صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان حکومت در اسلام و ادیان توحیدی و تفاوتهای آن با مکاتب غیر توحیدی
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع حکومت در اسلام و ادیان توحیدی و تفاوتهای آن با مکاتب غیر توحیدی
-
حضار
حضار: افسران و درجهداران نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اولاً از آقایانی که زحمت کشیدند و تشریف آوردند در این محل تنگ و زحمتزا، تشکر میکنم و توفیق و سعادت همه را از خدای تبارک و تعالی مسئلت دارم. وضع اسلام در همۀ ابعادی که دارد با وضع حکومتهای دیگر بلکه با وضع ادیان دیگر، آنچه که الآن در دست است مغایرت دارد. در تمام دوران بشریّت آنقدر که تاریخ به ما اطلاع میدهد، هیچ حکومتی و هیچ دیانتی مثل دیانت اسلام و حکومت اسلام نبوده است و بعدها هم نخواهد بود.
اسلام یک حقیقتی است که انسان را در تمام ابعادی که دارد، چه از بعدهای مادی و چه بعدهای معنوی تا برسد به آنجایی که «آنچه در وهم تو ناید آن شود» در همۀ این ابعاد نظر دارد و طرح تربیتی. شما به حکومتهای دنیا ـ غیر ادیان ـ وقتی که نظر بکنید، چه حکومتهای شرق و غرب و چه حکومتهایی که در بین شرق و غرب هستند، هیچ حکومتی را نمیبینید که با کیفیت بارداری زنها کار داشته باشد، با بچههای شیرخوار کار داشته باشد، با کیفیت ازدواج که چه وقت باشد، چه وقت نباشد کار داشته باشد، با بچههای کوچکی که در دامن مادرشان هست و تکلیف پدر و مادر، با آنها کار داشته باشد؛ بلکه هیچ حکومتی با اخلاق افراد هم کار ندارد، الاّ آن چیزی که به حکومت ضرر بزند. نظر حکومتهای دنیایی این است که یک کسی مخالفت با نظم نکند، مخالفت با حکومت آنها نکند، بیرون نیاید و عربده بکشد و بخواهد نظم رابه هم بزند. تا این حدود
کار دارند آنها. اما در باطن منزلها چه میگذرد غیر از توطئهها، که این هم مربوط به نظام است، این آدم در خانۀ خودش چه میکند، ابداً کاری به این ندارد. هر کاری میخواهد بکند. آزادی که حکومتهای مادی به مردم میدهند غیر از آن آزادی است که حکومتهای معنوی و خصوصاً اسلام به جامعه میدهد. طرز حکومت اسلام با سایر حکومتها در تشکیلات، طرز نیروهای مسلح اسلامی با سایر نیروهایی که غیر اسلامی هستند، همۀ اینها فرق دارند. اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج بکنید، با ازدواج شما سروکار دارد. میخواهد نتیجۀ این ازدواج یک انسان سالم باشد. مثل حیوانات نباشد که بهطور هرجومرج هر کاری میخواهند میکنند. از قبل از ازدواج قوانین اسلام هست که چه شخصی را زن قبول کند به ازدواج و چه زنی را مرد قبول کند برای ازدواج. اوصاف مرد، اوصاف زن، اینها مطرح هست در اسلام. در هیچ حکومتی این مطرح نیست که مرد اوصافش چه باشد، زن اوصافش چه باشد. در اسلام این مطرح است، وقت ازدواج چه وقت باشد، بعد از ازدواج چه روابطی بین زن و مرد باشد. وضع زندگی زن و مرد با هم چه جور باشد. وقتی که زن و مرد با هم خلوت میکنند وقت این خلوت چه وقت باشد. همۀ اینها برای این است که میخواهد مقصد عالی اسلام و همۀ مکتبهای توحیدی این است که انسان درست بشود. این انسان اگر سرخود باشد و مهار نداشته باشد، از همۀ حیوانات درندهتر و موذیتر است.
شما میبینید که این جنایاتی که الآن بر بشر واقع میشود از طرف این قدرتهای بزرگ، که به خیال خودشان اینها تربیت شده هم هستند،[میباشد]. این جنایاتی که از طرف این دولتها بر بشر و بر همجنس خودشان وارد میشود در طول تاریخ از هیچ حیوانی، درندهای واقع نشده است. حیوان درنده هم طعمه میخواهد، آن طعمه که دستش آمد و شکمش سیر شد دیگر نمیخواهد یک عده از حیوانات را استثمار کند و تحت سلطه در آورد.
