صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان تشریح نقش و وظایف نیروهای نظامی ـ انتظامی ـ محکومیت چماق‏داری به هر شکلی ـ کمال بزرگ انسانی؛ حق‏خواهی برای حق
  • محل تهران، جماران
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع تشریح نقش و وظایف نیروهای نظامی ـ انتظامی ـ محکومیت چماق‏داری به هر شکلی ـ کمال بزرگ انسانی؛ حق‏خواهی برای حق
  • حضار حضار: اقشار مختلف مردم ـ نمایندگان و مسئولان سیاسی عقیدتی شهربانیهای سراسر کشور ـ نمایندگان کلانتریهای تهران و پرسنل شهربانی و پلیس تهران

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

سخنی با نیروهای انتظامی

من امروز یک کلمه با شما آقایان و عزیزان که از قرار مذکور از اطراف کشور آمده‏اید و رؤسای کلانتری و رئیس شهربانی، یک کلمه عرض می‏کنم. و بعد برای مسائلی که باید همه در آن شرکت داشته باشند بعض مطالب عرض می‏کنم.

شما می‏دانید که وضع شما و تمام عزیزانی که در سرتاسر کشور برای نظم شهرها مشغول فعالیت هستند با زمان طاغوت فرق دارد. آن روز ملت به شهربانی نظر دیگر داشت؛ و امروز ملت نظر مساعد، نظر برادری، نظر دوستی و پشتیبانی از شما می‏کند. شما امروز قوای انتظامیِ مملکت اسلامی هستید؛ و رهبر همۀ شما و همۀ ما وجود مبارک بقیة‏اللّه‏ است. باید ماها و شماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را ـ که رضایت خداست ـ به دست بیاوریم. شما در سرتاسر کشور با تعهد باید از داخل، شهرها را حفظ کنید. امروز با شما ملت هم موافق هستند و پشتیبان شما هستند. و شما با پشتیبانی ملت می‏توانید که این شرارت‏هایی که گاهی در سطح شهرها می‏شود جلویش را بگیرید با نصیحت، و الاّ با قدرت. کسانی که بخواهند اخلال کنند در هر امری از امور ـ چه در سخنرانیهایی که از طرف شخصیتها می‏شود و چه در اجتماعات مطابق قانونی که با اجازۀ وزیر کشور اجتماعات حاصل می‏شود ـ باید شماها مواظب باشید، و سپاه پاسداران هم
که در شهرها هستند با شما هماهنگ باشند برای جلوگیری از اینکه در این اجتماعات یک دسته اشرار وارد نشوند و بخواهند درگیری ایجاد کنند؛ و همین‏طور در خیابانها یک دسته‏ای از اشرار بخواهند درگیری ایجاد کنند و ناراحتی برای مردم. به حسب قاعده و قانون، شما وظیفه دارید و سپاه پاسدارها هم که در شهرها هستند وظیفه دارند که با شما کمک کنند، و مردم هم از شما پشتیبانی کنند که این‏طور شرارتها و این‏طور درگیریهایی که موجب تشتت قوا می‏شود، موجب ضعف قوا می‏شود، و با یک برنامه‏ای مشغول هستند برای شرارت، انجام نگیرد. با قدرت، قوه و با پشتیبانی همۀ مردم از این‏طور امور باید جلوگیری بشود تا در یک سطح آرامی مردم مشغول به کارهایشان باشند. و بعضی از این اشرار که مشغول ترور هستند یا مشغول انفجار بعضی جاها هستند باید اطلاعات حاصل بشود و پیگیری بشود، و اینها معرفی بشوند به دادگاهها، و دادگاهها آنها را مجازات کند به آن مجازاتی که اسلام برای آنها تعیین کرده است. و آن مجازات سختی است.

