صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان لزوم خدمتگزاری دولت و اطلاعرسانی خدمات انجام شده به مردم
- محل تهران، جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع لزوم خدمتگزاری دولت و اطلاعرسانی خدمات انجام شده به مردم
-
حضار
حضار: رجایی، محمدعلی (نخست وزیر) و اعضای هیأت دولت
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من توفیق همۀ آقایان را از خدای تبارک و تعالی مسئلت میکنم. و امیدوارم که در ضمن هم موفق باشید که خدمت بکنید به این کشور و از این حالی که داریم بهترش کنید. و بعض مطالب که مهم است در نظرم عرض میکنم.
گرفتاری امروز ما، همین اختلافاتی است که مشاهده میشود. شما هر چه کار بکنید اگر اختلافات را کوشش نکنید که رفع بشود، کارهای شما را آن کسانی که بخواهند یک عیبی بگیرند به آن، عیب میگیرند. هیچ شکی نیست اینهایی که افتادهاند دور بازار و کوچه و این طرف و آن طرف و سمپاشی میکنند، آنها، این کارها را میکنند. و اگر شما در همان سطح بالا، این اختلافات را کوشش کنید که با عقل و تدبیر، در رفعش بسیار کوشش کنید ان شاءاللّه یک آرامش روانی پیدا بشود، و کارها در آن آرامش زود انجام میگیرد، بهتر انجام میگیرد. این مسائلی را که به من گفتید در یک همچو اتاق محدودی، بهتر این است که هر یک از آقایان که متکفل یک امری هستند، وقتی کاری انجام میدهند بروند در رادیو بگویند و از مردم بخواهند که هر کس اشکالی دارد که مثلاً ما بر خلاف میگوییم، بیایند اطلاع بدهند. در روزنامهها اطلاع بدهند، خودشان بیایند در محضر عمومی اطلاع بدهند که این حرفی که ما راجع به برق زدیم، راجع به اسفالت زدیم، راجع به کارهای دیگر زدیم چنانچه مردم اعتقادشان این است که این طور نیست و کاری انجام نداده است جمهوری اسلامی، بلکه عقب رفته است از زمان طاغوت، هر
که این ادعا را دارد، بیاید بگوید که ما در این مواردی که داریم میگوییم که «عمل کردیم»، بیایند بگویند که نخیر، شما عمل نکردید. و اگر نیامدند و نگفتند، معلوم میشود که ما عمل کردیم. و مردم گوش ندهند به حرف اینهایی که میگویند که دولت هیچ کاری نکرده و نمیتواند هیچ کاری بکند. من نمیگویم که بعد از اینکه این را هم اعلام کردید، باز مسائل نیست اما کم میشود، در بین مردم کم میشود. ولو آنهایی که میخواهند بگویند، میگویند، اما مردم دیگر باورشان نمیآید. این سکوت شما از کارهایی که انجام میدهید، البته بعضیش را میگویند اما همهاش را نمیگویند. شما هر کدام که در هر وزارتخانهای هستید، وزیر هر وزارتخانهای هستید، مقیَّد باشید به اینکه کارهایتان را بگویید به مردم. آن چیزی که نباید گفت، آن عبادات شخصی آدم است که نباید بگوید. اما کارها و خدمتهایی را که شما کردید، اگر نگویید فساد دارد؛ یعنی موجب تضعیف میشود. لکن اگر به ملت بگویید، بیاید هر کسی بگوید مسائل خودش را که ما این کارها را کردیم، در تلویزیون، در رادیو اعلام کند و بعد هم اعلام کند که هر کس مخالف با این کارهایی است یعنی ما کارهایی را که کردیم، میگوید ما صحیح نمیگوییم، بیاید بگوید. هر دهی که ما برایش این کار را کردیم اگر میگوییم کردیم، اگر اینها اعتقاد دارند که نکردیم، بیایند بگویند و مقایسهای هم بین این دو سال و این سالهای طولانی که طاغوت بوده است این مقایسه را بکنید ریز بدهید.