این انسان است که سیر نمیشود؛ این انسانی است که هواهای نفسانیهاش آخر ندارد،
چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک مملکت دیگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکی دیگر است. اینطور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هرچه که یافت دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غیرمتناهی است آمالش و در غضب هم غیرمتناهی است و در حس سلطهجویی هم غیرمتناهی است. شما گمان نکنید که اگر منظومۀ شمسی را تمامش را یک انسانی به دست بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، میگوید یک منظومۀ دیگری برویم ببینیم چه خبر است. شما میبینید که الآن دنبال این هستند که به مناطق دیگری که غیر زمین است؛ به سیارات دیگر هم دست بیابند. اینطور نیست که اگر دست یافتند به یک سیارهای، دنبال سیارۀ دیگر نباشند. اینطوری انسان خلق شده است؛ غیرمتناهی در غضب، غیرمتناهی در شهوت، غیرمتناهی در خودخواهی.
هیچ چیز انسان را سیر نمیکند مگر اینکه تربیت بشود که با این تربیت به منتها سیری که در این سِیر آن منتها تمام چیزهایی است که انسان میخواهد، و آن رسیدن به کمال مطلق[است]. به کمال مطلق اگر رسید این طمأنینه برایش حاصل میشود.
اطمینان قلوب به رسیدن به خداست، به غیر او هیچ آرام نیست قلوب. خودشان هم ملتفت نیستند که این نفس توجه به کمال مطلق دارد، منتها کمال را گم میکنند. نفس انسان متوجه به این است که برسد به کمال مطلق. تشخیص اینکه این کمال است، آن کمال است، آن کمال است، این اشتباه در اینجاهاست. یک کسی علم را کمال میداند، دنبال علم میرود.
یک کسی قدرت را کمال میداند، دنبال قدرت میرود. همۀ اینهایی که دست و پا میزنند در دنیا، دنبال اینند که کمال مطلق را پیدا کنند؛ یعنی، همه دنبال اینند که خدا را پیدا کنند، متوجه نیستند خودشان.
اسلام آمده است راه را نشان میدهد، سرگردانیها را از بین میبرد و راه را نشان
میدهد که این راه باید رفت. اسلام نیامده است که سلطه پیدا کند بر این مملکت و آن مملکت و آن مملکت. اصلاً مطرح نیست پیش اسلام سلطهجویی. مطرح نیست پیش اسلام غلبه به یک قومی و زیر بار قرار دادن و به استعمار کشیدن آنها، هیچ مطرح نیست پیش اسلام.
اسلام اگر ارتش دارد برای این دارد که این ارتش مردم رابیاورد برای هدایت، نه ارتش برود یک جایی رابگیرد. ارتش میخواهد قلوب را جلب کند. اسلام آمده است که قلوب یک انسان را، قلبهای انسانها را که سرگردان هستند و کمال مطلق[را]دنبالش هستند و نمیدانند کجاست، این سرگردانها را میخواهد هدایت کند؛ راهنمایی کند به آن راهی که به آنجا میرسند. در قرآن و در نماز میخوانید:اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیم.[1]یک راه مستقیمی هست که این راهی است که انسان را به کمال مطلق میرساند و آن سرگردانی که از برای انسان است از بین میرود و بشر این راه مستقیم را اگر خودش بخواهد طی کند نمیتواند، اطلاع بر آن ندارد؛ خداست که اطلاع دارد بر این راه مستقیم؛ یعنی، آن راهی که انسان را از این آشفتگیها و از این حیرتها بیرون میآورد و میفرستش طرف یک راهی که منتهیالیهش خداست.
