صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان مأموریتهای رضاخان در ایران ـ وظایف نیروهای مسلح
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع مأموریتهای رضاخان در ایران ـ وظایف نیروهای مسلح
-
حضار
حضار: پرسنل ژاندارمری جمهوری اسلامی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
رضاخان هجوم کرد به تهران و با دستیاری انگلستان، حکومت ایران را به دست گرفت و بعد از چندی، احمد شاه[1]را از صحنه بیرون کرد و خودش به جای احمدشاه نشست و به تدریج، مأموریت خودش را شروع کرد به انجام دادن. مأموریتهای زیادی داشت. قدرتهای بزرگ هر چه را که بر خلاف میل خودشان و برخلاف منافع خودشان میدیدند، باید به دست این آدم نابود بشود یا سرکوب. اول شروع کرد به سالوسی و ریاکاری و در همین تهران، آنطوری که آن وقت میگفتند، در همۀ تکیههایی که در ماه محرّم برای عزا بپا بود، میگفتند: با پای برهنه، شمع هم دستش میگیرد و میرود. این یک چهره بود که از رضاخان در ایران نمایش پیدا کرد و بعد به اسم اینکه امنیت را میخواهد به ایران برگرداند، شروع کرد به مبارزه با عشایر ایران و عشایر[را،]که یکی از پایگاههای مهم ایران بودند، گرچه نواقصی داشتند، ولی خدمتهایی هم میکردند، عشایر را یکی پس از دیگری سرکوب کرد و از محالّ خودشان، بعضی از آنها را کوچ داد به جاهای دیگر و آنها را تقریباً از بین برد.
بعد مأموریتهایی ـ در خلال همۀ اینها همه گاهی با هم میشد ـ شروع کرد[به]مخالفت با روحانیون، به اسم اینکه میخواهم تصفیه بکنم. و این سنگر بزرگ اسلامی را[از بین برد]که یک خدمتگزارانی به ایران بودند و به اسلام بودند، بدون اینکه بر بودجۀ
دولت یک شاهی تحمیل بشوند، لکن خدمتهاشان، یکی از بزرگترین خدمتهای آنها، این بود که تربیت میکردند مردم را. شما در پروندههایی که در دادگستری و غیر دادگستری هست و بوده، میبینید، از آنهایی که تحت تربیت روحانیین بودند، پروندۀ جنایتی نمیبینید. برای آرامش کشور، اینها یک عامل مؤثر بودند و برای هدایت مردم به راه صحیح و اخلاق و اعمال صحیح یک راهنماهای مهمی بودند.
من آنچه که در بسیاری از صحبتهایم از روحانیون بحث میکنم نه این است که من هر که معمّم است از او پشتیبانی میکنم. «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.» لکن وقتی که ما در سابق دیدیم که جزء برنامۀ انگلیسها، که رضاخان را آورده بودند ـ شاید در رأس برنامه هم بود ـ این بود که باید این طایفه از بین بروند. با تمام قوا، از تبلیغات مجلات و روزنامهها وگویندگان و اینها گرفته تا هرجا که روشنفکری و روشنفکرنمایی بودند، بر ضد روحانیت بسیج شدند. کمکم آن صورت دومش را نشان داد. آن وجهۀ دومش را کمکم نشان داد. در زمان این شخص نالایق، که مملکت ما را به تباهی کشاند، به پیغمبر اکرم در روزنامه سبّ[2]کردند، در روزنامه به پیغمبر سبّ کردند و به مرئی و منظر این دولت بود و آن دولتمردان. مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام بر کفر انتقاد کردند. این روشنفکرها دستمالها را درآوردند و گریه کردند که اسلام بر شاه ایران، شاه آن وقت ایران غلبه کرده است.[3]شعراشان شعر گفتند، نویسندگانشان نوشتند، گویندگانشان گفتند. ما از اینکه انگلستان اینقدر اصرار داشت بر اینکه این طایفه را از بین ببرد، میفهمیم که از این طایفه اینها رنج میبرند و باید اینها سرکوب بشوند.
