صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان توجه به معیارهای الهی ـ مجاهدات انبیا در راه خدا
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع توجه به معیارهای الهی ـ مجاهدات انبیا در راه خدا
-
حضار
حضار: هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی) ـ رجایی، محمدعلی (نخستوزیر) ـ نمایندگان مجلس شورای اسلامی ـ اعضای هیأت دولت و مدیران مراکز رادیویی شهرستانها
بسم اللّه الرحمن الرحیم
مبارک باشد این عید سعید بزرگ بر ملتهای مستضعف جهان و بر تودههای زیر بار استکبار و بر ملت شریف رزمندۀ اسلامی ایران.
انسان یک موجود عجیبی است. در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باریتعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست. اعجوبهای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته میشود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته میشود. موجودات دیگر اینطور نیستند. اینطور نیست که این فاصله باشد بین فرد کامل و مابین فرد جهنمی ناقص. این از مختصات انسان است که حقتعالی او را با جمیع اوصاف و صفات مقدس خودش ایجاد کرده است و همه چیز در او هست. از این موجود، پیغمبر اکرم و سایر پیغمبرها محقق شده است و «ابوجهل»[1]و سایر «ابوجهلها» هم هست. و واسطۀ ما بین این دو تا هم «الی ما لایُعلم»[2]هست. و کارهایی که از این انسان صادر میشود، حُسن و قبح و صلاح و فسادش، بستگی دارد به آن جهات روحی انسان. اعمال به حسب صورت با هم خیلی فرق ندارند. آن چیزی که فارق بین اعمال است، آن نیات است؛اِنَّمَا الاَعمالُ
بِالنِیّاتِ.[3]ملاحظه میکنید که شمشیر دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بیاید و مثل هم دو نفر را هلاک کند. یکی از آنها مثل عبادت ثقلین[4]باشد ارزشش، و یکی از آنها طوری باشد که در فساد و در تباهی، قابل ذکر[5]نباشد. اما عمل یک عمل است؛ دست بالا میرود و فرود میآید و یک نفر را میکشد. این اختلاف، مالِ اختلاف خود انسان است. اختلاف روحیات انسان است. و اختلاف قصدهایی است که روی آن قصدها و اغراضی که روی آن اغراض، اعمال موجود میشوند. انگیزۀ اعمال به غایات است. آن چیزی که اعمال را با هم مختلف میکند، آن غایاتی است که انسان را وادار میکند به اینکه عملی را انجام بدهد، و مراتب حُسن و قبح و مراتب فضیلت و رذیلت هم، روی همین معناست. انگیزههایی هم که در اعمال بشری است اختلافش روی همین معنویات است، و اراده و تصمیم و غایات. یک فعلی میبینید که غایتش الهی است و غیر غایت الهی هیچ چیز در آن دخالت ندارد.
آن عملی که الهی باشد و انگیزهای جز الهیت نداشته باشد، مثل اعمالی که انبیا ـ علیهم السلام ـ در تبلیغات خودشان انجام میدادند. این اعمال طوری است که هیچ انگیزهای ندارد، الاّ خدای تبارک و تعالی. و لهذا انبیای بزرگ در عین حالی که در این تبلیغشان و در این ارشادشان، آنقدر زحمات را متحمل میشدند، هیچ یک از این زحمات، آنها را از آن عملی که داشتند سست نمیکرد. و باید گفت که هیچ یک از آن زحماتی که ما و به حسب انگیزههای بشری به نظر میآید که زحمت است، برای آنها اینطور نبود. برای اینکه روی آن مقصدی که آنها حرکت میکردند و عمل میکردند، آن مقصد به قدری بزرگ بود و به قدری عالی بود که تمام زحماتی که برای آن مقصد متحمل میشدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود. و لهذا میبینید که تمام عمرشان را انبیا صرف
میکردند در همان مقصدی که داشتند. و یک قدم عقب نمیگذاشتند. و هیچ تزلزلی در روح آنها حاصل نمیشد.