ما از خدا در نمازهایمان میخواهیم که خدا هدایت کند ما را به راه مستقیم، نه راه کج و نه راه از این طرف کج، راست و چپ؛غَیْرِالمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاالضّالّین.[2]اینها راههایشان علیحده است و هرچه جلو بروند دور میشوند از آن مقصد. ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند، کسانی بودند که مردم را در همان حالی هم که جنگ میکردند، هدایت میکردند، با اسم خدا شروع میکردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهای ما شروع نکنند، شما بایستید؛ شروع هم اینطور نبود که همان طور که آنها میخواستند اینها را مغلوب کنند و یک غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند اینها هم آنطور باشند. خیر، اینها میخواستند قلوب را به دست
بیاورند. ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به قاهره رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا اینطور بود؛ مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و محرابها کوشش میکردند.
و پیغمبرها برای همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهی که میرسند، به آن کمال مطلق و ازاین حیرتها و از این سرگشتگیها نجات پیدا میکنند، برای نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجابهای نور و ظلمت برای ماورای اینها. در دعای شعبانیه میخوانید:اِلهِی هَبْ لی کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور؛[3]ما را هدایت کن به آنجایی که دیدگان قلوب ما، چشمهای قلب ما، حجابهای نورانی[را]هم از بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتی که دارد، از این حجابهایی که دارد، حجابهایی که بالاتر از همه حجاب خودبینی است، خودگنده بینی،[خارج کند]. تا انسان یک چیزی دستش میآید یک غروری در او پیدا میشود، خودش را بزرگ میبیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را. مادامی که انسان خودش را میبیند نمیتواند به آن راهی که راه هدایت است دست پیدا بکند، باید پا بگذارد روی این؛ اول امر این است که پا بگذارد روی این شهواتی که دارد، هواهای نفسانیهای که دارد.
و ارتش اسلام برای این آمده است که مردم را صید کند و قلوب آنها را به دست بگیرد، نه مردم را بخواهد[که]جهات مادی به دست بیاورد. هیچ جنگی در دنیا که بین انبیا بوده و غیرشان، نبوده است الاّ اینکه میخواستند این سرکشها را آرام کنند، اِنانیّتها را بکوبند. خدای تبارک و تعالی وقتی به حضرت موسی و هارون امر میفرمایند،
میفرمایند: بروید این فرعون را نصیحت کنید شاید به راه بیاید. مطرح این است که فرعونها، آنهایی که همهشان نفس فرعونی دارند، خیال نکنید که هم یک شخصی یا یک اشخاصی بودند، فرعون بودند. انسان تا تربیت اسلامی یا تربیت مکاتب توحیدی پیدا نکند، این فرعونیت در باطنش است، شیطنت هم در باطنش هست، خودخواه است و اسلام برای این آمده بود که این خودخواهیهایی که مانع از وصولند، مانع از رسیدن به آن هدایت مطلقند، از پیش پای مردم بردارند. در نقل است که پیغمبر اسلام دید یک عدهای را گرفتهاند، اسیر کردهاند دارند میآورند، فرمود: که ما باید با زنجیر اینها رابه بهشت ببریم. آنقدر پیغمبر غصه میخورد به اینکه این مردم هدایت نمیشوند، که خدا بهاو تسلیت میفرماید کهفَلَعلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْیُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفاً.[4]قضیه، قضیۀ ایمان است نه قضیۀ گرفتن یک جایی و سلطه پیدا کردن به یک کشور است، قضیه این است که ایمان بیاورند.
جمهوری اسلامی باید مشیاش این باشد که هدایت کند مردم را. خدا انشاءاللّه این منحرفینی که الآن در کشور ما و سایر کشورهای اسلامی هستند هدایت کند که اینها به راه بیایند. اسلام میخواهد که مردم بیایند در تحت لوای او و آنها را از این گرفتاریهایی که دارند و سرگشتهاند و حیرانند و اینور و آنور میزند برای پیدا کردن کمال و خودشان هم ملتفت نیستند کمال مطلق چی هست، آمده است اینها را از این سرگردانیها بیرون بیاورد؛ همه را به یک راه مستقیم هدایت کند و تاآخر برساند. چرا از این اسلام فرار میکنند؟ در اسلام هر چه هست برای صلاح حال ملتهاست، برای صلاح حال بشر است. اسلام میخواهد اینهایی که منحرف هستند اینهارا برگرداند به یک راه راستی، به یک راه سلامتی، همه با هم برادر باشند، همه با هم دوست باشند، محبت داشته باشند، مثل اهل بهشت باشند کهاِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ؛[5]برادرند همه، هیچ حقد و حسدی آنجا دیگر
نیست، شستشو شدهاند؛ اگر ـ خدای نخواسته ـ هم جهنمی باشیم در جهنم شستشو میشود، جهنم راه بهشت است. اسلام آمده است که همۀ این گرفتاریهایی که در بشر هست زایل کند و همه را به راه راست و با برادری، با برابری، با خوشی اینها را ببرد، راه ببرد همان طوری که چوپان گوسفندهای خودش را راه میبرد، همان طور که چوپان علاقه دارد که این گوسفند در یک جای خوبی چَرا بکند. میگویند پیغمبرها غالباً یا همه چوپانی هم کردهاند.
