صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ضرورت حفظ هماهنگی و همبستگی دولت و ملت
- محل تهران، جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ضرورت حفظ هماهنگی و همبستگی دولت و ملت
-
حضار
حضار: خامنهای، سید علی (رئیس جمهور) ـ موسوی، میرحسین (نخست وزیر) و اعضای هیأت دولت
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من گمان میکنم که بعضی تحولاتی که بعد از انقلاب در ایران پیدا شد، این تحولات بود که ما را به مسائلی که تاکنون رسیدهایم، رسانده است. و مِنجمله از تحولات، این هماهنگی ملت با دولت است. این شاید در رأس سایر تحولات باشد. ما باید این هماهنگی را با هر قیمتی که شده است، با هر زحمتی که شده است، حفظ کنیم. اگر ـ خدای نخواسته ـ از دست ما این هماهنگی بیرون برود، کارهای شما فَشَل خواهد شد و مملکت به همان مسائلی که سابق بود ـ خدای نخواسته ـ کشانده خواهد شد. ما الآن در[غیر]ایران، گمان ندارم که در جای دیگری ـ لااقل آنجاهایی که ما اطلاع از آنها داریم ـ این معنا باشد که اینجور هماهنگی بین ملت و دولت باشد. ما بنای بر این نداریم؛ یعنی، دولت ما بنای بر این ندارد که یک مسئلهای را در یک اتاق سربسته، این مسئله را خودش طرح بکند و تحمیل کند بر ملت؛ مثل قضیۀ پیشنهاد فهد.
دولتهای منطقه، همۀ دولتها ـ ما حالا دولتهای منطقه بیشتر در نظرمان هست ـ دولتهای منطقه ـ اگر عموماً گفته نشود ـ به طور اکثریت قاطع، اینطورند که خودشان یک چیزی را طرح میکنند؛ کاری به این ندارند که مصالح ملت چیست، نظر ملت چیست، مردم چهکارهاند. اگر یک جایی هم ـ فرض کنید که ـ یک مجلس شورایی باشد، یک صورتی است که مثل مجلس شورای زمان محمدرضا و زمان رضاشاه، که یک
صورتی است که خوب ما هم مجلس داریم، والاّ مجلس به آن معنایی که واقعاً برگزیدههای خود ملت باشند بدون تحمیل، و نظر خود ملت باشد بدون این[که]تحمیل بشود، من گمان ندارم که جایی را شما بتوانید پیدا کنید که اینطور باشد که صد درصد ملت است و همۀ امور در دست ملت است و دولت برگزیده از ملت است و خدمتگزار ملت.
ما نمیخواهیم که و شما نمیخواهید که برگردد مسئله به مسئلۀ زمان محمدرضا یا زمان رضاخان. و اگر سست ما بیاییم و این هماهنگی را حفظ نکنیم، خوف این معنا هست که آنهایی که از اسلام سیلی خوردند و آنهایی که نگران اوضاع ایران، بلکه نگران اوضاع منطقه هستند، یک کاری بکنند؛ یک راهی را پیش بگیرند که ملت را خسته کنند، اختلاف ایجاد کنند بین افراد ملت، اختلاف ایجاد کنند بین دولت و ملت و یک راهی باز کنند که یک رضا شاهی را دوباره بیاورند به عنوان رئیسجمهور اسلامی ـ به عنوان شاهنشاهی نمیآورند ـ به عنوان رئیسجمهور صد در صد اسلامی! و بسیاری از مسائل اسلامی را هم از من و شما بیشتر عمل کند. از این جهت، در رأس برنامههای دولت، باید این مطلب باشد که این هماهنگی را حفظ بکند؛ خیال نکنند که ما دولت هستیم و باید مسئلهای را که ما طرح میکنیم ملت بپذیرد، چه روی مصالحش باشد، چه نباشد.
