صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان اهمیت تعلیم و تربیت و مقدّم بودن امر تربیت بر تعلیم
- محل تهران، جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع اهمیت تعلیم و تربیت و مقدّم بودن امر تربیت بر تعلیم
-
حضار
حضار: گروهی از دانشجویان مراکز تربیت معلم شیراز، اصفهان، اراک و یزد
بسماللّه الرحمن الرحیم
آقایانی که از بلاد مختلفه آمدهاند و دانشجویان تربیت معلّم هستند، لازم است که راجع به معلّم و تربیت معلّم، یک چند جمله عرض کنم. عالَم، مدرسه است و معلّمین این مدرسه، انبیا و اولیا هستند. و مربی این معلّمین، خدای تبارک و تعالی است. خدای تبارک و تعالی، تعلیم و تربیت کرده است انبیا را. و ارسال کرده آنها را برای تربیت و تعلیم کافۀ ناس. انبیای بزرگ اولوالعزم مبعوثاند بر تمام بشر و سمت معلّمی و مربی دارند نسبت به تمام بشر، و معلّم آنها و مربی آنها حق تعالی است. و آنها هم بعد از اینکه به تعلیمات الهی تعلیم شدند و تربیت پیدا کردند مأمورند که بشر را تربیت کنند و تعلیم.
راجع به رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در قرآن کریم است که:هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُْمِیّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیْاتِهِ وَ یُزَکّیهمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة[1]انگیزۀ بعث را در این آیه شریفه ذکر میفرماید که: خدای تبارک و تعالی است که در بین این امیین و بیسوادها و کسانی که تربیت و تعلیم الهی نداشتهاند رسول فرستاده است، تا اینکه آیات خدا را بر آنها قرائت کند، و آنها را با قرائت آیات قرآن و تربیتهایی که خود او شده است در تعلیمات الهی، آنها را به مردم عرضه کند و تزکیه کند آنها را و تعلیم کند بر آنها کتاب و حکمت را. در این آیه نکات زیادی هست راجع به اهمیت تربیت معلم و اهمیت تعلیم و
تعلم. با تعبیرهُوَ الَّذی، اوست که این کار را کرده است. کانّه یک مطلب بااهمیتی است که میفرماید:هُوَ الَّذی بَعَثَاین است که فرستاده است بین مردم. و همۀ عالم امی هستند. حتی آنهایی که به حسب ظاهر درسهایی خواندهاند. و به حسب ظاهر صنایعی را میدانند. و مسائلی را اطلاع بر آن دارند. لکن همۀ آنها نسبت به آن تربیتی که از جانب خدا به وسیلۀ انبیا به آنها میشود همه امی هستند. همه در ضلال مبین هستند.
تنها راه تربیت و تعلیم راهی است که از ناحیۀ وحی و مربی همۀ عالم ربالعالمین، تنها راه آن راهی است که از ناحیۀ حق تعالی ارائه میشود. و آن تهذیبی است که با تربیت الهی به وسیلۀ انبیا مردم آن تربیت را میشوند. و آن علمی است که به وسیلۀ انبیا بر بشر عرضه میشود. و آن علمی است که انسان را به کمال مطلوب خودش میرساند. همان که در آیۀ دیگر میفرماید که:اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ الَّذینِ کَفَرُوا اَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ.[2]دو گروهاند. مردم: یک گروه مؤمن هستند که تحت تربیت انبیا واقع شدهاند. به واسطۀ تربیت انبیا از همۀ ظلمتها و از همۀ گرفتاریها و از همۀ تاریکیها خارج شدند آنها. به واسطۀ تعلیمات انبیا وارد شدند در نور، در کمال مطلق. این آیه؛ میزان مؤمن را و معیار ایمان را بیان میفرماید، و مدّعیان ایمان را از مؤمنین جدا میفرماید. مؤمنین آنها هستند که به واسطۀ تربیت حق تعالی و به واسطۀ تربیت انبیایی که مرّبا[3]هستند به تربیت الهی، از همۀ ظلمتها، از همۀ نقیصهها، از همه چیزی که انسان را از راه باز میدارد، اینها را خارج میکنند از همۀ ظلمتها به نور. میزان مؤمن این میزان است. هر کس از همۀ ظلمتها به واسطۀ تعلیم انبیا خارج شده است و به نور مطلق رسیده است این مؤمن است. مدّعیان ایمان زیادند، لکن مؤمنین اَندکاند. آنهایی که در مقابل مؤمنین هستندوَالَّذینَ کَفَرواآنهایی که کافر هستند، آنها اولیایشان خدا
