صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان اختلاف و خروج از زی طلبگی منشأ شکست روحانیت
- محل تهران، حسینیه جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع اختلاف و خروج از زی طلبگی منشأ شکست روحانیت
-
حضار
حضار: خامنهای، سید علی (رئیس جمهور و عضو مجلس خبرگان) ـ مشکینی، علی (رئیس مجلس خبرگان) ـ نمایندگان مجلس خبرگان
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من قبلاً عرض میکنم که من از اینکه اینجا نشستهام و آقایان در آنجا هستند ـ نه شما آقایان، شما که تاج سر من هستید، دیگران هم همین طور ـ من از این شرمنده هستم و امید عفو از محضر آقایان دارم. و از آقایان تشکر میکنم که تشریف آوردند و از نزدیک ما خدمتشان میرسیم و بعضی مسائلی که مناسب با این جلسه است عرض میکنم. من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش میرود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب انشاءاللّه محفوظ میماند و آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران میکند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:
یک مطلب اینکه من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطۀ بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر میشود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیۀ اینکه از آن زیّ[1]روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که
مشایخ[2]ما در طول تاریخ داشتهاند و ائمۀ هدی ـ سلام اللّه علیهم- داشتهاند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی میکنند و به پیش میبرند و از اول هم همین طور بوده.
اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی میکنیم، این منتهی ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد. من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطۀ امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت میکنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیدهاند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجۀ سُفلی.[3]این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصهای را که برای من نقل کردهاند که یکیاز تجار پیش یکیاز علمای بزرگ ـ حالا کی بوده است نمیدانم ـ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشتهاند به ما هم بگویید، کتابها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشتهاند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما میبینیم که شما ما را دعوت میکنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم میشود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است ـ از قراری که گفتهاند ـ و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم. اینطور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان
میآید ابتدائاً به آدم میگوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمیگوید. قدم به قدم انسان را پیش میبرد، وجب به وجب انسان را پیش میبرد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده میشود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو میرود. یک وقت میبینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی میکرد با آن وضعی که همه میدانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بودهاند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همۀ همّش صرف دنیاست، به تدریج میشود این امور. از قدم اول انسان باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم میآید. اینطور نیست که انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشۀ دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.
از مکاید[4]شیطان این است که انسان را هی توجه میدهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب انشاءاللّه وقتی پیر شدی، آن وقت جبران میکنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف میشود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی میشود، و آن درخت قوی را نمیشود با یک ارادۀ ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم و آنها را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است،[5]این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبدأ کمال دور میکند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا میکند. دنیای مذموم همین
است که انسان توجه داشته باشد ولو به یک تسبیح، ولو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. انسان باید توجه بکند به اینکه رفتنی است و آن طور هم نیست که به پیشانی انسان نوشته شده باشد که تو سِنت به چه حد میرسد، کم است که سن شان به حدود پیری برسد.
بنابراین، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقهای که میخواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا میکنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجهتان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمیکنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا میشود. آن کلمهای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است.
اگر خدای نخواسته، به واسطۀ اعمال روحانیون، در عقاید بعض اشخاص ضعیف که هستند، سستی پیدا بشود، آن وقت این چه مصیبتی است که ما تحملش را باید بکنیم. این یک باب واسعی است که در حوزهها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق اسلام، طلبهها را تربیت کنند و آقایانی هم که در بلاد هستند دوستان خودشان را، طلبههایی که در آنجا هستند، جوانهایی که آنجا هستند، آنها را ارشاد کنند به اینکه مبادا خدای نخواسته، یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند و خروج آنها موجب تزلزل عقیدتی در مردم بشود.
شمایی که برای هدایت مأمور شدید و خودتان را در سنخ اشخاصی که ارشاد میکنند مردم را، وارد کردید، مبادا خدای نخواسته، به واسطۀ اعمال ـ اعمال بعضی ـ عکس آن مطلبی که در ایدۀ شماست تحقق پیدا بکند. این یک مطلب است که البته میدانید که طولانی است و محتاج به این است که همه در آن توجه کنند.
مطلب دیگری که باز انسان را میترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطۀ این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که میبیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف ـ فرض کنید که ـ کامیونداران و آنهایی که شغلهای مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمیکند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمیکند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده میشود، به خیابان هم کشیده میشود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت میبینید که در همۀ ایران یک اختلافی از ناحیۀ ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت میکنیم به اینکه مردم با هم باشند.
اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه اش از حب نفس است. هرکس خیال میکند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف میکنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوءظن داشته باشد. ریشه همان ریشۀ شیطانی است که آن حب نفس انسان است. و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار میکشد، به خیابان میکشد و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزهای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطۀ اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابانها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست. اینکه شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلاً به او چه میکنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس امارۀ خودش را میخورد و گول شیطان را میخورد. گول میخورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش میآید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد میشود، دارد اسلام از
بین میرود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به اینکه ـ نمیگویم در من هست، من هم پایین تر از دیگران ـ حساب کند انسان به اینکه تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشهاش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او میگویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ میشمارید و در خودتان هر چه میتوانید کوچکش میکنید و پرده پوشی میکنید، این عمل شیطانی نیست؟
اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامیو تا قرنها نتواند سرش را بلند کند، این جرمیاست که خدا میبخشد برما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوءظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال میکنم. آنهایی که به جمهوری اسلامیاشکال میکنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر درایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامیبیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامیکذاست، این ریشه اش یک ریشۀ شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمیفهمد، خیال میکند برای خدا دارد جمهوری اسلامیرا تضعیف میکند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را میزنم خودم
اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب میدانستم؟ پس ریشه اش ریشۀ نفسانی است. یک آقای محترمی که یک وقت پیش من ـ در خیلی وقت پیش از این ـ آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامیاین است که به فتوای من گوش نمیدهند، به حکم من گوش نمیدهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا. و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمیدارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمیشود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.
من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلاً عرض کردم که زیِّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم اینکه مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب اینکه شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد میخواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطۀ خارج شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی میشود به انصراف از اسلام.
و مبادا به واسطۀ اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا میشود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر وموجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند ـ آن چیز را ـ خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج میبرم که میشنوم مثلاً در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر «من» هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامیکه من تقویت کنم قبول دارم، اسلامیکه رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم
هست ولو نگوید؛ نمیگوید البته اما در باطن ذات انسان این مسئله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.
و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی، به شما آقایان که برگزیدۀ این ملت هستید، برای این مسئلهای که در قانون اساسی است و برای تعیین رهبر یا شورای رهبری توجه به این معنا بسیار داشته باشید که آیا تعیین فلان آدم که در ذهن من است، برای خدا من میخواهم تعیین کنم یا چون دوست من است، چون رفیق من است؟ و آن که میگوید این صلاحیت ندارد، برای خدا دارد این حرف را میزند یا برای اینکه مثلاً رقابتی با او دارد؟ شک نکنید که ما نباید پیش خودمان به خودمان تعمیه کنیم. شک نکنید که اینها ریشهاش اصل ریشهاش در نفس انسان است، و انسان تا آن دم آخر، آنوقتی هم که میخواهد بمیرد این ریشه هست؛ آن وقت بیشتر هم شاید ظاهر بشود. یکی از علمای قزوین ـ رحمه اللّه ـ گفتند که من رفتم بالای سر یک کسی که محتضر[6]بود، گفت به من که آن ظلمی را که خدا به من کرده است هیچ کس به هیچ کس نکرده، برای اینکه من این بچهها را با ناز و نعمت بزرگ کردهام، حالا دارد من را میبرد. و این مسئله خطرناک است برای انسان، خطر جدی دارد برای انسان که انسان گمان کند که شیطان از او دست بر میدارد در آخر عمر. از حالا، حالا که فرصت هست ـ وقتی که پیرمرد شدید مثل من دیگر نمیتوانید کاری بکنید ـ از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید. همۀ گرفتاریها روی همین هوای نفس است. در تعیین رهبر، در تعیین رهبری، نه دسته بندی باشد که خیر، ما میخواهیم آن کسی که با ما دوست است باشد، و نه اشکال باشد به اینکه این چون با من خیلی دوست نیست، نباشد. حق را ملاحظه کنید؛ آنکه مرضیّ خداست، نه آنکه مرضیّ نفس شیطانی ماست. مسئله مهم است، اهمیت حیاتی دارد مسئله. این مسئله مهم الآن در
عهدۀ شما آمده است. شما قبول کردهاید این را، و این مسئله مهم را باید با توجه به خدا، استغاثه به خدای تبارک و تعالی که نبادا خدای نخواسته، لغزشی در انسان پیدا بشود و خودش هم توجه به آن نکند از باب اینکه سِتارههایی بین انسان و نفس اماره اش هست. با اخلاص به خدای تبارکو تعالی، و خالی کردن ذهن از همۀ امور، در این امر، در این امر خطیر که اگر لغزش در آن پیدا بشود ممکن است لغزش در جمهوری اسلامی پیدا بشود و میشود و آن وقت به عهدۀ شما آقایان است. این یک تکلیف الهی است به عهدهتان آمده و قبول کردید؛ وقتی قبول کردید، باید از عهده اش برای خدا برآیید، و هرچه فکر میکنید راجع به این مسئله برای خدا باشد. شایستهتر را، نه آن که با من دوستتر است. آن که برای اسلام بهتر است، آنهایی که برای اسلام بهترند. و البته ما حسن ظنی که به آقایان داریم و بسیاری از آقایان را از نزدیک هم میشناسیم، همین معانی را امیدواریم که آقایان به وجه شایسته عمل کنند و موفق باشند و انشاءاللّه خدای تبارک و تعالی همراهی کند با شما و شما را هدایت کند به یک راهی که رضای اوست. خداوند همۀ شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همۀ شما من ملتمس دعا هستم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه