مردم را از روحانیت جدا کنند، خودشان را به جان هم بریزند و آنها استفادهاش را ببرند. ما کشته بدهیم، محمدرضا خان استفاده کند؛ آن بالاتریها هم زیادتر استفاده کنند.
این ملت برایش چه مانده؟ این ملت برایش همین[مانده]که تو سرش بزنند و نظامی باشد. اصلش، تمام حکومت، هر جا هست حکومت نظامی باشد. هرکس سرش را از خانهاش در میآورد بزنند بکشند. این وضع یک وضع خاصی است که ایران این وضع را دارد. مطالعه کنید ببینید اصلاً در دنیا شبیه دارد؟ یک همچو شبیهی ما در دنیا داریم که همۀ مملکت حکومت نظامی باشد و نتوانند حکومت نظامی[را]بردارند؟ خوب، نمیتوانند هم بردارند، برای اینکه مردم ایستادهاند؛ مقابلشان ایستادهاند. حالا هم که حکومت نظامی است مردم ایستادهاند؛ اما ایستادهاند چه چیزی میگویند؟ ایستادهاند آن حرفی که آقای کارتر دیروز گفته است میگویند؟ آقای کارتر میفرمایند که شاه آزادیِ خوب میخواهد بدهد، آزادی مطلق میخواهد بدهد، و شاه میخواهد که یک مملکت مترقی ـ یک اجتماع مترقی ـ درست کند، و این مردم با آن مخالفند! مخالفت مردم برای این است که مردم آزادی نمیخواهند و ایشان میخواهد با زور ـ با سرنیزه ـ آزادی بدهد![خندۀ حضار]. سرنیزهها برای این است که تو سر مردم میزنند که بیایید آزادی بگیرید! مردم «جامعۀ مترقی» نمیخواهند، سرنیزه آمده میگوید بخواهید! آدم با
این آقای کارتر ـ نمیدانم فهمش اینقدر است یا حقهبازیاش اینقدر است؟! میخواهد اغفال کند؟ آخر کی را میخواهد اغفال کند؟! شاید آنهایی که نمیدانند در ایران چه میگذرد، آنهایی که نمیدانند چه خبر است در ایران. شمایی که میدانید در ایران چه خبر است، مایی که میدانیم در ایران الآن چه خبر است، مردم چه میخواهند و اینها چه میگویند.
مردم میگویند آقا ما میخواهیم نفتمان مال خودمان باشد، ما میخواهیم مملکتمان آن زراعتی که داشت دوباره برگردد به آن. آقا، زراعت را همچو به هم زدند! این «اصلاحات ارضی» که آقا گفتند و آنقدر طمطراق کردند، «اصلاحات ارضی» به امر دولت امریکا بود برای اینکه بازار درست کنند که چیزهای آنها فروش برود؛ یعنی زراعت ما به هم بخورد، ما محتاج بشویم. الآن هم که میبینید، که هر چی میخواهیم از خارج باید بیاید. زراعت ما این جور شد؛ زراعت ما را آن جور کردند. خوب، مردم ریختند، آن زارعین بیچارهای که دیگر در آنجا نتوانستند زندگی کنند، ریختند به شهرها، به تهران. الآن تهران یک محالّ زیادی، چندین محل، حدود سی ـ چهل تاست که برای من نوشته بودند، محلههای کوخنشین، محلههایی که خانههای گِلی دارد که هیچ چیز ندارد که ده نفر عائله در یک چادر کوچکی در این زمستان سردْ زندگی باید بکنند؛ که آب ندارد؛ باید آب را از پنجاه ـ شصت پله بروند بالا، لب خیابان برسند ـ تو گودال منزلشان است ـ لب آن خیابان برسند و از آنجا آب را بردارند بیاورند از این پلهها پایین برای بچههایشان. این چه شد؟ برای اینکه «اصلاحات ارضی» فرمودند![با]اصلاحات ارضی به هم خورد اوضاع دهقانها. و وقتی که به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند که رو بیاورند به شهرستانها. آمدند شهرستانها و این شد. وضع بیچارهها اینطور شد. از آن طرف وضع زراعت ما به هم خورد. ایرانی که مرکز زراعت بود، شاید آذربایجان ایران بس بود برای ایران[و]باقی آن را باید صادر کنند، الآن به اندازۀ یک ماه، سی روز یا سی
و سه روز، آنهایی که اطلاعات دارند و حساب کردند میگویند ایران به اندازۀ سی و سه روزش برای خودش چیز دارد، باقی آن را باید از خارج بیاورند!
