صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان تجلیل از شهید بهشتی و شهدای 7 تیر ـ تبیین وظایف روحانیون، مسئولان و ملت در مقطع کنونی
  • محل تهران، حسینیّۀ جماران
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع تجلیل از شهید بهشتی و شهدای 7 تیر ـ تبیین وظایف روحانیون، مسئولان و ملت در مقطع کنونی
  • حضار حضار: روحانیون تهران

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

در سوگ شهادت یاران

من هم در نوبت خودم به جامعۀ روحانیت و ملت ایران، به مسلمین جهان و به مستضعفین تمام عالم هم تهنیت و هم تسلیت عرض می‏کنم. تسلیت برای اینکه ما در جبهه‏ها، از 15 خرداد تاکنون بسیار از جوانان و متدینین، زنها، مردها، از دست داده‏ایم. و این یک واقعۀ بزرگی و ثلمۀ بزرگی بر اسلام و مسلمین بود.[1]و خصوصاً این جنایت اخیری که واقع شد، دست امریکا از آستین این خائنها بیرون آمد و یک همچو جنایتی به مسلمین وارد کردند و کسانی[را]که جز به مصلحت مسلمین اندیشه نمی‏کردند، از وکلای مجلس و از دولت، وزرایی که بسیار ارزشمند بودند، وکلایی که ارزشمند بودند و از قوۀ قضائیه هم مثل آقای بهشتی، که از اول شکل گرفتن جمهوری اسلامی مورد هدف بود،[به شهادت رساندند]شما شاهد بودید که تمام این ارگانهای اسلامی مورد هدف بودند؛ مجلس مورد هدف بود؛ مجلس خبرگان وقتی که دیدند بسیاری از آنها یا اکثر از آنها علما هستند، مورد هدف واقع شد؛ مجلس شورا وقتی دیدند که اکثریت آنها اشخاص متعهد و بسیاری از آنها از علما هستند، مورد هدف واقع شد؛ قوۀ قضائیه وقتی که دیدند بدست اشخاص دانشمند متعهد فعال واقع شد، مورد هدف واقع شدند. این
یک جریانی بود و هست. الآن ما بسیاری از دوستانمان و علاقه‏مندان به اسلام را از دست داده‏ایم، لکن من به ملت ایران تهنیت عرض می‏کنم که چنین فرزندانی را تحویل جامعه داد و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی فرستاد و باز هم ایستاده است و خم به ابرو نیاورده.

ما هر روز در جبهه‏ها فرزندان بسیار عزیزی که برای حفظ این کشور و حفظ این جمهوری اسلامی کوشش می‏کنند و به دفاع از کشور اسلامی قائم هستند و شب و روز خودشان را نمی‏شناسند و ارتش دلاور ایران و سپاه پاسداران عزیز و بسیج عمومی و عشایر کشورمان و اهالی عزیز آن سامان تمام مجهز هستند و ایستاده‏اند و ابداً راجع به این مسائلی که در پشت جبهه واقع می‏شود یا در خود جبهه واقع می‏شود، اهمیتی به آن نمی‏دهند که دست از کارشان بردارند. همه منسجمتر می‏شوند، قویتر می‏شوند و همه مستعد این هستند که این کاروان را به آخر برسانند و این درخت ثمربخش اسلام را به ثمرۀ خودش برسانند.

البته یک ملتی که می‏خواهد در مقابل همۀ قدرتها بایستد، نمی‏خواهد سازش کند با بلوک غرب و نمی‏خواهد سازش کند با بلوک شرق و «لاشرقیة و[لا]غربیه» می‏خواهد باقی بماند، می‏خواهد صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت را پیش بگیرد، باید مهیا بشود از برای اینکه همۀ پیشامدهایی که پیش آمده است و پیش خواهد آمد. ما نباید گمان بکنیم که پیشامدها تمام شد. ما دست این ابرقدرتها را از مخازن خودمان و تسلطشان را از کشور خودمان کوتاه کرده‏ایم و آنها ساکت نمی‏نشینند. و ما باید توجه داشته باشیم و با کمال قدرت، اتکال به یک قدرت غیر متناهی ـ و آن قدرت الهی است ـ[داشته باشیم.]وقتی که ما پشتوانه‏مان قدرت الهی است و پشتوانه‏مان اسلام است و مقصدمان حق است، برای چی در این مصائب سست بشویم؛ وقتی که ما راه خودمان را یافته‏ایم ملت راه خودش را یافته است و آن راه را دارد با کمال جدیت و قدرت تعقیب می‏کند. البته راه حق دشواریها دارد، راه حق ناگواری‏ها دارد، لکن آن که اهل حق است و راه حق را می‏خواهد برود، آن نباید هیچ تصور این را بکند که کوچکترین سستی را به خودش راه بدهد و باید با کمال قدرت به پیش برود؛ برای اینکه جمعیتی که شهید شدن را افتخار
خودشان می‏دانند و جمعیتی که در جبهه‏ها شهید می‏شوند و در وصیت‏هاشان آن طور قوی هستند و جمعیتهایی که در طول این چند سال اخیر در خیابانها ریختند و مساجد را سنگر قرار دادند و جماعات را مجهز کردند ومردم را بسیج کردند و از هیچ تانک و مسلسلی نترسیدند، در صورتی که آن وقت همۀ قدرتها؛ قدرتهای شیطانی در صحنه بودند و موجود ـ امروز که همۀ قدرتها از صحنه بیرون رفتند، لکن بعض پیوندهای ناصالح مانده‏اند و اینها زیرزمینی و مخفیانه کار می‏کنند ـ این دیگر خوفی ندارد.

خوف اصلش برای ملتی که برای مقصد کار می‏کنند، مجهزند که تکلیف شرعی را عمل کنند، وقتی که اسلام امروز در دست ما امانت است، امانتی است که از دست رسول اللّه‏ ما اخذ کردیم و لازم است که او را حفظ کنیم و به این امانت خیانت نکنیم، وقتی که ما همچو امانتداری هستیم، تکلیف همۀ ماست که ادا کنیم این امانت را و سالم و قوی به نسلهای دیگر تحویل بدهیم. ما برای چه نگرانی داشته باشیم؛ مایی که به تکلیف خودمان داریم عمل می‏کنیم؟ نگرانی آن باید داشته باشد که بر خلاف مسیر حق است. آن باید نگرانی داشته باشد که چنانچه کشته بشود، به عقیدۀ خودش این است که نابود شده است و به عقیدۀ ما این است که به جهنم رفته است. ما چرا نگرانی داشته باشیم؟ ما که اگر شهید بشویم، قید و بند دنیا را از روح برداشته‏ایم و به ملکوت اعلی و به جوار حق تعالی رسیده‏ایم، چرا نگران باشیم؟ مگر مردن هم نگرانی دارد؟ مگر شهادت هم نگرانی دارد؟ ما دوستانمان که شهید شده‏اند، در جوار رحمت حق هستند؛ چرا برای اینها دلتنگ باشیم؟ دلتنگ باشیم که از یک قید و بندی خارج شده‏اند و به یک فضای وسیع و در تحت رحمت حق تعالی واقع شده‏اند؟ البته ما ناراحت هستیم از اینکه از اینها استفاده می‏کردیم برای اسلام و اینها بازوهایی بودند برای اسلام، لکن ملت ما 35میلیون است که این تفاله‏ها، اینها یک چند صدهزار نفری فرض کنید ـ فرض کنید ـ باشند. 35 میلیون مصمم‏اند، 35 میلیون جمعیتی هستند که مادرها بچه‏هایشان که شهید می‏شوند می‏آیند اینجا به من می‏گویند که دعا کنید، بعضی بچه‏های دیگر هم دارم! پیرمرد می‏آید
می‏گوید: بچه‏ام شهید شده است و گریه می‏کند، می‏گوید: نمی‏گذارند من بروم جبهه! یک همچه ملتی که نگرانی دیگر ندارد.

اسلام، عزیزتر از همه چیز

ماها تابع و پیرو آن مردانی هستیم که به حسب روایت، به حسب تاریخ، هر چه روز عاشورا سیدالشهدا ـ سلام‏اللّه‏علیه ـ به شهادت نزدیکتر می‏شد، افروخته‏تر می‏شد. جوانان او مسابقه می‏کردند برای اینکه شهید بشوند. همه هم می‏دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه می‏کردند آنها؛ برای اینکه آنها می‏فهمیدند کجا می‏روند، آنها می‏فهمیدند برای چه آمده‏اند. آگاه بودند که ما آمده‏ایم ادای وظیفۀ خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم. اسلام از همه چیز عزیزتر است. پیغمبر اسلام و تمام ذرّیۀ او و تمام پیروان او، اینها همه دنبال این بودند که اسلام را نگهش دارند. اسلام امانت خداست؛ امانتی است از جانب خدا. پیغمبر اسلام مکلف است که این امانت را حفظ کند و از روزی که این امانت رابه دست او دادند تا روزی که رحلت فرمودند، در تمام اوقات، دنبال همین مقصد بودند و هیچ روزی و هیچ آنی یک سستی ـ نعوذ باللّه‏ ـ به خودش راه نمی‏داد. اولیای ما هم همه این طور بودند. پیروان پیغمبر باید این‏جور باشند.

ما که ادعا داریم پیرو هستیم، ما که ادعا داریم که دنباله‏رو اولیا و انبیا هستیم، ما هم باید این طور باشیم. با لفظ که نمی‏شود، باید با قوّت پیش برویم و با قوّت با دشمن مقابله کنیم. دشمن ضعیف است، دشمن ضعیف شد. کارهایی است که دیگر اشخاصی که نمی‏توانند در صحنه وارد بشوند، انجام می‏دهند. ضعیف شدند اینها. ملت ایران قوی باشد و قوی هست. مصمم باشد و مصمم هست و به پیش برود و به پیش می‏رود و این اسلام را به همۀ عالم عرضه می‏کند. و افتخار برای ملت ایران است که از اینجا شروع به این مسئله می‏شود. از ایران این ندای الهی و این ندای پیغمبر اکرم به همه جا خواهد رفت. و ما مصممیم و ما همه فدای اسلام باید بشویم. عمده این است که ما حالا چه بکنیم؟ تکلیف چی هست؟