من گمان ندارم که هیچ کس به قدر رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـدر آن سیزده سالی که مکه تشریف داشتند، و در آن ده سالی که در مدینه، اگر کسی درست توجه بکند به زندگی حضرت مولا رسولاللّه، میبیند که شاید آدم بتواند بگوید یک روز ایشان، یک حالی که به حسب نظر ما استراحت است، ایشان نداشتهاند. آن وقتی که در مکه بودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذیت به ایشان میکردند و آنقدر ایشان را در تنگنای همه طور و همه جانبه میگذاشتند که بالاخره مجبور شدند که بروند در یک غاری، و در آنجا هم تحت نظر اینها بودند، و زندگی ایشان آنطور گذشت. یک روز برای ایشان استراحت نبود. و بعد از اینکه دیدند نمیشود در مکه ماند و تبلیغاتشان در مکه آنقدر تأثیر ندارد و یک عدۀ معدودی، چند نفری به ایشان ایمان آوردند، ایشان هجرت کردند، و اگر وضع ایشان را در مدینه هم ببینیم، میبینیم که در این ده سال مدینه، جز زحمت و اشتغال به جنگهایی که پیش آمد و غزوههایی که پیش آمد، نداشتند، و در آن غزوات هم سنگینیاش به دوش خود ایشان بود. لکن مقصد یک مقصدی بود که اینها پیش او هیچ نبودند. در مکه وقتی که به ایشان پیام دادند که تو بیا دست از این دعوتت بردار، و تو هر چه میخواهی ما در اختیارت ـ مثلاً ـ میگذاریم، ایشان فرمودند که اگر همۀ عالم ـ تعبیرشان تقریباً این است که ـ همۀ زمین و آسمان را به من بدهید، من این دعوت را، دست از آن برنمیدارم. برای اینکه این دعوت الهی است. این مأموریت الهی است. مأموریت الهی را برای اینکه، یک منصبی، یک مقامی، یک مالیتی، یک چیزی پیدا کنم معنا ندارد.
مقاصد وقتی که عالی شد، زحمتهای در راه آن مقصد باید در نظر انسان نباشد. از آن طرف، آن افرادی که از فطرت انسانی خارج شدند، و حیوانی هستند به صورتِ انسان، سَبُعی هستند به صورتِ انسان، شیطانی هستند به صورت انسان؛ آنها هم در راه مقصد خودشان کوشش میکنند. مقصدی که دارند آنها هم کوشش میکنند. لکن فرق مابین
این دو راه و این دو مقصد این است که آنها کوشش میکنند برای به دست آوردن یک مآرب[6]حیوانی ـ شیطانی؛ و اینها کوشش میکنند برای یک مقصد الهی. اینها میخواهند که جامعه را، تمام جامعه را انسان کنند. انبیا مأمورند از جانب خدای تبارک و تعالی که بیایند و جامعهها را که در سر دو راهی واقع شدند، یک راه، راه انسانیت است و یک راه، راه شیطانی و طاغوتی و غیر انسانی. و خود مردم نمیتوانند درست تشخیص بدهند راه را. انبیا موظفند که ملتها را و گروهها و جمعیتها را با دعوتهای خودشان، با تعلیمات و ارشادات خودشان، انسان کنند. از اول خلقت تا آخر، همین معنا طرح است که این جمعیتها انسان بشوند.
همۀ زحمتهای انبیا و همۀ کتب آسمانی و همۀ دعوتهای اولیا و انبیا، برای این بوده است که این موجودی که اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حیوانات بدتر است، و از تمام شیاطین شیطانتر است، این را هدایت کنند و به صراط مستقیم دعوت کنند و الهی کنند. انسانی الهی کنند. البته توفیق نبوده است که همه را انسان کنند. سرکشها زیاد بودند. کسانی که از فطرت انسانی خارج بودند زیاد بودند و زیاد هستند. لکن آنها کوشش خودشان را کردند. و آن مقدار از برکاتی که در دنیا هست، همه از برکات انبیای بزرگ الهی است و اولیا. ما نباید معیارها را معیارهای مادی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست را هم روی معیارهای طبیعی و مادی مطالعه کنیم. ما معیارها را باید معیارهای الهی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست[را]هم در همان میدان الهی تشخیص بدهیم. ما اگر در آن میدان الهی و در آن صراط مستقیم انسانی پیروز باشیم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قیام کنند و ما را هم نابود کنند، ما پیروزیم. برای اینکه معیار، معیار طبیعی نیست. عالم هم همین عالم طبیعی نیست. این عالم طبیعی، اخیرۀ موجودات است. تفالۀ موجودات است. عوالمی که الی ماشاءاللّه هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهیم رفت. میزان، آن میدان
است و میزان، آن راه است. انسان، به ما هُوَ انسان، شکست و پیروزیاش، معیارش آن راه است، نه طبیعت. اگر ما در آن راهی که داریم ـ همان راهی که انبیا داشتند ـ ما هم موفق بشویم که همان راه را برویم، همانطور که انبیا ـ علیهم السلام ـ پیروز بودند، در آن راهی که راه مستقیم انسانیت است پیروز بودند. ولو اینکه کشته شدهاند، ولو اینکه آتش زدند بعضیشان را، ولو اینکه به زحمت انداختند آنها را، لکن در آن راهی که راه انسان بود همۀ آنها پیروز بودند، در مقابل آنهایی که طاغوت بودند. فرعونها و امثال آنها در این راه شکست خوردند. در راهی که راه انسان است، آنها شکست خوردند. اصلش در این راه نیامدند.