معالأسف، در آن وقت یک ارتشی درست کردند و یک ژاندارمری درست کردند و یک شهربانی درست کردند که تلخی اعمال آنها در ذائقۀ ملت ما بود و برای شما که الآن
خدمتگزار هستید، زحمت ایجاد کرده. شما برادرهای عزیز که الآن خدمت میکنید به این کشور، مواجه هستید بایک اسمی که در زمان رضاخان و در زمان بعد از او، خصوصاً در زمان رضاخان، مردم یک ذائقۀ تلخی از همۀ این قوای مسلحه داشتند و دارند، و این اشکالی است که برای شما پیش آوردهاند که تا آمدید شماها این ذائقۀ تلخ را شیرین کنید، خیلی زحمت دارد. خیلی باید جانفشانی کنید. خیلی باید با مردم رفتار خوب بکنید. پادگانهای شما باید پایگاه اسلامی باشد و مستضعفین را همراهی کند و مستکبرین را اعتنا نکند. مدتی شما زحمت بکشید تا آن ذائقۀ تلخی که در ملت از این جمعیت،[هست، از بین برود]شما که آن وقت نبودید؛ گمان ندارم یکی از شما هم آن وقت بودید، لکن این اسم به طوری شد در آن وقت که وقتی گفته میشد، تلخ بود در ذائقۀ مردم. آن وقت خود همین مرد، خود همین رضاخان، در یک روزی که وارد شده بود در یک پادگان ژاندارمری، دستهایش را در جیبش گذاشته بود و معرفی کرده بود اینها را به اینکه اینها دزدند! در عین حال که سرکردۀ همۀ دزدها خودش بود، منتها دزدها یواشکی یک کُتی، یک شلواری، یک کاسه مسی از مردم میبردند و این علنی مازندران را با آن طول و عرض، از همۀ اشخاصی که دارای یک ملکی بودند گرفت و به اسم خودش ثبت کرد.
اینطور معرفی میکرد از یک جمعیتی که اینها اینطور هستند یا میخواست تعلیمشان بدهد که تکلیف این است.
در هر صورت، شما آقایان که از پرسنل ژاندارمری هستید و اینجا آمدهاید، مدتها باید زحمت بکشید تا اینکه اثبات بکنید که ژاندارمری این جور نبود. ژاندارمری وقتی که در خدمت طاغوت بود و میدید خود آن آدمی که در رأس واقع شده سرکردۀ دزدهاست، قهراً این اشخاص هم تبعیّت میکردند و به خیال خودشاناَلنّاسُ عَلی دینِ
مُلُوکِهِم[4]بودند. نه شما تنها، این شهربانی و پاسبانها که با مردم تماسشان در شهرها زیاد بود؛ اینها طوری معرفی شده بودند پیش مردم که اگر اسم اینها را میبردند یا شخص آنها را میدیدند، چندش به آنها رخ میداد. اینطور با آنها مخالف بودند. شهربانی هم باید مدتها زحمت بکشد تا اینکه این مطلبی که در ذهن مردم منعکس بود، بیرون کند. سایر قوای انتظامی هم اینطور. اینها هم شرارتهایی کردند در این مملکت و سرکوبیهایی از خدمتگزاران این مملکت کردند که اسم آنها هم وقتی که میآمد، مردم از آنها متنفّر بودند. بنابراین، شما آقایان که حالا در خدمت اسلام هستید، چه شما و چه قوای مسلّح دیگر مثل ارتش و مثل شهربانی، مدتها باید شما زحمت بکشید و خوشرفتاری بکنید و خدمت صادقانه بکنید تا اینکه از دل مردم این مطلب بیرون برود، با اینکه ما میدانیم که شما هیچ کدام آنجا نبودید آن وقت، هیچ یک از شما نبودید.
من یادم است، از اوّلی که رضاخان آمد به ایران یا آمد به تهران تا حالا من شاهد همۀ قضایا بودهام. این بنا داشت به اینکه این مملکت را با هر طوری که میتواند طوری بار بیاورد و بعد هم پسر خلفش آن هم طوری بار بیاورد این مملکت را که همۀ چیزهایی که اینها از ما میبرند، هرچه که از ذخایر ما آن وقت انگلستان و بعد هم امریکا ببرند، هیچکس نباشد که کلمهای در مقابل آنها بگوید و اگر میگفت، سرکوبی میکردند و اگر مخالفت میشد، میکوبیدند اینها را. مخالفت از طرف روحانیون چند مرتبه شد، لکن هم با حیله و هم با قدرت آنها را کوبیدند. بعد هم که شما ملاحظه کردید که دانشگاه ما را به چه صورت درآوردند، دبیرستانهای ما را به چه صورت درآوردند. از همان دبستان شروع کردند آدم غربی درست کردن، آدم معتقد به غرب و مخالف با اسلام درست کردن. از همان بچۀ کوچولو شروع شد و همینطور تا اینکه یک قشر زیادی مخالف با
همه چیز، با همۀ مآثر اسلام، با همۀ مآثر کشور، اینها تربیت میکردند. دانشگاهی بود که از تویش مثل نصیری[5]و شریف امامی[6]و امثال اینها بیرون میآمد؛ اینهایی که به تمام معنا وابسته به انگلستان و اخیراً به امریکا بودند. یک همچو مملکتی را اینها درست کردند، با امر انگلستان در زمان رضاخان، و با فرمان امریکا در زمان محمدرضا، که حالا که اینها رفتند، شما میبینید که همه چیز باید متحول بشود. البته متحول هم خیلی شد. حالا در هر جا که شما بروید، محتاج به این است که از سر درست بشود. ادارات یک اداراتی است کهبه فرم همان ادارات زمان طاغوت است و باید تصفیه بشوند و متحول بشوند به یک ادارهای که به درد مردم بخورد.