یک روز البته آقای باهنر[1]راجع به مدارس گفتند که در ظرف این دو سال، نسبت به طول مدتی که آنها بودند یک ثلث، مثل اینکه ایشان گفتند که یک ثلث ما درست کردیم. در صورتی که در طول سالهای طولانی این، دو مقابل آنها زیاد بوده است. اینها یک مسائلی است که باید گفته بشود. مردم آشنا بشوند. مردم بفهمند که دولت دارد چه کارهایی برایشان انجام میدهد. آدم خدمت به یک جامعهای بکند و بعد هم خود جامعه ندانند که خدمت چه شده است؟ البته آن دهات خودشان میفهمند. اما خوب سطح
بالاها و خصوصاً شهرستانها اینها خیلی نمیتوانند بفهمند این معانی را. باید گفته بشود و هر کدامتان یک روز در هر چند وقت یک دفعه بیایید و ریز اعمال خودتان را بدهید که ما این کارها را کردیم.
و مهم در نظر من این اختلافاتی است که مشاهده میشود و ریشۀ خیلی زیادی هم ندارد، الاّ ریشههای نفسانی. باید یک قدری این مسائل را خودتان حل کنید. در هر وزارتخانهای اگر مثلاً اشخاصی باشند که میخواهند یک کارهای[خلافی]بکنند، نگذارند کارها انجام بگیرد، با ملایمت، با تدبیر آنها را به وظایفشان آشنا بکنید. و اگر یک وقت دیدید که کسی است که نه، نخواهد گذاشت، خوب، تصفیه بکنید. واگر کسانی که تصفیه شدهاند اشتباه بوده است، آنها را برگردانند باز به محل خودشان تا خدمت بکنند. و من امیدوارم که ان شاءاللّه همۀ نقایص رفع بشود. و انشاءاللّه این جنگ هم بزودی تمام بشود. و آن طوری که امروز صبح هم حتی گفته شد، پیشرفت زیاد بوده است. و من امیدوارم که دنبال بشود این وضع و آرام بشود مملکت. گرچه اینها نمیگذارند به این زودیها ما آرام بگیریم. ممکن است یک جای دیگر یک فسادی بکنند. لکن شما و ما باید مصمّم باشیم. ملت ما باید مصمّم باشد به اینکه آن چیزی را که به دست آورده از دست ندهد. ما الآن آن چیزی که به دست آوردیم، ارزشش بیشتر[از]آن مقداری است که ما از دست دادیم. با اینکه جوانهایی که ما از دست دادیم، ارزششان خیلی زیاد است، لکن برای ملتی که میخواهد مستقل و آزاد باشد، این طور ضایعات هست. و چون ملت ما همه با هم هستند، دولت را علی_' حدّه از خودشان نمیدانند، و کشور را کشور خودشان میدانند، و دولت را دولت خودشان میدانند. از این جهت، کم میشود که بتواند آنهایی که بخواهند آسیب بزنند، آسیب بزنند، اگر ملت را آشنا کنید، باز نگذارید که آشنا نباشند به کارهایی که کردید، آشنا کنید به مسائل. برایشان مطالب را بگویید، بروید توی خود مردم، با آنها مسائل را در میان بگذارید که آن کسانی که مثلاً
گروههایی که میخواهند نشود این جمهوری اسلامی، تحقق پیدا نکند این جمهوری اسلامی، آنها دیگر حرفهایشان مؤثر واقع نشود.