دشمنهای انسانیت و اسلام، اصلش شمّ این معنا را نکردند که یک چیز دیگر غیر از این حیوانیت و غیر از این طبیعت هم هست. آنهایی که فهمیدند که مقصد، مقصد الهی باید باشد و ما از خداییم و به او رجوع میکنیم؛اِنّا للّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُون.[7]ما از خداییم. ما کاری انجام نمیدهیم، ما همان چیزهایی که خدا به ما داده است در راه خودش[میدهیم]. اگر مثل انبیا هم فرض کنید، یا در طریق انبیا هم باشیم، این کوردلی است که انسان خیال کند من یک کاری کردم. تو غرق نعمتهای خدا هستی. چشمت از خداست، گوشت از خداست، قدرتت از خداست، دستت از خداست، پایت از خداست، همه از اوست. من نمیتوانم اسمش را هم امانت بگذارم، باز یک نفسانیتی هست در کار. وقتی همه از او هست، در راه او اگر دادید کاری نیست، این چیزی که از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد که ما این ارزش انسانی را ادراک بکنیم و این ارزش الهی را ادراک بکنیم، نباید متأثر بشویم از اینکه ما را در تنگنای اقتصادی قرار دادند. تنگنای اقتصادی، هر کاری بکنند راجع به دنیاست، راجع به طبیعت است. ما را در هجوم نظامی قرار بدهند، یکوقت خودشان مستقیماً، یکوقت با ایادیشان. ما نباید از این معنا اصلاً آزرده بشویم. چرا آزرده بشویم؟ ما مأمور خدا هستیم و خدای تبارک و تعالی، همۀ نعمتها را به
ما عطا فرموده است. و آن چیزهایی که عطا کرده، در راه او باید صرف بکنیم.
اگر موفق شدیم که صرف کردیم آن چیزهایی که خدا به ما داده در راه او، ما پیروز هستیم. یک مسلمان و مؤمنی که به آن وظیفۀ شرعیهای که دارد، به آن وظیفۀ فطری که دارد، اگر عمل بکند، این پیروز است، ولو در جامعۀ حیوانی انسانها هم مفروز[8]باشد و مطرود باشد. و آن صورت انسانی که برخلاف آن مسیر انسانی رفتار میکند، هر چه هم که پیش برود، هی حیوانیتش زیاد میشود. سبعیتش زیاد میشود. انسان یک اعجوبهای است که از هر دو طرف غیر متناهی است. از طرف سعادت غیر متناهی و از طرف شقاوت غیر متناهی. ما باید میزان فصل[9]مابین انسان و حیوان را، انسان و شیطان را به دست بیاوریم، تا بتوانیم بفهمیم کی پیروز است و کی شکست خورده. این ابرقدرتها که ما اسمش را ابرقدرت میگذاریم، اینها تمام قدرتشان صرف حیوانیت میشود. تمام قدرتشان را روی هم میگذارند و صرف آمال حیوانی و شیطانی میکنند و به آن هم درست نمیرسند. اگر بنا بود که به آن چیزی که میخواهند، برسند، که باید وقوف کنند. اینکه میبینید که این قدرتها هِی جلو میروند و هر چه داشته باشند، باز یک قدم جلوتر میروند، و اگر تمام این عالم را هم داشته باشند، باز کافی براشان نیست، این برای این است که در آن طرف هم غیر متناهی هست انسان. آن چیزی که انسان را مطمئن میکند، آن خداست. آن ذکر خداست؛بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلوُب.[10]آن موجودات الهی از باب اینکه پناهگاهشان خدای تبارک و تعالی است، آنها اطمینان دارند. این موجودهای دیگری که طاغوتی هستند، پناهی ندارند. اینها هر چه دستشان بیاید و هر چه ظلم بکنند و هر چه کشورگشایی کنند، یک کشور دیگری هم میخواهند باز بگشایند، و گمان نکنید که به این سنخ افراد اگر همۀ این کرۀ ارض را بدهند، این سیر بشود. تمام این سیاره را اگر به
یک نفر بدهند، این سیر نمیشود. دنبال این میرود که خوب، ما برویم در این سیارات دیگری، ببینیم آنجا چه خبر است. برویم آنجا هم بیرق خودمان را بزنیم. چنانکه رفتند در کرۀ ماه هم بیرق زدند. این برای این است که در طرف آمال حیوانی هم انسان غیر از سایر حیوانات است. حیوانات وقتی که آن کار خودشان را، مثلاً خوردند سیر شدند، دیگر مینشیند و کاری ندارد، تا وقتی که گرسنه بشود. انسان اینطور نیست. کاری بکنیم که این راه را، راه مستقیم را انتخاب کنیم، تا مطمئن بشویم، تا خوف از ما زدوده بشود، از بین برود. انبیا، هر کس به آنها جسارت هم میکرد، هیچ ابداً چیزی به نظرشان نبود، چون که مقصد، مقصد دیگری بود. مطلب یک مطلب دیگری بود. نه مأیوس میشدند و نه دلسرد میشدند و نه گلایهمند میشدند. بله، انبیا دنبال این بودند که چرا باید این بشری که فطرتاً باید فطرت سالم داشته باشد، چرا باید اینطور باشد. رسول اکرم برای این غصه میخورد. در وحی هم به او گفته است که: مثل اینکه تو خودت را داری به کشتن میدهی که اینها ایمان نمیآورند.[11]نظر این بود که اینها را آدم کند. هر کس که آدم میشد، یک بشارتی برای رسول اکرم یا انبیا بود. و اما اینکه بخواهند یک کشوری را بگشایند و بخواهند یک ـ فرض کنید که ـ بلوکی داشته باشند، و این حرفهای نامربوطی که بین اصحاب طاغوت هست، اینها در بین انبیا مطرح اصلاً نبوده، اصلاً مطرح نیست. عالم طبیعت پیش انبیا مطرح نیست. آمدند این طبیعیها را، این موجودات طبیعی را، از اینجا بکِشندشان ببرندشان طرف یک ممالک دیگر، یک عالم دیگر و آنچه در وهم من و شما نمیآید.