شما میبینید که خودشان میروند طرح درست میکنند، میروند در امریکا بین مصر و تل آویو و واشنگتن یک طرحی درست میکنند و بعد هم میگویند که این طرح باید اجرا بشود؛ کاری ندارند به اینکه ملت مصر چهکاره است، ملت فلسطین چهکاره است، لبنان چهکاره است. ظلمهایی که به اینها شده است، چه[میباشد]، اینها را هیچ کار ندارند، روی مصالح خود قدرتمندها این مطالب را پیش میآورند و دولتها، ملتها را به هیچ حساب میکنند؛ همین طوری که شما دیدید که در زمان محمدرضا و رضاشاه، دولت، ملت را هیچ حساب میکرد؛ چنانچه آن کسی که در رأس بود، آن خائنی که در رأس بود، همه را هیچ حساب میکرد. رضاخان همه را هیچ حساب میکرد و محمدرضا هم اینطور بود و این اسباب این میشد که آنها بتوانند سلطۀ خودشان را تحمیل کنند؛ برای اینکه غیر از یک نفر کسی نیست. با یک نفر میشود تفاهم کرد. اینکه اینها
نمیخواهند پای ملت در کار باشد، برای این[است]که با ملت تفاهم کردن کار آسانی نیست. اما با یک نفر رئیس جمهور، با یک نفر نخستوزیر، با یک نفر شاه، اینها میتوانند تفاهم کنند و مسائلشان را به او بگویند و این هم به مردم تحمیل کند. مردم هم که در صحنه نیستند و ابرقدرتها نمیخواهند باشند. دولتهایی را هم که سرکار میآورند، با همین میزان[سر]کار میآورند که به ملتها کار نداشته باشید شما؛ شمایید که حاکم هستید، شمایید؛ باید همۀ کارها را خودتان انجام بدهید.
الآن این تحولی که در ایران است، این مسئله را از بین برده. مسئله این[است]که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتماً به مردم حکومت کند و نخستوزیر و هیأت دولتی داریم که همۀ امور دست اینهاست. و «ملت چهکاره است، ما هستیم که هستیم»، این مسئله در ایران مطرح نیست. و یکی از تحولات بزرگی است که ایران به خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحول موجب این شده است که کارهای شما پیش برود. شما نمیتوانید کارهایی که الآن در ایران هست انجام بدهید، الاّ با هماهنگی با ملت. هماهنگی با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواستهای اینها. مردم یک استاندار خوب میخواهند، اینکه تقاضای صحیحی است. خوب، شما یک استانداری که ـ فرض کنید ـ در فلان جا هست و با مردم نمیسازد، این استاندار را بردارید، یک استاندار دیگر بگذارید؛ تفاهم کنید. علما هم فرض کنید که در بلاد هستند، آنها نمیخواهند که سلطنتی بکنند، حکومتی بکنند. آنها مصالح مردم را ملاحظه میکنند. فرض کنید میگویند: فلان رئیسی که در اینجا هست، این با مصالح مردم سازگار نیست. این کاری ندارد؛ خوب، این را یک جای دیگر میگذارندش. یا اگر آدمی است که واقعاً هر جا بگذارند خراب است، کنارش میگذارند و چه میکنند. مقصود من این است که تفاهم بین دولت و ملت و تفاهم اساسی بین ملت و دولت وقتی است که بین روحانیت و ملت باشد.
اینکه دیدید که در همۀ این زمانها روحانیت مورد هجمه بوده ـ زمان رضاشاه را شاید هیچ یک از شما ادراک نکرده باشد، درست که بداند چه میکردند. تمام صدمهها بر
روحانیت بود ـ این روی همین معنا بوده که آنها میدیدهاند که روحانیت با ملت دستشان توی هم است و چنانچه اینها زنده بمانند و اینها دارای یک هویتی باشند، اگر یک کاری بخواهند بکنند، اینهایند که میتوانند صدا کنند. خوب رضاشاه هم دید که در خیلی از جاها، قیام از طرف روحانیت شد؛ از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهای دیگر هم شد، از آذربایجان شد. از این جهت، اینها میخواهند، اساس مطلب این است که ملت را از مسائل روز کنار بگذارند. تماس با ملت نداشته باشد هم مسائل روز و این یک ضرری است که بر دولتها وارد میشود و خودشان ملتفت نیستند.
