صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان پیشگامی بازار در نهضتهای اسلامی و لزوم حمایت بازار از دولت در قضیۀ جنگ
- محل تهران، حسینیه جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع پیشگامی بازار در نهضتهای اسلامی و لزوم حمایت بازار از دولت در قضیۀ جنگ
-
حضار
حضار: نمایندگان اصناف و بازاریان تهران و سراسر کشور
بسم اللّه الرحمن الرحیم
متشکرم از اینکه امروز مواجه هستم با قشر متعهد اسلامی نمایندگان سراسر کشور از اصناف و بازرگانان. و من امروز باید یک مقدار راجع به بازار صحبت کنم، یک مقدار هم راجع به دولت. آنکه راجع به بازار است، همه میدانیم، میدانید که بازار یکی از قشرهای عظیم متعهد به اسلام و در هر غائلهای که برای اسلام پیش آمده است، این بازار است که پیشقدم است. در قضیۀ تنباکو و حکم مرحوم میرزای شیرازی[1]ـ اعلی اللّه مقامه ـ این بازار بود که همراهی کرد و منتهی به قیام شد. بعضی از بازرگانان اصفهان، از قراری که نقل شده است، یکی از بازرگانهای معتبر بوده است، تمام تنباکوهایی که داشته است و آن وقت تاجر تنباکو هم گفته میشود بوده است، پس از حکم میرزا، آورد در میدان شاه و آتش زد؛ و مشابه او بازارهای دیگر در تأیید حکم میرزا در آن وقت قیام کردند، حتی شهید هم دادند. و پس از آن، در طول مشروطیت و استبداد به صورت مشروطیت، باز در هر زمینه، این بازار است که پیشقدم است و همراه با سایر قشرهای ملت از کارگران و کشاورزان و امثال اینها، مجاهده کرده است و مشکلات را تحمل کرده است و در پیشبرد مقاصد اسلام آنچه که توان داشته است، عمل کرده است. و در این پنجاه سال سیاه که
تاریخ ایران را سیاه کرد، سیاهتر از رژیمهای سابق کرد، فشار بر بازار بسیار بود و بیشتر بود و از بازار، آنها خیلی وحشت داشتند و لهذا یک وقت هم بنای بر این گذاشتند که این سقفها را خراب کنند؛ از زیر این سقفها خوف داشتند، لکن موفق نشدند. و در این نهضت، بازار یک حظّ وافر در امور داشت از تعطیلیهایی که کرد، از اعتصاباتی که کرد، البته سایر قشرها هم سهیم بودند، لکن بازار هم یک قشر عظیم سهیم در این امر بود. و در این جنگ هم، بازار هم در جبهه فرستاد و هم در پشت جبهه خدمت کرد. و الآن هم باز، بازار است که خدمت میکند و از اسلام عزیز و از جمهوری اسلامی نگهداری میکند.
میرزا، یک آقای مرجع بود در یک دهی از عراق، او نمیتوانست که خودش یا طلبههایی که آنجا دارند بسیج کنند برای مقابله با آن سلطنت استبدادی. او حکمی فرمود، علمای بلاد هم نمیتوانستند خودشان راه بیفتند و این استبداد سیاه را بشکنند. این بازار و ملت بود که پشتیبانی از مراجع خودشان میکردند، از علمای خودشان میکردند و آنهایی که به راه استبداد میرفتند، آنها را به زمین میزدند. و در همین نهضت و در همین قضایایی که همه شاهد بودید و شاهد بودیم، باز، بازار است که تعطیلات طولانی کرد و با تعطیلات طولانی و تظاهرات و اعتصابات و چیزهای دیگر از این نهضت پشتیبانی کرد. البته سایر قشرها هم همه بودند و خداوند همه را تأیید کند. این بازار است که از اوّل، پشتوانۀ احکام اسلام بوده است و حالا هم هست و ان شاء اللّه بعدها هم خواهد بود. و امیدوارم که دولت توجه عمیق خاص بکند به بازار و آنچه که از دست او برمیآید به این قشر متعهد خدمت بکند.