این تحولی که الآن در جامعۀ ما پیدا شده است، این تحول معجزه آسا، این تحولی که راه صد ساله را در یک شب کانَّهُ پیمودند، این را کی کرده است؟ این تحول، یک تحولی
است که اگر یک استادی، عارفی، یک شخص الهی بخواهد با موعظه و نصیحت و اینها بکند، بعد از سی سال، چهل سال زحمت، ده تا پانزده تا را تربیت میکند. یک کشور سی و چند میلیونی یکدفعه از آن ظلمتهایی کهبَعْضُها فَوقَ بَعْض[12]یکدفعه جهش کرد و در نور واقع شد، نورهای غیر متناهی. این تحولی که الآن در کشور ما هست، همهاش روی این مقصد است که از اول فریادشان بلند بود که ما اسلام را میخواهیم. طاغوت را نمیخواهیم. این، عنایت خدا را به اینها جلب کرد. خدای تبارک و تعالی که مشاهده میفرماید که یک ملتی از کوچک و بزرگشان میگویند ما اسلام را میخواهیم، عنایتش را به اینها متوجه کرد. این عنایت الهی است که جوان کذایی که باید در ـ به حسب طبع خودش ـ باید در کجا باشد، این را کشاند به جنگهای بین اسلام و غیر اسلام، و با چه روی گشاده. مثل سربازهای دیگران نیست، که باید با فشار و زور و وعده و وعید آنها را وادار کرد به امر. اینها همچو به طبع خودشان. من وقتی که در تلویزیون میبینم که یک گروههایی، زنهای یک بلدی ـ خوب، همه بلاد اینطورند ـ نشستهاند و دارند برای این جوانهایی که در جبههها مشغول هستند، با کمال جدیت دارند بستهبندی میکنند، دارند نان میپزند، دارند بستهها را درست میکنند، من خجالت میکشم که ما چرا، ما چه هستیم و اینها چه هستند. یک ملت اینطوری شده است. یک ملت، ملتی شده است که برای اسلام و برای وطن اسلامی خودش تمام قشرها قیام کردند. هر که هر چه میتواند. خوب، دیدید که بعضی[از]این پیرمردها، یکی از آنها هم آمده بود اینجا، از این پیرمردها میروند التماس میکنند که ما جبهۀ جنگ برویم. با اینکه نمیتواند برود، میگوید نه، من قدرتش را هم دارم بفرستید مرا، میتوانم. بچههای کوچک هم همین فکر را دارند. همین کار را که بزرگها میکنند، بچهها هم همان کارها را انجام میدهند، و تعلیمات نظامی کانّه میخواهند بگیرند. یک مملکتی اینطوری شده است. این عنایت خداست که به ما توجه پیدا کرده است. ما تا این عنایت را داریم، شکست نداریم. تا این
سایۀ عنایت حق تعالی به سر ملت ماست خوف از هیچ چیز نداریم. اگر ما یک موجود مادی بودیم، یک موجودی بودیم که نمیدیدیم، چشمهایمان را از آن عالم بسته بودیم و هر چه میدیدیم اینجا را میدیدیم، باید اگر یک نفر از ما کشته میشود، بنشینیم عزایش را بگیریم. لکن وقتی یک موجود، موجود اسلامی و برای مقصد اسلامی دارد کوشش میکند، تمام کوششها را میکند و در عین حال در خودش اصلاً شکست نمیبیند. میدانهای جنگی که شما الآن ملاحظه میکنید و همه رفتند، و اشخاصی رفتند و ملاحظه کردند، این جوانهایی که در آن میدان دارند جنگ میروند و برادرهایشان[را]میبینند کشته شد و افتاد، هیچ فترت و فتوری به آنها دست نمیدهد. به همانطوری که از اینجا با شوق رفتند، با همانطور در جنگ هم با اشتیاق و با دلاوری و با جرأت، با آغوش باز، شهادت را استقبال میکنند. این یک مسئلهای است. ایران یک وضعی پیدا کرده است که ما نمیتوانیم این وضع را تعبیری از آن بکنیم، جز اینکه بگوییم یک مملکت الهی است. یک مملکتی است که فهمیدند افرادش و اشخاصش، که برای اسلام باید جانفشانی کرد.