در هر صورت مثل این ملتی که الآن ما داریم، کم نظیر است، بینظیر است. باید گفت که در جایی الآن گمان ندارم هیچ کدام از شما سراغ داشته باشید که یک ملتی با دولت خودش این طور باشد که کارها را مشترکاً انجام بدهند. سابق که طاغوت بود که هر چه میتوانستند کارشکنی میکردند. هیچ همراهی تو کار نبود، برای اینکه مردم دیده بودند که دولت به فکر آنها نیست. شما باید آن طوری که به حسب واقع هم همین طور است به مردم حالی کنید که ما برای خدمت آمدیم، ادارات برای خدمت آمدند، مردم با دل راحت بیایند تو ادارات. من آن تلخیهایی که در زمان سابق بود، در زمان رضاخان بود، بعدش هم در زمان این،[2]آن وقت آن تلخیها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توی این مسائل میرفتم گاهی، که اگر یک وقت ابتلا به کلانتری پیدا میشد. آن وقت برای جاهایی هم که از اینجا میخواستند بروند فرض کنید به آذربایجان هم، باید بروند کلانتری و آنجا یک ورقهای، چیزی بگیرند. مردم وقتی میخواستند به کلانتری بروند با یک ترس و رعب و وحشتی، کأنّه میخواهند به حبس بروند. اینها عادت نباشد در ادارات که مردم وقتی میخواهند تو اداره بروند بترسند. این بیچاره دهاتیها[چون]سابقاً این طور بوده، حالا خیال میکنند باز هم این طور است.
حالا باید ادارات به روی مردم باز باشد، و با آغوش باز مردم را بپذیرند، دردهایی که مردم دارند بگویند به آنها، بتوانند بگویند. آنها هم کوشش کنند در اینکه حل بشود مسائلشان که مردم احساس کنند که یک دولتی است که مال خودشان است. و برای خودشان دارند خدمت میکنند. هیچ اشکال ندارد که وقتی ملت فهمید که یک جمعی دارند خدمت میکنند، و خودشان هم آن قُبّه و بارگاههایی که زمان سابق بود ندارند،
آنها هم مثل مردم عادی دارند زندگی میکنند، بلکه شاید بعضشان خیلی هم کمتر باشد. مردم وقتی ببینند به حسب فطرتشان که فطرت صحیح است. خوب، به حسب فطرت، عاشق یک همچو دولتی خواهند شد. خصوصاً که بعد از یک همچو قضایایی که در زمان سابق بوده، آن قضایای زمان سابق، خوب، خیلی از اشخاص هست که یادشان هست آن مسائل را. حالا بعد از آن قضایایی که در زمان سابق بوده، اگر دیدند یک دولتی آمده و عکس آن مسائل الآن هست، همهاش خدمت است، همهاش این است که میخواهند روح مردم آرامش داشته باشد، میخواهند مردم به چیزهایی که احتیاج دارند برسند در همۀ جهات؛ هم در جهت فرهنگی، هم در جهت اقتصادی، و همۀ جهاتی که دارند. وقتی مردم احساس این مطلب را بکنند که یک دولتی است که از خودشان بوده است، و همچو نبوده است که فلان الملک و فلان الدوله ـ نمیدانم ـ و فلان السلطنه باشند، این طور نبوده. الآن یک اشخاصی هستند مثل خودشان عادی. وقتی هم در تلویزیون میبینند که این وزیر کذاست، هم در پیش من هم گاهی بعضی بچهها که هستند میگویند خوب، چه جور هیکلی میآید، که این با وزارت چطور. اینها باز ذهنشان این است که وزیر باید یک یال و کوپالی داشته باشد. به عملشان کار ندارند، به صورتشان که آن وقت با آن بساط میآمدند و مردم میدیدند آنها را، خیال میکنند حالا هم باید آن طور باشد. الآن هم باید وضعش یک وضعی باشد غیر عادی. وقتی مردم آشنا شدند با این مسائل و دیدند خدمتهای شما را، خود شما را در تلویزیون دیدند، خدمت شما را وقتی عرضه کردید در تلویزیون دیدند و در رادیو شنیدند، قهراً پشتیبانیشان زیاد میشود.
و الآن هم بحمداللّه ملت پشتیبان همه هستند. پشتیبان همۀ ارگانهای دولتی هستند. هم راجع به دولت و هم راجع به ارتش و همه، مردم الآن از خودشان اینها را میدانند. شما احتمال این را میدادید که اگر یک جنگی پیش بیاید، همۀ ایران دنبال این باشند که کمک بکنند؟ همچو چیزی در آن وقت نبود. اگر یک چیزی پیش میآمد از همه طرف، اگر نمیکردند یک کاری که دولت را از بین ببرند، همراهی دیگر نمیکردند. الآن
میبینید بچه، بزرگ، پیرزن، میآورند چیزهایی که دارند، تمام آن چیزی که دارند میآورند میگویند اینها را برای جنگزدهها. اینها برای ارتش، اینها برای چه. اینها یک چیزهای نمونهای است که آنهایی که چشم و دلشان باز است ـ نه آنهایی که کوردل هستند ـ این را باید ببینند. میگویند جمهوری اسلامی عین سابق[است]. حالا شما یک همچو چیزی در تمام طول تاریخ، الآن هم در تمام دنیا یک همچو چیزی را که مردم با روی گشاده، خودشان برای لشکرشان، برای ملتشان، برای دولتشان همهشان دست به هم بدهند، عمل بکنند. جمهوری اسلامی بهتر از این چی؟
خوب، البته مشکلات هست، همه جا مشکلات هست. باید ملاحظه بکنند که مشکلات مثلاً کسانی که در دولتهایی که در سابق انقلاب کردهاند ـ آن مشکلات در ایران هست؟ آن طور مشکلاتی که بعد از[شصت سال]الآن هم یک کسی که نوشته بود از شوروی، یک کسی به من گفت ـ او پسرش آنجا بوده است ـ الآن هم صفهایی طولانی آنجا هست، الآن هم کمبود در آنجا هست. الآن هم شوروی احتیاج به امریکا دارد در اینکه مثلاً ارزاقش را به او بدهد، با آن بساطی که دارند. خوب، یک همچو انقلابی که در ایران شده است، حالا هم یک دو سال تقریباً یک خرده کمتر یا بیشتر از آن گذشته است. آیا جای دیگری همچنین چیزی هست تا شما بگویید که اینجا با سابق مثل هم[اند]؟ آیا این قدر خدمتی که در این دو سال با همه گرفتاریهایی که هست شده است و همه جا مشغول به تعمیر، مشغول به بازسازی، مشغول به خدمت هستند، و همۀ ملت کمک میکنند. آیا جای دیگر همچو چیزی سراغ دارند تا بیایند بگویند که اینجا با زمان شاه[یکی است]؟ خوب، باید یعنی این قدر انسان بیانصاف باشد که بگوید که حالا با زمان شاه فرق نکرده است. حالا آزادیاش را ملاحظه میکنی. خوب، هر که هر نامربوطی میخواهد میگوید. آزاد هم هست، دارد میگوید. هر که هر نامربوطی هم میخواهد تو خیابانها فریاد میزد و میگوید این آزادی غلط الآن هستش. ولیکن
خوب، کدام وقت در زمان شاه سابق شما یک کدامتان، یک قدم میتوانستید خلاف بگویید؟ همه دست به سینه ایستاده بودید یا نه؟ اگر خیلی هم مردم خوبی بودید، کنج خانههایتان بودید، کاری به کاری نداشتید، یا یک کلیاتی یک وقتی فرض کنید در یک روزنامهای یا در نوشتهای میگفتید. حالا دارید شما یک وضع آزادی، یک وضع خوبی دارید رفتار میکنید. بهتر از آزادی ما چه داریم؟ آن وقت همه چیزمان بسته به غیر بود، حالا بسته به غیر نیستیم ما. البته همۀ عالم، یک احتیاجاتی دنیا به هم دارد؛ این وابستگی نیست. مثلاً ما احتیاج داریم که گندم بخریم. پول میدهیم گندم میخریم مثل یک آدمی[که به]نانوایی احتیاج دارد. اینها اسمشان وابستگی نیست. وابستگی این بود که زمان شاه بود و الاّ خوب، شوروی هم از امریکا احتیاجش را میخرد اما وابسته به امریکا نیست. امریکا هم احتیاج دارد به یک جایی که از آنجا یک چیز، از ژاپن مثلاً چیز وارد بکند. مبادلات تجارتی؛ اسمش وابستگی نیست. وابستگی آن بود که ما در زمان شاه داشتیم که همه چیزمان را باید آنها بیایند اداره بکنند. مستشار بیاید و لشکر ما را آن طور بکند که کردند و آن طور خرابکاری. این مبادلات و باب خرید و فروش که متقابل یک اشخاصی با هم خرید و فروش دارند این وابستگی اسمش نیست. الآن ایران وابسته به هیچ جا نیست. و این بهترین چیزی است که جمهوری اسلامی آورده و آزادی هم هست.
