صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تبیین وظائف روحانیت در نظام اسلامی
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تبیین وظائف روحانیت در نظام اسلامی
-
حضار
حضار: روحانیون و ائمۀ جماعات تهران و شهرستانها و روحانیون عضو بسیج
بسم اللّه الرحمن الرحیم
آقایان اگر بفرمایند، من راحتتر میشوم. بفرمایند بنشینند، بفرمایند بنشینند. از اینکهآقایان در این هوای گرم و جای تنگ و گرم[هستند]معذرت میخواهم از آقایان. شما اینجا منزل خود شماست و من هم خدمتگزار خود آقایان. امیدوارم خدای تبارک و تعالی به همۀ آقایان و به همۀ ملت توفیق بدهد که این مشکلاتی که در پیش است با همت همه مرتفع شود.
من یک کلمه باید با علما و فضلا و ائمۀ جماعات و سنخ روحانیت در سطح کشور صحبت کنم، یک کلمه هم با ملت. آن چیزی را که با آقایان روحانیون در میان میگذارم این است که شما میدانید که توطئهها از همۀ اطراف هست و رو به افزایش است، لکن از این توطئههایی که منتهی به سلاح و قوای مسلح و اینها[میشود]هیچ باکی نیست. آنها را خدای تبارک و تعالی همراهی میکند چنانچه کرد و میبینید. همین امروز هم یکی از علمای جماران آمد و قصهای را نقل کرد که از آن قصه هم من فهمیدم که عنایت خدا با ماست. ایشان فرمودند که: یک خانهای را ظاهراً درشمیرانات، این آقایانی که در کمیته بودند و پاسدارها و اینها، به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمارخانه است، رفته بودند به عنوان اینکه درِ این قمارخانه را ببندند، وقتی هم رفتند دیدند که بله بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست. یکی از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود ببیند آنجا چه
خبر است. یک سگی همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در زیر زمین. وقتی رفته در زیرزمین[دیده]یک مقدار زیادی اسلحه و امثال ذلک زیاد[هست]، که شاید بعد در رادیو و اینها اطلاع بدهند به ملت. گفتم به آن آقا، با هدایت سگ این واقع شده! این سگ مأمور است. همۀ عالم مأمورند. آن روز باد و شن مأمور[1]بود، امروز هم در این قصه سگ مأمور بوده است که آقا را، این پاسبان را ملزم کند که برود کشف بکند. از این امور خوفی نداشته باشید. ملت ما هم از این امر خوف نداشته باشند. و حماقت مال اینهایی است که در عین حالی که دیدند که آن رأسشان[2]با آنهمه قدرت که در دست داشت بالفعل، و با آنهمه پشتوانههایی که از همۀ گروههای خارج و داخل داشت، در مقابل ملت و در مقابل تأیید خدای تبارک و تعالی از ملت ما، نتوانست کاری بکند. حالا که آنها رفتند و رو به جهنمند، این عدۀ بیچارهای که برای خاطر یک دنیای کمی، فانی، میخواهند توطئه بکنند، و آن هم اینطور توطئهای که معلوم است که چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند، خفه میکردند آنها را، این خوفی ندارد. آن توطئههایی که از اول نهضت، یعنی پیروزی ما، پیروزی شما شروع شده است و باز هم در کار است، آن را باید آقایان توجه به آن داشته باشند.
اینها از همۀ فرصتها و از همۀ ابعاد میخواهند استفاده بکنند. مثلاً یکی از مسائلی که دست خارج در آن هست و شیاطین داخلی، این است که انتظامات را وادار کنند که محفوظ نباشد و به هم بخورد. در کمیتهها، در انجمنهای اسلامی ـ که در همۀ سطح کشور هست ـ و در دادگاهها و پیش پاسدارها و پاسبانها و قوای مسلح دیگر، یکجور تزریقاتی میشود، که نتیجۀ آن تزریقات و تبلیغات این است که انسجام ملت را از دستش بگیرد و ملت ما را معرفی کند به دنیا که اینها اصلاً تحت هیچ نظامی نیستند. اینها نظام ندارند. آنها
حکومت جنگلی دارند، تا اینکه مصحح پیدا بشود پیش ابرقدرتها برای اینکه یک «ولیّ»ای برای ما بفرستند. داخل را به هم میزنند. انجمنهای اسلامی یک کارهایی ـ مثلاً ـ گاهی بچههایشان، جوانهایشان انجام میدهند که موجب به هم ریخته شدن اوضاع است. یا کمیتهها[در]سرتاسر کشور، بعضی از جاها که بعض اشخاص درشان نفوذ کرده است وادار میکنند که آنها هم یک کارهایی بکنند که موجب یک اختلالی بشود در نظم. جهاد سازندگی هم اشخاصی در آن نفوذ کردهاند و میکنند که آنها هم کاری انجام بدهند که مردم را از خودشان متنفر کنند. و در دادگاهها هم گاهی بعض اشتباهاتی میشود که آن هم موجب نارضایتی است. اینها میخواهند شما را، مقصدشان این است که روحانیت را پیش ملت ضعیف کنند، و انسجام بین این قوایی که باید باشد و انتظامی که باید در یک مملکتی برای ادارهاش باشد، این انسجام را به هم بزنند. وقتی ـ فرض کنید که ـ هر چه قدرت هم داشته باشند قوای انتظامی و مسلح، اگر منسجم نباشند کاری ازشان نمیآید. تا سپاه پاسداران، ژاندارمری، ارتش، شهربانی و سایر قوای مسلح با هم منسجم نباشند، و همه از یک راه نروند، نمیتوانند یک توطئههایی که هست، و ممکن است یکوقت واقع بشود نمیتوانند آن را خنثی کنند و خفه کنند. چنانچه بین روحانیون، تمام طبقاتی که روحانیت شامل آنهاست، از علما و فقها، از محصلین، از خطبا، ائمۀ جماعت، همۀ اینها، اگر آن وظایفی که محول به خودشان است، آن وظایف را فراموش کنند، و یک راه دیگری که محول به آنها نیست بروند، این هم یک خلاف نظمی است. و این خلاف نظم موجب این میشود که اولاً شما را در بین ملت یکجور دیگری غیر از آنکه واقعیت هست معرفی کنند و ملت را از شماها کمکم جدا کنند. همین مسئلهای که در اوایلی که رضاخان آمد و کودتا کرد و بعد مستقر شد، همان برنامهها دارد حالا شروع میشود.
این خطاب من به همۀ علما و تمام روحانیون به کلمۀ عام و به همۀ ملت است. اگر با
هوشیاری و با توجه کامل و تفکر کامل توجه نکنند به این توطئه، این موجب این میشود که ملت و روحانیت از هم جدا بشوند، و روحانیت نتواند آن کاری که به عهدۀ اوست انجام بدهد. و چنانچه یکوقتی آنها فرصت کنند، از همین معنا، از جدا شدن ملت از روحانیت استفاده کنند و کارهای سابق را اعاده کنند، همان نقشهای که من خوب یادم هست که در زمان رضاخان بود، و آن نمایش دادن روحانیت به یک صورت غیرصحیح و جدا کردن مردم از روحانیت. در اوایل زمان رضاخان که قدرتش مستقر شد، یکی از اموری که او انجام داد همین بود که روحانیت را در بین مردم ـ هی کمکم ـ میخواست از بین ببرد. از شوفرها شروع کرده بودند. در آن زمان شوفرها یک آلتدستی بودند که[یکی]ازعلما برای من نقل کرد ـ خدا رحمتش کند ـ که من در اراک بودم و میخواستم بیایم به تهران یا قم، اتومبیل به من اجاره نمیدادند. و آن شوفر گفت که ما به دو طایفه بنا داریم که اتومبیل کرایه ندهیم و آنها را سوار نکنیم: یکی فواحش و یکی معمم! این از دست شوفرها در آن زمان. حالا هم من نمیدانم چه جوری است که باز شوفرها را کشیدند در کار، با اینکه شوفرها حالا، غیر آن وقت هستند. البته حالا هم متعهدند اکثراً انشاءاللّه، لکن بعض از آنها شروع کردند. تبلیغاتی در آنها شده است. یک دستهبندیهایی شده است که حالا هم اهل علم را بعضی از شوفرها سوار نمیکنند. این همان توطئهای است که از اول انگلیسها درست کرده بودند، و حالا هم عمال همۀ قدرتهایی که با شما مخالفند. شما یک توجه باید داشته باشید، و ملت هم یک توجه. توجه شما این است که از حدود وظایف شرعیۀ خودتان و روحانی خودتان تجاوز نکنید.