قوای انتظامیه، قوای مسلّحه باید خودشان را در خدمت مردم قرار بدهند، آنطوری که عناوین خودشان اقتضا میکند. ژاندارمری، پاسبان و امثال ذلک، ارتش[و مانند]اینها باید این مملکت را حفظ بکنند. اینها برای حفاظت ملت و مملکت آمدهاند و برای پاسبانی از مملکت خودشان متشکّل شدهاند. باید اینها توجه به این معنا داشته باشند که همۀ این قوای مسلّحه باید در خدمت مردم باشند. بودجهای که اینها را اداره میکند از جیب مردم است. نباید از جیب مردم بودجهاش اداره بشود و به سر مردم تحمیل بکند و ـ عرض میکنم که ـ اذیت و آزار بکند، چنانچه در عصر این دو غیر انسان بود.
شما باید توجه به این معنا داشته باشید که باید خدمت به این کشور بکنید و خدمت به این ملت بکنید. اگر ـ خدای نخواسته ـ در یک پادگانی، یک نفر آدمی پیدا شد که خلاف رویّۀ اسلامی و انسانی کرد، باید رؤسا توجه کنند، جلویشان را بگیرند. مبادا یک وقتی باز همان مسائل سابق در پادگانهای ژاندارمری یا در مراکزی که سایر قوای مسلّحه هستند، یک همچو مسائلی که در سابق بود، باز تکرار بشود. باید با کمال دقت، کسانی که در
رأس هستند اشخاص ناظر بفرستند، همه جا را تحت نظر بگیرند؛ برای اینکه اگر ـ خدای نخواسته ـ از چهار نفر یک امر خلاف قاعدهای، یک امری که در زمان سابق اتفاق میافتاد، بست و بند با خانها و کوبیدن مردم اتفاق میافتاد، اگر حالا در چهار جا اتفاق بیفتد، همهتان بدنام میشوید؛ برای اینکه مردم ذائقهشان تلخ است و اگر ببینند که در چهار جا یک فسادی ایجاد شده است و یکی از کارهای سابق انجام گرفته است، همۀ شما را مردم محکوم میکنند.
بنابراین، همۀ شما موظفید که از آن چیزهایی که بر خلاف واقع است، هم خودتان را حفظ کنید و هم دیگران را. اگر کاری کردند، به سران ژاندارمری اطلاع بدهید که آنها جلوگیری بکنند تا این ذائقه تغییر بکند. البته بسیار تغییر کرده است؛ یعنی، بسیار جلو رفته است این تغییر. ولهذا، شما الآن وقتی که در جمعیتها میروید، مردم برای شما شعار میدهند. کی همچو مسائلی سابق بود؟ مردم پشت به آنها میکردند. اگر با زور هم میآوردندشان یک جایی که یک ـ فرض کنید که ـ اشخاصی بودند، آنها با زور بودند و[با]جمع همراه نبودند. در هر صورت، الآن ما و شما و همۀ ملت خدمتگزار به اسلام و خدمتگزار به کشور هستیم و باید همه مجتمعاً با دست واحد، همه یکدست خدمت به این کشور بکنیم تا اینکه انشاءاللّه این کشور به قدرت کاملۀ الهی به پیش برود و شما سرافراز باشید و کشور ما سرافراز باشد.