در عین حالی که این قدر از آزادی را معلوم نیست که انسان اجازه بدهد و لیکن هستش الآن و قبلاً هم خیلی زیاد بود. بنابراین، اینکه «نق نق» میزنند نه این است که واقعاً آنها عقیدهشان این است که خیر، دولت، یک دولت چیزی نیست یا فرض کنید که یک گرفتاریهایی الآن هست و ما وابستگیهایی داریم و ما آزادی نداریم و این حرفها. این جور نیست. اینها کارشکنی است از اشخاصی که اشتباه میکنند اگر مردم صحیحی باشند. این هم برای این است که شما حرفهایتان را نزدید و مسائلی را که داشتید نگفتید. و یا این است که یک اشخاص مُغْرِضی هستند که آن اشخاص مغرض را با هیچ جور نمیشود درستش کرد. اینها اشخاصی هستند که میخواستند مثلاً چه بشود. خیال میکردند که وقتی جمهوری اسلامی شد آنها هم باید بیایند. آن که اصلاً نه به اسلامش اعتقاد دارد و
نه به جمهوری اسلامی اعتقاد دارد، آن باید بیاید مملکت را اداره بکند! حالا دیده نمیشود این طوری. آن نقش را میزند. نمیشود که ما بگوییم که آن آدمی که سرتا ته بنایش بر این بوده است که بیاید یک مثلاً وزارتی را بگیرد یا مثلاً دولت را تشکیل بدهد، حالا دستش کنار است و خودش هم فراری هست. نمیشود بگویند دیگر نق نزن. او نق خواهد زد.
بنابراین یک مقداریش تقصیر خود ماهاست و آن اینکه آن کارهایی که کردهایم نمیگوییم و اینکه این ارگانهایی که در همۀ اطراف مملکت هست نرسیدیم به اینکه اصلاحشان بکنیم. اشکالاتی در آنجا هست. هیچ اشکال ندارد که در دادگاهها، در کمیتهها، در این طور موارد، در بین مثلاً این پاسدارها، با اینکه خیلی مردم خوبی هستند، لکن ممکن است یک اشخاصی وارد شده باشد به اسم پاسداری و اینها، و فساد بکند. یا در دادگاهها وارد شده باشد یکی کسی و فساد بکند. در صدر اسلام هم بعضی اشخاص وارد میشدند اشتباهی توی اسلام و فسادکاری میکردند اینها باید البته رسیدگی بشود و باید در همۀ اموری که نقایصی که هست و زیاد هم البته هست این نقایص باید با بررسیها، با این رسیدن به این طور موارد باید بررسی بشود و درست بشود که این نقایص هم که اشکال دارند به آن، مثلاً به دادگاهها گاهی، یا به زندانها، یا به جاهای دیگر، رسیدگی میخواهد که درست بشود که ببینیم چه جوری است و اصلاحش بکنیم. و امیدوارم که اصلاح هم بشوند.