روحانیون همه، ملت همه، باید حاضر باشند در مسائل سیاسی، حضور داشته باشند. اینکه بعض از عناصر حالا هم گاهی میگویند که روحانیون بروند توی مجلسها، توی مدرسههای خودشان و مشغول کارشان باشند، و ماها باید وارد این کارها باشیم، این یا از
بیتوجهی به عمق مسائل است که من باید بگویم بعضیشان بیتوجه هستند، و یا اینکه عمال همانها هستند که در زمان رضاخان یک همچو کارها را میکردند. و در طول تاریخ تقریباً حدود سیصدسال اینقدر تزریق کردند بر این ملت و برخود روحانیون، که شما نباید در سیاست دخالت بکنید که خود آقایان هم باورشان آمده بود. اگر یک مطلبی ـ مثلاً ـ راجع به یک امر سیاسی که به نفع ملت بود، اینها میخواستند دخالت بکنند، یک قشر از خود روحانیت میگفتند یک امر سیاسی است، به ما چه! خودشان را کنار کشیده بودند. یعنی کنارشان زده بودند اینها را. باورشان آورده بودند که روحانیون باید فقط بروند مسئله بگویند؛ آن هم بعض مسائل، نه همۀ مسائل. مسائل اگر همهاش باشد که بیشتر کتب فقه، کتب سیاست است. لکن باورشان آمده بود این، مردم هم این را باور کرده بودند، و این تبلیغاتی بود که از آن وقتی که پای غربیها باز شد در ایران، مطالعاتشان را کردند، به آنجا رسید که این جمعیت خطرناکند و باید اینها را کنار زد و مشغول به خودشان کرد، و ملت را هم باید از اینها جدا کرد. اگر یکی از اینها بخواهد وارد بشود در یک امر سیاسی، ملت با اینها موافقت نکند برای اینکه امر سیاسی است به شما چه؟ در عین حالی که باید همۀ قشرهای ملت و خصوصاً روحانیت حاضر باشند در سیاست کشور، و توجه داشته باشند به مسائلی که در کشور میگذرد، چه در مجلس و چه در دولت و دیگران. در عین حال باید آن شغلی را که دارند از آن دست برندارند. گمان نکنند به اینکه ـ آن وقت این گمان بود ـ ما هیچ نباید دخالت بکنیم، و حالا[گمان]این باشد که ما شغلمان فقط دخالت است. خیر، در آن وقت هم این کار صحیح نبوده برای ما و شما، حالا هم این کار صحیح نیست.
شما باید پستهای خودتان را محکم نگه دارید. ائمۀ جماعت باید این مساجد را محکم نگه دارند، و خطبا باید منابر را محکم نگهدارند، و فقه را در حوزههای علمیه مثل قم و مشهد و امثال اینها و همینطور نجف باید فقاهت را حفظ کنند. حوزهها باید حوزۀ
فقاهت باشد. این حوزههای فقاهت بوده است که هزار و چند صد سال این اسلام را نگه داشته. این مشیْای بوده است که از زمان قدیم، از زمان ائمۀ هدی تا زمان ما، مشیْای بوده است که علمای ما داشتهاند و آن حفظ فقاهت. نباید حالا شما فکر کنید که حالا که باید[در]امور سیاست هم ما دخالت بکنیم، پس به فقاهت کار نداشته باشیم. خیر، باید حوزههای فقاهت به فقه خودشان به همان ترتیبی که سابق بود هیچ تخطی نکنند. به همان ترتیبی که سابق تحصیل میکردید فقه و مقدمات فقه را[تحصیل کنید]، محکم فقاهت را حفظ کنند. و ائمۀ جماعت محکم مساجد خودشان را و ارشاد ملت را حفظ کنند. و خطبای ملت هم باید منابر خودشان را و موعظههای خودشان را و ارشاد خودشان را حفظ کنند. و در عین حال مراقب اوضاع مملکت خودشان باشند. چنانچه اهل بازار باید بازار خودشان را حفظ کنند لکن مراقب باشند. اینطور نباشد که ما یکوقت خدای نخواسته، از آن اصلی که اساس حفظ اسلام است روبرگردان بشویم و حوزهها به فقاهت کمتوجه بشوند. این فقها هستند که حصون[3]اسلام هستند و حفظ کردند اسلام را. باید حوزهها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد. اگر حوزههای فقاهت خدای نخواسته از بین برود یا سست بشود، رابطۀ ما بین فقها و ملت قطع میشود. این حوزۀ فقاهت است که رابطه را محفوظ نگه داشته است. اگر یک اشخاصی آمدند در حوزهها و پیشنهاد کردند که فقه لازم نیست، مثلاً به این طول و تفصیل باشد و فلان، و بیاییم یک چیزهای دیگر را هم چه بکنیم، اینها اشتباه میکنند یا مأمورند. فقه به همان قوّت اولیهاش باید باقی باشد. حوزههای فقاهت، هم فقاهت را داشتند و هم یک جمعی هم معقول و سایر علوم را تحصیل میکردند. علمای اخلاق بودند در حوزهها که مردم را و علما را و اهل علم را دعوت به مسائل اخلاقی میکردند. اهل معنویت و عرفان بودند که اشخاصی را دعوت میکردند به آنطور، و کارهای خودشان را انجام میدادند. لکن فقاهت که اساس است سرجای خودش بود و باید باشد. و مسجدها[را]باید محکم آقایان بگیرند،
نگهش دارند. دلسرد نشوید از حرفهایی که این عمال خارجی در بین مردم منتشر میکنند. باید در عین حالی که حضور دارید در صحنۀ سیاست، و هر واقعهای که واقع میشود شما توجه باید داشته باشید که این واقعه آیا به نفع ملت است یا نه، لکن حوزههای فقاهت را به همان قوّت خودش حفظ کنید. این فقه است که اسلام را حفظ کرده و تا آخر حفظ میکند انشاءاللّه. و از این شغلی که دارید و از این راهی که دارید منحرف نشوید، و بروید یک کارهایی که شما نباید بکنید، مثلاً یک معمّمی چهار تا هم پاسدار داشته باشد، و یا هر کاری دلش میخواهد بکند، یک کسی هم یک کمیته درست کند و چند تا پاسبان و هر کاری میخواهد بکند. اینها یک طرحی است که ریختهاند برای اینکه شما را از صحنه خارج کنند. وارد یک صحنهای میکنند که شما را بکلی خارج کنند. همچو میکنند که هی بیایند فریاد بزنند که امان از این آخوندها که در کمیتهها هستند و در دادگاهها هستند. اگر دو تا، سه تا قضیه برخلاف واقع شد، آنها هم قضایای زیادی را که صحیح واقع میشود، پایمال میکنند. باید در عین حالی که هر کس به شغل خودش باید مشغول باشد، و هر کسی باید همان کاری که دارد خوب انجام بدهد، لکن حاضر باشد در مملکت و غایب نباشد از سیاستی که در مملکت میگذرد.
توجه داشته باشد که اگر یکوقت مثلاً یک جمعیتی یا یک فردی، یک حکومتی پایش را کج گذاشت، همه اعتراض کنند و نگذارند که واقع بشود. یا یک افراد غیرصحیحی را چنانچه در مأموریتهایی گذاشتند و آقایان و علمای بلاد میدانند که این فاسد است خودشان نروند سراغش، اطلاع بدهند به آنجاهایی که باید اینها را تغییر بدهند، و از آنها بخواهند که تغییر بدهند. اگر خودشان بروند، ولو یک آدم فاسدی را خود آقایان بفرستند یا بروند و آن فاسد را از آنجا بیرون کنند، این موجب وَهم میشود برای اهل علم. اینها باید ارشاد کنند دولت را. ارشاد کنند به اینکه این مأموری که اینجا فرستادی اشتباه بوده است و دولت را وادار کنند، مجلس را وادار کنند تا اینکه اصلاح
بشود. خودشان اگر بخواهند مستقیماً دخالت بکنند، موجب این میشود که در بین مردم موهوم بشوند، و شما حفظ حیثیت خودتان برایتان واجب است. هر مؤمنی حفظ عِرض خودش برایش واجب است، لکن علما بیشتر مأمورند به این امور. حجت بر علما تمامتر است. این وظیفۀ ماهاست که باید هر کسی شغل خودش را محترم بشمارد. دلسرد نشود امام جماعت از جماعتش، اهل منبر از منبرش، و ـ عرض میکنم که ـ مراجع از مرجعیتشان، علمای بلاد از مسائلی که خودشان دارند. اینها باید حفظ کنند آن چیزهایی که مال خودشان است و حاضر باشند برای امور سیاسی.
و آنی که به ملت عرض میکنم این است که توجه داشته باشد ملت، که دشمنهای اسلام و دشمنهای کشور شما، از هر راهی استفاده میخواهند بکنند. این راههایی که خوب، دیدهاید که واضح است که توطئهها بکنند، و مثلاً شلوغیها بکنند و فسادها بکنند و اینها را که میدانید. راه دیگری که الآن در نظر آنهاست این است که این مراکزی که مربوط به ربط روحانیت و ملت است، این مراکز را سست بکنند و کمکم از بین ببرند. وسوسه کنند به اینکه این آخوندها که از آنها کاری نمیآید، میروید توی مسجد چه کنید؟ برویم راهپیمایی کنیم. خوب، راهپیمایی سر جای خودش اما مسجد محلی است که از مسجد باید امور اداره بشود. این مساجد بود که این پیروزی را برای ملت ما درست کرد. این مراکز حساسی است که ملت باید به آن توجه داشته باشند. اینطور نباشد که خیال کنند که حالا دیگر ما پیروز شدیم دیگر مسجد میخواهیم چه کنیم. پیروزی ما برای ادارۀ مسجد است. ما اگر نماز نباشد و آداب اسلامی نباشد، چه داعی داریم که بیاییم خودمان را به مهلکه بیندازیم و وارد این امور بشویم؟ ما برای اسلام این کارها را میکنیم و شما، شما ملت برای اسلام قیام کردید، و برای اسلام اینهمه زحمت کشیدید و دارید میکشید. مراکزی که مراکز بسط حقیقت اسلام است، بسط فقه اسلام است و آن مساجد است، اینها را خالی نگذارید. این یک توطئه است که میخواهند مسجدها را کمکم
خالی کنند. دیگر چهار نفر آدمی که معلوم نیست اصلاً به مسجد و به اسلام و به اینها اعتقادی داشته باشد، یا معلوم است که ندارد، امام جماعت ایستاده آنجا نماز میخواهد بخواند، این هم چند نفر برمیدارد میآید آن طرف، یکیاشان میایستد جلو، باقیاشان نماز میخوانند. این نماز نیست. با این نماز میخواهند اسلام را بشکنند. روحانیون باید حفظ حیثیت خودشان را بکنند و خدای نخواسته کاری نکنند که بین ملت یک طور دیگری وجهۀ روحانیت نمایش داده بشود. مردم موظفند که مساجد خودشان را، مراکزی که مربوط به روحانیت است حفظ کنند. همان نقشۀ زمان رضاخان الآن شروع شده است. آن وقت هم یکییکی آمدند، کمکم، کمکم آمدند وارد شدند. شعرای آنها شروع کردند به شعر گفتن: «تا آخوند و قجر هست در این مملکت، این کشور دارا به جایی نمیرسد». شاعرشان اینطور میگفت. حالا من شعرش را نمیخواهم بخوانم. مقالاتی که مینوشتند مقالاتی بود که به ضد روحانیت بود. و آن وقت با کمال وقاحت مینوشتند و تبلیغات میکردند. همۀ گروهها را وادار کرده بودند که به ضد این طایفه وظایف خودشان را انجام بدهند؛ یعنی وظایف انگلیسها را آن وقت. اصلاً رضاخان را آورده بودند برای اینکه، این را تشخیص داده بودند که یک آدم قلدری است، و اول هم یک نفر روزنامهنویس را، «سیدضیاء»[4]را همراهش آوردند، و بعد هم او را بیرونش کردند و خود این را گذاشتند که یک آدم قلدری است، میتواند کارها را انجام بدهد. اولاً سواد ندارد، مراتب چیزهای سیاسی را نمیداند، و ثانیاً آدم قلدری است، هر کاری به او بگویند میکند. این در آن وقت آن نقشهای[بود]که آنها کشیده بودند، و احتیاط این بود که مبادا آخوندها یک کاری بکنند. حالا که دیدند آخوندها با دعوت خودشان و
با همراهی همۀ قشرهای ملت از دانشگاه گرفته تا بازار تا کارگر و تا کشاورز، همۀ اینها با هم بودند، و یک همچو کار بزرگی را کردند، حالا بیشتر از آن وقت درصدد هستند. اگر آن وقت یک طرحی بود برای اینکه مبادا یک همچوچیزی بشود، حالا فهمیدند که یک همچو چیزهایی میشود. حالا فهمیدند که اگر آخوند و دانشگاهی و دیگر قشرها با هم باشند یک همچو کار بزرگی، یک همچو کارهای بزرگی میکنند. حالا بیشتر درصدد هستند که ملت را از این طایفه جدا کنند، و دانشگاه را از مدرسه جدا کنند، و بلکه همه قشرها را با هم بدبین کنند و به جان هم بیندازند.
امروز وظیفه هست برای همۀ ما، ملت ما باید این وظیفه را انجام بدهد. امروز روزی است که قدرتهای بزرگ با توطئههای داخل و خارج میخواهند این نهضت را بکلی بههم بزنند، و اسلام را که الآن از آن ضربه دیدند زیرپا بگذارند، و قطع کنند ریشههای او را. امروز همۀ اهالی مملکت ما و کشور ما باید به حال آمادهباش باشند. نروید سراغ زمین و ـ نمیدانم ـ این چیزهایی که مال دنیاست. اینقدر دنبال این چیزها نروید. شما باید اسلام را حفظ کنید. در پناه اسلام همۀ این چیزها را هم داشته باشید. اگر اسلام را از دست شما بگیرند، خیال نکنید که اسلام را که گرفتند یک ملتی میگذارند و یک ملیتی که این آقایان ملتگراها، هی دهن خودشان را پر میکنند، ملت، ملت! اگر اسلام را از دست شما گرفتند و آخوند و ملت را جدا کردند، شما چهار نفر ملی نمیتوانید هیچ کاری بکنید، اگر بین شما امثال بختیار[5]نباشد و حال اینکه ممکن است باشد، اینقدر تفرقه ایجاد نکنید. ای آقایان نویسندگان! اینقدر تضعیف نکنید روحانیت را. ای آقایان روشنفکران! اینقدر مملکت را از این طرف به آن طرف نکشید تا اینکه خدای نخواسته بیایند همهتان را عذرتان را بخواهند. با هم باشید. آماده باشید. ملت باید آماده باشد برای این اموری که دارد پیش میآید، که آن روزی که خدای نخواسته فرض کنید فانتوم آنها آمد و اینجا را
خراب کرد و من هم رفتم سراغ کارم، ملت دستش باز و با مشت محکم حفظ بکند اسلام را. روحانی، بازاری، کارگر، کشاورز، کارمند، قوای مسلح، همه باید حال آمادهباش داشته باشند. ما اگر حالا در بین راه که هستیم و اینهمه توطئه الآن هست، اگر فراموش کنیم نهضت را، اگر فراموش کنیم انقلاب را و برویم سراغ کارمان، هر کدام برویم سراغ شغلی که داریم و حاضر نباشیم در صحنۀ سیاست، و خودمان را مجهز نکنیم برای حفظ این مملکت اسلامی و حفظ اسلام، خدای نخواسته یکوقت به کارهای بد خواهد رسید. و ممکن است که البته نمیتوانند انشاءاللّه که کاری انجام بدهند، لکن تأخیر میتوانند بیندازند. شما ببینید که الآن هر کاری که میخواست در این مملکت انجام بگیرد، یک جبهههایی در مقابلش ایستاد که نگذارد، شلوغکاری کردند لکن نتوانستند. من نمیگویم که میتوانند، نمیتوانند. اگر این فانتومها هم بلند شده بود که اینها میخواستند چه بکنند، پدر اینها را در میآوردند.
مگر ملت ما حالا دیگر نشسته آنجا که یک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام بدهد. این احمقها نفهمیدند این را که با چهار تا مثلاً سرباز ـ سربازها که با اینها موافق نیستند ـ با چهار نفر از این درجهدارها مثلاً و امثال اینها میشود یک مملکت 35 میلیونی که همه مجهز هستند، اینها بتوانند فتح کنند. اینها غلط فکر کردند. اینها نفهمیدند که شوروی با همۀ قدرتی که دارد و با همۀ ابزاری که دارد و با همۀ سلاحهای مدرنی که دارد، در افغانستان پوزهاش به خاک مالیده شده. در عین حالی که اینها یک حماقتی است، منتها بعضی جوانها، بیچارهها، نفهمها اینها را وادار میکنند یک همچو کاری بکنند. یک همچو کارهایی که همین دو ـ سه روز مثلاً[بود]. خوب، اینها نمیفهمند که اگر فرضاً هم شما از پایگاه همدان پا شده بودید و آمده بودید و فرض کنید چند تا جا[را]هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید زمین هم بیایید یا همان آسمان میمانید؟ ما از این امور نمیترسیم. ما از قشرهای خودمان میترسیم؛ از خودمان.
چنانچه شما آقایان و همپالگیهای شما، سنخ روحانیت همه ـ ایّدهم اللّه تعالی ـ اگر کارهایی خدای نخواسته انجام بدهید که از چشم ملت بیفتید، ولو در دراز مدت، آن روز است که فانتوم لازم نیست دیگر، خود ملت شما را کنار میزند. و ملت هم بیهادی نمیتواند کاری انجام بدهد، وآنها ولو حالا تهیه برای چندین سال دیگر هم باشد کار خودشان را آن وقت میتوانند انجام بدهند. من خوفم این است که ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزی که به عهدۀ اوست صحیح انجام بدهد. من خوف این را دارم که به واسطۀ بعض تبلیغات، حوزههای علمی از آن کار اساسی که حفظ فقاهت است سستی بکنند، و کمکم فقه مَنسی بشود، و در درازمدت اینها نتیجه بگیرند. شما این را خیال نکنید که آنها خیلی دستپاچهاند که همین دو ـ سه روز این کارها را انجام بدهند. اگر توانستند، حالا، اگر نتوانستند نقشه میکشند که در پنجاه سال دیگر کار خودشان را انجام بدهند، دست برنمیدارند و یکی از نقشههای مهم همین است که قشرهای ملت را از هم جدا کنند، و مهم این است که روحانیت را از ملت جدا کنند.
اینها ضربهای که از روحانیت خوردند از هیچکس نخوردند. برای اینکه میگویند ضربهای را که دیگران هم زدند به ما، اینها وادارشان کردند.
مسجدها مردم را وادار کرد. پس باید مسجدها را ما شروع کنیم بشکنیم. اینکه میآیند مسجدها را میخواهند خلوت کنند، و بیچاره جوانها و متدینین ما هم اشتباهاً به خطا میروند، این است که مسجدها کمکم امسال یک قدری ماهرمضانش کمتر باشد، سال دیگر یک خرده کمتر. بعد از ده سال، پانزده سال دیگر هیچی بشود. آنها عجله ندارند؛ بتدریج هر چه شد. شما باید هوشیار باشید که مسجدهایتان و محرابهایتان و منبرهایتان را حفظ کنید و بیشتر از سابق. شمایی که این معجزه را از مسجد دیدید، حالا باید بروید دنبال این مرکز معجزه، نه رها کنید او را. شمایی که از اسلام یک همچو معجزهای دیدید که همۀ قدرتها را به هم شکست، نه فقط ابرقدرتها را، قدرتهای دیگر را
هم به هم شکست، ملت ما که از اسلام این معجزه را دارد نباید در اسلام سستی کند. فرضاً چهار نفر پاسبان هم، پاسدار هم، یک خلافی کردند، لکن همین پاسدارها هستند که کشف کردند این توطئه را. چرا قدر اینها را نمیدانید؟ چرا اگر یکیاشان یک جایی خلاف کرد میگویید پاسدارها این جور؟ یک آقایی یک کاری، یک آخوندی یک کاری کرد، یک شخصی یک کاری کرد، میگویند آخوندها اینطور. این همان نقشه است که پاسدار را و ارتش را و ژاندارمری را و قوای مسلح را و شما را از هم جدا کند و از چشم ملت بیندازد، تا آنها وقتی کاری میخواهند بکنند. نه قوۀ روحانی در کار باشد که مردم را هدایت کند و بسیج کند، و نه قوۀ مسلّح، قوای مسلّحی باشند که کاری انجام بدهند، همه را مقابل هم نگه دارند.
امروز، روزی است که باید تمام قدرتها هماهنگ باشند و همه حفظ نظم بکنند، که اگر نظام به هم بخورد، وضعیت به هم میخورد و همه خودشان را فدایی اسلام بدانند، و در هرجا هستند آماده باشند برای وقتی که ـ شب فرض کنید ـ آمدند و بمباران کردند. آماده باشند که بیایند بیرون و اینهایی که بعد از اینکه بنزینهایشان تمام شد باید بیایند پایین، قتلعامشان کنند. شما مهیا باشید، نروید سراغ اختلافاتی که خودشان دارند با هم، شما بین راه هستید. اختلافها را کنار بگذارید. یک روزی برای اختلافات هم ـ اگر خدای نخواسته بخواهید اختلاف کنید ـ هست باز. امروز، روزش نیست. امروز، روزی نیست که انجمنهای اسلامی انتظامات را خدای نخواسته به هم بزنند، یا فرض کنید پاسدارها به هم بزنند، یا ژاندارمری به هم بزند. همه هماهنگ باشید. اگر هم با هم یک حسابهایی دارید، بگذارید کنار این حسابها را. شما اگر دو نفر باشید با هم یک نزاعی داشته باشید و خدای نخواسته، زلزله بیاید، شما باز مینشینید آنجا به اختلاف؟! نه، رها میکنید و پا میشوید سراغ دفاع از خودتان. این ابرقدرتها در ایران زلزله راه انداختند. نروید سراغ کارهای خصوصی خودتان و اختلافاتی که خودتان با هم دارید. نروید سراغ این. مجهز باشید. مجهز باشید، همانطوری که در اوایل انقلاب بودید. حالا هم باشید و مسجدها را محکم نگه دارید و پر جمعیت کنید.
من امروز باید بگویم که تکلیف است برای مسلمانها. حفظ مساجد امروز جزء اموری است که اسلام به او بسته است. ماه مبارک رمضان و بعد از ماه مبارک رمضان هم، مسجدها را آباد کنید. من در مکه که مشرف بودم یک روز میخواستم یک کتابی بخرم که برای آن کتابفروش هم فایده داشت، ایستاده بودم، اذان گفتند، یکدفعه رها کرد و گفت که: «سنّة حنفیّة»[6]دیگر با من حرف نزد، رفت سراغ نماز. در مدینه بازار را که من دیدم بسته بود. یعنی باز بود لکن هیچ کس نبود. میرفتند سراغ نماز. چرا شما نمیروید سراغ نماز؟ چرا ظهر که میشود بازار را رها نمیکنید و بروید سراغ نماز؟ اگر بروید سراغ نماز، احیاء کنید این سنت سیاسی اسلام را، همان طوری که در روز جمعه حالا بحمداللّه میروید، روز غیرجمعه هم بروید مساجد را پر کنید. اگر این مسجد و مرکز ستاد اسلام قوی باشد ترس از فانتومها نداشته باشید. ترس از امریکا و شوروی و اینها نداشته باشید. آن روز باید ترس داشته باشید که شما پشت بکنید به اسلام. پشت کنید به مساجد.
انشاءاللّه خداوند همۀ شما را موفق و مؤید کند، و اسلام و مسلمین را حفظ کند، و دست اجانب را کوتاه کند از این کشور.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 - محمدرضا پهلوی.
3 - حصون جمع حِصن: قلعه، دژ، پناهگاه، جای محکم و بلند.
4 - سید ضیاءالدین، روزنامهنگار و مدیر روزنامۀ رعد، که با حمایت انگلیسها و به راهنمایی «آیرون ساید» ژنرال انگلیسی، رضاخان میرپنج فرماندۀ بریگارد قزاق قزوین را برای حمله به تهران آماده کرد. کودتای سیدضیاء و رضاخان در 3 حوت (اسفند) 1299 روی داد و احمدشاه قاجار به علت ضعف و زبونی بیش ازحد، تسلیم کودتاچیان شد. سیدضیاء به نخستوزیری رسید، اما بعداً رضاخان با قلدری، او را کنار زد و خود به مقام ریاست الوزرایی رسید و هنگامی که احمدشاه در اروپا بود با ترفند فراوان، موفق به تشکیل مجلس مؤسسان ساختگی و اضمحلال سلسلۀ قاجار شد و خود به عنوان نخستین پادشاه سلسلۀ پهلوی به تخت سلطنت نشست.
5 - شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی.
6 -آیین دین حنیف اسلام.