صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان لزوم توجه به حقایق و پرهیز از استغراق در اصطلاحات و اعتبارات
  • محل تهران، جماران
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع لزوم توجه به حقایق و پرهیز از استغراق در اصطلاحات و اعتبارات
  • حضار طباطبایی، فاطمه

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

فاطی عزیزم

بالأخره بر من نوشتن چند سطر را تحمیل کردی و عُذر پیری و رنجوری و گرفتاری‏ها را نپذیرفتی.

اکنون از آفات پیری و جوانی سخن را آغاز می‏کنم که من هر دو مرحله را درک کرده یا بگو به پایان رسانده‏ام، و اکنون در سراشیبی برزخ یا دوزخ با عُمّال حضرت مَلَک‏الموت دست به گریبان هستم، و فردا نامه سیاهم بر من عرضه می‏شود و مُحاسبه عمر تباه شده‏ام را از خودم می‏خواهند و جوابی ندارم جُز امید به رحمت آن کهوَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَیْءٍ[1]ولا تَقْنَطُوا مِنْ رَحمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً[2]را بررَحْمَةً لِلْعالَمِین[3]نازل فرموده است.

گیرم مشمول این نحو آیات کریمه شوم لکن عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت‏اللّه‏ که باید با قدم خود به آن رسید چه می‏شود. در جوانی که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس امّاره است سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پُرزرق و برقی شدم که نه از آن‏ها جمعیّت حاصل شد نه حال، و هیچ گاه درصدد به دست آوردن روح آنها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملک آنها به
ملکوت برنیامدم و گفتم:

از قیل و قال مدرسه‏ام حاصلی نشد

جُز حرف دلخراش پس از آن همه خروش

چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حُجب به جمع کُتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جُز یک مُشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی طالب را که به فطرت‏اللّه‏ مفطور است از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده.

اسفار اربعه[4]با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت نه از فتوحات[5]فتحی حاصل و نه از فُصوص الحِکَم[6]حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم‏انگیز دارد.

و چون به پیری رسیدم در هر قدم آن مُبتلا به استدراج شدم تا به کهولت و مافوق آن که الآن با آن دست به گریبانموَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً[7]و چون دخترم از این مرحله فرسنگ‏ها دوری و طعم آن را نچشیدی که خدایت به آن برساند با حذف عوارض آن، از من توقع نوشتار و گفتار آن هم نظم و نثر به هم آمیخته می‏کنی و ندانی که من نه نویسنده‏ام و نه شاعر و نه سخن‏سرا.

و تو ای دختر عزیزم که غوره نشده حلوا شدی بدان که یک روزی خواهی بر جوانی که به همین سرگرمی‏ها یا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب‏مانده از قافلۀ عُشاق دوست، خُدای نخواسته بار سنگین تأسّف را به دوش می‏کشی. پس از این پیر
بینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جستجوی او ـ جلّ و علا ـ باش، جوانی‏ها و عیش و نوش‏های آن بسیار زودگذر است که من خود همۀ مراحلش را طی کردم و اکنون با عذاب جهنّمی آن دست به گریبانم و شیطان درونی دست از جانم بر نمی‏دارد تا ـ پناه به خدای تعالی ـ آخر ضربه را بزند. ولی یأس از رحمت واسعۀ خداوند خود از کبائر عظیم است،
[8]و خدا نکند که معصیت کاری، مُبتلای به آن شود.

گویند حجّاج بن یُوسف ـ آن جنایتکار تاریخ ـ در آخر عمرش گفته است که خدایا مرا بیامرز، گرچه می‏دانم همه می‏گویند نمی‏آمرزی، و شافعی[9]که این را شنید گفت: اگر چنین گفته شاید، و من ندانم که آن شقی توفیق چنین امری را پیدا کرده یا نه.[10]و می‏دانم که از هر چه بدتر یأس است و تو ای دخترم مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنی و مأیوس مباش که خَسِرالدنیا و الآخره شوی.

خداوندا! به حق اصحاب پنج گانه کسا، احمد و فاطی و حسن و رضا (یاسر) و علی را که از دودمان رسول گرامی و وصیّ اویند و به این افتخار می‏کنم و می‏کنند، از شرور شیطانی و هواهای نفسانی مصون دار، در اینجا کلام من ختم شد و حُجّت حق بر من تمام، والسلام.

اینک چون تو با اصرار خاص به خودت از من شعر خواستی باید به حق بگویم که نه در جوانی که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری که آن را هم پشت سر گذاشته‏ام، و نه در حال ارذل العُمُر[11]که اکنون با آن دست به گریبانم قدرت شعرگویی نداشتم، گویند کسی گفت که من قوّه‏ام در جوانی و پیری فرق نکرده، زیرا این سنگ را نه در جوانی توانسته‏ام بلند کنم و نه در پیری، من نیز همین را می‏گویم که من در
شعر و ادب فرقی نکردم که در جوانی شعر نتوانستم گفتن و نیز در پیری.

اینک گویم:

1 ـ رحمت او خدا همه چیز را فرا گرفته. بحارالأنوار 91: 396.
2 ـ سورۀ زُمَر، آیۀ 53: «هرگز از رحمت خدا ناامید نباشید، بدرستیکه خداوند همه گناهان را خواهد بخشید».
3 ـ سورۀ انبیا، آیۀ 107: «و ما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمین» و ای رسول ما، تو را نفرستادیم مگر آن که رحمت برای اهل عالم باشی. 
4 ـ اشاره است به کتاب «الحکمة المتعالیة فی‏الأسفار العقلیّة الأربعة» تألیف صدرالدّین محمّد بن ابراهیم شیرازی ملقّب به «صدرالمتألّهین» و معروف به «ملاّصدرا» که در سال 1050 ه. ق. درگذشت.
5 ـ اشاره است به کتاب «الفتوحات المکّیّه» تألیف أبی عبداللّه محمّد بن علی معروف به محی‏الدّین بن عربی که در سال 638 ه .ق. درگذشت.
6 ـ اشاره است به کتاب «فصوص الحکم» تألیف محی‏الدّین ابن عربی.
7 ـ سورۀ حج، آیۀ 5 و سورۀ نحل، آیۀ 70: «بعضی از شما را به سالخوردگی می‏رساند تا هر چه را که آموخته است از یاد ببرد. 
8 ـ قال أبو عبداللّهع: «إنّ من الکبائر ... الیأس من روح‏اللّه ...» و قال: «الکبائر: القُنُوط من رحمة‏اللّه، و الیأس من روح‏اللّه ...». اُصول کافی 2: 278 و 280 / 4 و 10.
9 ـ محمد بن ادریس شافعی، یکی از ائمۀ مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت.
10 ـ إحیاء العلوم الدین، 4: 697.
11 ـ سالخوردگی و فرتوتی.