صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان رسالت و وظایف روحانیون
- محل تهران، حسینیه جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع رسالت و وظایف روحانیون
-
حضار
مناسبت: سالروز میلاد حضرت مهدی (عج)
حضار: مهدوی کنی، روحانیون و طلاب حوزه علمیه قم، روحانیون تهران، آذربایجان شرقی و غربی و خراسان، روحانیون اهل تسنن ترکمن صحرا، سیستان و بلوچستان روحانیون و ائمۀ جمعه مراکز استان و شهرستان از استان فارس، یزد،
بسماللّه الرحمن الرحیم
تبریک این عید بزرگ و این روز عزیز را به خدمت همۀ آقایان، به همۀ ملت و ملتهای اسلامیو مستضعفان جهان عرض میکنم. و من امیدوارم که انشاءاللّه برسد روزی که آن وعدۀ مسلم خدا تحقق پیدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند. این مطلب وعدۀ خداست و تخلف ندارد[1]، منتها آیا ما درک کنیم یا نکنیم، آن به دست خداست. ممکن است در یک برهۀ کمی وسایل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ایشان.[2]این چیزی که ما در این وقت، در این عصر وظیفه داریم، این مهم است. همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمیشود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند، انتظار نیست. ما باید ملاحظۀ وظیفۀ فعلی شرعی ـ الهی خودمان را بکنیم و باکی از هیچ امری از امور نداشته باشیم. کسی که برای رضای خدا انشاءاللّه مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هیچ امری مورد قبول همه نیست. کار انبیا هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبیا به وظایفشان عمل
کردند و قصور در آن کاری که به آنها محول شده بود نکردند، گرچه مردم اکثراً گوش ندادند به حرف انبیا. ما هم آن چیزی که وظیفه مان هست عمل میکنیم و باید بکنیم، گرچه بسیاری از این عمل ناراضی باشند یا بسیاری هم کارشکنی بکنند.
عمده روحانیونند؛ این قشری که بیشتر از همه تکلیف بر او متوجه هست روحانیون هستند. و امروز بحمداللّه علمای محترم از بسیاری از بلاد و خطبای محترم و سایر قشرهای اهل علم در این جا تشریف دارند و یک مجلس نورانی است که باید ما با هم در این مجلس نورانی صحبتی که مفید است و برای جامعۀ اسلامیو برای مسلمین مفید باشد عرض کنیم، گرچه مکرر عرض شده است. شاید از همۀ قشرها، قشر روحانی مسئولیتش بیشتر باشد؛ برای این که، هرکس بیشتر نزدیک به اسلام است بیشتر مورد مسئولیت است. انبیا از همه کس مسئولیت شان زیادتر بوده است. آنها در عین حالی که مسئولیت شان از همه بیشتر بود، به آن امری که وظیفه داشتند عمل کردند و هیچ قصوری نکردند. علمای هر ناحیه مسئولیت شان از سایر طوایف بیشتر است، اینها عذر ندارند، ممکن است که بسیاری از مردم عذر داشته باشند؛ یا عذر اینکه نمیدانستیم یا عذر این که نمیتوانستیم که هیچ کاری بکنیم. روحانیون الآن در ایران هیچ عذری ندارند، برای اینکه، راه را میدانند و میتوانند هم کار بکنند. اگر خدای نخواسته، در بین روحانیون کسی ازاشخاصی پیدا بشود که برخلاف عمل میکند، این یا ازباب این است که با اصل مبنای اسلامیمخالف است یانمیفهمد که ایناسلام در اینجا وضعش چطور است.