آنها تکلیف خودشان را عمل کردند و به شهادت رسیدند. خدا همه را رحمت کند، ان‏شاءاللّه‏. ما که هستیم، تکلیفمان چی هست؟ در این وقتی که ما واقع شده‏ایم و همۀ قدرتهای خارجی مخالف ما هستند و در داخل هم می‏بینید که این انگلها هستند و خزیده‏اند در سوراخ‏ها، لکن خرابکاری می‏کنند، ما الآن وظیفه‏مان چی است؟ ما وظایف زیادی داریم. و شما آقایان علما و اهل علم در سرتاسر کشور وظایفتان بیشتر است. مسئولیتتان بیشتر است. مسئولیتتان بیشتر است؛ برای اینکه شما وضعتان و مشیِ‏تان نمایشگر این است که ما نمایندۀ انبیا هستیم. شما اشتغالتان و لباستان، همه حکایت از این می‏کند که این جمعیت نمایندۀ اسلام هستند. کسی که نمایندۀ اسلام است، وظیفه‏اش بسیار خطیر است. همۀ قشرها در هر جا هستند، وظیفه‏شان بسیار است، لکن در بین همه، شما وظیفه‏تان بیشتر است. ماها وظیفه‏مان بیشتر است. ماها اگر ـ خدای نخواسته ـ یک خطایی، یک اشتباهی بکنیم، این پای نمایندۀ پیغمبر اکرم واسلام حساب می‏شود. آبروی اسلام به دست شماست. روحانیینی که در قوۀ قضاییه و مشغول قضاوت هستند یا مشغول یک کار دیگری هستند، اینها وظیفه‏شان زیادتر از دیگران است. اگر ـ خدای نخواسته ـ یک قضاوتی برخلاف حق واقع بشود ـ ولو اشتباهاً ـ این منعکس می‏شود که اینها دارند خرابکاری می‏کنند.

توطئه دشمن برای منزوی کردن روحانیت

شما می‏بینید که از اول یک جریانی در کار بوده که شماها را از ملت منعزل کند و لااقل، شماها را نگذارند در جاهایی که یک ارگان اجرایی یا تقنینی یا اینها باشد؛ همان چیزی که در غرب نسبت به کلیسا می‏گفتند: کلیسا برای خودش علی حده برود و مسائل ناسوت و لاهوت بگویدو مملکت را بدهند ما اداره‏اش بکنیم.[در]ایران هم همان معنا را تعقیب کرده بودند. شیاطینی که مطالعه کردند در همۀ مسائل ملتها و این را یافتند که اگر قشر روحانی وارد بشود در صحنۀ سیاست، با داشتن پشتوانۀ عظیمی از ملتها، کلاه آنها پس معرکه است. باید چه بکنند؟ باید به طور عموم، این مطلب را القا بکنند که اهل علم
را به سیاست چه کار؟ اهل علم فقط وظیفه‏اش این است که عبایش را سرش بکشد و اول ظهر برود نمازش را بخواند و بعد هم برود منبر چند تا مسئله بگوید؛ نه مسائلی که مربوط به سیاست و مربوط به گرفتاریهای ملت است، همان مسائلی که دیدید، متعارف بود می‏گفتند و تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملاً. تو کتابها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود. قرآن را می‏خواندیم و می‏بوسیدیم و می‏گذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود، آیاتی که مربوط به سیاست بود، آیاتی که مربوط به جنگ بود، آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است، اینها را منسی کرده بودیم؛ یعنی، ما را وادار کرده بودند که منسی باشد.

شأن بزرگ اهل علم این بود که این آقا نمی‏فهمد سیاست را! اگر یک آقایی اصلاً عقلش نرسید به اینکه سیاست چیست، این بزرگوار بود خیلی؛ آقایی است که دخالت در امور نمی‏کند، قربانش بروم، چه آقای خوبی، ظهر می‏آید نمازش را می‏خواند و می‏رود توی خانه‏اش می‏نشیند! و به ما این مطلب را تحمیل کرده بودند. این شیاطینی که می‏خواستند این جمعیت را کنار بگذارند، به ما همۀ تحمیل کرده بودند این مطلب را که اگر یک آقایی ـ فرض کنید که ـ عقیده‏اش این بود که باید وارد بشود در سیاست و در گرفتاری ملت، می‏گفتند: این آقا سیاسی است! همین که می‏گفتند «سیاسی»، این دیگر باید برود، از جامعه باید جدا بشود.

این را تحمیل کرده بودند شیاطین به ما و نگذاشته بودند که ما خود پیغمبر اکرم را و حالاتش را مطالعه کنیم و نگذاشته بودند که ما حالات حضرت امیر را مطالعه کنیم؛ ببینیم که آیا آنها چه جور وضعی داشتند. پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمی‏کرد؟ می‏توانید بگویید پیغمبر هم یک عامل سیاسی بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمی‏شد؟ تمام عمرش در امور سیاسی بود؛ تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. حضرت امیر حکومت اسلامی داشت و حکومتهای اسلامی می‏فرستاد آن طرف. اینها سیاست نبودند؟ حضرت امیر را تخطئه می‏کنید؟ اینهایی که می‏گویند نه، دیگر لازم نیست و آخوندها بروند سرجایشان بنشینند، این
آخوندها مدعی این هستند که ماها تابع آن موالی هستیم، شما قبول ندارید که
[این طور بوده؟]یا باید قبول نکنید که اصلاً پیغمبر اسلام وارد سیاست می‏شد؛ و حکومتی نداشته و گوشۀ مدینه توی مسجد نشسته بوده و مسئله می‏گفته؛ این جور بوده؟ حضرت امیر هم گوشۀ خانه‏اش نشسته بود و عبایش را روش می‏کشیده و می‏رفته مسجد نماز می‏خوانده برمی‏گشته باز آنجا می‏نشسته مطالعه می‏کرده، مسئله این بوده؟ یا اینها از اول وارد سیاست بودند؟

