صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان هجرت به پاریس ـ جنایات شاه ـ اهداف انقلاب
  • محل پاریس، نوفل‏لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع هجرت به پاریس ـ جنایات شاه ـ اهداف انقلاب
  • حضار حضار: ایرانیان مقیم پاریس

[بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم]

شرح هجرت از عراق و ورود به فرانسه

... و بعدش رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است ایران را مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتی داریم نسبت به دولت ایران، من گفتم که خوب، شما تعهداتی نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدی ندارم؛ و ما هم تعهداتی خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار خودمان ادامه می‏دهیم، شما هم هر کاری می‏خواهید بکنید. گفت: آخر شما هر روز اعلامیه می‏دهید، هر روز یک نواری می‏فرستید و چه می‏کنید؛ این را کمش کنید. گفتم نه! من اعلامیه می‏دهم، نوار هم پر می‏کنم و می‏فرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت می‏کنم. اینها چیزی است که من نمی‏توانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید کردند به طوری که من دیدم که اینها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و پیشتر چون این را گفته بود که فلانی حالا هیچ اما شماها (رفقای ما) را چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است یکوقتی اینها به رفقای ما یک تعرضی بکنند و ما هممکانی پیشمان مطرح نیست، ما می‏خواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به یکی از ممالک اسلامی بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد کویت باز دولت کویت مانع شدند از اینکه ما برویم. حتی اجازۀ اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آنقدر هم اجازه ندادند. ما باز برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمی داشتند؛ منتظر ما بودند! همان جمعیتی که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد. و از بغداد هم دیدیم که
حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلی برای خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم به فرانسه.

الزام شرعی و عقلی

و من خودم را ملزم می‏دانم، یعنی ملزم شرعی می‏دانم، عقلی می‏دانم، که در یکوقتی که مردم ایران قیام کرده‏اند و دارند کشته می‏دهند، جوانهایشان را گرفته‏اند، از آنها یک دسته‏ای را کشته‏اند، یک دسته‏ای را حبس کرده‏اند، عده‏ای از علمای ما الآن در حبس هستند، عدۀ زیادشان در تبعید هستند، و مردم همه از بچۀ کوچک تا پیرمرد ایستاده‏اند الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با یک صدا می‏گویند ما شاه را نمی‏خواهیم، همه مسئول می‏شویم برای این ملت. و این ملت ـ هر ملتی ـ حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیۀ حقوق بشر هم هست. هر کسی، هر ملتی خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن همه ایستاده‏اند و می‏خواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.

و این است که ما، این آدمی که به ما خیانت کرده است، به اسلام ما، به دین ما خیانت کرده است، مخازن ما را دارد به اجنبی می‏دهد در مقابلش یا اسلحه می‏گیرد و مردم را می‏کُشد، و یا می‏گیرد و مقداری ـ یک مقدارش ـ را خرج همین کارها می‏کند، باقی‏اش را هم خودشان و رفقای خودشان از بین می‏برند، یک مردمی که حالا ایستاده‏اند و دارند خون می‏دهند برای این کار، مایی که در خارج هستیم مکلف هستیم که با اینها همزبان باشیم. الآن آنها، همین الآن هم که ما اینجا نشسته‏ایم شما بدانید که در آنجا انقلاباتی هست. الآن در ایران، همین چند روز پیش از این، در خیلی از جاهای ایران آدم کشته‏اند. خیلی است! الآن هم که ما اینجا نشسته‏ایم باز نمی‏دانیم، شاید الآن هم در ایران یک صدایی باشد و هست؛ اما حالا کشتار هست یا نه، الآن ما نمی‏دانیم. چرا؟ دوریم. هر روز این مسائل هست. آنها در میدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستند، ماها اینجا بی‏تفاوت باشیم و مشغول به مثلاً کارهای عادی خودمان باشیم! این بر خلاف انصاف، بر خلاف انسانیت، بر خلاف شرع، بر خلاف همۀ اینها هست.

