صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان دانشگاه و انقلاب فرهنگی
- محل تهران، جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع دانشگاه و انقلاب فرهنگی
-
حضار
مناسبت: سالگرد تشکیل شورایعالی انقلاب فرهنگی
حضار: خامنهای، سید علی (رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب فرهنگی) ـ اعضای شورای انقلاب فرهنگی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من قبلاً تشکر کنم از همۀ آقایان که تشریف آوردند این جا از نزدیک خدمتشان برسیم. و من الآن باید بگویم که اطمینان دارم که با این جمعیتی که الآن، اعضای محترمی که الآن هستند در شورا، دیگر نگرانی ای نسبت به دانشگاه ها و انشاءاللّه سایر چیزها نباشد. معذلک البته مسئله چون خیلی مهم است و سرنوشت انقلاب اسلام بستۀ به اوست بقایش، از این جهت، باید همیشه این حساسیت را داشت. در همۀ امور باید حساس بود، اما فرق است ما بین آنی که ادامه باید این حساسیت پیدا بکند. یک چیزهایی که حل میشود، مثلاً ما جنگ داریم، جنگ چیز مهمی نیست، حل میشود، چیز مهمی نیست و بحمداللّه خوب است وضع، و جهات سیاسی ای که در دنیا هست، آنها هم حل میشود و انشاءاللّه، چیزهایی است حساس باید بود. اما مسئلۀ دانشگاه یک مسئله فوق العاده است که این افرادی که از دانشگاه در میآیند یا مخرب یک کشوری هستند یا سازندۀ آن کشور هستند، و در کشور ما، یا رو به اسلام میبرند کشور ما را، یا منحرفش میکنند. این از چیزهایی است که از دانشگاه میآید این کار، چنانچه از حوزههای علمیه میآید این کار، از این جهت، خیلی مهم است این امر.
در انقلاباتی که در عالم واقع میشود یا در شورش ها یا در کودتاها، یکی اصل این
شورش و انقلاب و کودتا، یکی انگیزهاش، یکی محتوایش اینها سه امری است که باید در آن توجه کرد. خودشان، خود انقلابات یا خود اینها شبیه به هماند، یا شورش است یا کودتاست یا انقلاب، صورتاً مثل انسان ها میماند که همه صورتشان مثل هم هست اما معناشان فرق با هم دارد. انگیزه ها مهم است و محتواها. گاهی وقت ها انگیزه خوب است، محتوا خوب نیست، گاهی وقتها محتوا خوب است، انگیزه درست نیست. ممکن است یک نفر حالا، ـ حالا نسبت به یک نفر عرض میکنم ـ یک نفر آدم با یک انگیزۀ خوبی بخواهد یک کار خوبی به نظر خودش انجام بدهد و او بد باشد، این آدم مُصاب[1]است لکن کارش خلاف است. یک اشخاصی میشود که یک کارهای خوبی انجام میدهند با انگیزۀ بد. مثلاً یک کسی کشف یک چیزی میکند و انگیزهاش بد است برایاین کار و کارش خوب است، یک وقت هم هر دویش خوب هستند. انقلاب فرهنگی هم همین جور است که یک انقلاب است که تحول است از یک حالی به حالی دیگر، نه پیشبرد همان چیزی که هست. چنانچه انقلاب جمهوری اسلامی در کل هم همین طور است، یک انقلاب شد به توسط مردم، یک انگیزۀ انقلاب بود و یک محتوای انقلاب. امیدوارم که انگیزۀ انقلاب در مردم الهی باشد. اما در انقلابات ممکن است که ما انقلاب بکنیم، یک حکومتی را برداریم، یک حکومت دیگر برای خودمان درست کنیم، خودمان میخواهیم به یک نوایی برسیم، کار نداریم ببینیم چه بشود. این چه محتوایش خوب باشد، چه محتوایش بد باشد برای ما فایده ندارد، برای اینکه میخواهد تشکیل بدهد وقتی انگیزهاش این است که فقط به دستش بیاید یک قدرتی، بخواهند قدرتمند باشند، او سابقی بوده، ما آن قدرت را از او بگیریم، خودمان بگیریم. این با او نسبت به اصل مسئلۀ انگیزه فرقی ندارد؛ یعنی، یک حکومتی رفته است، یک حکومت دیگری هم آمده است، هر دویشان هم مثل هم هستند، مثل سایر کودتاها میماند که در دنیا واقع میشود، این فرقی با هم ندارد. یک وقت این است که یک قیام