شمایی که الآن متوجه این مطلب هستید و احساس این مطلب را کردهاید که هرچه دارید از مردم است، اگر مردم نبودند، اگر این مردم، خصوصاً این مستضعفین، خصوصاً این جنوب شهریهای به اصطلاح پابرهنهها، اگر اینها نبودند، شماها یا در حبس الآن بودید یا در تبعید بودید یا در انزوا؛ همۀ شما، یا باید بنشینید توی خانههایتان و نتوانید یک کلمه صحبت بکنید یا اگر صحبت کردید، باید حبس بروید، زجر بکشید، باید تبعید بشوید و امثال ذلک. این ملت است که آمد شما را از این همه گرفتاریها بیرون آورد و آورد و با رأی خودش، مجلس درست کرد و جمهوری اسلامی را تنفیذ کرد و رئیسجمهور درست کرد و آنها هم دولت درست کردند. همۀ چیزهایی که ما داریم از این مردم است، خصوصاً از این مستضعفین. آن بالاییها به مردم کاری ندارند، آنها مشغول کار خودشان هستند، آنها ناراضی میخواهند درست کنند. و نکتهاش هم معلوم است؛ که از آن شهواتی که به طور آزاد داشتند، حالا نمیتوانند داشته باشند. آن شهوات آزادانهای که آنها داشتند، هر کاری دلشان بخواهند بکنند، هر مجلسی بخواهند تهیه کنند، هر بساطی بخواهند درست کنند، حالا دیگر در جمهوری اسلامی نمیشود این معنا. از این جهت، آنها یا کارشکنی میکنند یا کاری به شماها ندارند. اما آن که شما را از آن رنج و از آن عذاب و از آن گرفتاری بیرون آورد و آورد به مقام دولت رساند، این مردم بودند. تا این مردم را دارید خوف اینکه بتوانند به شما آسیب برسانند، هیچ نداشته باشید؛ برای اینکه آنها آسیب را با یک نقشههایی درست میکنند؛ نمیآیند بریزند ملت
را بکشند. آنها ملت را میخواهند از آن کار بکشند، نمیخواهند مملکت خراب کنند، میخواهند مملکت آباد باشد، از آن چیز ببرند. آنها با یک نقشههایی، بین دولت و ملت شکاف ایجاد میکنند؛ بین دولت و روحانیت شکاف ایجاد میکنند. این شکاف کمکم اگر زیاد شد، اسباب نارضایتی شد، مردم از دولت منحرف میشوند.[آن وقت]شما یا باید با سر نیزه با مردم رفتار کنید یا بروید کنار.
این موهبت الهی که به شما شده است و به همۀ ما شده است و به همۀ مسلمین شده است، این موهبت الهیه را همین طور بگیرید و محکم نگه دارید. هم به آقای رئیسجمهور این را عرض میکنم و هم به آقای نخستوزیر و هم به همۀ شما. هر کدام شما در هر جایی که هستید، مأمورینی که میخواهید بفرستید به اطراف، این مأمورین را درست توجه کنید که با ساخت مردم موافق باشند. همان طوری که خود شما میخواهید با مردم همفکر باشید، اینها هم با مردم همفکر باشند، با روحانیون همفکر باشند، طوری باشد که هماهنگی داشته باشند و عمال دولت هماهنگی با مردم داشته باشند؛ با روحانیت که داشته باشند، با مردم هم دارند. و این اسباب این میشود که بین دولت و ملت همیشه همبستگی هست و این موجب این میشود که ایران مصون بماند؛ نتواند کسی در آن کاری بکند. عمدۀ آنچه کار میشود[روی]آن، ایجاد اختلاف است. حالا توانستند بین این ملت و ملت دیگر و ملتهای دیگر، ملتها را نتوانستند، بین ملتها و دولتهایشان خیلی آسان است. این دولتها را امر میکنند که شما طرح فلان را بده، مردم ناراضی میشوند از این؛ کاری هم از آنها نمیآید، اختلاف پیدا میشود. کمکم این اختلاف میرسد به آنجایی که ممکن است سقوط بیاید.
الآن در منطقه اینطوری است که یک عدۀ معدودی میخواهند بر همۀ منطقه حکومت کنند و هیچ کار نداشتند چنانکه ملت چهکاره است و چه میخواهد. و ما با ملت[میگوییم،]همۀ ملتها باید این مطلب را بدانند که امروز مثل دیروزها نیست. امروز مردم
توجه پیدا کردهاند به اینکه نباید یک اقلیتی بر یک اکثریتی قاطع حکومت کنند. این مطلب پیدا شده در ذهن مردم. در بلاد اسلامی، این مسئله طرح است الآن که باید ما یک «جمهوری اسلامی» داشته باشیم، ما نباید یک «جمهوری دمکراتیک» داشته باشیم ـ به اصطلاح اینها ـ یک مسئله غربی داشته باشیم، اسمش را عوض کنیم. سال شاهنشاهی را برداریم یک شاهنشاهی دیگری جایش بگذاریم؛ به طور مسائل غربی. الآن همۀ ملتها، تقریباً ملتهای اسلامی، همه توجه به این مسئله پیدا کردهاند که آنی که در ایران هست ما میخواهیم؛ آنی که در ایران شده است. شما این را حفظش کنید. اینی که در ایران شده است ادامهاش مشکل است. باید این ادامه را با همۀ اشکالاتی که دارد، بدهید. و باید انشاءاللّه، همهتان خودتان را احساس کنید که ـ واقعاً احساس کنید ـ خدمتگزارید.