شما مقایسهای بکنید بین ملت ما و سایر ملتها ـ نه، ملتها همه خوبند، آنها باز یک قدری به واسطۀ آن فشارهایی که بر آنها میآید نمیتوانند درست قیام کنند و ان شاءاللّه میکنند ـ یک مقایسهای بکنید بین سردمدارهای ممالک دیگر، با رؤسای این مملکت. آقای کارتر در کدام[یک از]جنگها رفته است توی جبهۀ جنگ؟ ایشان در همان کاخ سفید و آن کاخ ییلاقیاش نشسته و وا میدارد اشخاص را جنگ بکنند. کشته هم بشوند به جهنم. شما برای من کار بکن، بمیر و بدم. و آقای صدام در کدام جبههها آمده است و سرکشی کرده؟ این از سربازهای خودش هم میترسد. از ملت خودش هم میترسد. در کجا شما سراغ دارید که رئیسجمهورش، دائماً در جبهه از این شهر به آن شهر باشد؟ و رؤسای دیگرش. این آقای رئیس مجلسش هم جبهه برود؟ کجا این مسائل هست؟ امام
جمعهها را در کجا شما دیدید که مثل جندیها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ کجا هست اینها؟ در کجا شما دیدید که سربازهایش و ارتشیهایش و رؤسای ارتشش اینطور فداکاری بکنند؟ از آنها کشته میشود، باز جلو بروند. در کجا هست این مسائل؟ یک مسائلی است که جز در راه صراط مستقیم انسانی حل نمیشود. برای این است که ملت ما با دولتش، با ارتشش، با این چیزهایش دو تا نیستند. همه از هم هستند. از هم نمیترسند. کیْ ما الآن گرفتاری این را داریم که تهرانمان یا اصفهانمان یا شیرازمان یا کجا، حکومت نظامی بشود؟ کی ما همچو نگرانی داریم که مبادا فلان قشر، فلان عشیره، فلان ـ عرض میکنم که ـ جمعیت در اطراف ایران به ضد ما قیام کنند؟ ما همچو نگرانی نداریم. یک چهار نفر بچه و جوان گول خوردهای که هستند، اینها هم حالا دیگر فهمیدند[که]نباید این کارها را بکنند. انشاءاللّه درست بفهمند. این یک مملکت نمونه است الآن، و ما دلمان میخواهد که این مملکت نمونه، آن نمونۀ عالی بشود، و الگو بشود برای همۀ مملکتها. این مملکت، شما در تاریخ نگاه کنید از صدر تاریخ تا آخر، اگر پیدا کردید یک جایی را که زنها و زنهای جوانی که حالا باید ـ فرض کنید که ـ بروند سراغ جوانیشان، و پیرزنش، پیرمردش، پیرزنش، اینطور کوشش کند در اینکه پشتیبانی از ارتشش بکند، پشتیبانی از پاسدارهایش بکند. شما کجا[سراغ دارید]؟ اگر سراغ دارید، بگویید ما هم بفهمیم. کجا شما همچو چیزی دارید که دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمری و ارتش و همۀ قوای مسلح، دوش به دوش اینها، زنها هم همراهی بکنند؟ هر که هر قدری میتواند. عراق اینطوری است؟ همۀ مردم عراق؟! خیلی مضحک است این مطلب. ایشان گفته بودند که ـ آقای صدام ـ که فرق مابین اینهایی که داوطلب شدند برای ما ـ که چهار صد هزار نفرند ـ با آنهایی که در ایران هستند، اینها به ما احترام میگذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلاً پشتشان را کردند به پاسدارها و نظامیها، این خوب، انسان دهنش باز است، هر چه دلش بخواهد میگوید. اما خوب وقتی مطالعه کنید، وقتی ایشان خیال میکند که عراق را توی محفظهای گذاشتهاند[و]هیچ کس نمیبیندش! یک محفظهای هست که جمعیت عراق توی آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چیز
نیست. خوب اگر اینطوری هست، پس این حکومت نظامیها چیست؟ اگر مطلب این است که همه همراه شما هستند، خوب، شما یکوقتی صاف و پاک برو تو این جمعیتها، ببین میتوانی!. قبل از این، همانطوری که زمان محمدرضا بود، شما دیدید که اینها اگر یک، اگر محمدرضا میخواست از یک خیابانی عبور کند، در عین حالی که اتومبیلی که نشسته بود، مسلح به همه جور چیزی بود و شیشههایش هم ضد گلوله و همۀ بساط بود، معذلک از یک هفته قبل میرفتند همۀ خانهها را تخلیه میکردند و جایش نظامیها و ساواکیها را مینشاندند تا ایشان بیایند از اینجا عبور کنند و بروند آن طرف. حالا ما میبینیم که همۀ این اشخاص، این نخست وزیر ما میرود توی جمعیت با آنها صحبت میکند، رئیسجمهور ما هم همین طور میرود آنجا و همۀ ارکان ما. این، اگر ایشان درست میگوید، خوب، برود توی جمعیتها، چرا خودش را قنداق کرده آن کنار؟