میشود، یک نهضتی میشود برای یک کار خوبی اما الهی نیست. از باب اینکه کار خوب است برای ملتمان خدمت بکنیم کار خوب است، فلان، به این ممکن است ارج بدهد، اما آن که مقصود است، نیست. آن که مقصود است این است که انسان در کارهایش چه در تشکیل حکومتش، چه در انقلاب فرهنگیش، چه در انقلابات دیگرش نظرش این باشد که یک کار الهی کرده باشد، آن پیش خدا ارزش دارد مثل انبیا. انبیا کارشان به واسطۀ این ارزش داشت نه برای عمق کارشان ـ و عرض میکنم که ـ سعۀ کارشان، حکومتشان زیاد باشد، کم باشد فرقی نمیکند. انبیا، آنی که هیچ نتوانسته کار بکند با آنی که خیلی کار کرده هر دو در انگیزه مثل هم هستند؛ یعنی، هر دو میخواستند که یک کاری برای خدا بکنند و پیش خدا مأجورند و هر دو هم مأجور هستند، یکی موفق شده، یکی موفق نشده است، آن دیگر دست خود این نبوده، موفق نشده است.
و در انقلاب فرهنگی، آنی که برای شما فایده دارد ـ یک وقت برای مملکت فایده دارد، یک وقت برای دانشجوها فایده دارد، یک وقت برای شما آقایان ـ آنی که برای شما فایده دارد این است که انگیزهتان این باشد که این دانشگاه را ببرید طرف اسلام، الهیاش کنید. هر درسی میخواهند بخوانند مانع ندارد، درس هایی که[مفید]است، اسلام با همۀ[درسها]، الاّ بعضی از درس ها استثنا کرده، با همه موافق است. اما آنی که برای ماها فایده دارد این است که ما بخواهیم همین اسلامیبودن را الهی اش کنیم، بخواهیم الهی باشد این کار ما، برای خدا کار بکنیم، این برای خودتان فایده دارد، موفق بشوید فایده دارد، موفق هم نشوید فایده دارد. و اگر این انگیزه شد مسلماً دنبال این هستید که کار خوب باشد وقتی انگیزه الهی شد، دیگر نمیشود اینکه انسان انگیزهاش الهی باشد و دنبال این باشد که خودش یک راهی باز کند، حالا چی باشد، هر چی شد، شد. این قهراً خواهد این طور شد که وقتی که انگیزه برای خدا شد، دنبال این است که این کار را انجام بدهد، به طوری که خداپسند باشد، از این جهت، در این کار موفق است. اگر
موفق نشد در انجام و نتوانست انجام بدهد، خوب، قصور قدرتش است، قدرت نداشته بیشتر از این؛ اما پیش خدا این ارزشش با آن کسی که قدرت داشته مثل هم میماند.
بنابراین، آنی که برای انسان ارزش دارد، ارزش انسانی و روحانی دارد، ارزش الهی دارد، این است که این انگیزه را حفظش بکند که برای خدا این کار را بکند. میخواهید تربیت کنید اطفال مردم را، برای خدا، میخواهید تربیت کنید جوان های مردم را، برای خدا، میخواهید تربیت کنید ملت را، برای خدا؛ میخواهید حکومت کنید، برای خدا؛ حکومت کنید، همان حکومتی که انبیا میکردند، خوب، موسی هم حاکم بود، پیغمبر هم حاکم بود، علی هم حاکم بود. از آن طرف،[افراد]مفسد هم حاکم هستند، آن هم صورت مثل هم میماند ـ الاّ در بعضی جهات ـ انسانها صورتهایشان یکی هست. مثل هم میماند همه، یک وضع دارند. گاهی اگر یک وضع اختلاف داشتند، وضع جسمانی و حیوانی است دیگر، آن چیزی که فرق میگذارد ما بین اینها، آن معنایی است که در آنها هست. و مهم آن انگیزۀ الهی است که برگردد همه چیز به خدا. خدا هم که انبیا را فرستاده، مقصد اصلی این نبوده که حکومت بکنند، مقصد اصلی این نبوده است که نظام ایجاد کنند، مقصد اعلا این نبوده که عدالت اجتماعی ایجاد کنند، مقصد اعلا اینها نیست، اما اینها مقصد است ـ بعضیهایش مقصد است ـ البته عدالت، اجرای عدالت یک مقصدی است، عدالت الهی را بخواهید اجرا کنید للّه تعالی، مقصدی است. بخواهید عدالت الهی را ایجاد کنید برای خاطر اینکه مشهور بشوید، به اینکه آقا چه آدم خوبی است، دارد چی میشود، این برای خودتان بد است، واقعش خوب است، برای مردم آن وقت خوب است. بعضی چیزها برای مردم خوب است، برای دانشگاه خوب است، بعضی از چیزها برای شما خوب است، بعضی چیزها برای هر دو خوب است. اگر موفق بشوید هم این معنا را درست بکنید که انگیزه، انگیزۀ الهی و خدایی باشد، نه برای خودم یک کاری میخواهم بکنم، برای خدا میخواهم یک کاری بکنم، برای ملت هم نیست،
برای خداست، اگر این طور باشد موفقید در کارتان راجع به این جهت. در آن کار اگر هم ـ به حسب قاعده موفق خواهید شد در آن کار هم ـ اگر هم خدای نخواسته، یک وقت چیزهایی آمد پیش، موانعی آمد پیش، نتوانستید موفق بشوید، این دیگر قدرت نداشتید، خدا هم از شما قبول دارد، بیشتر از قدرت از شما نمیخواهد. بنابراین، این انگیزه را باید ما حفظ بکنیم. یک کسی ممکن است درس بخواند، درس الهی بخواند، توحید بخواند، عرفان بخواند و جهنم برود. دیگران از استفادۀ از او توبهشت بروند، این برای اینکه خودش انگیزه باطل داشته باشد جهنم برود. یک کسی میخواهد درس بخواند برای اینکه مثلاً فلان منصب را پیدا کند، آقای محله بشود، آقای شهر بشود، آقای یک مملکت بشود، آقای دنیا بشود. یک کسی میخواهد درس بخواند برای اینکه خودش معروف بشود، در این جاها، در این ده، در این شهر معروف بشود، همه اش برگشت به این است که یا خودم یا خدا، یا من یا او. این «من» را اگر انسان زیرپا گذاشت و «او» شد، اصلاح میکند همه چیز را. و در همۀ اقطار کارها این طوری است که فرق مابین اینکه این کار یک کاری است الهی، آدم خودش باید فکرش را بکند. گاهی وقتها خود انسان هم در اشتباه است لکن باید فکر کند حالا این کاری که من دارم میکنم و این قدر خوشحالم برای اینکه برای خدا این کار را کردم، اگر یک کسی بهتر از من این کار را انجام بدهد، حاضرم که این را به او بدهم و خوشحالتر هم بشوم برای اینکه، او بهتر برای خدا کار میکند یا نه. اگر اینجا آدم فهمید که نه، این طور نیست، حاضر نیست این کار را، بداند این خدایی نبوده ـ صرف خدایی ـ اخلاص نبوده در آن. آنی که برای ما فایده دارد اخلاص است که برای خدا هم کار بکنیم، خدا هم احتیاجی به هیچ چیز ندارد، احتیاجی به اخلاص ما هم ندارد. خدا میخواهد که، میل دارد، یعنی میل به آن معنایی که دیگران دارند نه، انبیا را فرستاده که تربیت کنند، مردم را نجات بدهند. نجات مردم هم به این است که دنبال انبیا باشند و انگیزههایشان هم انگیزۀ انبیا باشد؛ نمیتوانیم به آن قدر، به هراندازهای که میتوانیم. البته ما نمیتوانیم که انگیزهای که حضرت امیر دارد ما داشته باشیم، این معلوم است که ما نمیتوانیم. اما میتوانیم که یک انگیزههایی داشته باشیم که
مشابه او باشد، برویم طرفِ آن طرف.
دانشگاه را باید شما روبه خدا ببرید، رو به معنویت ببرید و همۀ درسها هم خوانده بشود، همۀ درسها هم برای خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید که شما برای این کار بروید و این کار را بکنید، در کارتان موفقید، چه برسید به مقصدتان، چه نرسید به مقصدتان. و اگر برای خودتان باشد ممکن است کار، بسیار کار عادی باشد اما برای دیگران نفع دارد، برای شما نفع ندارد، گاهی برای شما ضرر دارد؛ برای دیگری نفع دارد، برای شما ضرر دارد و گاهی برای شما نفع دارد، برای دیگران ضرر دارد. شما میخواستید یک کار خوبی بکنید نشده است و کار بد شده است، اما شما میخواستید خوب انجام بدهید. این معنا را ما باید همیشه در ذهنمان باشد و توجه به این داشته باشیم تا موفق در امور بشویم، در هر کاری موفق بشویم. من ادعا نمیکنم که امثال من یک همچو چیزی هستیم، نه، ما آدمهای ناقصی هستیم، باید برویم تحصیل کنیم، تا تحصیل کمال بکنیم. اما مردم، بودند در بینشان که یک همچو اشخاصی بودند، لااقل ما میدانیم انبیا بودند، اولیای خدا بودند که این جور بودند، برای او بوده هر چه کار کردند، نه این است که برای حکومت بوده است یا برای چی بوده. میرفتند دنبال حکومت برای اینکهاز دست جائرین بگیرند، فشار میآوردند که از دست جائرین بگیرند، لکن نه از دست جائرین بگیرند که خودشان حاکم باشند، از دست جائرین میبرند که عدالت الهی را اجرا بکنند. این کار، کار انبیا بوده، عدالت الهی را میخواستند ایجاد کنند للّه تعالی. از این جهت که للّه تعالی بوده است و خالص بودند آنها، الهی بودند خودشان، کارهاشان این طوری بوده. ما ناقصیم، ما اعتراف میکنیم پیش خدا که ما ناقصیم، تا آخر هم نمیتوانیم این طور کمال را پیدا بکنیم. اما باید فکر باشیم که، دنبال این معنا باشیم، همچو نباشد که پشت بکنیم به این معانی، دنبال این معنا باشیم که ما یک کاری که میکنیم برای خدا باشد. و من امیدوارم که موفق بشوید وقتی که یک همچو انگیزهای باشد، حتی در
آن کارهایی که پیشتر نمیتوانستید انجام بدهید با این انگیزه انجام بدهید، با این انگیزهای که عرض میکنم قدرت به انجام پیدا بکنید. خدا تأیید میکند یک همچو انگیزه ای را، یک همچو کاری را تأیید میکند خدای تبارک و تعالی. چنانچه دیدیم که انبیا با دست خالی میآمدند کارهای بزرگ میکردند. پیغمبر اکرم چی بود؟ خوب، یک شبانی بود در مکه، همه هم با او مخالف بودند و اذیتش هم میکردند و چه میکردند منتها[مؤمن]بود، اما این یک شبان پا شد یک همچو کاری کرد که حالا دنیا را این طور کرده. حضرت عیسی هم همین طور، حضرت موسی هم یک شبانی بود آن هم این طور، حضرت ابراهیم هم همین طور، یکی بودند اینها خودشان، لکن جمع بودند، یک ملت بودند هر یکیشان، یعنی همه چیز داشتند. و عمده همان است که نقطۀ اتکا خدا بوده است، برای خدا بوده، حرکت برای خدا. سیرالی اللّه تعالی بوده، سیرالی اللّه تعالی چون بوده است، هرکاری که میکردند الهی بوده. ناهار هم میخوردند الهی بوده. نماز هم میخواندند الهی بوده، جنگ هم میکردند الهی بوده.
من امیدوارم که ما دنبال این مسئله باشیم. و من مطمئنم که شما آقایان انشاءاللّه موفق هستید در این کاری که دارید انجام میدهید و همیشه هم حساس باشید در آن، هیچ وقت خیال نکنید که نه، تمام شد مسئله. دانشگاه جوری است که نظرهای فاسد دنبالش است به اینکه یک کار خلافی بشود در آن. دنبالش است، موفق انشاءاللّه نشوند. و همیشه باید انسان حساس باشد که نگذارد این سنگری که میتواند همه چیز را درست کند و میشود که همه چیز را به هم بزند، یک وقت از دستتان این سنگر[گرفته]بشود، یک خللی در آن واقع بشود. من هم دعاگوی شما هستم و امیدواریم که همیشه موفق و مؤید و منصور باشید و همیشه برای این ملت و برای خدا خدمت بکنید.
والسلام علیکم