و چنانچه این جمهوری اسلامی ـ ان شاءاللّه ـ با آن معنای واقعی و محتوای حقیقیاش تحقق پیدا بکند و این تحولی که الآن در ایران پیدا شده اصلاً نظیر ندارد این تحول، که در ظرف مدت کوتاهی، یک ملتی که توی فسادها داشت زندگی میکرد جوانهایی که عمرشان را در عشرتگاهها داشتند میگذراندند، در مشروبخانهها[سپری]میکردند یکدفعه متحول شدند به اینکه داوطلب شدند برای جنگ، داوطلب شدند برای شهادت. و خوشحالی میکنند، گریه میکنند بعضیها که ما را اجازه نمیدهند برویم، شما یک کاری بکنید اجازه بدهند. این یک تحول معجزهآسایی است که شده است، و امیدوارم
که این تحول محفوظ باشد. و مادامی که محفوظ باشد آسیب نمیبیند اینجا. و فرض کنید که دخالت نظامی هم بکنند، هر کاری بکنند آسیب نمیبیند، من دست آخرش را میگیرم که خیر آسیب هم ببیند و ما هم همهمان را از بین ـ خدای نخواسته ـ ببرند، لکن ما تکلیفمان را عمل کردیم.
ما مسلمان هستیم، ما مسئولیم پیش خدا. ما امروز که کشور دستمان افتاد و شما آقایان دارید ادارهاش میکنید مسئولید پیش خدا. اینطور خیال نکنید که ما حالا هر کاری بکنیم شده است. نه، همۀ کارهای شما در محضر خدا[است]و مسئولید و از شما سؤال میشود. از الفاظتان سؤال میشود، از آن چیزهایی که عمل میکنید سؤال میشود، همهاش سؤال شدنی است.
و اگر ما هم فرض بکنیم، اینکه فرضی است غیر صحیح، اما فرض هم بکنیم که ما نابود بشویم اما، ما در راه یک حقیقتی نابود شدیم و نابودی نیست این، این «بود» است، و این همچو است که اگر یک همچو چیزی در ایران فرض کنید واقع بشود، دنیا را به تزلزل میاندازد، و زندگی برای دنیا حاصل میشود. بنابراین، هیچ خوفی ما از این مسائل نداشتیم و هیچ وقت هم از جنگ و ـ نمیدانم ـ از این ارعابهایی[3]که اینها میکنند، نباید بترسیم، چرا بترسیم؟ برای اینکه ما تکلیف داریم عمل میکنیم و ما حقّیم. وقتی که حق هستیم، چرا باید بترسیم؟ همان کلمهای که حضرت علیبن حسین به پدرشان عرض کردند بعد از اینکه فرمود که خیر کشته خواهید شد و چطور. فرمود که ما بحق نیستیم مگر؟ گفتند چرا، ما بحقیم. گفت پس چرا بترسیم. دیگر ترسی نداریم ما.[4]مسئله این طوری است.
انشاءاللّه امیدوارم همه موفق باشید. و هم کارهای خودتان را زیر نظر خودتان بگیرید
که کارهایتان در نظر خدا هست و اعمالتان ثبت میشود و هم ادارۀ خودتان را که شما متکفل ادارۀ آن هستید. اشخاص را، اشخاص صحیح در آنجا باشد. یک وقت اشخاص فاسد در آنجا نباشد که بخواهد فسادکاری بکند. و اگر اشخاص غیر صحیح هستند، موعظهشان کنید، چه بکنید. اگر دیدید قابل اصلاح نیستند، کنارشان بگذارید، اشخاص صحیح پیدا بکنید.
و امیدوارم که همۀ کارها اصلاح بشود و با موفقیت پیش برویم، و این گرفتاریها انشاءاللّه بکلی رفع بشود.