وحدت نیروهای مُسلّح در حفظ جمهوری اسلامی

برادران من! شما امروز برادر هستید با اهالی مملکت. و کشور شما در معرض این است که کفار و اشرار بخواهند که این جمهوری اسلامی را به هم بزنند با اینکه ـ ان شاء اللّه‏ ـ نمی‏توانند. لکن باید شماها در داخل شهرها و ژاندارمری، در بین شهرها و ارتش، در سراسر مرزها با کمال توجه مراقب باشند؛ مراقب اشرار داخلی، و مراقب اشرار خارجی. کشور مال همۀ شماها هست. امروز روزی نیست که هر طایفه‏ای مثلاً شهربانی، برای خودش مستقلاً در مقابل ژاندارمری بایستد؛ ژاندارمری در مقابل شهربانی؛ ارتش در مقابل هر دو؛ و هر دو در مقابل اینها؛ و پاسداران و سایر قشرهای مسلح در برابر اینها. امروز روزی است که یک مقصد در کار است. و این مقصد همۀ شماست. یک مطلوب در کار است. و آن مطلوب همۀ شماها هست. و او حفظ جمهوری اسلامی که حفظ اسلام است و حفظ کشور اسلامی. در یک همچو موقعیتی مقابلۀ بعض گروهها، با بعض
گروهها خصوصاً گروههای مسلّح ـ نظامی و انتظامی ـ موجب فساد بزرگ می‏شود، و موجب این می‏شود که خدای نخواسته انسجام از بین رود، و با رفتن انسجام حتماً آسیب خواهد واقع شد. شما همه موظفید که با هم و با سایر قوای مسلّح همدم باشید، هم‏نفس باشید. خصوصاً در این موقع استثنایی که همۀ ماها و همۀ شماها و همۀ افراد کشور موظف‏اند که با هماهنگی جلو اجانب را و آنهایی که می‏خواهند باز آن مسائل سابق را پیش بیاورند و کشور ما را برسانند و به آن حال اول خدای نخواسته و همه چیز ما را از بین ببرند.

بیمۀ کشور در سایۀ اتّحاد همۀ قوا

و شما باید بدانید که اگر خدای نخواسته این جمهوری اسلامی شکست خورد، شکست برای همۀ مسلمین در همۀ اعصار است. اگر امروز جمهوری اسلامی مقاصد خودش را پیش برد و دست قدرتهای بزرگ را از کشور خودش تا ابد قطع کرد و این تفاله‏هایی که مانده است از رژیم سابق آنها را به قبرستان فرستاد و جمهوری اسلامی را آن‏طوری که خدای تبارک و تعالی امر و مقرر فرموده است مستقر کرد، این معنا موجب این می‏شود که کشورهای اسلامی و خصوصاً کشور شما بیمه بشود و هیچ کسی نتواند آسیب برساند. و این امر در سایۀ اتحاد همۀ قواست. همۀ قوای مسلّح باید باهم متحد باشند. نباید هر قوه‏ای گمان کند که من خودم علی‏حدّه هستم امروز همۀ ما در این موقع استثنایی باید یک گروه را به حسب واقع تشکیل بدهیم. و آن گروه ضربت[است]در مقابل ابرقدرتها.