وظیفۀ ما، کمک به نهضت

ما موظفیم که با آنها هر اندازه‏ای می‏توانیم[همراهی کنیم]، هرکس به اندازۀ قدرت خودش. من می‏توانم الآن با شما صحبت کنم و شما را دعوت کنم به اینکه با ملت خودتان که برای منافع همه ـ که شماها هم جزء آنها هستید ـ قیام کردند[متحد شوید]و شماها موافقت کنید، این جبهه‏های خارجی هر چه هستند، اینها همه همدست بشوند؛ من به اندازه‏ای که می‏توانم برای شما چند نفر الآن صحبت کنم صحبت می‏کنم؛ آن مقداری هم که می‏توانم بنویسم می‏نویسم منتشر می‏کنم؛ شما هم به هر اندازه‏ای که می‏توانید. تظاهر، هر وقت وقتش شد، مناسب شد؛ نوشتن، گفتن، به روزنامه‏نگارها چیز گفتن، هر چه می‏توانید. هر کس به اندازه‏ای که می‏تواند با این ملت ضعیف که الآن تحت چکمۀ این بی‏انصافها هست باید همراهی کرد.

و یک همچو قیامی که الآن در ایران هست من گمان ندارم در تاریخ سابقه داشته باشد، این را که یک مسئلۀ واحدی را همه بخواهند. الآن همه، این بچه‏هایی که تازه خودشان هم الآن نمی‏دانند چه چیز دارند می‏گویند اما می‏گویند ما شاه نمی‏خواهیم! یا اینکه همه گفته‏اند اینها هم می‏گویند. یک بچۀ هفت ـ هشت ساله، پنج ـ شش ساله! آنکه زبان باز کرده الآن می‏گوید که مرده باد شاه! برای اینکه دیده همه می‏گویند او هم می‏گوید. این زبان همه است، این منطق همه است. و در طول تاریخ شاید ما نداشته باشیم یکوقتی که همه یک مطلبی را با هم بگویند؛ یعنی، آنکه در آن طرف ایران ـ در اقصا بلاد ایران ـ است با آنکه در مرکز است حرفش یکی باشد. الآن وضع اینطور شده است. و یک ملتی وقتی وضعش اینطور شد، این پیش می‏رود. این دیگر نمی‏شود که این ملتی که ایستاده الآن در مقابل ظلم و در مقابل قلدریها، و آنها با توپ و تانک و او با مشت، دارد مقاومت می‏کند و نمی‏رود کنار، این ملت شکست نمی‏خورد.

تبلیغات دشمن برای ایجاد تفرقه

الآن تبلیغات مختلف شروع شده است. شروع بود، زیاد شده است. تبلیغات مختلف برای اینکه بشکنند این وحدت را، و جبهه‏های مختلف، اشخاص مختلف[را]. اینها با
آن صورتها. حتی گفتند که بنا دارند که در دانشگاه ـ وقتی که باز شد دانشگاه ـ یک دسته سازمان امنیتی را به صورت دانشجوها بیاورند و شعار کمونیستی بدهند برای اینکه به مردم بفهمانند که اگر شاه نباشد خواهد اینطور شد! این شاه از کمونیستها هم بدتر است. این شاه، هر کسی از این شاه، از این آدم که بهتر است! این چه گذاشته برای مملکت ما؟ این جز اینکه همه‏اش تبلیغات
[است]؟ چقدرها خرج تبلیغات در داخل و خارج می‏شود تا اینکه روزنامه‏ها در خارج برای او دروغها را بنویسند و در داخل برایش دروغها را بنویسند. این مشغول این کارهاست. و مشغول جمع کردن مال و در اطراف دنیا زینت تهیه کردن و زمین تهیه کردن. همین است کار ایشان! کار ایشان دیگر چیست؟ ... . یا آدمکشی و آدمزنی است، یا یک استفادۀ اینطوری؛ از مردم دارد استفاده می‏کند و مال این ملت را دارد تضییع می‏کند.

حرف ما این است. ما یک کلمه حرف داریم و آن این است که اینهایی که نشسته‏اند سر این خوان یغما، که اسمش ایران است، و هرکس از هر طرف آمده است، هر مملکتی از هر طرف آمده است، دارند از این خوان یغما می‏خورند و این ملت ما کنار این دارد گرسنگی می‏خورد، ما می‏گوییم این نباشد. ما می‏گوییم یک مملکتی ما داریم، نفت دارد، مخازن دیگر دارد، غنی است مملکت ما، این مملکت را برای خودمان بگذارید. خودمان کارهایش را می‏کنیم. اگر بخواهیم هم کارشناس بیاوریم، خودمان می‏آوریم. چرا شما بیاورید با ماهی ـ نمی‏دانم ـ چند صد هزار تومان! کارشناس می‏آوریم که اینطور نباشد. خودمان کارشناس درست می‏کنیم.