مدتی که مکه بود، حضرت رسول (ص) نمی‏توانست یک حکومتی تشکیل بدهد، لکن مشغول جمع‏آوری افراد بود، مشغول یک سیاست زیرزمینی بود. بعد که کار را درست دید و آمدند به مدینه، آنجا دیگر حکومتی بود، تشکیل دادند و فرستادند. همان آخری هم که در رختخواب رحلت خوابیده بودند، جیش اسامه بیرون شهر مهیا بودند برای رفتن و حضرت رسول گفت: «خدا لعنت کند کسی را که تخلف کند» ـ به حسب روایت ـ از جیش اسامه.[2]قضیه، بعد از مرگشان هم می‏خواستند درست بکنند ـ کردند درست. آن همه شمشیری که حضرت امیر زد، به ما حالی کرده بودند که یکی از خلاف مروتها پوشیدن لباس جندی است. این خلاف است، این با عدالت نمی‏سازد! حضرت امیر هم مگر عادل نبود؟ سیدالشهدا مگر عادل نبود؟ خلاف مروت بود آن کاری که سیدالشهدا می‏کرد؟! آن کاری که حضرت امیر می‏کرد؟!

اینها می‏خواستند از ما و از شما و از روحانیون یک موجود بی‏خاصیتی درست کنند که هیچ رنگ و بویی نداشته باشد و هیچ کاری نداشته باشد به اینکه به این ملت چه می‏گذرد، به این مخازن ملت چه می‏گذرد، حکومت چه می‏کند، این قلدرها چه می‏کنند با ملت، این خانها چه می‏کنند با ملت. یک اشخاص بی‏رنگ و بویی می‏خواستند، که خیلی هم[به آنها]احترام می‏کردند: شما بنشینید سر جاهاتان و مسئله‏تان را بگویید، ما احترامتان هم می‏کنیم، سلام بلند بالایی هم به شما می‏دهیم، اما اگر یک قدم آن طرف
بگذارید، نه، دیگر اینجا حد شما نیست، حد شما تا آنجایی است که مسئله بگویید و بیایید مسجد و خیلی هم که چی بشود، یک مجلس فاتحه‏ای باشد، بروید مجلس فاتحه بنشینید. به ما تحمیل کردند این را و ما باید از زیر این بار تحمیل بیرون برویم.

روحانیین باید در صحنه باشند. باید همۀ این حرفهای نامربوطی که زده بودند و شما را می‏خواستند از دخالت در امور جامعه کنار بگذارند، همۀ آنها را پشت سر بگذارید ـ و گذاشته‏اید پشت سر. علمای اعلام نباید بروند کنار بنشینند تا مقدرات آنها در امریکا تدوین بشود و یا در شوروی تدوین بشود.

ما را کنار گذاشتند و مقدرات ما در امریکا تدوین می‏شد. این شاه مخلوع و ملعون اقرار کرد این معنا را و از بس احمق بود، پدر خودش را هم به لجن کشید؛ و از بس خودخواه بود حاضر شد که پدر خودش را هم به لجن بکشد! می‏گفت که اسمایی را می‏نویسند از سفارتخانه که اینها وکیل باید بشوند، می‏آورند پیش ما، ما هم همین کار را می‏کردیم. این را می‏خواست بگوید که نه، دیگر حالا ما به «دروازۀ تمدن بزرگ» رسیده‏ایم! می‏خواست مردم را بازی بدهد که نه، پیشتر این جوری بوده، ما چند سال پیش از این این‏طور بودیم و حالا اینجور نیستیم! و حال اینکه حالاش بدتر از چند سال پیش از اینش بود. بنابراین بود که این قشری که می‏تواند بسیج کند ملت را و قدرت دارد که تمام ملت را تحت یک مطلب وارد کند، اگر مهلت به او بدهند این را کنار بگذارد با حیله‏های مختلف: یکی همان باورآوردن به خود آقایان و به ملت[بود]که اینها نباید در امور سیاسی داخل بشوند، خلاف شأن آنهاست.

حتی این آخری می‏گفتند که با قداست اینها مخالف است؛ با قداست اهل علم، وارد شدن در حکومت و سیاست مخالف است. این قداست در زمان حضرت رسول نبوده؟ حضرت رسول قداستش محفوظ نمی‏مانده؟ حضرت امیر قداست نداشته؟ حضرت سیدالشهدا و امام حسن قداست نداشتند؟ می‏خواستند چشم و گوش همۀ ما را ببندند و می‏خواهند هم. این جریان از اول نهضت هی دیدند که دارد پیش می‏رود، هی آنها بیشتر خواستند که کنار بگذارند اینها را. الآن هم این جریان هست، منتها یک وقت رسید به
اوج خودش که دیدید و حالا رو به ضعف است و امیدوارم که دفن بشود.

اسلام، بزرگترین ودیعۀ خدا

باید شما چشم و گوشتان را باز کنید، دیگر حالا سابق نیست. یک روزی بود که هر آقایی که در یک دهی بود، جدا بود از همه جا، وسایل کم بود، اعتقاد هم این بود. امروز روزی است که همین صحبتی که من حالا می‏کنم، شب در لندن و در امریکا می‏گویند: فلان شخص یک همچو حرفی زد، دروغ هم نسبت می‏دهند. اخیراً هم نسبت داده بودند که فلانی این قصه را[که]می‏گوید در داخل شده، به امریکا مربوط نیست، و حال اینکه امریکاست که این کارها را می‏کند، امریکاست که پشتیبان اینهاست.

کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئوُلٌ[3]و این «رعی» برای شما بیشتر مطرح است؛ برای علما بیشتر مطرح است. همه‏مان مسئولیم. اگر فوج فوج از ما را بکشند، آن بعدیها باید بیایند جایش را بگیرند. اسلام است، اسلام را ما باید همه‏مان فدایش بشویم. پیغمبر هم فدای اسلام شد. سیدالشهدا هم فدای اسلام شد. اسلام بزرگترین چیزی است که ودیعۀ خداست در بشر. ما باید عزممان را مصمم کنیم که در این راه شهید بشویم و علما بیشتر.

من از اول هم می‏دانستم که ما گرفتاری داریم؛ یعنی، اخیراً هی بیشتر واضح شد. البته اول اول شاید من هم غافل بودم. ما گرفتاری داریم، از این به بعد هم داریم.

این مسجدها را سنگر قرار بدهید برای اسلام. در صدر اسلام، از این مسجدها همه چیز بیرون می‏رفت؛ مسجد محل قضاوت بود، مسجد محل چه بود، مسجد محل بسیج بود. بسیج سپاه بود، این مسجدها را باید شما محکم نگه دارید. نگویند به شما که دیگر مسجد می‏خواهیم چه کنیم؛ ما انقلاب کردیم؛ ما انقلاب کردیم مسجد درست کنیم. ما برای خدا انقلاب کردیم. شما، ملت ما انقلاب کرده است و از زبان ملت است که «جمهوری اسلامی». جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد. این مساجد سنگرهای اسلام است. محراب محل حرب است. اینها سنگرند برای اسلام. حفظ کنید
اینها را. گول نخورید از این اشخاصی که می‏خواهند بازی بدهند که «آقا شما چکار دارید به این کارها، دارند خودشان می‏کنند!»

توصیه مردم به شرکت فعال در انتخابات

چند روز دیگر، اینکه عرض کردم تکلیف چیست، تکلیف شما چی است و تکلیف ملت چی است، چند روز دیگر مسئله انتخاب رئیس جمهور است. باید همۀ شما با تمام جدیت در این، همۀ اشخاصی که در هر جا هستند، اهل علمی که در هرجا هستند، با کمال جدیت، مردم را دعوت کنند به دخالت. دخالت کنند در مسئله، حاضر بشوند. اگر شماها حاضر نشوید و یک رئیس جمهوری مثل سابق برایتان بتراشند و بازی بدهند همه‏مان را، همه‏مان مسئول هستیم. اگر شما از صحنه خارج بشوید و آنها خودشان وارد بشوند و یک وقت یک نفری را رئیس جمهور کنند که تباه کند این کشور را، چنانچه تباه کردند، همه‏مان مسئولیم. شما، آن آقایی که در آن ده با دویست نفر جمعیت زندگی می‏کند و آن آقایی که در آن شهر با دو میلیون یا چهار میلیون یا پنج میلیون جمعیت زندگی می‏کند، همه مسئولیم؛ علی‏السواء مسئولیم. همه باید مردم را دعوت کنیم به اینکه در انتخاب رئیس جمهور بی‏تفاوت نباشند؛ بروند در پیش صندوقها، رأی بدهند. و البته خوب، اشخاصی که مطلع‏اند، چه هستند از علما، از کسان دیگر، یک نفری[را]که بدانند چطور است انتخاب کنند یا چند نفر را، اما توجه[کنند]به اینکه چه باید بکنیم و ما مقدرات مملکتمان را دست کی باید بدهیم. و ما اگر یک رئیس جمهور داشته باشیم که نا باب از کار در بیاید، همۀ چیزها از بین می‏رود. حالا هم ما مبتلا هستیم به تفاله‏هایش. نگویید که دیگران رأی می‏دهند. من هم باید رأی بدهم، تو هم باید رأی بدهی، آن روستایی هم که در کنار مزرعۀ خودش کار می‏کند باید رأی بدهد؛ تکلیف است. این یک تکلیف الهی است. این هم یک چیزی حساب نکنید که خوب، دیگران هستند، من چه می‏کنم؟ خیر.