و من امیدوارم که شماها موفق باشید به اینکه هر مقداریتان که در داخل شهرها هست، در داخل شهرها نظام را و انتظام را به طور کامل ایجاد کنید. با قدرت کامل جلوگیری کنید از نابسامانیها و از شرارتها. و هر کدام شما که در جبهه‏ها هستند، که در این موقع استثنایی باید هم، همۀ قوا در جبهه‏ها باشد، آن مقداری که می‏شود باشند، آنها هم در آن‏جا هماهنگ باشند تا اینکه ـ ان شاء اللّه‏ ـ به پیروزی برسیم؛ به پیروزی نهایی که سعادت همۀ
ملت است در دنیا و در آخرت. و آن چیزی که من برای همۀ قوای مسلّحه باید عرض کنم همین معناست، منتها نسبت به همه است. ما نباید در مرزها که مشغول هستیم و دوستان ما، عزیزان ما در آنجا دارند فداکاری می‏کنند این مسئله اصلش طرح بشود که من سپاهی هستم، و آن ژاندارمری هست، و آن ارتشی هست، و آن پاسبان هست. طرح این مسئله اصلاً در یک همچو موقع استثنایی یک طرح باطل است. و از قراری که من شنیده‏ام، از همین ستون پنجم اشخاصی هستند که وارد می‏شوند در مرزها و در بین افرادی که در آنجا هستند، گروههایی که در آنجا هستند، هر طایفه‏ای را از طایفه دیگر می‏خواهند جدا کنند. سپاه پاسداران را می‏خواهند از سایر قوا جدا کنند، در بین آنها می‏روند یک حرفهایی می‏زنند از ارتش. و ارتش را می‏خواهند از اینها جدا کنند، در بین ارتش می‏روند یک صحبتهایی می‏کنند به ضد سپاه پاسداران. در صورتی که سپاه پاسداران و ارتش و ژاندارمری و شهربانی همه باهم هستند. و باید اعتنا نکنند به این دسیسه‏هایی که مشغول هستند برای به هم زدن اوضاع. اگر امروز در مرزهایی که عزیزان ما مشغول فداکاری
[هستند]یک همچو مسائلی در آنجا طرح بشود، که مثلاً پاسدارها چه می‏کنند و این مخالف با نظم ارتش است و به اینها بگویند ارتش چه خیالی دارد، و اینها را بخواهند مقابل هم قرار بدهند، بدانید که این ضربه‏ای است که اجانب به ما می‏خواهند بزنند با دستهایی که در داخل دارند و دستهایی که در خارج دارند.

جوانهای عزیز ما که مشغول فداکاری هستید و همه متعهد و فداکار برای اسلام هستید، بدانید که کلمۀ افتراق بین شماها، بین قوای مسلّحه و مقابل قرار دادن این قوّه با آن قوّه، این همان طرح شیطانی قدرتهای بزرگ است که در داخل به دست اشخاص فاسد ـ که مع الأسف نفوذ دارند در بسیاری از جاها ـ دارد انجام می‏گیرد. و این طرح اگر انجام بگیرد، نه شما خدای نخواسته باقی خواهید ماند و نه پاسدار و نه کشور. توجه بکنید به اینکه اعتنا نکنید به این مسائل.

عدم دخالت قوای مسلّح در امور سیاسی

از اموری که من برای همۀ قوای مسلّح لازم می‏دانم؛ عدم دخالت در امور سیاسی
است. شماها یک مردم صحیح، یک مردم صادق و صافدل هستید؛ و بعضی از سیاسیّونی که نفوذ پیدا کردند از طرف اجانب در بعضی از جاها یک مردم شیطانی هستند و می‏خواهند با همان مسائل شما را وارد کنند و در سیاستهای شیطانی، و افتراق بین شما بیندازند. شما خودتان را از این امور کنار بکشید، و ابداً گروه گرایی نکنید. شما همه لشکر امام زمان هستید و همه گروه واحد، و این گروه واحد جُنْد خدا
[است و]لشکر امام زمان. ابداً اعتنا به مسائلی که طرح می‏شود در آنجا نکنید. چنانچه شماها همه باهم متحد بشوید و هماهنگ، و همۀ قوا باهم هماهنگ بشود و همین طور اسلحه‏ها در اختیار همۀ قواها قرار داده بشود و همه[کنار]هم جنگ بکنید، در ارتش و سایر قوا اختلاف نباشد، پیروزی شما نزدیک است.

محکومیت چماق داری به هر شکلی

و یک کلمه هم با کسانی که قلم دستشان است و بیان در اختیارشان. و آن این است که شما همه و همۀ ملت می‏دانندکه همۀ ما باید کوشش کنیم در اینکه وحدت ایجاد کنیم؛ در اینکه هماهنگی بین جناحها و گروهها ایجاد کنیم. من باید عرض کنم که بعض از زبانها از چماق بدتر است! چماق کشی و چماق بازی از بدترین چیزهایی است که درآخر سلطنت محمدرضا درست شد. از باب اینکه ضعیف شده بود، می‏خواست با چماق خودش را تقویت کند. و بعد از انقلاب و در بین انقلاب باز همین چماقها، حتی در حوزه علمیۀ قم هم به کار رفت و[در]خیابانها[ریختند]شیشه‏هارا شکستند، و خیال کردند با چماق می‏شود یک چیزی پیدا کرد.

و حالا هم همین مسئله هست: لکن آن چماق زبان و چماق قلم بالاترین چماقهاست که فسادش صدها برابر چماقهای دیگر است. آنهایی که می‏خواهند صحبت بکنند، و خصوصاً در این چند روز زیاد هم هستند، باید توجه بکنند به اینکه قبل از اینکه می‏خواهند صحبت بکنند، بنشینند و با خودشان فکر بکنند ببینند که این زبان چماق است و می‏خواهد به سر یک دسته دیگر کوبیده بشود، یا اینکه این زبان زبان رحمت است و
برای وحدت؟ چنانچه مالک نفس خودشان هستند ـ این امر مهم که مالکیت شخص بر نفس خودش است، حضرت موسی ـ سلام اللّه‏ علیه ـ یک همچو ادعایی کرد، و او بحق بود، که به خدای تبارک و تعالی عرض کرد که من مالک هیچ کس نیستم الاّ مالک خودم و برادرم
[1]ـ این یک ادعای بزرگی است که شایستۀ پیغمبران است. ماها مالک خودمان نیستیم. مالک برادرهایمان هم نیستیم. مالک فرزندانمان هم نیستیم. مالک دوستانمان هم نیستیم. عمده مالکیتِ خودش است بر خودش. انسان وقتی می‏خواهد صحبت بکند[باید]زبان مملوک او باشد و او سلطنت بر زبان خودش داشته باشد؛ نه اینکه شیطان بر نفس او و بر زبان او تسلط پیدا کند، و حرفها و چماقها و اسلحه‏هایی باشد که از اسلحۀ صدام برنده‏تر است.

کمال بزرگ؛ حق خواهی برای حق

باید اشخاصی که می‏خواهند صحبت کنند ببینند که آیا حق را می‏خواهند برای حق؟ بزرگتر چیزی که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد این است که حق را برای حق بخواهد. از حق خوشش بیاید برای اینکه حق است. و از باطل متنفر باشد برای اینکه باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد، این مالکیت را داشته باشد بر نفس خودش که آن حق را تعریف کند. و اگر باطل از فرزندش یا دوستانش وجود پیدا کرد، این مالکیت را داشته باشد که از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر کند. کسانی که حق را برای حق خواهند اندک‏اند، بسیار اندک. کسانی که باطل را برای باطل بودنش بُغض بر آن دارند و تنفر از آن دارند اندک‏اند، و بسیار اندک. انسان خودش هم نمی‏تواند بفهمد که چه‏کاره است. انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیبهای خودش را بتواند بفهمد. انسان نمی‏تواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی
می‏کند ببیند دشمنها چه می‏گویند؛ و تفکر کند که عیبها را دشمنها می‏فهمند. دوستها هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای اینکه حق را برای حق نمی‏خواهند و باطل را برای اینکه باطل است دشمن ندارند، به ما می‏آیند و به شما می‏آیند و می‏گویند که چه‏قدر خوب صحبت کردی و چه مقالۀ خوبی نوشتی؛ چه مقالۀ کوبنده‏ای بود این؛ چه‏طور حریف خودت را منزوی کردی؛ چه‏طور حرفهای حریف خودت را ولو هم صحیح بود، باطل کردی! دوستان انسان، دشمنان واقعی انسان‏اند. و دشمنان انسان، دوستان واقعی انسان‏اند. انسان باید از کسانی که بر او خرده می‏گیرند از آنها یاد بگیرد. کسانی که از او تعریف می‏کنند بداند که این زبان؛ زبان تعریف؛ خصوصاً در یک اموری که جای انتقاد است تعریف می‏کنند، این همان زبان شیطانی است و آن هم تأییدش تأیید شیطانی است. گویندگان ما، نویسندگان ما، کسانی که در این موقع می‏خواهند صحبت بکنند، توجه داشته باشند که آیا مالک خودشان هستند؟ می‏توانند ادعایی را که حضرت موسی، پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند، که
إنّی لا أَمْلِکُ الاّ نَفسِی وَ أَخی.[2]برادر او هم یک برادری بود که پیغمبر بود. و چون پیغمبر بود، کلام حضرت موسی برای او کلامی بود که اجرا می‏شد. اما کسی که به این مقام نرسیده است باید بگوید: إنّی لا أملک نفسی و لا أخی.[3]نه بگوید:إنّی لا أملک إلاّ نفسی و أخی.

برادرهای ما توجه داشته باشید، در گفتار شما، در نوشته‏های شما، اگر خدای نخواسته یک تفرقه‏ای ایجاد بشود، یک سرکوبی بخواهید از دشمنان، به خیال خودتان، از رقیبهای خودتان بکنید، و این موجب بشود که دلسردی برای ارتش حاصل بشود، دلسردی برای سپاه پاسداران، دلسردی برای پاسبانان و شهربانی حاصل بشود، و یک قتلهایی واقع بشود به واسطۀ همین دلسردی، شماها شریک هستید در آن قتل، راضی هستید به آن قتل. در روایات هست که اگر کسی در مشرق کشته بشود و مظلوم کشته بشود
و یکی در مغرب به او راضی باشد، این هم شریک قتل اوست.
[4]توجه کنید که قلمهای شما شریک خنجرهایی که از پشت به ما می‏زنند نباشد.

توجه کنید که زبانهای شما، قلمهای شما چماق نباشد، و با همان قلم بنویسید که چماق بد است! توجه کنید که قلمهای شما و زبانهای شما مسلسل نباشد و به سینه‏این جوانهای ما وارد بشود، و آن‏وقت بگویید که به ما حمله شده است! شما هم حمله کردید. فقط صدام نیست، شما هم شریک خواهید بود. قبل از اینکه به نطقها بروید و قبل از اینکه مقاله‏ها بخواهید بنویسید و قبل از اینکه تیترها را بخواهید درشت بنویسید، با خودتان خلوت کنید و ببینید که برای چه این کار را می‏کنید؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را برای حق می‏خواهید، یا حق را از رقبای خودتان نمی‏پذیرید؟ باطل را برای باطل از آن متنفر هستید؟ یا باطل را از دوستان خودتان می‏پذیرید؟ شما خودتان را امتحان کنید. انسان یک موجود عجیب و غریبی است که تا آخر عمر خودش نمی‏تواند خودش را بشناسد. انسان آن آخر عمر هم اگر بخواهد کشته بشود، به یک طور طاغوتی دلش می‏خواهد کشته بشود! بعضی از این کفار که در صدر اسلام بودند وقتی می‏خواسته‏اند سرش را ببرند، می‏گفته است به او، از قراری که تاریخ می‏گوید؟ که گردن من را بلند ببر که جزء سر باشد، برای اینکه می‏خواهم سر من بالای نیزه که می‏رود از سایر سرها بلندتر باشد! این مرض را انسان تا آخر عمرش دارد. شما گمان نکنید که تصفیه شدن و انسان شدن یک امری است آسان. اگر آن‏طوری که شیخ[5]ما می‏فرمود که محال است، محال است، و اگر به آن شدت هم نباشد؟ مشکل است؛ و از بزرگترین مشکلهاست برای انسان.

چه بسا انسان خیال می‏کند که دارد کار خوب می‏کند، و کار بد می‏کند، برای اینکه آن خصیصه‏ای که در او هست حجاب است از اینکه بتواند تشخیص بدهد خوب را از بد. یک قضیه واقع می‏شود؛ این یک قضیه را وقتی که انسان در گفتارها و نوشته‏ها و روزنامه‏ها ملاحظه می‏کند، همین یک امر را یک دسته‏ای می‏کوبند، و یک دسته‏ای

ترویج می‏کنند! یک مسئله در کشور واقع می‏شود؛ این یک مسئله را یک جمعیتی تأیید می‏کنند و توصیف می‏کنند و قلمها به کار می‏افتد که این کار خوبی است؛ و یک دستۀ دیگر مقابل آنها می‏ایستد و این امر را محکوم می‏کنند و قلمها و گفتارها به کار می‏افتد برای محکوم کردن او، چرا؟ برای اینکه این کار به نفع فلان دسته بوده است و به ضرر فلان دسته؛ از دوستان حاصل شده است، یا از رقیبان. اگر از دوستان حاصل شده است، خوب است هر چه می‏خواهد باشد. خوبی را برای دوستی می‏خواهیم؛ نه خوبی را برای خوبی. عدالت را برای عدالت نمی‏خواهیم؛ عدالت را برای دوستان می‏خواهیم. دیگرانی که در مقابل ما ایستاده‏اند و ما آنها را رقیب حساب می‏کنیم. هر چه کار خوب از آنها صادر بشود بد نمایش می‏دهیم. قلمها به کار می‏افتد و انتقادها پیش می‏آید. وقتی همین کار از دوستان ما پیدا می‏شود، هر چه می‏خواهد باشد، قلمهایتان به کار می‏افتد و از او تأیید می‏کنید. پس عدل را برای عدل نمی‏خواهید. حق را برای حق نمی‏خواهید. حق را اگر کسی برای حق بخواهد، چنانچه حق بر ضد خودش هم هست آن را باید بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار کند. و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد باید مبغوض او باشد و اقرار کند. آیا اینهایی که بنا دارند صحبت بکنند، حق را برای حق می‏خواهند و باطل را برای باطل نمی‏خواهند؟ یا حق را برای خودشان می‏خواهند؛ و باطل هم اگر از خودشان یا دوستان خودشان صادر بشود حق جلوه می‏دهند؟ و حق چنانچه از رقبای خیالی خودشان حاصل بشود، باطل جلوه می‏دهند. انسان نمی‏تواند به این زودی از شرّ خودش ـ که از شرّ شیطان بالاتر است ـ فارغ بشود. لکن می‏تواند قلم خودش را کنار بگذارد؛ می‏تواند زبان خودش را کنار بگذارد؛ می‏تواند قبل از اینکه می‏خواهد صحبت بکند، ببیند که روی چه مبادی صحبت می‏کند، چه مبادی او را وادار کرده است به اینکه صحبت بکند. این مسئله‏ای است که عمومی است، در همه جاست؛ هر کاری صادر بشود از خودم این خوب است! میزان من هستم هر کاری از من صادر بشود، چون میزان من هستم خوب است! و هر کاری از رقیب من حاصل بشود بد است، برای اینکه رقیب من است! هر چه هم خوب باشد کار خوبِ رقیب، بد است؛ و کار بد من
خوب! این یک مسئله و یک بیماری است در انسان که معالجۀ او را با زحمت می‏شود کرد. و باید انسان پیش اشخاصی که می‏توانند معالجه کنند خودش را معالجه کند. پیش اطبای روح برود و خودش را معالجه کند. قبل از اینکه دست به قلم بزند و قبل از اینکه زبان باز کند، توجه به حال خودش بکند، و توجه به مسائل سیاسی، اجتماعی، اموری که الآن ما مبتلا به آن هستیم، ببیند که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجی ایجاد می‏کند؟ چماق ایجاد می‏کند، یا آرامش ایجاد می‏کند؟ ببیند که این روزنامه و این قلم، آرامش در این کشور که الآن لازم است ایجاد می‏کند، یا تشنج ایجاد می‏کند؟ چنانچه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق است. و اگر آرامش در مردم ایجاد کرد، این رحمت است و این مشکور است پیش خدای تبارک و تعالی.