فرهنگ استعماری، مانع رشد استعدادها

دانشگاه از وقتی که امیرکبیر ایجاد کرده است تا حالا، به قدر هفتاد سال یا... خیلی سال می‏گذرد از عمرش، لکن نگذاشتند جوانهای ما درست بشوند، خوب سرانجام کار را انجام بدهند. اصلاً مانع شدند از اینکه رشد بکنند جوانهای ما. دانشگاههایی، که به دست دیگران درست شده است که نگذارند رشد در آن پیدا بشود. نظامیهای ما را نمی‏گذارند که تربیت نظامی صحیح بشوند. مستشارهای امریکایی اینها را به راه کج
می‏برند؛ یعنی راهی که برای آنها فایده دارد می‏برند! فرهنگ ما فرهنگ استعماری است. ما باید فرهنگ خودمان را داشته باشیم. این فرهنگها فرهنگهایی است که نمی‏گذارند بچه‏های ما با فرهنگ بزرگ بشوند. یک لوزه الآن می‏خواهد عمل کند، همین خود یکی از چیزهایشان این بود که از اروپا آوردند این لوزه را عمل کرد! خوب، تویی که می‏گویی که ما دیگر مملکتمان را بردیم تا آنجا! لوزه‏تان را هم دارید جای دیگر عمل می‏کنید! پس معلوم می‏شود که شما هیچی ندارید! یک خط می‏خواهند بکشند از اینجا به آنجا، از خارج می‏آورند و درست می‏کنند برای اینکه یک خطی بکشند! آن وقت یک قرارداد با یک کمپانی می‏بندند ـ در یکی از این قراردادها بوده است، من یادم نمی‏ماند این چیزها ـ که نمی‏دانم چند متر راه درست کرده بود و باقی آن را برداشت و رفت پی کارش! اینها اینطور ریختند به جان این مملکت. گازش را شوروی می‏بَرد، نفتش را امریکا می‏بَرد! ما که می‏گوییم که حکومت اسلامی می‏خواهیم، می‏خواهیم جلوی این هرزه‏ها گرفته بشود؛ نه به منطق شاه که می‏گوید اینها می‏گویند که ما می‏خواهیم برگردیم به زمان هزار و چهار صد سال پیش از این! ما می‏خواهیم به عدالت هزار و چهار صد سال پیش از این برگردیم نه اینکه زندگی‏مان زندگیِ آن وقت بشود. نه؛ همۀ مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم لکن اینهایی که اینها دارند مظاهر تمدن نیست. این همه آدمکشی مظاهر تمدن است؟! این حکومت نظامی ـ عرض می‏کنم که ـ به جان مردم ریختن، این مظاهر تمدن است؟! این همه نفتهای ما را به دیگران دادن و در مقابلش اسلحه‏ای که نمی‏توانند این اسلحه را به کار ببرند. اسلحه‏هایی که به ایران می‏آورند ما نداریم کسی که کارشناس باشد، بداند این را چه جوری باید به کار انداخت، باید خود مستشارهای آنها بالای سرش باشد! پایگاه درست کردند اینجا! پایگاه امریکایی درست کردند به صورت اینکه ما می‏خواهیم مملکتمان را چه بکنیم! پایگاه امریکاست اینجا! ما اینکه حرفمان است این است که می‏خواهیم اینطور این آشفتگی که الآن این آقا ایجاد کرده است، این نوکر ایجاد کرده برای اربابهای خودش، ما می‏خواهیم این نباشد.

رژیم پهلوی دست‏نشاندۀ اجانب

از روز اول که من یادم است ـ شماها جوانید یادتان نیست ـ از روز اولی که رضاشاه کودتا کرد، کودتایی بود که با دست انگلیسها بود! خود انگلیسها هم بعد از اینکه این رفت، در رادیو دهلی گفتند که (من خودم شنیدم) ما رضاشاه را آوردیم ولیکن خیانت کرد بردیمش! آن وقتی که بردند او را به جزیرۀ کذا،[1]در رادیو دهلی ـ که مربوط به انگلیسها بود ـ گفتند که ما رضا شاه را آوردیمش سر کار و بعد از اینکه خیانت کرد او را بردیم! خود آقای محمدرضا خان گفت! در یکی از چیزهایش نوشته بود ـ که شاید هم در همان خدمت برای وطنم[2]باشد ـ لکن بعدش این را از بین بردند، دیدند بد حرفی زده است! که متفقین وقتی که آمدند اینجا، صلاح دیدند که من باشم! از خاندان ما باشد! لکن جنابعالی هم دست نشانده هستی! «صلاح دیدند که من باشم» معنایش این است که آنها مرا قرار دادند. ما می‏گوییم نمی‏خواهیم یک کسی را که با صلاح متفقین آمده اینجا، و حالا هم برای متفقین دارد کار می‏کند، زحمت می‏کشد، همۀ هستی ما را دارد به باد می‏دهد. استقلالْ ما نداریم، آزادی بیان نداریم، آزادی قلم نداریم، هیچی نداریم.

نابودی کشاورزی و تزاید فقر

زراعت یک مملکت زراعی که زراعتش باید صادر بشود چقدرها، اینها برای 33 روز ـ مثل اینکه اینطور نوشته بودند، 33 روز یا 34 روز، یک همچو چیزی دارد ـ باقی آن را باید از خارج بیاورند. شما الآن می‏بینید که از خارج هی سیل گندم است و جو است و چه و چه و چه، تخم مرغ است. و همه چیز را از خارج دارند می‏آورند. اینها به اسم «اصلاحات ارضی» زراعت ایران را به باد دادند؛ یعنی دهقان و رعیت بیچاره را بیچاره کردند که دیگر نتوانستند اینها بمانند در مزرعه‏های خودشان. از آنجا کوچ کردند و آمدند به تهران. و اطراف شهر تهران به وضع بدی زندگی می‏کنند. به وضع بسیار اسفناکی. الآن عدۀ کثیریزیاد ـ شاید قریب چهل مورد، چهل محل، شاید این مقدارها
که صورتش را به من داده‏اند که در نجف این صورت پیش من بود که در کجای شهر فلان عده، در کجای شهر فلان عده، همین طوری در شهرْ متفرق، با کوخهای کوچک، با چادرنشینی، اینطوری است. در تهرانِ مرکز اینطور هست که با چادرنشینی و کوخ‏نشینی دارند اینها زندگی می‏کنند! نوشته بود که
[اگر]بخواهد یک کوزه آب برای بچه‏هایش بیاورد، باید نمی‏دانم چند پله، صد پله، چقدر، از آن گودالی که اینها زندگی در آن می‏کنند باید بیاورند به بالا، برسند به این شیر آبی که اینجا گذاشته‏اند. در زمستانِ سرما این زن باید این کوزه را بیاورد بالا و بعد از این پله‏ها برگردد یک کوزه آب ببرد برای بچه‏هایش.

حیات رژیم، مغایر آزادی و استقلال

ما می‏گوییم این وضع آشفته باید از بین برود. از آن طرف خرجهای خودشان آنطور خرجهاست که همین آخری ـ من خواندم که ـ برای فلان ویلایی که برای یکی از خواهرهای شاه بود، خود ویلا را چقدر خریدند. الآن من یادم نیست ولی زیاد بود؛ پنج میلیون دلار! پنج میلیون دلار برای خرج گلکاری و زینت گلکاری! این وضع اینها! و بیشتر از این است که الآن ما نمی‏توانیم تصورش را بکنیم. این وضع عدۀ کثیری از مردم که در خود شهر تهران زندگی دارند می‏کنند با یک چادری، با یک کوخی، بی همه چیز؛ نه یک چراغ دارند، نه یک ـ عرض بکنم که ـ آب دارند؛ اسفالت و این حرفها هم که اصلاً معنی ندارد برای آنها! ما که می‏گوییم حکومت اسلامی، می‏گوییم این وضع باید از بین برود. نمی‏گوییم که حکومت اسلامی... شاه می‏گوید که اینها می‏گویند باید ما برگردیم به آن زمانی که با الاغ راه برویم! کدام آدم این حرف را زده که شما باید با الاغ بروید؟! ما می‏گوییم که این وضع را باید به هم زد. و تا محمدرضا و دودمان پهلوی هست، ما نمی‏توانیم یک روی آزادی و یک روی استقلال برای مملکتمان ببینیم. این یک نوکری هست که گذاشته‏اند او را اینجا و «مأمور» برای وطنش هست! خودش هم می‏گوید «مأموریت برای وطنم»! راست می‏گوید اما مأموریت از امریکا! مأمور است از جانب امریکا برای وطنش که این وطن را، وطن بیچاره را، نه بگذارد رشد معنوی بکند و
نه مالشان را خودشان بخورند. مالشان باید نصیب امریکا بشود.

حکومت اسلامی یعنی حکومت عدالت

ما که می‏گوییم حکومت اسلامی، می‏گوییم حکومت عدالت، ما می‏گوییم یک حاکمی باید باشد که به بیت‏المال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند بیت‏المال مسلمین را بردارد، ما این یک مطلب را می‏گوییم. این یک مطلب مطبوعی است که در هر جامعۀ بشری که گفته بشود، برای هرکس گفته بشود، از ما می‏پذیرند. ملت ما امروز قیام کرده است برای این مطلب که این آدم به ما خیانت کرده، اموال ما را خورده است و برده است و ـ عرض می‏کنم که ـ در ممالک دیگر برای خودش و برای خانواده‏اش و برای اتباعش ویلاها خریده و ـ عرض می‏کنم که ـ زندگیهای بزرگ تهیه کرده است و ما گرسنه هستیم. گرسنه‏ها جمع شده‏اند می‏گویند که ما نمی‏خواهیم او را. چه می‏گوید؟ خوب، منطق ما این است، ما غیر از این حرفی نداریم.

تبلیغات سوء

حالا در ضمن، روزنامه‏های اینجا هر چه بخواهند بنویسند: اسلام ارتجاعی است! خوب، هر چه هست، اینها این کلمه را، شما این را جواب بدهید. من این کلمه را که می‏گویم، این روزنامه‏ها، همۀ روزنامه‏های دنیا، جمع بشوند جواب این کلمه را بدهند که آقا ما مخازن نفت داریم، مخازن مس داریم، مخازن چیزهای دیگر داریم، همه چیز داریم، لکن دارند می‏برند، غارت می‏کنند؛ ما ملت ضعیف عقب افتاده نمی‏خواهیم غارت بشویم! شما می‏گویید عقب افتاده‏ایم، بسیار خوب، نمی‏خواهیم آقا؛ شما که غارت می‏کنید جلو افتادید، مایی که غارت شدیم عقب افتادیم! شما به ـ عرض می‏کنم که ـ «دروازۀ تمدن» رسیدید که دارید مردم را غارت می‏کنید! مردمْ دیگر شاید نرسیده‏اند به آنجا که آزادی به آنها بدهند! مردکه می‏گوید اینها نرسیدند به آن حد آزادی! نرسیدند به آن حد! من نمی‏فهمم یعنی چه؟! چطور نرسیدند به آن حد که به آنها آزادی بدهند؟! مردم که داد می‏کنند که آقا! چرا آن کارهای غلط را می‏کنی، اینها
نرسیده‏اند به آن؟! حالا برسند به آن حد، باید حرف نزنند؟! هر چه تو سرشان می‏زنند دیگر حرفی نزنند، تا اینکه رسیده باشند به آن حدی که بشود به آنها آزادی داد؟!

حمایت همگانی از قیام ملت

مملکت ما امروز قیام کرده است، و این قیامْ قیامی است که همه موظفیم دنبالش برویم. یعنی از منی که طلبه هستم تا شمایی که محصل هستید، تا آنکه کاسب است، تا آنکه تاجر است، تا هر کس که هست که اهل این مملکت است، باید دنبال این اهالی مملکتش باشد تا این کار بشود. بلکه مسئله‏ای است که منطقی است که بشر باید دنبالش باشد. اینها دارند حقوق اولیۀ بشریت را مطالبه می‏کنند. حق اولیۀ بشر است که من می‏خواهم آزاد باشم، من می‏خواهم حرفم آزاد باشد، من می‏خواهم مستقل[باشم]، من می‏خواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفی است که در هر جا شما بگویید، همه از شما می‏پذیرند. و ما همه موظفیم که به دنبال این مطلب باشیم. تا آن اندازه‏ای که می‏توانیم به برادرهایی که دارند کشته می‏دهند کمک بکنیم. هر چه می‏توانیم آنهایی که الآن کَاَنَّهُ در میدان جنگ هستند، ما به اینها کمک برسانیم. هر طوری که می‏توانیم کار کنیم: با قلم، با بیان، با صحبت، با هر چه که می‏شود، با تظاهرات. این حرف ماست.

از خدای تبارک و تعالی توفیق همه‏تان را می‏خواهم؛ و امیدوارم که همه‏تان یک اشخاص صحیح مبارز[باشید]، با فساد مبارزه کنید. و همه موفق باشید، ضمن اینکه رضای خدای تبارک و تعالی را که همه‏اش این است که این ملتها ملتهای قوی باشند، ملتهای قدرتمند باشند، ملتهای مرفه باشند، ان شاءاللّه‏ همه موفق باشید که این مطلب را به دست بیاورید.

 

1 ـجزیرۀ موریس، در اقیانوس هند.
2 ـ «مأموریت برای وطنم»، نخستین کتاب محمدرضا پهلوی.