آن چیزی که مربوط به دولت است، باید من عرض کنم، و شما هم میدانید و شاید بعضیها کمتر بدانند، بعضیها بیشتر. آن شناختی که من از این متصدیان امور دارم که بعضی از آنها سالهای طولانی با آنها بودهام و از نزدیک ملاقاتشان میکردهام، و بعضی دیگر هم که در طول این خدمتی که مشغول بودند با آنها آشنا شدم. ما یکی از اینها را، البته به
طور اجمال که مزاحم شما نشوم، به شما عرض میکنم. شما اگر گمان بکنید که در تمام دنیا، رئیسجمهورها و سلاطین و امثال اینها، یک نفر را مثل آقای خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بنای قلبیاش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمیکنید. ایشان را من سالهای طولانی میشناسم، و در آن زمانی که اوّل نهضت بود ایشان وارد بود و به اطراف برای رساندن پیامها تشریف میبردند، و بعد از این هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان حاضر واقعه بود همه جا، تا آخر و حالا هم هست. یک نعمت خدا به ما، این است که داده.
مجلسمان را شما ملاحظه کنید، بسیاری از آنها را من از نزدیک میشناسم؛ یعنی سابقۀ طولانی دارند، مثل رئیس مجلس[2]و بسیاری از آقایان دیگر، و آنها را با تعهد و تعهد به اسلام و خدمتگزاری و هرچه توان دارند، آنها را میشناسم. و در این طول مدتی که مجلس برپاست میدانم که همۀ اینها خدمتگزارند؛ در بین آنها من نمیتوانم یکی را پیدا کنم که بتوانم بگویم که این، تعهد به اسلام ندارد. البته اختلاف سلیقه، اختلاف دید، اختلاف اجتهاد در هر قشری هست، در علما هم هست، در مجتهدین هم هست، در شما آقایان هم هست که اختلاف سلیقه دارید، اختلاف دید دارید، لکن همه مشترکاند در اینکه خدمتگزارند و همه میخواهند خدمتگزار باشند. و در بین آنها من حتی یک نفر را نمیتوانم بگویم که این یک نفر به اسلام خیلی علاقه ندارد، همهشان علاقهمندند با اختلاف سلیقهای که دارند و شورای نگهبان، این فقهایی که در آنجا هستند تمامشان را من از نزدیک سالهای طولانی میشناسم، که باید بگویم اینها را من بزرگ کردهام، آنها هم که حالشان معلوم است. و امّا دولت، آنها را هم بعضی از آنها که سالهای طولانی من با آنها آشنا بودم، بعضی از وزرا و بعضی از آنها را در این مدتی که متصدی خدمت بودند، با آنها آشنا شدم و آنها را شناختم، اینها هم همهشان میخواهند خدمت بکنند. شما گمان نکنید که در بین آنها، یکی پیدا بشود که نخواهد خدمت بکند. و آنچه که توان دارند
اینها، هم توان خودشان را انجام میدهند و آن قدر که قدرت دارند عمل میکنند. قوۀ قضائیه هم که معلوم است اشخاصش، من از اوّل آشنا بودم به بسیاریشان و الآن هم اشخاص معتبری در آنجا هستند، متعهدی هستند، ولکن من تفصیل دیگر نمیخواهم بدهم.