خوب، چه داعی داشت ایشان که بیمطالعه، بدون اینکه بفهمد قصه چه است، بدون اینکه ملتها را در حساب بیاورد، همین که بعضی از شیاطین مثل خودش، به گوشش خواندند که الآن وقت این است که حمله بکنیم و ایران را، یک شخصیتی برای خودمان درست کنیم ـ اینها راهش انداختند برای همچو جنایتی ـ چه داعی داشت این کار را بکند که حالا افتاده به این طرف و آن طرف که بیایید ما را صلح بدهید؟ چه جوری صلح بکنیم ما؟ با کی صلح بکنیم؟ این همانی است که یک کسی بگوید که فرض کنید که پیغمبر اسلام با ابوجهل صلح بکنند. آخر قابل صلح نیست. تویی که این همه جنایات وارد کردی به کشور خودت و کشور ما، تویی که این همه مسلمانها را به کشتن دادی، تویی که این جنایات را که گمان ندارم در تاریخ نظیرش زیاد باشد، این همه جنایات را کردی، تویی که در دزفول آنطور جنایات را کردی، حالا ما و فرض کنید رئیس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزیر ما بنشیند در یک جلسهای با شما جلسه کنند و دست بدهند و احوالپرسی کنند و بگویند بیایید، بسم اللّه! شط العرب مال شما، دیگر ما را رها کنید!
مسئله این است؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهیم؟ حالا ملت خودمان هیچ، جواب ملت عراق را چه بدهیم که یک رژیمی که چندین سال بر او حکومت کرده است غاصبانه، و آنقدر از جوانهای آنها را کشته و آنقدر از جوانهای آن را معیوب کرده و آنقدر از علمای آنجا را شهید کرده و حالا ما بنشینیم، ما که ادعا میکنیم مسلمانیم، بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم که بیایید با هم مصالحه کنیم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هیچ که جواب باید بدهیم. جواب انبیا هیچ که جواب باید بدهیم. جواب ملائکة اللّه هیچ که جواب باید بدهیم. جواب مستضعفین هیچ که باید جواب بدهیم. جواب این ملت عراق را ما چه بدهیم. اگر از کربلا یک طوماری برای ما برسد که شما چرا با یک آدمی که علمای ما را شهید کرده، روشنفکرهای ما را در حبس کرده ـ حبسهایشان الآن جا نمیشود، یک جاهایی را تخلیه کردند برای حبس از برای اینکه، از طوری که نقل کردند برای ما ـ شما نشستید با اینها صلح میکنید؟! چه صلحی ما داریم؟ ما با این شهدایی که داریم چه جواب بدهیم؟ ما اینقدر شهید دادیم، حالا بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم؟! مسئلۀ ما مسئلۀ مکتبی است. مسئلۀ دلخواهی نیست. ما سر اسلام دعوا داریم. ما میگوییم که یک نفر آدمی که اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش میداند، اسلامش اسلام عفلقی است که از اسلام کارتری هم بدتر است. یک نفر آدم و حزبی که اسلام را مخالف همه چیز خودش میداند، و با تمام قوا اگر دستش برسد میکوبد اسلام را، ما با او میتوانیم مصالحه کنیم؟ یعنی اسلام را ما فدا کنیم؟ مگر اسلام زمین است؟ مگر اسلام آسمان است؟ همانطوری که در زمان شاه مخلوع اگر به ما میگفتند بیایید با هم مصالحه ـ گفتند هم ـ ، با ما بیایید مصالحه بکنید، خوب، ما حق داشتیم مصالحه کنیم. یک کسی که با اسلام مخالف است؟! باز مخالفت او کمتر از این است. منتها همان حقهبازیهایی که آن مردک میکرد و در ایران او میرفت به[حرم]حضرت رضا، میآمدند عکسش هم میانداختند، همان کارها را این میکند. حالا میرود، در رادیو بود، کجا بود، نوشته بود، که بیرکوع نماز خوانده! حالا این اشکال به او نیست این. ما با اینها هیچ راه مصالحهای نداریم. برای اینکه، مقصد ما یک مقصدی
است و آن اسلام است. همۀ ملت ما اسلام را میخواهند. مقصد آنها هم یک مقصد ضد اسلامی است. اسلام و ضد اسلام نمیشود با هم تفاهم کنند.
بله، اسلام اجازه داده به اینکه یک کسی اگر مسلمان شد و به آداب اسلامیاش رفتار کرد، و فهمیدید که مسلمان است و اینها، او را قبول کنید از آن. ایشان ـ خودش را ـ دست بردارد از این کارها، و از مملکت عراق هم دست بردارد و بشود یک نفر مثل افراد عادی، و توبه کند و بگوید من مسلمان شدم حالااَلاِسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ[13]و اما خدا همچو قلبهای اینها را ـ در آن ـ مُهر زده است و سیاه کرده است به واسطۀ اعمال خودشان، که اینها دیگر قابل اصلاح نیستند. هیچ قابل نیستند. اینها دیگر نمیتوانند اصلاً توبه کنند. اینها کارهای خودشان را، یعنی آدمکشی را، آنطور جنایت را ایشان تبریک گفته، به اینهایی که جنایتها را کردند، این اصلاً قابل اصلاح نیست. و ما هم حق نداریم اصلاح کنیم. فرضاً من بخواهم، فرض کنید شهوت نفسانیم اقتضا کند، اما تکلیف الهی را چه بکنیم؟ ما مکلف هستیم، ما همانطوری که با محمدرضا نمیتوانستیم اصلاح بکنیم، جواب نداشتیم از اینهایی که شصت هزار جمعیت از آنها مرده است و کشته شده و شهید شده، اگر آن پیرمرد ...، من بعضی وقتها به کسانی که خیرخواهی میکردند، میگفتم خوب، من جواب این پیرزنی که جوانش را از دست داده، چه بگویم؟ ما بیاییم آقای محمدرضا را با او مصالحه کنیم به اینکه او حکومت نکند، سلطنت بکند!! معنی سلطنت این است که ایشان آن بالاها بنشینند و ما اعلیحضرت آریامهرش را بگوییم و ـ عرض میکنم ـ همۀ تشریفات و همۀ تجلیلات را از او بکنیم، منتها او دیگر تو سر ما نزند. من میگفتم، من جواب این پیرزنی که آمده میپرسد از من که تو چکاره بودی که جوان من از دستم رفت، تو او را اعلیحضرت همایونی میخوانی؟ الآن هم همان حرف است. ماها چکارهایم که برویم بنشینیم با اینها صلح کنیم. این دنیایی که هی فریاد میزنند به اینکه
بیایید با ما مصالحه کنید و به اسلام برگردید، اینها اسلام را مثل اینکه نشناختند.
بعضی از این آخوندهای درباری که ما را نصیحت میکنند که بیایید به اسلام برگردید. اینها اسلام را نمیدانند چه است. اینها اسلام را جز خوردن چیزی نمیدانند. همان مسائل حیوانی. اگر اینها اسلام را میدانستند، اینها که میدانند که مردک، این حزب عفلقی مسلمان نیست، و هجوم کرده به یک مملکت اسلامی، تکلیف آن کسی که هجوم میکند به مملکت اسلامی، تکلیف همۀ مسلمین است که به او هجوم کنند. تازه آن آخوند درباری میگوید که بیایید با هم به اسلام برگردید!! آخر تو بیا به اسلام برگرد. تو بیا بفهم اسلام چه است. اگر اسلام خلاصه میشد در اکل و شرب و مآرب حیوانی، آن وقت بله باید بیاییم با هم بنشینیم به آن اسلامی که شما میگویید برگردیم. اما اسلام آن است که آن شهدا را داده است. اسلام آن است که برای رسیدن به مقصد، آن همه زحمت را نبی اکرمش و اولیایش متحمل شدند. حالا ما برای اینکه چند نفر جوان از دستمان رفته ـ با اینکه خیلی عزیزند ـ از اسلام دست برداریم و برویم بنشینیم مصالحه کنیم؟ ما و ملت ما همانی است که در این خیابانهای تهران و در شهرستانهای دیگر آنهمه جوانها را از دست داد و مصالحه نکرد. در صورتی که همۀ قدرتها دست آن شخص خبیث[14]بود و دنبال کرد مقصد خودش را تا به مقصد رسید. جوانهای ما اینها هستند. مردم ما، زن و مرد ما اینها هستند که دنبال مقصد و مکتبشان هستند و مصالحه نخواهند کرد با هیچ قدرتی و با هیچ ابر قدرتی.