نکتهای که میخواهم عرض بکنم و این اختصاص به شما ندارد، این یک امر عامی است نسبت به همۀ قوای مسلّحه اینکه اینطور توهّم نشود که حالا ما آزاد هستیم و آزاد شدیم و آن زد و بند و زد و خوردهایی که پیشتر بود، نیست و آن کتکها و حبسها نیست و آن اعدامها نیست، حالا باید انضباط هم نداشته باشیم. اگر یک قوای مسلّحهای بیانضباط باشد، یعنی، چنانچه فرمانده حکم کرد، اجرا نکند، اگر آن طبقۀ بالایی، که صاحبمنصبند، یک امری را گفتند، اینها اجرا نکنند، اگر اینطور باشد، انسجام از بین
میرود. آن وقت ـ خدای نخواسته ـ اگر یک امری پیش بیاید، نمیتوانید شما مقابله کنید. شما قوای مسلّحه، از ژاندارمری گرفته تا ارتش تا شهربانی تا پاسدارها، همه چنانچه منظّم نباشید و سلسله مراتب ملاحظه نشود، این اسباب این میشود که افرادی باشند یک یک. ژاندارمری وقتی میتواند خدمت بکند، ارتش وقتی میتواند خدمت بکند که اجتماع تو کار باشد. یکیک افراد که کار ازشان نمیآید. این «یکیک»ها وقتی متصل به هم شدند و یک نظمی داشت، میتوانند کار انجام بدهند. اما اگر یکیک، یکیهایی باشند که با هم منسجم نیستند یا نظم ندارند، اینها علاوه بر اینکه کاری ازشان نمیآید، اخلال هم میکنند.
باید توجه داشته باشید که امروز شما خدمتگزار اسلام هستید و باید برای خدا کار بکنید. امر خداست که باید این مسائل را بادقت ملاحظه کنید و نظم را حفظ کنید و سلسله مراتب را حفظ بکنید. این یک مطلبی است که مربوط به شما تنها نیست و مربوط به همۀ قوای مسلّحه است. چنانچه توجه به اینکه مبادا یکی خلاف بکند، آن هم اختصاص به شما ندارد؛ همۀ قوای مسلحه باید در این معنا باشند. امر به معروف و نهی از منکر بر همۀ ملت واجب است. اگر یک خلاف یکی کرد باید نهیش بکنید، باید باز دارید او را از این کار. اگر یک آدمی در یک پادگانی یک عملی کرد که بر خلاف وظیفه بود، باید اطلاع بدهید تا اینکه این را جلویش را بگیرند.
باز این مطلب را باید به ملت عرض بکنم که سرباز بودن برای ملت، امروز جزء وظایف است. نگذارد ملت که این پادگانها در ارتش تهی بشود. سرباز حالا «سربازِ وظیفه» است. در زمان سابق، سرباز اجباری بود؛ به اجبار میبردند، اسمش را وظیفه میگذاشتند. اما الآن این اجبار در کار نیست، الآن یک امر الهی است. دفاع از مملکت اسلامی، دفاع از نوامیس مسلمین از واجبات شرعیۀ الهیهای است که بر همۀ ما واجب است و این موقوف بر این است که نظامیها، هم منظم و منسجم باشند و هم مراتب را حفظ بکنند و هم اشخاصی که میتوانند در نظام وارد بشوند، خودشان را معرفی کنند و این پادگانها را پر کنند از جمعیتها. از قراری که بعضی از رؤسای ارتش گفتهاند، گفتند که
الآن پادگانهای ما پر نیست؛ برای اینکه نظام وظیفه را خیلی به آن عمل نمیکنند. لازم نیست که نظام وظیفه را با الزام بیایند شما را ببرند. شما میخواهید یک مملکتی را حفظ بکنید. ملت میخواهد که در مقابل این قدرتهایی که همه با هم منسجم شدند و اطراف کشور ما هستند، ملت میخواهد که جلوی اینها را بگیرد. این تا اینکه نظام، نظام صحیح نباشد و منسجم نباشد و پادگانها پر از جمعیت نباشد و مملکت یک نظام بزرگ نداشته باشد و انشاءاللّه، یک نظام بیست میلیونی شما داشته باشید تا بتوانید از این توطئهها که الآن برای مملکت ما در کار است جلوگیری بکنید[عملی نیست]. خداوند انشاءاللّه تعالی، حامی شما باشد و حامی این مملکت. وانشاءاللّه، شما پیروز باشید و با پیروزی، اسلام را به پیروزی برسانید.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
2 - دشنام دادن، لعن و نفرین.
3 - حملۀ اعراب و لشکر مسلمین به ایران و شکست سپاه ساسانی از لشکر اسلام.
4 - «مردم بر آیین پادشاهان خویش هستند.» این جملهای است که به عنوان ضربالمثل به کار برده میشود و در ردیف روایات و احادیث به شمار نمیآید.
5 - نعمتاللّه نصیری، رئیس ساواک در رژیم شاه.
6 - جعفر شریف امامی، رئیس مجلس سنا، که در اوج انقلاب، پس از جمشید آموزگار به نخست وزیری رسید.