من میخواهم حالا به شما آقایان گرفتاری؛ بعض گرفتاریهای اینها را، نه همه را، بعض گرفتاریهایی که دولت الآن با آن مواجه هست عرض کنم تا ببینید که با این گرفتاریها الآن هم بسیاری از کارها را انجام دادهاند، و در سرتاسر کشور خدمتهایی کردهاند که در این پنجاه سال نشده است. این آیا سزاوار این نیست که ما تقدیر کنیم از آنها و تشکر؟ یک قضیه الآن قضیۀ جنگ است. شما شاید بعضیتان بدانند که جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات میخواهد، چقدر مخارج روزانه است برای جنگ. نفس جنگ امروز در هر روز بیشتر از چند صد میلیون خرج دارد. پهلوی این بگذارید آن خرابیهایی که در جنگ به ما وارد شده است و آن جنایاتی که رژیم بعث بر این ملت ضعیف کرده است. دنبال آن جنایات، آوارههایی که جنگی هستند، و بالغ بر بیشتر از یک میلیون، دو میلیون هست ـ که حالا من عددش را خیلی نمیدانم ـ آنها هم یک چیزی هست که دولت باید درست کند کارشان را. پهلوی این بگذارید آوارگانی که از عراق، از ایرانیهایی که سابق در عراق بودند و زندگی در عراق میکردند، بیرون کردند و دولت متکفل امور آنهاست؛ آوارههایی که از افغانستان الآن در ایران هستند و مشکلات زیادی دارند آنها هم. این خرابیهایی که بخواهند ترمیم بکنند ـ البته ملت خیلی کمک میکند در همۀ این امور لکن این طور نیست که کمک ملت کافی باشد، این مقدار از کمک که کردند ـ دولت هست که متکفل این امور هست و مسئول این امور هست، هر روز مواجه با یک مشکلات عظیم است. میخواهد که کامیون برای جنگ بفرستد راجع به خواربار که باید از اینجا به آنجا ببرند گرفتار است، بخواهد خواربار را بفرستد راجع به
جنگ گرفتار است، مع ذلک با تمام قوا جنگ را مقدم میدارد. الآن گرفتاری دولت به قدری است که این بودجههایی که ملاحظه میکنید اینها نمیتواند کار دولت را درست کند، این ملت است که باید درست کند.
حالا من عرض میکنم به شما، ما فرض میکنیم که حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ امروز در ایران بود و رئیس دولت بود و ملاحظه میکرد که یک جمعیتی، صدام و آنهایی که با او موافقند، یعنی همۀ دولتهای دنیا به استثنای بعضی، این هجوم کرده است به ایران و خرابی کرده است و نفوس مردم را تلف کرده است و آواره کرده است و غارت کرده است و خرابی. حضرت ببینند که الآن اسلام و ملت اسلام و اعراض و نفوس ملت اسلام در خطر این است که این یأجوج و مأجوج بریزد به ایران و همان کاری را که در اهواز کرد و خرمشهر کرد در تهران بکند و در مشهد بکند و در اصفهان. اگر حضرت احساس این معنا را کرد، چه میکرد؟ مینشست موعظه میکرد؟ میگفت که خودم تنها درست میکنم؟ پول نداشت، کافی نبود، مالیات تنها کافی نبود، چه بکند؟ حضرت آن وقت حکم میکرد به اینکه مردم به حسب توانشان، مستضعفین، طایفۀ کم درآمد، اینها کنار و طایفههایی که پردرآمدند، صد میلیون مثلاً اینها هرسال درمیآورند و بیشتر و خصوصاً آنهایی که کاری به کار این مسائل ندارند، البته نوع بازرگانان این جور نیستند، نوع تجار این جور نیستند، نوع کسبه این طور نیستند، امّا در بینشان خوب اشخاصی هست، شما هم میشناسید که یک معامله چند صد میلیونی میکند و در آن معامله هم بیشتر از صد میلیون نفع میبرد و حساب و کتابی هم در کارش نیست. امیرالمؤمنین با این کشوری که در معرض خطر است چه میکرد؟ همۀ افراد را میفرستاد جنگ. با فشار، اموال اشخاصی که ثروتمند بودند و اینها را میگرفت و میفرستاد و اگر نمیرسید عبای خودش را میداد، عبای من را هم میداد، کلاه شما را هم میداد برای حفظ کشور اسلام، برای حفظ نوامیس خود این مردم. شما میدانید که اگر خدای نخواسته صدام