برای هر فردی از افراد این ملت تکلیف است که حفظ کند اسلام را. حفظ اسلام به
این است که حالا در کشور ما ـ هر کسی در کشور خودش، الآن ما مبتلای به مسائلی هستیم در این کشور ـ حفظ اسلام این است که ما یک رئیس جمهوری که لااقل، اعتقاد به اسلام داشته باشد، متعهد باشد برای اسلام، بشناسید که این آدم متعهدی است، که مبادا مبتلا بشویم به یک نفر نابابی که ما را بخواهد بکشد، ببرد طرف امریکا، روحانیون را می‏خواهد کنار بگذارد و مجلس را کنار بگذارد و همه، خودم و خودم هم راه افتادم طرف امریکا، یک مسئله‏ای است؛ تکلیف است. ما مکلفیم به اینکه در امور دخالت کنیم. ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم؛ مکلفیم شرعاً؛ همان‏طور که پیغمبر می‏کرد؛ همان‏طور که حضرت امیر می‏کرد. در این ایام، که اعلان می‏کنند مسئله انتخاب رئیس جمهور
[را]، آن اشخاصی که در حوزه‏ها هستند، باید دست از کارها بردارند و راه بیفتند توی شهرها و دهات و روستاها و آن جاهای دور افتاده و کمک کنند. و اگر نکنند، فردا مسئول‏اند پیش خدا و اگر مسامحه کنند، فردا مسئول‏اند پیش خدا. مردم را دعوت کنند به دخالت در امور، به انتخاب یک رئیس جمهور صحیح، کمک کنند برای رساندن صندوقها به روستاهای دور افتاده. اگر شما نکنید، آنهایی که بر ضد شما هستند، می‏کنند این کار را؛ تبلیغ می‏کنند آنجاها. شماها مبلغ اسلام هستید.

لزوم نظارت مردم بر کارهای دولتمردان

امروز تبلیغ اسلام برای حفظ خود اسلام. تبلیغ این است که رئیس جمهورتان را خودتان تعیین کنید. اهمیت این همان اهمیتی است که اسلام دارد. یک نفری که وارد بشود و در رأس امور واقع بشود و ـ خدای نخواسته ـ فاسد از کار در آید، یک کشور را به فساد می‏کشاند. اگر چشمتان باز نشده بود و توطئه‏ها را کشف نکرده بودید، خدا می‏داند که چند وقت دیگر ما به کجا می‏رسیدیم. حالا هم همین‏طور باشد. حالا هم همین‏طور است. همانطوری که ارتش ما و سپاه پاسداران ما و بسیج ما و عشایر ما در جبهه‏ها مشغول دفاع از اسلام هستند ـ و خداوند تأییدشان کند، آنها را و همۀ ملت ما باید پشتیبانی از آنها بکنند ـ همان‏طور شما هم که جنداللّه‏ هستید، برای مصالح عمومی اسلام، مکلف هستید
که عمل بکنید و مردم را دعوت کنید. وادار کنید مردم را. تکلیف شرعی را به آنها بگویید. مسئله، مسئلۀ این نیست که خوب، من دلم می‏خواهد یک وکیل داشته باشم، دلم می‏خواهد یک وزیر داشته باشم؛ خیر، قضیه این نیست، قضیۀ سپردن یک مملکتی است به دست یک کسی که اگر ناباب از کار در آید، صدمه به اسلام می‏زند، جمهوری اسلامی را از بین می‏برد. این یک مسئلۀ حیاتی است برای شما، برای اسلام و مسلمین. آسان این را نگیرید که ما دخالت نمی‏کنیم؛ یک دسته بگویند: ما دخالت نمی‏کنیم، از باب اینکه امر سیاسی است، به ما چه! این امر سیاسی به همه مربوط است، به اسلام مربوط است، به حفظ اسلام مربوط است. ما اگر نظارت نکنیم؛ یعنی، ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس و همه چیز، اگر کنار بروند، بسپارند دست اینها و بروند مشغول کارهایشان بشوند، ممکن است یک وقت به تباهی بکشد. ما باید ناظر باشیم به امور مردم. ما باید، ملت باید ناظر باشد به اموری که در دولت می‏گذرد، اموری که ـ فرض کنید که ـ در مجلس می‏گذرد. نظارت! توجه داشته باشد به اینها. ملت باید توجه داشته باشد که اگر در مجلس این سفر ـ فرض کنید که ـ یک کسی را تعیین کردند که کارشکنی برای دولت کرده، کارشکنی برای مجلس کرده، دفعۀ دیگر تعیینش نکند. اعلام کنند: تعیین نمی‏کنیم، بلکه ان‏شاءاللّه‏، به راه بیایند.

در قضیۀ رئیس جمهور، تعیین رئیس جمهور یکی از چیزهایی است که بر همۀ مسلمانهای ایران، بر همۀ مکلّفهای ایران واجب است که در این امر دخالت داشته باشند. اگر دخالت نکنند و یک صدمه‏ای به اسلام برسد، هر یک یک ما در محکمۀ عدل الهی مسئول هستیم؛ یک یک ما. کسی بگوید: «به من چه ربطی دارد؟» این است که بگوید: اسلام به من چه ربطی دارد. مگر می‏توانی بگویی: اسلام به من چه ربطی دارد؟! تو مکلفی حفظ کنی. امانت خداست و حفظش امروز به این است که رئیس‏جمهورش یک رئیس‏جمهور صحیح باشد. و بعد، لابد اشخاصی که مطلع هستند از امور می‏گویند، شما هم شاید بشناسید خیلیهاشان را.

یک مجلس[باید]خوب باشد. و اگر وکلای شما بعضیهایشان تخلف کردند، به آنها
تنبه بدهید که آقا نکن و اگر زیادتر کردند دفعۀ دیگر تعیینشان نکنید؛ کسی دیگر را تعیین کنید. و من حالا دارم به همۀ وکلا این مطلب را می‏گویم که اگر مسیرتان را از مسیر ملت جدا بکنید و بخواهید علی حده باشید و تکلیفتان را با کسانی که مخالفت با اسلام کردند و جوانهای ما را آن طور کشتند و ابرار ما را این طور کشتند، جدا نکنید، اگر این دوره هم صحبتی نشود، دورۀ دیگر شما التماس دعا دارید.

بهشتی یک ملت بود

این تکلیف شما آقایان در وضع حاضر. البته تکلیف بزرگ هم این است که در هر جا هستید و هر کاری دارید، جدیت کنید که حتی اشتباه نکنید! آنها فکر این هستند که شما را از صحنه خارج کنند. از صحنه خارج کردن به این است که اگر یک خطایی از شما دیدند، بزرگش کنند و بزرگش کنند و به رخ مردم بکشند و مردم را از شما منحرف کنند. این جریان در کار بود که مردم را از شما جدا کند، تا کسی به شما فحش بدهد. این آقای بهشتی مسلمان، متعهد، مجتهد، این چه کرده بود که تو تاکسی می‏نشستی، می‏دیدی که دو نفر آدم به هم می‏رسند یک حرفشان فحش به اوست؟! تو اجتماعات، یک دسته‏ای مرگ برکی، «طالقانی را تو کشتی»[می‏گفتند.]خوب، شما ببینید چه ظلمی[بود]به یک همچو موجود فعالی، که مثل یک ملت بود برای این ملت ما با چه حیله‏هایی این را می‏خواستند بیرون کنند. خوب، حالا رفته است کنار، ولی اینها بدانند که با رفتن این و آن و آن و آن، خیر، مسائلشان حل نمی‏شود؛ مردم بیشتر می‏فهمند که شما چه‏کاره بودید و می‏خواستید چه بکنید.

این تکلیف آقایان است که راجع به مسائل اسلامی، که پیش می‏آید، چه وکیل بخواهید تعیین کنید و چه ـ عرض بکنم که ـ رئیس جمهور بخواهید تعیین کنید، باید در صحنه باشید؛ عذری ندارید که بروید کنار بنشینید. البته اشخاصی پیدا می‏شوند که با گفته‏های خودشان، نوشته‏های خودشان می‏خواهند شما را نگذارند وارد بشوید. آنها می‏خواهند که اشخاصی را تعیین بکنند که بعدها ما گرفتار بشویم. شماها باید وارد باشید
در مسئله و با کمال جدیت، اهمیت بدهید به این مسئله و مردم را وادار کنید. و تکلیف ملت هم این است که همین طوری که بحمداللّه‏، تا حالا در صحنه
[بوده]است و هر قضیه‏ای واقع می‏شود بحمداللّه‏، اینها هستند در صحنه[بماند.]

و من گاهی وقتی اینهارا، این اجتماعاتشان، و این تعهدشان را[که]می‏بینم، برای خودم حقارت قائل می‏شوم؛ اگر این پاسداری است که در کنار سنگر نماز شب می‏خواند و جانش را در محل خطر قرار می‏دهد، اگر این سربازی است که در جبهه جان خودش را در خطر می‏بیند و نماز شبش را می‏خواند و وصیت می‏نویسد ـ آن‏طور وصیتها ـ اگر اینها مسلمان هستند، خوب، من چه می‏گویم؟ تکلیف ملت هم این است که با تمام این چیزهایی که برای حفظ اسلام مشغول هستند، ارتش و سپاه و همۀ این قوای مسلح که در جبهه‏ها مشغول فعالیت هستند، با آن هوای گرم و آن ناگواریها، اینها[را]کمک کنند، همه پشتیبان باشند و اظهار کنند پشتیبانی خودشان را به اینها، روح بدهند به اینها.

و در قضیۀ ریاست جمهور هم همه مکلف‏اند که شرکت کنند. من تکلیف خودم را دارم ادا می‏کنم. همه مکلف‏اند، از من طلبه که اینجا نشسته‏ام تا شما علمای اعلام و تا همۀ روستاها و همه جا، مکلف هستند به اینکه در این امر حیاتی دخالت کنند، بی‏تفاوت نباشند. می‏خواهند شما را بی‏تفاوت کنند. دستهایی الآن در کار است که از حالا مشغول‏اند به اینکه نگذارند شما اصلاً وارد بشوید در صحنه، نگذارند که ملت ما وارد بشود در صحنه. باید وارد بشوید؛ چاره ندارید! اسلام است؛ حفظ اسلام است! و باید چشمشان را باز بکنند که در دام نیفتند! امریکا دامش را الآن پهن کرده است در تمام ایران؛ در دام نیفتند! گول این تبلیغاتی که این گروهها می‏کنند، تبلیغ می‏کنند، گول اینها را نخورند؛ ببینند اشخاص صحیح سالم متعهد دانا چه می‏گویند! بخواهد آن بگوید من کشاورزم و چه‏کار دارم به این کارها، آن بگوید من، شما می‏توانید بگویید من کشاورزم و امام حسین را می‏خواهند بکشند، من چه‏کار دارم؟ شما این حرف را می‏توانید بزنید؟ شما می‏توانی بگویی که من کشاورزم، من کارمندم، من تو ادارات هستم یا جاهای دیگر، قرآن را می‏خواهند از بین ببرند به من چه؟ چطور می‏توانی بگویی؟ مقدمه است این از
برای بردن این مسائل.