ایجاد اختلاف و نفاق در کشور؛ بزرگترین معصیت

خدا را در نظر بگیرید ایگویندگان، ای نویسندگان، ای کارکنان مملکت، ای کارمندان اداری و غیر اداری، و کشاورز و همه! خدا را در نظر بگیرید، خدا حاضر است همه جا. زبان شما در محضر خداست. چشم شما در محضر خداست. همۀ قوای شما در محضر خداست. در محضر خدا خدا را معصیت نکنید. امروز در کشور ما؛ بزرگتر معصیت؛ ایجاد اختلاف است؛ ایجاد نفاق است. بزرگترین رحمت برای ما و تکلیف برای ما ایجاد آرامش است و ایجاد رفاه است.

گویندگان ما، نویسندگان ما هرچند هم بسیار خوب باشند و بسیار متعهد باشند، لکن گمان نکنند که از آن شرور باطنی پاک شدند؛ از آن شیطان باطن پاک شدند. توجه کنند که شیطان باطنی انسان تا آخر هم همراه انسان هست. گاهی این شیطان کاری می‏کند که انسان خودش را به هلاکت برساند که رفیقش را به هلاکت برساند. شما این قصه را شنیده‏اید که یک نفر بنده‏ای داشت و به او بسیار محبت کرد و بسیار تربیت کرد بعد گفت به او: من در مقابل این‏همه محبت که به تو دارم فقط یک خواهش از تو دارم، آن این است که بیا بالای پشت بام این همسایۀ من که رقیب من است سرِ من را بِبُر! انسان یک
همچو موجودی است که حاضر است سرش را بِبُرد که رقیبش از بین برود. اصطلاح دیرینۀ ما این است که «خرِدیزه»، که یک قسم از خرهای فضول است، خودش را به چاه می‏اندازد که به صاحبش ضرر بزند! انسان یک همچو موجودی است. انسان یک همچو موجود پیچیده‏ای است. یک همچو موجودی است که انبیا نتوانسته‏اند این انسان را انسان کنند، الاّ بعض اشخاص. در هر جایی که انبیا بودند، یک عدۀ معدودی، بسیار معدود، به تربیت انبیا آن تربیت والا را که باید حق انسان باشد قبول کردند و تربیت شدند، و الاّ نتوانستند آنکه می‏خواستند انجام بدهند. لکن می‏توانیم ما کمتر بکنیم این شیطنت‏ها را، می‏توانیم. این طور نیست که ما مجبور باشیم، و معاقب نباشیم از باب اینکه مجبور هستیم. نه، ما مختاریم. با اختیار خودمان فساد ایجاد می‏کنیم. با اختیار خودمان قلمهایمان را به کار می‏اندازیم برای اینکه دیگران را بی‏آبرو کنیم. قلمهای خودمان را و زبانهای خودمان را به کار می‏اندازیم برای اینکه حریفها را از میدان بیرون کنیم. اینها همه مکایدی
[6]است که در خود انسان هست. انسان خیال می‏کند کار خوب می‏کند؛ و حال آنکه کار بد دارد می‏کند. خیال می‏کند برای خداست؛ و حال آنکه برای شیطان است.

ان شاء اللّه‏ خداوند تبارک و تعالی به همۀ ملتهای اسلامی توفیق بدهد و آنها را تأیید کند برای اینکه از شرّ اجانب و از شرّ شیاطین و خصوصاً شیطان خودشان، نجات پیدا کنند. و خداوند تعالی کشورما را از شرّ شیاطین و اجانب و از شرّ قلمها و قدمها و زبانها نگه دارد.

و السلام علیکم و رحمة اللّه‏ و برکاته

1 - سوره مائده، آیۀ 25: «قَالَ رَبِّ إِنِّی لاَ أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفـاسِقِینَ» موسی گفت: خدایا، من جز برخود و برادر خود، مالک نیستم، تو میان ما و این قوم فاسق جدایی انداز. 
2 - «همانا من جز برخود و برادر خود مالک نیستم».
3 - همانا من نه برخود مالکم و نه بر برادرم. 
4 - بحار الأنوار، ج68، ص239.
5 - آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزۀ علمیه قم. 
6 - فریب‏ها، نیرنگ‏ها.