فرق ارتش ما و ارتش آنها این است که ارتش ما دستش بسته است. ارتش ما اسلام برایش تکلیف معیّن کرده. ارتش آنها دستشان باز است. توپ، موشک زمین به زمین به اصطلاح خودشان میاندازند، نُه متری، ده متری، یک شهر هم همهاش را خراب کنند، آن وقت تبریک میشنوند. ارتش ما نمیکند این کار را، نمیتواند این کار را بکند و
نخواهد کرد. ارتش ما فقط موارد جنگی آنها و اشخاصی که مخالف اسلام و قیام بر ضد اسلام کردند، میکوبد و خواهد کوبید.
من باید یک تسلیت به سرتاسر ایران و تبریک عرض کنم. و خصوصاً به خوزستان و بالاخص به دزفول تبریک عرض کنم برای اینکه، آنطور روح مقاومت دارند، و آنطور مردانه قیام کردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند، و تسلیت به کسانی که جوانهایشان را از دست دادند. و ما همه هستیم. همه شریک هستیم، جوانها مال همان تنها پدر و مادرها نبود. جوانها مال اسلام بود. پیغمبر اسلام تسلیت به شما میگوید. مصیبت بر اسلام وارد شده. از آنها تشکر کنم به اینکه برای اسلام خوب قیام کردید و اجر شما با اسلام است. با خدای اسلام است.
و تشکر کنم از همۀ قوای مسلحهای که در این جنگ بین اسلام و کفر، قیام به وظیفه کردند و خوب هم قیام کردند. شهید دادند و خرابی برای مملکتمان وارد شد. اینها هم شهید دادند و کوشش کردند و مردانه قیام کردند. از آنها هم همه و از همۀ ردههای بالایی که ـ بالا و پایین ما نداریم انشاءاللّه ـ برادرهایی که در این مسائل وکیل بودند رفتند آنجا، نخست وزیر است ـ نمیدانم ـ رئیس جمهور است، امام جمعه است همۀ اینها که مشغولند به این خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشکر کنم، و ملت ما باید قدردانی بکنند از آنها. اینها برادرهای شما و ما هستند که در جبههها رفتند و شهید میدهند و جدیت میکنند، و ان شاءاللّه پیروز میشوند. کسانی که بر ضد اسلام هستند، به جای خودشان مینشانند. و از مملکت عراق و از ملت عراق تشکر کنم که در این وقت، آنها هم به آنقدری که میسورشان هست پشتیبانی میکنند از مملکت ایران که پشتیبانی از اسلام است، از آنها هم تشکر کنم.
و از همۀ جوانهایی که، و غیر جوانهایی که از همۀ بلاد عالَم، از اقصی بلاد، از امریکا، از اروپا و از پاکستان، از هندوستان، از همه جا پشتیبانی کردند از ما، اظهار پشتیبانی کردند، مهیا بودن خودشان را برای دفاع از اسلام اعلام کردند، از همۀ آنها هم تشکر کنم. و از خدای تبارک و تعالی توفیق سعادت برای همه بخواهم، و انشاءاللّه به آنجا نمیرسد
که محتاج بشود که همۀ جوانها از همۀ اطراف و همۀ مردم دنیا و متعهدین از همه جا هجوم کنند، و یک همچو آدمی را از بین ببرند ما جوانهای خودمان و ارتش خودمان کافی است برای این امر.
و عمده این است که خدای تبارک و تعالی با ماست و ما اتکال به خدای تبارک و تعالی داریم. و امیدواریم که این اتکال را تا آخر داشته باشیم تا عنایات حق تعالی را حفظ کنیم. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همۀ ملتها را، مستضعفین را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 - تا آنجا که دانسته نمیشود.
3 - عوالی اللآلی، ج2، ص11، ح19: «کردار هر فرد به نیتهای اوست».
4 - اشاره است به ضربت شمشیر علی ع.
5 - اشاره است به ضربت شمشیر ابن مُلجم مرادی بر سر مقدس علی ع.
6 - لذات، خوشیها.
7 - سورۀ بقره، آیۀ 156.
8 - جدا کرده شده، تفکیک شده.
9 - جدایی.
10 - سورۀ رعد، آیۀ 28.
11 - اشاره است به آیۀ 6 سورۀ کهف: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ عَلی آثارِهِم اِنْ لَّمْیُؤمِنُوا بِهذَا الحَدیثِ اَسَفاً» ای رسول، نزدیک است که اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان، هلاک سازی.
12 - سورۀ نور، آیۀ 40: «برخی بالاتر از برخی دیگر».
13 - بحارالأنوار، ج101، ص371، ح7. «اسلام آنچه را که قبلاً بوده، میپوشاند».
14 - محمدرضا پهلوی.