یک دستهای هستند که میگویند که زمان رژیم سابق بهتر از حالا بود. لابد عقیدهشان این است که این همه مشروبفروشیها که در سرتاسر ایران بود، بهتر بود باشد و جمهوری اسلامینباشد! این همه مراکز فساد، فحشا در سرتاسر ایران باشد، لکن جمهوری اسلامینباشد! این نمیشود الاّ اینکه یا بکلی از همۀ مسائل عاری و بری هستند، یا یک عقده هایی دارند که در عین حالی که میدانند مسئله این نیست، لکن این طور اظهار
میکنند؛ اینها یک اقلیتی هستند که نباید ملت به آنها گوش بکند. اکثریت قاطع روحانیت و اهل علم، اینها متعهد به جمهوری اسلامیهستند و میفهمند جمهوری اسلامیدر ایران چه کرده است، میفهمند که مقایسۀ این با زمان شاه چه جور است و تعهد دارند به اینکه کار را پیش ببرند و قدمهای بلندتری بردارند و این نمیشود الاّ اینکه یک جهاتی ملاحظه بشود. یکی اینکه بین خود روحانیون هر چه بیشتر اخوت بیشتر بشود، هر چه بیشتر وحدت بیشتر بشود. آن چیزی که شما را پیروز کرد و آن رژیم سابق را کنار زد و یک رژیم اسلامیرا به جای او نشاند، آن این بود که همه با هم بودند، در آن وقت خلافی توی کار نبود، برای اینکه همه میدانستند که رژیم بد است، همه از او درد کشیده بودند، رنج کشیده بودند. و اگر چنانچه بعد از پیروزی، خدای نخواسته کسانی بخواهند اخلال بکنند و در بین شما یک خلافی ایجاد بکنند، بدانید که این یک دستی است که از امریکا دراز شده است، تا اینجا هم آمده است. باید بیدار باشید، باید هوشیار باشید که نباید ما دشمن را خوار و ضعیف بشماریم. ما باید هر روز هوشیار و بیدار باشیم که این دشمنانی که هستند، یا برای اصل اسلام و یا برای جمهوری اسلامیاینها مشغول کارند و اخیراً هم فعالیتشان بیشتر شده است. شما باید اجتماعتان را حفظ کنید. روحانیون باید اخوت روحانیتیشان را حفظ بکنند.
علاوه بر اینکه اخوت اسلامیبین همۀ قشرها باید باشد، روحانیون یک تکلیف فوق اینها دارند. اگر یک روحانی پایش را کج بگذارد میگویند «روحانیین این طورند» ، نمیگویند فلان آدم، اگر یک بقالی کمفروشی کند میگویند «آن بقال کمفروشی کرده» نمیگویند «بقالها کم فروشاند»؛ این از تبلیغاتی است که شده است. اگر یک روحانی خدای نخواسته، یک خطایی بکند، این طور الآن وضع شده است که میگویند روحانیون این جوریاند، مسئولیت، یک مسئولیت بزرگی است که یکی اگر پایش را غلط بگذارد این طور نیست که پای خودش حساب بشود، پای روحانیت اسلام حساب
میشود، شکست روحانیت اسلام است. این فرق دارد با آن که اگر خطایی بکند میگویند که این آدم خطا کرده است، نمیگویند که این صنف خطاکار است. از این جهت هر خطایی که از ما و شما آقایان خدای نخواسته، تحقق پیدا بکند علاوه بر آن مسئولیت شخصی که دارید، یک مسئولیت انسانی، مسئولیت اجتماعی، مسئولیت صنفی این را هم برای اینکه پای همه حساب میشود؛ بنابراین، حساب نکنید خودتان را یک آدم عادی. حتی طلبه در مدرسه، خودش را حساب نکند که «خوب، من مثل سایر مردم یک طلبۀ عادی هستم، اگر یک خلافی بکنم پای خودم حساب میشود». حتی آن طلبه ای که در مدرسه دارد درس میخواند، آن هم وقتی که یک خطایی بکند پای خودش حساب نمیشود، پای دیگران هم حساب میکنند. مسئولیت بسیار بزرگ است، و این نمیشود الاّ اینکه تهذیب در خود انسان و وحدت با همۀ رفقا، با همۀ دوستان با همۀ اشخاص، همۀ قشرها. در بین روحانیون، ائمۀ جمعه بیشتر از دیگران مسئولاند. سروکارشان الآن ائمۀ جمعه با مردم بیشتر است تا سروکار سایر روحانیون. ائمه جمعه باید خیلی مواظب باشند که خدای نخواسته اگر در یک جایی یک چیزی اتفاق افتاد و چه شد، با جهت روحانی، جهت پدری حل کنند. اگر خدای نخواسته، یک وقت بنا باشد که یک اعمال قدرت بخواهد بکند، برای اینکه امام جمعه است، این پای خودش حساب نمیشود، پای روحانیت حساب میشود، پای اسلام حساب میشود. از این جهت، آنها وظیفه شان خیلی خطیر است و باید خیلی ملاحظه بکنند.