یک وقت دستش به تهران برسد چه خواهد کرد؟ برای شما اموال میگذارد؟ برای شما اَعراض[3]میگذارد؟ برای شما نفوس میگذارد؟ میدانید چه خواهد کرد؟ میدانید که خطر دارد الآن؟ خطر، صدام قابل آدم نیست، اما صدام و آنهایی که پشتوانۀ او هستند، دولتهایی که پشتوانۀ او هستند، آنهایی که کمک میکنند به آنها، قدرتهای بزرگی که اسلحه میدهند، قدرتهای بعد از او که آدم میفرستند، تجهیزات میفرستند و افراد میفرستند، خوب، یک همچو خطری الآن برای ایران هست. آیا در یک همچو خطری که، متوجه همه است، نه متوجه یک قشری، خطر خوزستان متوجه همه جای ایران است، خطر خرمشهر و آبادان و ـ عرض میکنم که ـ آنجاهایی را که آنها آن وقت در تصرف داشتند و آن کردند که مغول نکرده بود در طول تاریخ، این متوجه به همه است. انصاف است که در یک همچو وقتی احتکار بشود، این ملت را در مضیقه بگذارند؟ انصاف است که در یک همچو وقتی گرانفروشی بشود که دولت به جان بیاید و نتواند درستش بکند، یا باید کمک کرد به این دولت؟ تکلیف نداریم ما که کمک میکنیم تکلیف شرعی. این اصناف محترم، این بازاریهای محترم، اینها میتوانند مبارزه کنند با گرانفروشی، با اینکه اجناس را به قیمت ارزانتر بفروشند. آن مقدار که گیرشان آمده، اگر اجناس را به قیمت ارزان بفروشند، محتکرین کنار میروند، نمیتوانند نگه دارند، یا محتکرین را بروند خود اصناف بروند آنجا، به آنها بگویند آقا چرا این کار را میکنید؟ خوب، در یک همچو وقتی که همه چیز ما، در معرض خطر است، ما حق داریم که بنشینیم هی گله کنیم از که اینکه مثلاً فلان چیز کم است، فلان چیز زیاد است؟ خوب نمیتواند. مسئله بالاتر از این معنایی است که من و شما خیال کنیم؛ مسئله، مسئلۀ امریکا است نه مسئلۀ صدام. مسئلۀ فرانسه هست، مسئلۀ شوروی است.
خوب، ما باید، این ملت ما تا حالا مقاومت کرده و خداوند ان شاء اللّه حفظشان کند، و
از این بعد هم مقاومت کرده است و میکند و باید هم زیادتر مقاومت کند. شما بسیاریتان یادتان هست این جنگ دوم را، ما که داخل جنگ نبودیم، طرف جنگ نبودیم ولکن وقتی که اینها ریختند به ایران و ایران هم هیچ نتوانست کاری بکند و آن ارتش شاهنشاهی و آن حرفهایی که رضاخان میگفت، معلوم شد همهاش پوچ بود، اینها وقتی وارد شدند، با اینکه آنها هم کاری به مردم نداشتند، همین وارد شدند، امّا دیدید که ارزاق چه جور بود؟ دیدید که هیچ نانی پیدا نمیشد؟ دیدید برنج نبود؟ هیچ نبود، جیرهبندی بود، آن هم با آن قیمت گران در بعضی اجناس. ما امروز در جنگ هستیم آقا، شوخی نیست. مسئلۀ جنگ شوخی نیست، خرج جنگ شوخی نیست، مقاومت در مقابل جنگ شوخی نیست، یک لشکر را یا چندین لشکر را تجهیز کردن برای مقابله، اینها یک اموری است که دولت گرفتارش هست و دارد خدمت میکند. ما این دولتی که خدمت میکند باید تقدیرش بکنیم، کمکش بکنیم. چهار نفری که توجه ندارند، یک چهار نفر دیگری هم که منافق هستند میآیند هی به او یک چیزی میگویند، به آنها یک چیزی میگویند، ناراحتی ایجاد میکنند در مردم. خدا میداند که با این جنگ و با این وضعی که الآن برای ایران هست، و آن محاصرۀ اقتصادی که هست و آن کمکها و کارشکنیهایی که هست و آن تبلیغات سوئی که بر ضد شما و بر ضد اسلام هست، مع ذلک دولت ایستاده و دارد خدمت میکند، این اعجاز است. باید ما کمکش بکنیم. زیر بغلش را بگیریم تا بتواند کار بکند. باید اشکالاتی که هست، من میدانم، خود آنها هم میدانند که اشکال زیاد است، امّا چه کنند اینها؟ خوب اشکال خیلی زیاد است، اما چه بکنند؟ بگویند که رها، هر کس هر کار میخواهد بکند؟ خوب، یک عدهای هستند که وارد میکنند و به قیمتهای چندین مقابل میفروشند، یک عدهای هستند که احتکار میکنند، یک عده هست نمیکنند خوب، این بیچاره دولت چه بکند؟ جنگ را رهایش کند، میشود؟ آوارگان را رها کند میشود؟ مستضعفان را رها کند، میشود؟ شما ببینید در همین بساطی که الآن برای ملت ما پیش آمده است و دولت هم آن قدر در مقابل اینها مقاومت کرده، چقدر ساختمان کرده برای مردم، چقدر راهسازی کرده برای مردم. من مکرر به اینها گفتم که آقا این
کارهایی را که میکنید، بیایید بگویید؛ بیایید به مردم بگویید تا توجه پیدا کنند. خوب شما هم خیلی میدانید، اکثر شاید بدانند که در آنجاهایی که هیچ برایشان کار نشده بود، نه آب داشتند، نه زمین داشتند، نه راه داشتند، هیچ نداشتند، نه طبیب داشتند، الآن همۀ اینها تا یک حدودی که قدرت داشته دولت، عمل کرده و خوب عمل کرده است. بنابراین، ما باید از یک همچو دولتی که نمونه است، شما خیال میکنید که صدام این طوری عمل میکند؟ صدام هم مبتلای به جنگ است، همه هم به او کمک میکنند. امّا بپرسید از آنهایی که از عراق میآیند ببینید چه میکند او، بپرسید از این آقایان عراقی که آمدند و فرار کردند آمدند، دارد چه میکند با این مردم، این حبسهای او و اشخاص اخیار را در حبسهایش چه میکند. بنابراین ما دو طرف قضیه را باید ملاحظه کنیم. از آن طرف بازار را ما باید حفظش بکنیم با تمام قوا، همهمان موظفیم. بازار است که ما را نگه داشته، همه را نگه داشته، از آن طرف، بازار باید دولت را حفظ کند. اگر رها کند چه بکند دولت. آقای موسوی[4]، نخستوزیر یک کاسب است، مثل شما کاسب بوده دیگر، پدرش هم الآن ظاهراً کاسب است. خوب، آن که چیزی ندارد که خودش بدهد، وزیرهای دیگر هم همه از همین قبیلاند. دولت خودش که چیزی ندارد. دولت میخواهد دفاع از جان شما، از ناموس شما، از مال شما، از حیثیت شما بکند. خوب، ما خودمان باید این کار را تکفل کنیم، و آن مقدار که میتوانیم، اینهایی که سرمایههای کلان دارند. اگر یک وقتی شما شنیدید که این آقایان بعضی میگویند تروریست اقتصادی و محتکرین را میگویند، محتکرین را میگویند، عامۀ بازار محتکر نیستند، متعهدند آنها؛ آنها خلاف شرع نمیکنند. یک دسته هستند که هم نق میزنند، هم کاری به این کارها ندارند، هم مال مردم را احتکار میکنند و گران میفروشند و بازار سیاه درست میکنند، یک دستهاند اینها. این طور نیست که به بازار کسی جسارت کند؛ من تا حالا از هیچ کس نشنیدم که در بازار یک حرفی زده باشد. خوب، این بازاری است که بازار مسلمین است، این بازاری