خوب، این ایرانیها جمع شدند؛ همۀ ایرانیها الآن صدایشان درآمده، الآن سرتاسر ایران اعتصاب است. اگر این حکومت نظامی و نظام را بردارند، مردم این دستگاه را به قدر یک ساعت میپیچندش به هم و بیرونش میاندازند، برای اینکه بد دیدند از اینها. این مردم، میخواهند آزادشان کنند و از رفاه بدشان میآید؟! از زندگانی خوب بدشان میآید؟! میگویند ما حتماً باید توی خاکها بخوابیم؟! یا میبینند که مال اینها را دارند میخورند و اینها را خاکنشین کردند؟ دادشان این است. آقای کارتر چه میگوید؟ آخر اینها چه میگویند؟ چرا این نفتهای ما را میبرند؟ آن هم مجّان میبرند؛ میبرند و آقایان میگویند که ما اسلحه خریدیم. تو اسلحه میخواهی چه کنی؟ اسلحهای که خریدند اسلحهای است که فرمش را اینها نمیدانند، ایران نمیتواند استعمال کند این اسلحه را. این چیزهایی که آنها درست کردند، شیاطین خودشان میتوانند عمل بکنند، اینها نمیتوانند. مستشارها آمدند برای اینکه در اینجا باشند؛ هم نظام ما را نظام انگل بار بیاورند که هست، و هم اینجا مطالعات بکنند که چه جور بهتر میشود این لقمۀ چرب را خورد و آنطور ماند. آنطور باشد[و]این ملت حرف نزند. اگر حرف بزند یک ملت وحشی است! یک ملت وحشی است که داد میزند که آقا ما را آزاد کنید! یک ملت وحشی است که داد میزند که آقا مال ما را نخورید! اما آنها وحشی نیستند، آنها مترقی هستند! مال مردم را باید بخورند آنها، باید غارت کنند!
این ملت ما الآن صدایشان ـ از بچۀ کوچکش تا پیرمردش صدایشان ـ درآمده برای اینکه میبینند که مملکتشان دارد سقوط میکند، دارد از بین میرود این مملکت. باید به فریاد این مملکت برسند؛ و لهذا میبینید که جان میدهند. بچههایشان را هم میکشند و آنها میگویند نه، باید کرد. دنبال میروند باز. این وضع ایران ما و این وضع این دولتهای
بزرگ با ما.
و ما وظیفه داریم. مایی که الآن اینجا، شمایی که اینجا نشستید، و منی که اینجا نشستم، ما وظیفه داریم که با آنها همصدا باشیم؛ یعنی هر مقداری که از دست ما بر میآید باید کمک بکنیم. کمک به غیر نیست، کمک به خودتان است؛ آنها برای شما قیام کردند. مردم ایران الآن برای شما دارند خون میدهند؛ برای شما بچههایشان، جوانهایشان از بین میرود؛ دخترهایشان، پسرهایشان از بین میرود. ما باید به آنها کمک کنیم. ما خیال نکنیم که اینجا نشستیم تکلیف نداریم. همهمان تکلیف وجدانی داریم، تکلیف شرعی داریم، تکلیف عقلی داریم که با این جمعیت مظلومی که قیام کردند و میخواهند حق خودشان را ـ آن حق خودشان که حق ما هم هست ـ بگیرند، ما هم با آنها همراهی کنیم، ما هم دنبال آنها باشیم. میتوانیم مقاله بنویسیم، میتوانیم در روزنامه چیز بنویسیم. هر قدر میتوانیم در این دانشگاههایی که میرویم به مردم بگوییم؛ به مردم اینجاها بگوییم مسائل آنجا را. مسائل را منتشر کنید. آقا، هر کدام شما در یک نقطهای که هستید مسائل ایران را منتشر کنید، بگویید؛ با آهِ دل بگویید. روزنامههایشان هم گاهی مینویسند اما از خود شما باید گفته بشود، نوشته بشود. باید این وضع آشفتۀ ایران به همۀ عالم معلوم بشود.
و اگر چنانچه یک ملتی ایستاد و حق خودش را خواست، سرنیزه نمیتواند جلویش را بگیرد؛ سرنیزه اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود. این خیال است که گوشت نمیتواند با سرنیزه. تمام قدرتهای عالم جمع بشوند، وقتی یک ملتی گفت من این کار را نمیخواهم، نمیتوانند تحمیلش کنند. الآن نمیتوانند تحمیل ایران بکنند که شاه را قبول کن؛ نمیتوانند. الآن به زور ایستاده آنجا اما مردم قبولش ندارند. مردم داد میزنند نمیخواهیم. قبول کردن را مردم هیچ تن ندادند به این مطلب. تن به این ننگْ ایرانیها نمیدهند و ندادهاند برای اینکه این آدم را دیدهاند که همۀ مصالح اسلام، همۀ مصالح کشور را به باد داده؛ در عین حال[مدعی است که]ما آزادی دادیم، ما نمیدانم چه
دادیم، ترقی دادیم به ایران! ترقیاتشان همین است که دارید میبینید؛ آزادیاش هم همین است که با سرنیزه است.
ما مکلفیم به اینکه خدمت کنیم به این مردم، به این بیچارهها، به این جوانْمردهها. ما انسانیم، باید خدمت کنیم. و خدمت به آنها یعنی خدمت به خودمان است؛ یعنی در این منافعی که ایرانی دارد مشترکیم، همهمان شریکیم. اگر مملکت ما یک مملکت مستقلی بشود، تَبَع نباشد، اگر مملکت ما یک مملکت آرامی باشد، اگر مملکت ما یک مملکتِ ـ عرض میکنم که ـ مرفهی باشد، خوب ما هم جزء آن مملکت هستیم، ما هم در رفاه هستیم، ما هم چه هستیم. اینها قیام کردند و ما هم باید دنبال آنها باشیم. اینطور نیست که عذر بیاوری که من اروپا هستم و آن امریکا هست و آنها ایران هستند؛ این عذر نیست. شما هم در امریکا که هستید هر مقداری که میتوانید؛ شما هم در پاریس که هستید هر مقداری میتوانید؛ من هم که اینجا هستم هر مقداری که[میتوانم]. من حالا شما را دیدم این مقدار میتوانم به شما چیز بگویم، حرف بزنم، میزنم؛ شما هم رفقایتان را، آنهایی که اهل اینجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهید که کمک بکنید به این نهضتی که هست. تاریخ سراغ ندارد این جور نهضتی که الآن در ایران است. تاریخ ایران تا حالا سراغ ندارد این جور نهضتی که تمام ایران ـ تمام ـ بایستند. بچۀ اینقَدَری بگوید که مرگ بر شاه، پیرمردش هم بگوید مرگ بر شاه؛ همچو نهضتی ما نداشتهایم در ایران. این نهضت را نگذارید بخوابد تا اینها از بین بروند، تا این هیأت حاکمه بروند[و]یک هیأت حاکمۀ صحیح سرکار بیاید.
خدا ان شاءاللّه همۀ شما را حفظ کند؛ موفق باشید. خدا شرّ اینها را بکند از سر مسلمین؛ شرّ این ابرقدرتها را بکند که این نوکرها را نگذارند سر بلاد مسلمین.[آمین حضار].
[یکی از حضار: خداوند شما را حفظ کند].
امام: موفق باشید.