قدرت طلبی در هر که باشد، این اسباب این میشود که زمین بخورد. قدرت طلبی از هر که باشد از شیطان است؛ میخواهد رئیس جمهور امریکا قدرت طلبی کند یا یک طلبهای در مدرسه بخواهد قدرت طلبی بکند یا یک امام جمعه ای در مرکزی که دارد. اگر وضع این باشد که قدرت طلبی در کار بیاید و کار اینکه من این طور باید باشم، بشود، بداند که این از شیطان است. شیطان این تزریق را از ابتدا کرده است و ما را هم از این راه،
بیشتر از جاهای دیگر میتواند بازی بدهد، که تو فلانی هستی، تو چه هستی، دیگران چیاند، از این معانی. هیچ فرقی مابین آن آدمیکه به حسب ظاهر قدرتمند دنیاست و دارد باز هم دنبال قدرت میگردد، با آن آدم زاهدی که توی یک صومعه نشسته است، در این جهت فرق نیست که اگر هر دوشان بگویند: من این طور، این زاهد بگوید: من این زاهد هستم، من چه، یا آن بگوید، من قدرتمند هستم، هر دویش از شیطان است، بلکه این فسادش بیشتر از آن است. خودخواهی همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایی که در عالم پیدا میشود، از خودخواهی پیدا میشود، از حب جاه، از حب قدرت، از حب مال، از امثال اینهاست و همه اش برمیگردد به حب نفس و این «بُت» از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است. تعقیب کنید که اگر نمیتوانید به تمام معنا بشکنید ـ که میتوانید انشاءاللّه ـ مشغول باشید به شکستن دست و پای یک همچو بتی. اگر رهایش کنید شما را به هلاکت میکشاند. این طور نیست که ما را رها کند، ما یک معصیتی بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگری بکنیم زیادتر ما را رها کند. درجه به درجه پیش میبرد تا آن جایی که دین انسان را از دست انسان میگیرد. این یک مسئلۀ طبیعی است که شغل شیطان هم همین است، هم شیطان باطنی انسان، هم آن شیطانی که اینها هم به او بستگی دارند.
ائمۀ جمعه، ائمۀ جماعت، روحانیون محترم، اینها باید توجه به این معنا داشته باشند که اینها پدر هستند از برای ملت. اینها با مردم باید سمت پدری داشته باشند، اینها با مردم باید رفتارشان رفتار پدرانه باشد. بین خودشان برادر باشند، رفتار، رفتار برادری باشد. اجتماع داشته باشند، در هر شهری با هم در هر هفته یک روز، دو روز با هم مجتمع باشند، مسائل خودشان را بگویند. اگر یک خیالی دارند، اگر یک کاری دارند او را بگویند، حل کنند بین خودشان و هیچ وقت یک مسئله ای را به خطبه های نمازجمعه نکشانند، چه اشکال داشته باشند به فلان استاندار، فلان حاکم یا فلان وزارتخانه و چه
اشکال داشته باشند به فلان آدم یا فلان شخص. این جای خطبۀ نمازجمعه، جای دعوت به حق است و دعوت به تقوا و مصالح مسلمین را در او گفتن، و تعرض به این خرده ریزی ها، اینها از شأن ائمۀ جمعه خارج است؛ پرهیز کنند از این معنا.
و یکی از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگی کنند. آن چیزی که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگی کردند. آنهایی که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگی ساده زندگی کردند. آنهایی که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را میشنیدند، آنهایی ساده زندگی کردند. شاید آقایان کمیشان یادشان باشد، در آن وقتی که ما اوایلی که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصی بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمی[3]، مرحوم آشیخ مهدی[4]و عدۀ دیگری، و شخص نافذ آن جا و متقی، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعی[5]و مرحوم آمیرزا محمد ارباب[6]؛ همه اینها را من منزل هایشان رفتم. آن که ریاست صوری مردم را داشت و ریاست معنوی هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگی مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبه ای مثل او بود، زندگی اش یک زندگی ای بود که مثل سایر طلبه ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزامحمدارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلی داشت دوسه تا اتاق داشت خیلی ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدی همین طور، سایرین هم همین طور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتی انسان در آن محیط واقع میشد که اینها را میدید، همین دیدن اینها برای انسان یک درسی بود، وضع زندگی آنها برای انسان،
یک وضعی بود، درس بود برای انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید برای اینکه خانه تان بهتر باشد، از معنویت تان بههمین مقدار، از ارزش تان به همین مقدار کاسته میشود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست. اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیره شان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطی داشته باشد و یک دفتری و یک دستکی داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هرچه بروید سراغ تجملات ـ و انشاءاللّه نمیروید ـ از علومتان کاسته میشود. آنهایی که این کتاب های قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگی شان یک زندگی طلبگی بوده، مثل شیخ انصاری و مثل امثال اینها؛ یک زندگی طلبگی بوده. آنها توانستند اسلام را در همۀ جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینی را افزایش بدهند ـ یعنی فروع را ـ و آن کتاب های ارزشمند را عرضه کنند به مردم. برای اینکه، آنها ارزش را به این نمیدانستند که من خانهام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهارتا. شما خیال میکنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافی برای شما هست؟ خیر، اگر همۀ این دنیا را به یک کسی بدهند، کافی نیست، میگوید: باید برویم جای دیگر. این فطرت انسان است، فطرت خداخواهی است.
این یکی از فطرت هایی است که هر کس هرچه بیابد، آن گم شدۀ خودش را نیافته، آن گم شده یک چیز دیگری است و لهذا آن که دنبال قدرت میرود، قدرت مطلق میخواهد، «قدرت مطلق خداست». آن که دنبال علم میرود، علم مطلق میخواهد، «علم مطلق علم خداست». هر که دنبال هر کمالی برود یا هر چیزی برود، آن کمال مطلقش را میخواهد و همه خدا رامیخواهند، خودشان نمیدانند. عذاب هایی که به ما میشود برای حجاب هایی که در ما هست. آن که حجاب ها را پاره کردهاست، ارزش ها را میفهمد و رسیده به آن جایی که باید بفهمد.
مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجات هایی است که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی میرساند. آن کسی که این مناجات را گفته و همۀ ائمه هم به حسب روایت میخواندند، اینها، آنهایی بودند که وارسته از همه چیز بودند، مع ذلک آن طور مناجات میکردند، برای اینکه خودبین نبودند. هر چه بودند این طور نبوده که خودش را ببیند که، حالا من امام صادقام دیگر، نه، امام صادق مثل آن آدمیکه در معصیت غرق است مناجات میکند، برای اینکه میبیند خودش هیچ نیست و هر چه هست نقص است و هر چه هست از اوست. هر چه کمال است از اوست، خودش چیزی ندارد. هیچ یک چیزی ندارند، انبیا هم هیچی نداشتند. همه هیچاند و اوست فقط، همه هم دنبال او هستند، همۀ فطرت ها دنبال او هستند، منتها چون ما محجوبیم، نمیفهمیم که ما دنبال او هستیم؛ آنهایی که میفهمند، آنها وارسته میشوند و میروند سراغ همان معنا. این کمال انقطاعی که خواستند، این کمال انقطاع همین است که از همۀ این چیزهایی که هستش، اصلش به کنار باشند.اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاًرا که در آیۀ شریفه وارد شده است کهعَرَضْنَا الاَْمانَةَ عَلَی السَّموات وَالاَْرْضِ وَالْجِبالِ فَاَبَیْنَبعد میگوید:اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً،[7]بعضی میگویند که «ظلوماً جهولاً» بالاترین وصفی است که خدا برای انسان کرده؛ «ظلوماً» که همۀ بت ها را شکسته و همه چیز را شکسته؛ «جهولاً» برای اینکه به هیچ چیز توجه ندارد و هیچ چیز را متوجه به آن نیست، غافل از همه است. ما نمیتوانیم این طور باشیم، ما امانتدار هم نمیتوانیم باشیم، لکن میتوانیم در آن راه باشیم. شما آقایانی که میخواهید مردم را دعوت کنید به آخرت، دعوت کنید به صفات کذا، باید قدم اول را خودتان بردارید تا دعوت تان دعوت حق باشد، والاّ دعوت حق است، دعوت کن شیطان است، از زبان شیطان دعوت میکند انسان. آن هم
که درس توحید میگوید، آن هم همین طور است که اگر چنانچه در او آن منیّت باشد، زبان، زبان شیطان است و درس توحید را به زبان شیطان میگوید. شما آقایانی که میخواهید بروید در جاهای دیگر و تربیت کنید مردم را، ملتفت باشید که یک وقت خدای نخواسته، خودتان آلوده نباشید و آنها را دعوت کنید.
ما امروز مبتلا هستیم به دنیا و قدرت های دنیا، در هیچ وقت ایران این قدر ابتلا نداشته است، برای اینکه ایران یک گاو شیرده بوده است و پستان هایش را هم رها کرده بوده است که از او میدوشیدند، این آرامش بوده! آن آرامشی که در زمان سابق بود، این آرامش بود که یک گاو شیردهی پستان هایش را در دست دیگران قرار بدهد و هیچ حرف نزند. وقتی ایران همۀ مخازنشان را تحویل میدهد به غیر، دیگر چرا او را نگهش ندارند؟ چرا آرام نگهش ندارند؟ آرامش است، اما چه آرامشی، آرامشی که یک حیوانی دارد در مقابل یک انسان، امروز، آن نیست دیگر. امروز برای اینکه این انسان میخواهد ارزش انسانیاش را به دست بیاورد، همه با او مخالفند. شرق با او مخالف است، غرب هم با او مخالف است و منطقه هم مخالف؛ داخل هم آنهایی که توجه ندارند، یا آنهایی که عناد دارند آنها هم مخالف. شما راه خودتان را به پیش بگیرید، وحدت خودتان را حفظ بکنید، خودتان را با جامعه، با مردم تطبیق بدهید؛ به این معنا که آنها را هم هدایت کنید و آنها را داشته باشید. این ملت است که شما را از آن قید و بندها آزاد کرد، و امروز هیچ قید و بندی از هیچ کشوری در گردن شما نیست، هیچ تعهدی ندارید به دیگران.
امروز کشوری که غیرمتعهد است، ایران است. یک کشور دیگر پیدا نمیکنید که غیرمتعهد به معنای واقعی اش باشد و این به برکت این زاغه نشینان، این قشر محروم توده بوده است. آن که این همه جوان را داد این قشر محروم است. بیایند بشمرند، چند نفر از
آن مرفه ها، چند نفر از آنهایی که حالا نشستند و بدگویی میکنند برای جمهوری اسلام، از آنها چند نفر رفتند به جبهه؟ آنها چند تا شهید دادند؟ اگر یکی پیدا کردید! مگر آن یکی از آنها منفصل شده باشد، ممکن است، ممکن است که یک نفر از آن خانۀ مرفهاش منفصل شده باشد و حزب اللّه شده باشد او برود، اما این کم است. هر چه شهید است میبینید که مال این قشر محروم است. محروم هم این طور نیست که فقط زاغه نشین محروم باشد، بازاری اش محروم است، کارگرش محروم است، کشاورزش محروم است و همۀ این قشرها محرومند و از همین هاست. آنی که الآن در جبهه دارد خدمت میکند، از همین قشر است. آنی که آن قدر زحمت دارد میکشد برای حفظ کشورش و برای حفظ اسلام، همین قشر هستند، اینها آقای ما هستند، اینها به ما منت دارند، با اینها با کمال تواضع رفتار کنید.
امروز ایران از همه وقت ها مبتلاتر است؛ یعنی همه با او مخالفند. تبلیغات دنیا؛ سرتاسر تبلیغات راه افتاده است برای اینکه اسلام را زمین بزنند؛ «صلح بکنید!». این برخلاف نظام انسانی است، برخلاف نظام اسلامیاست، برخلافایدۀ انبیاست که با مفسد، با کسی که فساد به راه میاندازد و هر روز مفسده اش را دارید میبینید و به طبع مفسد است و مخالف همۀ چیزهای انبیا هست، صلح بکنید. این مخالف قرآن است، مخالف عقل است، مخالف اسلام است، مخالف ارزش انسانی است. اینهایی که از اطراف دارند میآیندایران و میآیند به تهران، و کفن پوش و غیرکفن پوش، و فریاد میکنند ما جنگ میخواهیم، اینها از این ملت نیستند؟ ملت همین است که میگوید ما باید صلح بکنیم؟ کدام ملت میگوید ما صلح بکنیم، جز آن مرفه ها و آنهایی که اسباب عیش شان فراهم نیست، یا آنهایی که متوجه نیستند. حملِ به صحتش، این است که یک دسته ای متوجه نیستند.
بنابراین، امروزی که همه با ما مخالفند، ما خودمان باید با هم باشیم. نمیگویم نیستیم
که الآن، اول شب گوش کنیم، ببینیم میگوید: «خوب، کی گفته است که مردم با هم مخالفند. چه، معلوم شد یک قضیه ای در کار است». خوب! میگویند اینها را. من در عین حالی که میگویم شما با هم هستید، میگویم بیشتر باشید، میگویم این را نگهش دارید. امروز همه با ما مخالفند، ما خودمان باید حفظ کنیم وحدتمان را؛ هر چه آنها خلاف کنند ما وحدتمان باید قوی تر باشد؛ هرچه تبلیغات آنها زیاد بشود ما باید وحدتمان زیادتر بشود. آنها همه تبلیغات را برای این میکنند که اختلاف ایجاد کنند. آنها ایادی شان در همه جا راه افتاده است برای اینکه، در ایران خلاف ایجاد کنند، از غیر ایران هم از هیچ جا نمیترسند، برای غیر ایران هم از هیچ جا تبلیغ نمیکنند. شما دیدید که در انگلستان چندین ماه ـ قریب یک سال ـ اعتصاب بود، حرفی نبود، انگلستان است دیگر، اعتصاب است. اگر چهار نفر آدم در یک جایی فرض کنید اعتصاب بکند، آن تا آخر هر روز گفته میشود که در ایران اعتصاب است! چه شده! چند نفر آن جاست! این چند نفر هم نمیگویند، میگویند «کارخانه ها از کار افتاد».برای اینکه اینها تمام دلخوشی شان به «روز کارگر» بود، من مواظب بودم. اینها روز کارگر را خیال میکردند که الآن این کارگرها برای آنها سینه میزنند. روز کارگر آمد و گذشت و کارگرهای عزیز ما بیشتر از سابق در صحنه بودند و فریاد هم میزدند که ما میخواهیم خدمت کنیم. مگر برای من خدمت میکنند که اگر من بد شدم خدمت نکنند؟ برای خدا دارند کار میکنند، برای کشور خودشان دارند کار میکنند این کشوری که همه چیزش را دیگران میدادند، حالا مشغولند، خودشان دارند اصلاح میکنند، دارند کار میکنند، همه چیز را دنبالش هستند که بسازند و میتوانند. وقتی بنا شد که همه برای یک مقصد و آن مقصد، مقصد الهی است، نه مقصد دنیایی که چون من حالا به آن نرسیدم پس ول کنم. مقصد الهی است، خدا هست، قیامت هست و ما مسئولیم. مقصد الهی است، یک مقصد الهی را که با این چیزها نمیشود به همش زد. فرض کنید که چهار نفر هم یک جایی بنشینند با هم یک صحبتی بکنند و بگویند «مردم هم این طور میگویند»، اما این مسئله این طور نیست، خوب است همۀ ما بیدار بشویم و خدا همه را بیدار کند.