نیست و طاغوت است و طاغوت، کفار را از نور خارج میکند و به همۀ ظلمتها واصل میکند. معیار مؤمن و غیر مؤمن به حسب این آیۀ شریفه این است. مؤمن حقیقی آن طور تبعیت از انبیا کرده است، و آن طور در تحت تربیت انبیا واقع شده است که از همۀ ظلمتها و از همۀ نقصها بیرون آمده است و به نور رسیده است. و مربّیِ او و ولیِّ او هم خدای تبارک و تعالی است، و مربیانِ به واسطه هم انبیا هستند؛ یعنی اینها تربیت شدههای خدا هستند و آمدهاند که ماها را، همۀ بشر را تربیت کنند. و اگر ما در تحت تربیت آنها واقع بشویم، از آن علومی که آنها برای بشر آوردهاند ما استفاده کنیم و از آن تعلیماتی که کردهاند ما بهرهبرداریم؛ ما در صراط مستقیم واقع میشویم و هدایت به نور میشویم، هدایت به خدای تبارک و تعالی میشویم که آن نور مطلق است.
مسئله تربیت بالاتر از تعلیم است. در آن آیۀ شریفه هم تلاوت آیات قرآن را؛ یعنی رساندن آن تعلیماتی که در راه تربیت و تعلیم است، بعد از اینکه این را میفرماید، بعدوَیُزَکّیهِمْرا میفرماید. از این ممکن است استفاده بشود که مسئلۀ تزکیه و مسئلۀ تزکیۀ نفس اهمیتش بیشتر از مسئله تعلیم کتاب و حکمت است، مقدمه از برای این است که کتاب و حکمت در نفس انسان واقع بشود. اگر تزکیه بشود انسان، تربیت بشود و به تربیتهایی که انبیا ـ علیهم السلام ـ برای بشر هدیه آوردند، بعد از تزکیه کتاب و حکمت هم در او به معنای حقیقی خودش، در نفس انسان نقش میبندد و انسان به کمال مطلوب میرسد. و لهذا بعد از یک آیۀ دیگر میفرماید که:مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْریةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً[4]میخواهد بفرماید که علم تنها فایده ندارد. علمی که تربیت در او نباشد، تزکیه در او نباشد، این علم فایده ندارد. همان طوری که اگر الاغ و حمار، چنانچه الاغ به بار او کتاب باشد، هر کتابی باشد، کتاب توحید باشد، کتاب فقه باشد، کتاب انسانشناسی باشد،
هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد، چطور فایده ندارد و آن حمار از او استفاده نمیکند؛ آنهایی هم که انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض کنید، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لکن تربیت و تزکیه نشده باشند، آنها هم آن علومشان برای آنها فایده ندارد، بلکه بسیاری از اوقات مضرّ است. بسیاری از اوقات هست که آن کسی که عالم است، آن کسی که همه چیز را میداند لکن تزکیه نشده است، تصفیه نشده است، تربیت الهی نشده است، آن علمش وسیله است از برای اینکه بشر را به تباهی بکشد. چه بسا عالمانی که برای بشر تباهی هدیه میآوردند. آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصانی که برای بشر هلاکت ایجاد میکنند، تباهی ایجاد میکنند. آنها از مردم عامی بدتر هستند. ضررشان بیشتر است. همان است که قرآن فرمود که:کَمَثَلِ الْحِمارِ[5]و از آن هم بالاتر اینکه موجب صدمه به دیگران میشود. شما که برای تربیت معلم قیام کردید، و هر کس که برای تربیت معلم قیام کرده است باید بداند که اولاً شغل، شغلی الهی است. خدای تبارک و تعالی مربّی معلّمین است که انبیا باشند. اولاً شغل، شغلی الهی است و ثانیاً تربیت و تزکیه، مقدّم بر تعلیم است. مدرسههای ما، دانشسراهای ما، دانشگاههای ما و همۀ مدارس علوم ـ چه علوم اسلامی یا غیر اسلامی باشد ـ اینها اگر در آنها تربیت باشد، تزکیه باشد، آنها میتوانند خدمتها بکنند و برای بشر سعادت را به هدیه بیاورند. و همۀ سعادتهای بشر از علم و ایمان و تزکیه است:اِنَّ الاِنْسانَ لَفی خُسْرْ[6]انسان، اصلش این حیوانی که به اسم انسان خوانده میشود، در خسارت و زیان است مگر یک طایفه. آنهایی که ایمان آوردند به خدای تبارک و تعالی و آنچه که او فرموده است، و اعمال صالحه بجا آوردند، و از آثارش هم این است کهتَواصَوْا بِالْحَقِّ[7]توصیه به حق و توصیه به صبر میکنند. والاّ اگر از این استثنایاِلاَّ الَّذینَ آمَنُواخارج شد،لَفی
خُسْراست، در خسران است، در زیان است. کوشش کنید که تربیت بشوید و تزکیه بشوید قبل از اینکه تعلیم و تعلم باشد. کوشش کنید که همدوش با درس خواندن و تعلیم، تربیت باشد که او مقدّم است به حسب رتبه بر تعلیم و بر تلاوت آیات و بر تعلیم کتاب و حکمت. تربیت معلّم باید بکنید؛ یعنی معلّمینی تربیت بشوند که این معلمین علاوه بر اینکه آگاهی بر همۀ علومی که مورد احتیاج انسان است و مورد احتیاج بشر، چه در دنیا و چه در آخرت هست، علاوه بر این و مقدم بر این، تزکیه در کار باشد، تصفیۀ نفس در کار باشد، والاّ تربیتهای شما و تعلیمهای شما بدون تزکیه و بدون اینکه تصفیه نفس بشود، برای بشر اگر ضرر نیاورد، نفع نخواهد آورد بلکه ضرر دارد. تمام این ضررهایی که بشر میبیند، تمام این خسرانهایی که بشر در این سیّاره میبیند، از دست همین عالِمهایی هستند که تخصص را دارند، لکن تربیت را ندارند ما اگر تزکیه داشتیم و تربیت اسلامی شده بودیم و خدای تبارک و تعالی ولیّ ما بود، و ولیّ ما طاغوت نبود، این نقصهایی که در اطراف کشورمان و همین طور در اطراف جهان هست، این نقصها نبود، این اختلافات نبود، همۀ اختلافاتی که پیدا میشود الاّ فقط یکی که آن اختلاف مابین حق و باطل است، تمام اختلافاتی که پیدا میشود برای این است که ما تربیت نشدیم و ما تزکیه نشدیم. بزرگترین دشمنی که ما داریم عبارت از خودمان است اَعْدی عَدُّوِکَ[8]آن نفسی است که در بین جنبۀ[9]خودِ شما هست. خود انسان، دشمن بزرگ خود انسان است. اگر تربیت نشود، اگر تزکیه نشود، انسان را هم خود انسان به تباهی میکشد و به ظلمتها وارد میکند و آخرش ظلمت بزرگ است که آن جهنم است. ما اگر خودمان را تربیت بکنیم مشکلاتمان همه رفع میشود. همۀ مشکلات از این است که ما تربیت نشدهایم. یک تربیت الهی و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به حسب واقع، همۀ این کشمکشهایی که شما ملاحظه میکنید، همۀ این کارشکنیهایی که برای ملت ما هست، همۀ اینها برای این است که تربیت نیست در کار، تزکیه نیست در کار، فقط یا جهالت است و یا علمی که از جهالت
برای انسان مضرتر است. میزان علم را خدای تبارک و تعالی به وسیلۀ انبیا ذکر فرموده است. و واقع مطلب همین است کهاَلْعِلمُ نُورٌ[10]علم نوری است که خدا در قلوب مردم او را وارد میکند اگر نورانیت آورد برای انسان، این علم است. و اگر حجاب شد برای انسان، آن علم نیست، آن حجاب است «اَلْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الاَْکْبَرُ».[11]
شمایی که میخواهید تربیت بشوید، تربیت معلم یا تربیت بکنید، تربیت معلم، در رأس هر امری این است که با این تعلیمها تربیت را مقدم بدارید. این جوانها نفوسشان مستعد است از برای گرفتن هر چیزی که وارد بشود در نفوس. نفوس جوانها یک آینۀ صیقلی است که باز از آن فطرت خودش جدا نشده است. و این آینه همه چیز در آن نقش میشود ببندد. چنانچه معلّم، یک معلّمی باشد که دعوت به نور بکند، دعوت به صلاح بکند، دعوت به اسلام بکند، دعوت به اخلاق صالحه بکند، دعوت به ارزشهای انسانی بکند، آن ارزشهایی که عنداللّه ارزش است، اگر معلّم این کار را بکند، همان طوری که انبیا مردم را از ظلمات به نور میکشانند، این معلّم هم این بچهها را از ظلمات به نور وارد میکند. و همین شغلی است که شغل انبیاست. و اگر خدای نخواسته، معلّمی یا معلّمهایی بر خلاف مسیر حق باشند، تربیت نشده باشند، تزکیه نشده باشند، برخلاف صراط مستقیم الهی باشند، این آینههای صیقلی که نفوس جوانهای ماست، در آن همان تعلیمات اعوجاجی که در این خود معلم هست نقش میبندد، و او را رو به انحراف میبرد یا به طرف شرق و یا به طرف غرب.
جمهوری اسلامی محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهای ملت ما و همۀ ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتی که از ناحیۀ انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهوری ما اسلامی است این ادعا پذیرفته نیست. آن وقت
جمهوری ما اسلامی میشود و به کمال خودش میرسد که خدای تبارک و تعالی در این ملت و در این کشور حاکم باشد؛ یعنی از آن نقطه اولی تا آن آخر حکومت، حکومت الهی باشد. سردمداران، همه الهی باشند. کسانی که در رأس حکومت هستند، کسانی که در رأس امور هستند الهی باشند، از نفسانیت خارج شده باشند، خود را نبینند، شخصیت خود را نبینند، چون نه خودی دارند و نه شخصیتی، هرچه هست از خداست. اگر انسان الهی بشود و ادراک بکند که این بندگان راه خدا، اینها بندگان خدا هستند و باید با آنها آن کرد که خدا راضی است، اگر ما بیدار بشویم و بفهمیم که ما از خدا هستیم و به او رجوع میکنیم ـاِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ[12]ـ اگر این دو کلمه را ما در زندگی بفهمیم که ما از او هستیم و همه از اوست و ما هیچ هستیم و هیچ نداریم و هرچه داریم از اوست و ما به سوی او برگشت میکنیم و از ما حساب میبرند، ما را در حساب واقع میکنند، این دو کلمه را اگر ما بفهمیم، با بندگان خدا آن طور که خدا راضی است و آن طور که امر خداست عمل میکنیم. در همۀ ارگانهای دولتی، در همۀ بازارهای اسلامی، در همۀ کوچه و خیابانهای ممالک اسلامی و در همه جا اگر این کلمه الهی وارد بشود، در کارخانهها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانهها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها این دو کلمه اگر وارد شد و ایمان به او آمد، و انسان ادراک کرد این را و ایمان به او آورد؛ یعنی در قلبش واقع شد که ما و همه از خدا هستیم و به او رجوع میکنیم، همۀ موجودات از خداست و باید با عدل الهی با آنها رفتار کرد و همۀ ما برمیگردیم به خدای تبارک و تعالی، و اگر با عدل الهی رفتار کردیم خدای تبارک و تعالی به ما رحمت بزرگ را وارد میکند، و اگر با عدل الهی رفتار نکردیم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار میکند که هیچ کس نمیتواند از زیر آن بار بیرون برود.
آنها که گمان میکنند که مدارس باید علم در آن باشد و دیگر کاری به این مسائل
نداریم، باید متخصصین باشند، ساده اندیشند آنها. سادهاندیشی است که انسان گمان کند که یک معلمی که انحراف دارد، معلّمی که یا طرف شرق است و یا طرف غرب، یا تربیت شرقی دارد یا تربیت غربی،آن را ما معلم قرار بدهیم از برای این فرزندانی که نفوسشان مثل آینه صیقلی است. و هرچه در او وارد بشود میپذیرد. سادهاندیشی است که ما جوانهای خودمان را به دست معلمی بدهیم که به طرف شرق میرود و بچههای ما را شرقی کند، یا به طرف غرب میرود و بچههای ما را غربی کند. سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که فقط تخصص، میزان است و علم، میزان است. علم الهی هم میزان نیست. علم توحید هم میزان نیست. علم فقه و فلسفه هم میزان نیست. هیچ علمی میزان نیست. آن علمی میزان است و آن علمی برای بشر سعادت است که تربیت در او باشد، که او از مربّی القا شده باشد، از کسی که تربیت الهی شده است القا بشود به بشر. آن اگر در همۀ مدارس ما ـ چه مدارس علوم اسلامی و چه مدارس علوم دیگر ـ اگر در همۀ آنها این معنا باشد و انحراف در کار نباشد و استقامت باشد، چندی نمیگذرد که همۀ جوانهای ما که امید آتیه این مملکت هستند، همه اصلاح میشوند. و همه نه شرقی و نه غربی بار میآیند، و همه بر صراط مستقیم واقع میشوند. سادهاندیشی است که ما گمان بکنیم که کافی است برای ما اینکه یک اشخاصی باشند دارای علم، اشخاصی باشند که علم داشته باشند و تربیت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً که ما بخواهیم که علم را رواج بدهیم و از علم علما استفاده کنیم، باید علمی باشد و لااقل انحراف نباشد، کار نداشته باشد به شرق و غرب. این طور نباشد که معلّمین ما و مربّیهای جوانهای ما، تربیت مسکو شده باشند یا تربیت واشنگتن. سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که باید همۀ اینها که تخصص دارند هر طوری میخواهند باشند. باید بیایند و ما از آنها استفاده کنیم. استفاده نمیتوانیم بکنیم اگر مرض ظاهری ما را یک متخصص خوب بکند، امراض باطنی برای ما ایجاد میکند، از یک مرض کم به یک مرض بزرگ، از یک مرض کوچک به یک مرض بزرگ ما را میکشاند. باید توجه داشته باشیم ما به همۀ مسائل. همین حزب بعثی را که ملاحظه میکنید که الآن مبدأ این همه گرفتاری برای
کشور ما و برای کشور مُسْلمِ عراق ایجاد کرده است، و برای آنجا بیشتر از اینجا ایجاد کرده است. اینها همینها هستند که بسیاریشان متخصصند، و بسیاریشان دانشگاه رفته و از دانشگاه بیرون آمدهاند، لکن تربیت نداشتند، تزکیه نداشتند. اگر علم باشد و تزکیه نباشد، هم آن رژیم سابق پیش میآید و هم این رژیم صدام. اگر ما تزکیه نکنیم خودمان را و چنانچه همراه با علم، تزکیه نباشد؛ کشور ما هم کشیده میشود به همان طرفها و ما هم صدام خواهیم شد. باید تربیت شما، تربیت معلم، یک تربیت اسلامی باشد، یک تربیت انسانی باشد، یک تربیت در صراط مستقیم باشد. والاّ تربیت مسکو را نمیتوانیم بپذیریم و تربیت واشنگتن را هم نمیتوانیم بپذیریم.
اگر ما تربیت بشویم، و بحمداللّه ملت ما تحولی حاصل کرده است و مقدمه این است که تربیت آخر هم بشود، با همۀ اشخاصی که با ما هم حتّی مخالف هستند به طور انسانیت عمل میکنیم. چنانچه الآن میبینید که ارتش ما و پاسدارهای ما با این اُسَرایی که آوردند، به طور انسانیت عمل میکنند و باید بیشتر عمل کنند. من سفارش میکنم تمام کسانی را که این اُسَرا در اسارت آنها هستند، به حسن سلوک و به رفتار انسانی، و مهماناند اینها برای شما. و البته الآن در دست آنها اسلحه نیست. و من اعلام میکنم که هر کس از افراد ملت ما اسلحه را کنار بگذارد و بیاید در ملت ما وارد بشود مثل سایر افرادی که هستند، آنها در پناه اسلام محفوظ هستند. ولی ما این قدر سادهاندیش نیستیم که کسانی که اسلحه دارند و اتاق جنگ دارند آنها را هم وارد بکنیم در بین کشور خودمان و شغل به آنها بدهیم و یا معلمشان کنیم و یا در وزارتخانهها ببریم. اسلحه داشتن دلیل بر خیانت است و توطئه. اسلام خیانتکار را تأدیب میکند. و کسانی که توطئهگرند از دنیا بیرون میکند. ما نه آن طور هستیم که اگر توبه کار بشوند و اسلحه را زمین بگذارند و بیایند، آنها را نپذیریم. اگر هر یک از جیش عراق که به روی ما اسلحه کشیده است اسلحه را کنار بگذارد و پناه بیاورد به مملکت اسلامی ما، آنها را مثل مهمانان عزیز میپذیریم. و هر کس از این جناحهای داخلی که تا حالا شرارت کردند و مشغول شرارتاند دست بردارند و اسلحه
را کنار بگذارند و در دامن ملت وارد بشوند آنها را میپذیریم. و هر کس اسلحه در دست اوست مثل جیش صدام حسابش میکنیم. الآن این اشخاصی که اسیر مملکت اسلامی هستند اینها اسلحه ندارند، و اینها باید به طور انسانی، به طور خوب با آنها رفتار بشود که میشود. لکن در عراق آن دستگاههای تبلیغاتی عراق که هر روز دروغ میگوید، راجع به این هم دروغپردازی میکند که نه، اشخاصی که اسیر میشوند با آنها چه میکنند و چه میکنند. در صورتی که این حرف دروغ است و مملکت ما این اسرا را به طور انسانی، به طور اسلامی، به طور خوب با آنها رفتار میکند و پذیرایی از آنها میکند. و هر کس که میخواهد بیاید، از دنیا بیایند ببینند که چه میکنند اینها. البته تبلیغات سوء زیاد است و ما باید احتراز کنیم از کارهایی که تبلیغات سوء در آن کارها بهانه پیدا میکند.
ما در هر جا که هستیم، پاسبانها در هر جا که هستند، پاسدارها در هر جا که هستند، ارتشیها در هر جا که هستند، ژاندارمری در هر جا که هست، و ارگانهای دولتی هر جا که هستند، موظفاند که به مسائل اسلامی رجوع کنند، و مسائل را اسلامی ختم کنند. ما میخواهیم یک مملکت اسلامی باشد. و من اعلام میکنم که هر کس به من نسبت بدهد مطلبی را که بر خلاف دستورات اسلامی است، دروغ گفته است. و هر کس که به من نسبت بدهد که من راضی هستم به اینکه یک وجب از زمین مردم غصب بشود، برخلاف موازین اسلامی اخذ بشود، یا یک شاهی از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازین اسلامی نداشته باشد، یا یک محاکمه بشود بر خلاف موازین اسلامی، یا یک تازیانه به کسی زده باشد برخلاف مصالح اسلامی، من از آنها بَری هستم. و خدای تبارک و تعالی هم بَری است. من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همۀ انسانها را و سلامت و سعادت ملت خودمان و کشور خودمان را میخواهم و از خدای تبارک و تعالی میخواهم که شما موفق بشوید در تربیت معلم. و معلمهای تربیت شدۀ صحیح را در کشور ما تربیت کنید که سعادت ملت ما حاصل بشود.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
2 ـ سورۀ بقره، آیۀ 257: «خدا یار اهل ایمان است، آنان را از تاریکیها بیرون آوَرد و به سوی روشنایی ببرد. و آنان که راه کفر گزیدند، یار ایشان شیطان و دیو راهزن است، آنها را از روشنایی به تاریکیهای گمراهی افکند...».
3 ـ تربیت شده اسم مفعول.
4 ـ سورۀ جمعه، آیۀ5: «وصف حال آنان که تحمل علم تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند، در مَثَل به حماری ماند که بار کتابها برپشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد).
5 - «مانند الاغ».
6 - سورۀ عصر، آیۀ2: «که انسان همه در خسارت و زیان است».
7 ـ سورۀ عصر، آیۀ3: «إِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـالِحَـاتِ وَتَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ» مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکو کار شوند و به راستی و درستی و پایداری در دین، یکدیگر را سفارش کردند و به حفظ دین و اطاعت حق ترغیب و تشویق کردند
8 - «دشمنترین دشمنِ تو».
9 - سینه.
10 - دانش نور است.
11 - دانش، همان بزرگترین حجاب است.
12 - سورۀ بقره، آیۀ 156: ما از خداییم، وبه سوی او باز میگردیم.