است که از اول تا حالا خدمت کرده و حالا هم خدمت میکند، بعدها هم خدمت خواهد کرد. بنابراین، ما هم در گرفتاریهای دولت باید ملاحظه کنیم، هم گرفتاری مستضعفین و بیچارهها را باید ملاحظه بکنیم، هم گرفتاری این آوارههایی که آمدند و الآن هستند. ما که نمیتوانیم این آوارهها را، خصوصاً این آوارههایی که از خود ما هستند، از اهواز آمدند، از ـ عرض بکنیم ـ خرمشهر آمدند، از این بلادی که مورد تعدی واقع شده است آمدند، از خوزستان آمدهاند، بالاخره از جاهای دیگر هم آمدهاند، و همین طور میهمانهایی که داریم، خوب افغانی هستند، مسلمان هستند، یا فرض کنید که عراقی هستند، یا بیچارهها را از خانههایشان دور کردند، مالشان را بردند، خودشان را فرستادند اینجا. خوب، باید چه کرد با اینها؟ نباید اینها را پذیرایی کرد؟ ما مسلمانیم، آنها هم مسلمانند. ما باید از آنها پذیرایی کنیم. خدمت کنیم به آنها، و این دولت است که دارد این کارها را میکند. عمق کارِ دولت را ما نمیتوانیم درست بفهمیم، تا یک دولت نیاید بنشیند، تا بعضی از آقایان محترم اصناف نروند پیش دولت بنشینند، از این نمایندگان، دولت برایشان تشریح کند که ما گرفتاریمان چی هست؛ آن قدری که آنها گرفتاری دارند ما تصورش را نمیتوانیم بکنیم. بنابراین، ما دو طرف قضیه را باید ملاحظه کنیم. یعنی از همۀ ابعاد ما باید توجه بکنیم به مسائل و مشکلاتمان، و اسلام همۀ ما را مسئول قرار داده. وقتی اعراض و نفوس مسلمین در معرض خطر است، برای همۀ ما واجب است که اگر به اندازۀ کافی ندارند آنها جمعیت، پاشیم برویم؛ آن که میتواند باید پا بشود برود. برای همه واجب است که حالایی که یک عدهای داوطلب شدند و بحمداللّه زیاد هم هستند و رفتند و تو جبههها هم الآن، الحمد للّه خوب است، لکن پشت جبهه مشغول باشند به تأیید دولت، مشغول باشند به اینکه دولتی که در هر ماه چند صد میلیون خرج جنگ فقط میکند، هر روز هر روز چند صد میلیون خرج جنگ را دارد دولت، از آن طرف هم عایدی دولت مهمش نفت بود که نفت را حالا نمیگذارند ما استخراج کنیم زیاد. نمیشود هم نفتی که مال نسلهای آینده است همهاش را درآورند و حالا خرج کنند و چهار روز دیگر زندگی نتوانند بکنند. باقیاش این است که خوب مردم کمک کنند،
خیرخواهها کمک کنند، ما نصیحت میکنیم، استدعا میکنیم از آنها که کمک کنید به این دولتی که مشغول گرفتاریاش هست و آن همه گرفتاری دارد. دولت هم باید به شما کمک کند، طرفینی است قضیه، یک طرف را نباید حساب کرد. از آن طرف دولت آن مقداری که میتواند باید خدمت کند، آن قدری که توان دارد باید خدمت کند به بازار و به مستمندان و به دیگران. از آن طرف هم آقایان همه باید خدمت بکنند. منتها اینکه حالا من دارم میگویم، به گوش یک عدۀ زیاد امّا کممایه، کم سرمایه، به گوش آنها میرود، امّا یک عدهای هم هستند که سرمایههای هنگفت دارند، آنها این حرفها را خیلی گوش نمیدهند. حساب آنها با خدای تبارک و تعالی است. ان شاء اللّه خداوند همۀ شما را تأیید کند، موفق باشید و همه و همۀ ما و دولت، همه دنبال این باشیم که اسلام را پیاده کنیم و احکام اسلام را. و امیدواریم که پیروز بشویم و پیروز میشویم. و خداوند شما همه را حفظ کند.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
2 ـ آقای اکبر هاشمیرفسنجانی.
3 ـ جمع عِرض: آبرو.
4 ـ آقای میرحسین موسوی.