چرا این گروههای منحرف از آغوش اسلام کنار میروند؟ بیایند ببینند که اسلام چه میگوید. و از اوّلی که بشر میخواهد ازدواج کند همراهش هست که این بچهای که میخواهد از این بشر تولید بشود، یک بچۀ خوبی باشد، بعد هم در دامن مادرش اینطور، بعد هم در دبستانش اینطور، بالا و پایین تا آخر. اسلام میخواهد شما را هدایت کند به یک راه راستی. اسلام اینطور نیست که بخواهد به شما یک سلطهای پیدا کند و یک آقایی بفروشد، خیر. پیغمبراکرم که شخص اول بود و بنیانگذار اسلام و بنیانگذار هدایت مردم، سیرهاش را بروید ببینید چه جور بوده. آیا هیچ وقت سلطهجو بوده؟ وقتی با همین اشخاصی که رفقایش بودند، دوستانش بودند، دیگر سیاه و سفید و اینها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم، دور هم مینشستند؛ یکی آنجا بنشیند یکی پهلویش، بالا و پایین باشد، این هم نبوده. از اول بنا بوده است که یک اخلاق صحیح انسانی، آنکه برای انسان صالح است، آن را تربیت کنند به آن اخلاق، و تربیت کنند به آن عقاید و تمام اعمالی که دستور دادهاند همهاش برای این است که، این را تربیت کنند که به آن مقصدی که به حسب فطرت دارد؛فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها.[6]این فطرت توحید است، فطرت خداجویی است که در همه هست؛ کافر هم که دارد میرود دنبال اینکه یک چیزی پیدا بکند، خودش ملتفت نیست، این دنبال کمال مطلق است، این را کمال خیال کرده است. هر کس هر عملی انجام میدهد برای این[است]که آن را یک چیز خوبی میداند، یک
کمالی میداند. این دزدهای سرِگردنه هم این را یک کمالی میدانند که بروند دزدی بکنند، به هم فخر میکنند. همه دنبال کمالند، همه دنبال خدایند، ملتفت نیستند. بشر خداخواه هست، لکن اعوجاجات نمیگذارد، فطرتها را خاموش میکند.
شما برادران ارتشی، نیروهای دریایی که امروز اینجا تشریف آوردید، بعضیهایتان توجه داشته باشید که شما امروز لشکر پیغمبراسلام هستید. لشکر امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ هستید. الآن نظر دارد او به شماها، نامۀ اعمال شما به او عرضه میشود به حسب روایات، طوری باشد که نامهها وقتی عرضه میشود ایشان را متأثر نکند. نیروهای ما نیروهایی باشند که مردم را بخواهند هدایت کنند به انسانیت. فرق مابین نیروی توحیدی و نیروی طاغوتی همین است؛ نیروی طاغوتی میخواست تو سر مردم بزند، از مردم فاصله میگرفت. توجه داشته باشید که هر چه قدرت پیدا کنید شما، به اندازۀ محمدرضا پیدا نمیکنید و حالا او در یک بستری خوابیده است که مرگ برای او عروسی است. دنیا این است! و آنهایی که اهل معرفت خدا هستند هر چه نزدیکتر به آن عالَم بشوند ابتهاجشان زیادتر میشود، کمالشان زیادتر میشود. کوشش کنید که ارتش اسلامی باشید، نیروی اسلامی باشید، نیرویی باشید که بخواهید با این نیروی خودتان اشخاصی هم که خلاف میکنند اینها را تربیت کنید، ضربه، ضربه تربیتی باشد؛ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْن،[7]این روایتی است از رسول اکرم. ضربه، یک ضربه بود، یک دست بالا بردن و فرود آوردن و یک نفر آدم را در «یوم الخندق» کشتن. البته از جهت سیاسی این ضربه، ضربهای بود که اسلام را از شرّ کفار نجات داد. ولی[مهمتر]از آن جهت، جهت معنویاش است. این دست بالا میرود و پایین میآید. یکوقت آدم خیال میکند منم که این کار را میکنم، من بودم که این کردم، من بودم که این جور کردم، این شیطان است.
یکوقت این را قدرت خدا میداند، خودش را هیچ میداند، برای خودش چیزی قائل نیست، این دست را از خدا میداند، شمشیر را هم از خدا میداند.
هیچی ما نداشتیم، ما قبل از چند سال پیش از این هیچ بودیم. آنی که ما را هست کرد و همه چیز به ما داد و همۀ قدرتها[را]داد و زمین را به این وسعت در اختیار ما گذاشت و آسمان و زمین را در اختیار ما و برای منافع ما گذاشت خدا بود. ما خودمان که چیزی نبودیم، چیزی نداشتیم، حالا هم هیچ هستیم. بفهمیم این را که ما چیزی نیستیم، هرچه هست اوست. هی نگویید که فلان این کار را کرد، خیر، اینها حرف است، مبدأ مطلب را پیدا بکنید. آنکه انجام داده کارها را، آنکه شما ملت ضعیف را غلبه داد بر یک همچو قدرتهای بزرگی، آن او بود. تا تمسک به او دارید از هیچ چیز، از هیچ آسیبی نترسید. کسی که به خدا متمسک است از هیچ چیز نمیترسد؛ برای اینکه، آخرش این است که انسان را بکشند، آخرش شهادت است، از این ترسی ندارد.
جوانهای ما از باب اینکه از شهادت دیگر ترسی نداشتند، بلکه اقبال میکردند، استقبال میکردند از شهادت، این قدرت را پیدا کردند که همه به هم دست دادند و این مملکت را نجات دادند. میخواهیم مملکت نجات پیدا بکند از شرک، نجات پیدا کند از این الحادها، همه بیایند، همه با هم وارد بشوند در این مکتبی که برای خداست و شما را هدایت به روی خدا، به طرف خدا میکند. نروید این طرف و آن طرف، هیچ جا بهتر از قرآن نیست.
هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که هدایت میکند ما را به مقاصد عالیهای که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمیدانیم. شما ارتش عزیز ایران، شما نیروهای انتظامی ایران، از هر طبقهای که هستید شما امروز، تمام نیروهای شما امروز نیروی امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ است. کوشش کنید که رضای او را به دست بیاورید. توجه کنید به اینکه شما الآن مستخدم او هستید و همه هستیم. کوشش کنیم همه که رضای
او به دست بیاید که رضای او رضای خداست و اگر آن به دست آمد ما آسیب دیگر نمیبینیم و خوفی از چیزی نداریم.
انشاءاللّه خداوند به همۀ شما سلامت، عزت، قدرت عنایت کند و شماها را غلبه بدهد بر شیاطینی که در باطن خودتان و خودمان هست. غلبه بدهد بر همۀ اشخاصی که بر ضد اسلام، برضد این هدایت که هدایت خودشان هم هست بر همه غلبه بدهد.
و السلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 - سورۀ فاتحة الکتاب، آیۀ 7.
3 - مناجات شعبانیه: «خداوندا به من نهایت گسستن از خویش را برای پیوستن به خودت عطا فرما؛ و چشمان قلبهای ما را برای نگریستن به سوی خود به نور خودت روشن فرما، تا چشمهای قلوب ما، حجابهای نورانی را هم از میان بردارد».
4 - سورۀ کهف، آیۀ 6: «ای رسول! نزدیک است که اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی».
5 - بخشی از آیۀ 47 سورۀ حجر: «باهم برادر و دوستدار هم؛ و روبهروی یکدیگر بر تخت عزت بنشینند».
6 - بخشی از آیۀ 30 سورۀ روم: «فطرت خداوند، همانکه انسانها را بر آن ذات آفرید».
7 - حدیث نبوی، بحارالانوار، ج39، ص1 : «یک ضربت شمشیر علی ع در روز خندق (جنگ خندق) از عبادت جن و انس برتر است».