قدرتهای بزرگ امروز لمس کرده‏اند که سیلی از اسلام خورده‏اند. آنها از ما بیشتر ملتفت هستند که چه کرده است اسلام با آنها. اینها می‏خواهند این اسلام را کنار بگذارند. چطور کنند؟ حیله‏های مختلف؛ یکی هم اینکه شما را وادار کنند که وارد نشوید. خودشان شیطنت کنند یک کسی را تعیین کنند. آن کس که تعیین شد، بکشد ما را به طرف امریکا، ولو ده سال دیگر. همه باید توجه به این مسائل داشته باشید. مسائل سیاسی مالِ همه است؛کُلُّکُمْ راعٍ،همه باید مراعات بکنید، همه باید این ملت را توجه کنید که چه می‏کنند و باید راهنمایی کنید همه را و همه باید فعال با صفهای فشرده و فعال وارد باشید در صحنه و به خودتان هیچ یأسی راه ندهید.

اسلام بدون روحانیت مثل طب بی‏طبیب

خدا با شماست. دیگران اگر مسلسل دارند و نمی‏دانم چه دارند، فانتوم دارند و امثال اینها، شما خدا را دارید. شما همۀ اینها را از بین بردید؛ برای اینکه با خدا بودید. پشتوانۀ شما خداست. ملت چه داشت آن وقت؟ چیزی نداشت که دستش. می‏نشستند یک چیز این‏قدری درست می‏کردند. مگر این مقابل آن چیزی که آنها داشتند، یک چیزی بود؟ لکن خداوند القای رعب کرد در دل آنها که نروند سراغ آن جهازات کشنده و مقابله نکنند. این کار خدا بود که القای رعب کرد؛ همه را ترساند و تقویت کرد روحیۀ شما را، به طوری که از شهادت نترسیدید و شهادت را برای خودتان فوز عظیم دانستید. اینها همه از خداست، و الاّ همین ملتی بود که آن وقت اگر یک پاسبان می‏آمد توی تهران، توی بازار تهران امر می‏کرد، همۀ بازار تهران تسلیمش می‏شدند؛ یک وقت این‏جور بود. کی این‏طور کرد که آن کسی که از پاسبان می‏ترسید، ریخت در خیابانها و «مرگ بر شاه» گفت؟ کی این روحیه را به شما داد؟ جز خدا کسی می‏تواند سرتاسر کشور را تحت یک علم قرار بدهد؟ غیر خدا کی می‏تواند؟ شمایی که خدا را دارید، از چه می‏ترسید؟ از هیچ چیز. آنی که در بیمارستان خوابیده و مردم را دعوت به مقاومت می‏کند، دعوت به این
می‏کند که با ارتشیها کمک بکنید، این ملت که این‏طور است وضعش: بچه و زن، بزرگ و کوچک و پیرو جوانش در صحنه هستند و می‏خواهند دخالت در امور بکنند. حق هم همین است؛ باید دخالت در امور بکنند. اگر دیدند من کج می‏روم، به من بگویند: کج نرو. اگر دیدند یک کسی، دولت کج می‏خواهد برود، به او بگویند: کج نرو.

اگر شما، خصوصاً شما اهل علم را، که هدف اصلی شما هستید، اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زده‏اند. طب بی‏طبیب نمی‏تواند عمل بکند؛ طبیب می‏خواهد، متخصص می‏خواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده، همین طبقه بوده‏اند و شما الآن موظفید؛ مکلفید که اسلام را با قدرت به نسلهای آتیه تحویل بدهید، ان‏شاءاللّه‏.

و من اطمینان دارم که تا این ملت توجه به خدا دارد، هیچ قدرتی نمی‏تواند به این آسیب برساند. افراد را ممکن است، خوب، بکشند؛ یک روز هم مرا بکشند، اشکالی ندارد، اما ملت سرجای خودش هست. اینها اشتباه می‏کنند. یک اشتباه غلطی است که خیال می‏کنند که این را بکشند، چند نفر وکیل[را]بکشند، چند نفر وکیل را کشتند. امروز مجلس بوده، وکلای دیگر هم می‏آیند، جایش می‏نشینند. باز هم ملت ما قائم به شخص نیست؛ یعنی، این یک قدرت الهی است که در این ملت پرتو افکنده که اشخاص مطرح نیستند. ملت الآن همه با هم در صحنه‏اند و هرکس از آنها شهید بشود، یک نفر دیگر به جای او نشانده می‏شود. خداوند ان‏شاءاللّه‏، همۀ شما را و همۀ ما را و همۀ ملت را و همۀ روحانیت را به راه مستقیم برساند و به لقای خودش مشرف کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه‏ و برکاته

1 ـ واقعۀ 7 تیر و شهادت آقای بهشتی و یارانش. 
2 ـ بحارالانوار، ج 27، ص 324، ح 4. 
3 ـ «همۀ شما شبان سرپرست و همه مسئول هستید». بحارالانوار، ج 72، ص 38.