و منامیدوارم که دراین ماه مبارک رمضان که ماه خداست، همه موفق بشوید به اینکه دعا کنید برای اسلام. در رأس ادعیه تان دعای برای اسلام باشد؛ در رأس ادعیه تان دعای برای جمهوری اسلامیو بقای جمهوری اسلامیباشد. خدمتهایی که جمهوری اسلامیدر این چهار ـ پنج سال به اسلام کرده است، در طول تاریخ ـ غیر از زمان انبیا ـ نکرده کسی، آن قدر خدمتی که این کرده. هر کس ببیند، هرکس مخالف این حرف است بیاید صورت شماری کند، ریز بدهد. زمانِ آن جا چه خبر بود، زمان قاجار چه خبر بود؟ قاجار آرامترینشان بود، زمان قاجار چه خبر بود، حالا چه خبر است؟ دیگر زمان پهلوی را که همه میدانید چه خبر بود. این کمال بی انصافی است که یک کسی بگوید «آن وقت هم مثل حالا، حالا بدتر از او». یا کمال بی اطلاعی، لجاجت، انسان لجاج، وقتی لجاجت پیدا میکند نمیداند خودش هم چه میکند. میگویند که یک دستهای از اهل جهنم که در عذاب بودند یک وقت دیدند آرام شد ـ در روایت است ظاهراً ـ گفتند چه شد؟ گفتند «پیغمبر عبور میکند» گفتند «درها را ببندید نبینیم». آن کسی که جهنمیهست این طوری است، «درها را ببندید» با اینکه آرام شده است، با اینکه عذاب را برداشتند. عذاب باشد، لکن پیغمبر نباشد! فساد باشد، لکن جمهوری اسلامی نباشد! در خیابانها آن مفسده های علنی باشد، لکن جمهوری اسلامی نباشد! اینها یک دردی است که دوای او پیش حضرت عزرائیل[8]ـ سلام اللّه علیه ـ است.
و خداوند همۀ این دردها را شفا بدهد. و امیدوارم که همۀ ما موفق بشویم به عمل کردن به رضای خدا. و خداوند این اسلام را، جمهوری اسلامیرا نگه دارد. و ما را موفق کند که به لقای جمال مبارک امام زمان ـ سلام اللّه علیه ـ موفق بشویم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه
2 ـ مهدی موعود عج.
3 ـ آقای شیخ ابوالقاسم قمی، از علمای بزرگ قم در اوایل تأسیس حوزۀ علمیّه قم که به سال 1352 ه . ق. در گذشته است.
4 ـ آقای شیخ مهدی حِکَمی، از علمای مهم قم و صاحب کرامات اخلاقیّه در اوایل تأسیس حوزۀ علمیۀ قم.
5 ـ آقای میر سید محمد برقعی، از علمای مبرّز قم که فرزند ارشد مجتهد بزرگ قم یعنی مرحوم سید عبداللّه برقعی بود.
6 ـ آقای میرزا محمد ارباب قمی، از علمای بزرگ و محدثین عالیمقام که در اوایل تأسیس حوزۀ علمیۀ قم دار فانی را وداع گفتند. وی جدِّ آقای شهابالدین اشراقی داماد امام خمینی است.
7 ـ سورۀ احزاب، آیۀ 72: «انّا عَرَضْنا الاَْمانَةَ عَلَی السَّمَواتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاِنْسان اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهولاً.» ما بر آسمانها و زمین و کوهها، امانت را عرضه داشتیم، همه از تحمّل آن امتناع ورزیده واندیشه کردند تا انسان آن را پذیرفت و انسان هم بسیار ستمکار و نادان بود.
8 ـ یکی از چهار فرشتۀ بزرگ که مأمور به گرفتن جانها میباشد.