انبیا اینطور احساس را داشتند. انبیا خودشان را خدمتگزار میدانستند، نه اینکه یک نبیای خیال کند حکومت دارد به مردم. حکومت در کار نبوده. اولیای بزرگ خدا، انبیای بزرگ همین احساس را داشتند: که اینها آمدند برای اینکه مردم را هدایت کنند، ارشاد کنند، خدمت کنند به آنها. شما هم احساس قلبیتان این مطلب باشد که واقعاً ما آمدیم که به این مردم خدمت کنیم و این خدمت به مردم، خدمت به خودمان است؛ یعنی، ما اگر این مملکت را با این وضعی که الآن دارد به پیش ببریم، با این حاضر بودن مردم در صحنه به پیش ببریم و با این همراهی مردم با دولت، هر قصهای که برای دولت پیش میآید، مردم پیشقدم هستند. شما ملاحظه بفرمایید پیشترها با فشار ـ الآن هم جاهای دیگر اینطور است با فشار ـ یک سربازی را میبردند در جبهه، شما دیدید که به من گفته بودند که شما بگویید، من نشده یکوقت صحبت کنم، خودشان گفتند؛ به مجرد اینکه گفتند به اینکه ما سرباز لازم داریم، ما اشخاص لازم داریم، آنجا اینقدر جمعیت رفت اسم نوشت که صدایشان درآمد که نه نمیخواهیم؛ دیگر بسِمان است، در صورتی که میروند به جنگ، میروند به قتال، میروند به کشته شدن. یک همچو مملکتی که اینطور شده است
ـ و به خواست خدا این مطلب شده است، با تأیید خدا این مطلب شده است ـ این را باید حفظش کرد، باید قدرش را دانست. ما باید خدمت کنیم به اینها.
من واقعاً گاهی وقتها که میبینم بعضی از این جوانها اینطور هستند، من خجلت میکشم که اینها چه میگویند، ما چه میگوییم. اینها چه حالی دارند و ما چه حالی داریم. اینها را خدا به دست ما داده. این کار، کاری است الهی، کاری نیست که یک بشر بتواند انجام بدهد. همۀ بشر هم جمع بشوند یک نفر را نمیتوانند داوطلب مرگ کنند؛ آن خداست که این کار را کرده.
بنابراین، آن چیزی که در رأس برنامههای دولت است تفاهم بین ملت و دولت[است]و آن هم نه اینکه هی بگوییم: «تفاهم داریم.» شمایی که وزیر دارایی هستید، آن افرادی که میفرستید به اطراف، افرادی باشند که صالح باشند، افرادی باشند که با مردم بسازند؛ نخواهند بروند آنجا مثل سابق انجام بدهند. آن کسی هم که وزیر کشور است، میخواهد بفرستد، حکومتهایی که میفرستند، استاندارها[یی]که میفرستند، استاندارهایی باشند که با علما، با مردم بسازند، نه اینکه اختلاف پیدا کنند، آن اختلاف کمکم زیاد بشود. در یک جایی اختلاف بین حاکم و ملاّی آنجا بشود، باز اختلاف بیاید به سطح پایینتر، مردم با آن اختلاف پیدا کنند، مردم هم هیچ وقت حاکم را نمیگیرند و ملاّ را دست از او بردارند. مردم ملاّها را میخواهند؛ برای اینکه اساس اسلام هستند. مردم اسلام میخواهند. اینها هم معرفی هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامی هستند. بنابراین، هر یک از شما که میخواهید یک مأموری در یک جایی بفرستید، مأمور را درست ملاحظه کنید، ببینید چهکاره است و چه بوده است و چه باید باشد و به او سفارش کنید که تو مأموریتت تا آن حدود است که با مردم بسازی، با روحانیون بسازی؛ نروی آنجا معارضه بکنی.
و ما باید همین مسائل را حفظ بکنیم. اگر این مسائل حفظ بشود، شما خیال نکنید از خارج بتوانند به شما یک صدمهای بزنند. انشاءاللّه که نمیتوانند. و انشاءاللّه، خداوند شما را حفظ میکند. و شما اگر در خدمت مخلوق باشید، در خدمت این بندگان خدا، که
خدا علاقه به آنها دارد باشید، خداوند هم حفظ میکند شما را. انشاءاللّه موفق و مؤید باشید. و دولت، شما خودتان با هم، آقای رئیس جمهور با شما، شما با آقای رئیس جمهور، همه با مجلس؛ همۀ این ارگانها با هم دست به هم بدهید که این باری که افتاده، بلندش بکنید. انشاءاللّه، موفق خواهید شد.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته