صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان خطر نفوذ اسرائیل در ایران و توطئههای استعمار در ممالک اسلامی
- محل قم، مسجد اعظم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع خطر نفوذ اسرائیل در ایران و توطئههای استعمار در ممالک اسلامی
-
حضار
حضار:روحانیون، طلاب، بازاریان و اهالی قم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اناللّه و انا الیه راجعون
خداوندا، زبان ما را از بیهوده گفتن و گزاف و لغو و دروغ حفظ بفرما. خداوندا، قلوب ما را به نور اسلام و روحانیت روشن بفرما. خداوندا، گوش شنوا عنایت بفرما به سلاطین دوَل اسلام، به رؤسای جمهور دول اسلامی، به نمایندگان مجلسیْن دوَل اسلامی، به نخست وزیران و وزرای دول اسلامی، به رؤسای دانشگاههای دول اسلامی، به کارفرمایان و کارمندان دول اسلامی. خداوندا، آنها را قرار بده مِنَالَّذینَ یَستمِعونَ اَلْقَوْلَ فَیتَّبِعونَ اَحْسَنَهُ.[1]
من در این وقت کم و با عارضهای که به سینۀ من ـ یک قدری ـ عارض شده است نمیتوانم تمام مطالبی را که تصور کردهام تحویل بدهم؛ مهمات قضایا را به گوش ملت، به گوش شما آقایان میرسانم. من از اوضاع عمومی دول اسلامی بسیار متأسفم؛ از اوضاع خصوص ایران بسیار متأسفم. دولتهای اسلامی، چه سلاطین اسلام، چه رؤسای جمهوری اسلامی، چه نخستوزیران دول اسلامی، در تحت تأثیر استعمارْ غافل از مقاصد دیانت اسلام هستند؛ مطلع نیستند به مسائل اسلام؛ نمیخواهند مطلع بشوند به احکام اسلام؛ نمیتوانند با این وضعی که دارند مطلع بشوند که اسلام چه آورده است
برای بشر، و بشر اگر اتباع کند از اسلام، به کجا خواهد رسید.
دولتهای استعمار طلب، دولتهایی که میخواهند ذخایر مسلمین را ببرند، با وسیلههای مختلف، با نیرنگهای متعدد، دول اسلامی را، سران دول اسلامی را، اغفال میکنند. گاهی به اسم شیعه و سنی اختلاف ایجاد میکنند. حتی در شرق، آنهایی هم که جزء مسلمین نیستند، آنها هم، گول خوردهاند. گفته میشود که در هندوستان در مثل عید «اضحی»[2]مقدار زیادی از گاوهای مقدس پیش گاوپرستان میآورند و به مسلمین به قیمت ارزان میفروشند و آنها را وادار میکنند که گاوهای مقدس پیش آن طوایف را، ذبح کنند و بعد به آنها میگویند که اینها گاوهای مقدس شما را ذبح کردند؛ یک هیجانی در بین هندو[و]مسلم، در بین طوایف هندیها، بپا میشود و یک غوغا و توجه بلند میشود؛ و از این غوغا آنها استفاده میکنند، شرق را میبلعند. در دول اسلامی، بین طوایف مسلمین به اسم اسلام و به اسم مذهب، چیزهایی پخش میکنند؛ تبلیغاتی میکنند که طوایف مسلمین به جان هم بیفتند و با هم اختلاف شیعه و سنی پیدا بکنند و آنها به ذخایری که مسلمین دارند دسترسی پیدا بکنند و نتوانند مسلمین کاری انجام بدهند.
مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود؛ تمدن آنها فوق تمدنها بود؛ معنویات آنها بالاترین معنویات بود؛ رجال آنها برجستهترین رجال بود؛ توسعۀ مملکتشان از همۀ ممالک بیشتر بود؛ سیطرۀ حکومتشان بر دنیا غالب شده بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی، نمیشود تحمیل کرد چیزهایی را که آنها میخواهند؛ نمیشود ذخایر اینها را، طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمیشود اینها را قبضه کرد. در صدد چاره برآمدند؛ چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه
بیندازند.
شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بینالمللی را، جنگ اول بینالمللی را، که با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه کردند. دولت عثمانی یکی از دولی بود که اگر با شوروی طرف میشد، گاهی او را زمین میزد؛ سایر دول حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یک دولت اسلامی بود که سیطرهاش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را. آنها دیدند که با این دولت اسلامی به این قویای نمیشود چارهای کرد؛ نمیشود ذخایر را برد. بعد از اینکه در آن جنگ ـ با آن بساط ـ غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دول بسیار کوچک کوچک. برای هر یک از آنها هم یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند؛ آنها در قبضۀ مستعمرهچیها و ملت بیچاره در قبضۀ آنها. با این وضع یک دولت عثمانی با آن مجد را زمین زدند و دولت، دولتهای اسلامی از خواب بیدار نشدند، یا خودشان را به خواب زدند. این دولت عثمانی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتکای به قرآن مجید، آن مجد را داشت. بعد از آنکه تجزیه شد، در زمان ما، در زمان آتاتورک خبیث، اسلام را در آنجا الغا کردند؛ و الآن دولت ترکیه دولت مسلم نیست؛ دولتْ حسابش از اسلام جداست؛ مراسم دینی ندارد دولت؛ احکام دینی دولت ندارد. لکن ملت شریف ترکیه مسلم هستند؛ و اینها هستند که در سالهایی که به مکه میروند طایفۀ اینها به نسبت بیشتر از دیگران است؛ دولت یک همچو دولتی است. آن مجد را به اتکای به اسلام به دست آورد؛ و آنها دیدند که اتکای به اسلام نقطۀ بسیار بزرگی است که با این اتکا نمیشود دولتهای اسلامی را از بین برد؛ در ترکیه اسلام را از حساب دولت جدا کردند، و حالا میبینید که در قبرس، که از ترکها کشته میشود، یک مسلم نیست که متأسف باشد. این تأسف دارد که یک دولتی جوری بکند، طوری رفتار بکند، بعد از آنکه در مقابلۀ نصارا زمین بخورد یا از آن کشته داده بشود، دول اسلامی دیگر بیتفاوت باشند نسبت به او. اگر یک نفر هم اظهار تأسف بکند یک آخوند پوسیدهای مثل من. دول اسلامی که اظهار تأسف نمیکنند،
برای اینکه مجد اسلامی را از دست داد[ند].
اختلافاتی که در عراق، در ایران، در سایر ممالک اسلامی ایجاد میکنند، باید سران دول اسلامی توجه داشته باشند به این معنا که این اختلافات اختلافاتی است که هستی آنها را به باد میدهد. باید با عقل، با تدبیر، توجه داشته باشند به این معنا که به اسم مذهب و به اسم اسلام میخواهند اسلام را از بین ببرند. دستهای ناپاکی که بین شیعه و سنی در این ممالک اختلاف میاندازد اینها نه شیعه هستند و نه سنی هستند؛ اینها دستهای ایادی استعمار هستند که میخواهند ممالک اسلامی را از دست آنها بگیرند؛ ذخایر را از دست آنها بگیرند؛ بازار سیاه درست کنند برای ممالک به اصطلاح مترقی؛ میخواهند آن چیزهایی که آنها زیاد دارند و به دریا میریزند، دور میریزند، بازار درست کنند در شرق و اینها به قیمتهای خوب، به قیمتهای مناسب، بخرند. همین چند روز در روزنامۀ اطلاعات بود که غذای سه روز امریکا که دور ریخته میشود به اندازۀ تمام غذای ملت چین است که ششصد و پنجاه میلیون است ـ مال یک روز. سه روز فَضَلات غذای امریکا به اندازۀ ششصد و پنجاه میلیون جمعیت استفاده بکند یک روز ـ آن تفالههایی که آنها بناست دور بریزند. چرا شرق را تحت قدرت نیاورند، تحت اسارت نیاورند، تا به شرق با قیمتهای مناسب بفروشند و طلا کنند و طلا را ببرند؟ چرا این کار را نکنند؟ دولتهای ما، دولتهای اسلامی، که توجه به این معانی ندارند؛ آنها که ملتفت نیستند که به سر آنها چه میآید. از دست برداشتن از قرآن کریم، اتکا نداشتن بر قواعد اسلام، این ضررها پیش میآید. تضعیف میکنند دول اسلامی را به ایجاد اختلاف مذهبی تا هم مذهب را ببرند و هم دین را ببرند، و العیاذ باللّه.
نباید سران ممالک اسلامی، رؤسای جمهور، سلاطین اسلام، وزرای ممالک اسلامی، نمایندگان مجالس ممالک اسلامی، نباید متنبه بشوند؟ واقعاً اینها نمیدانند
مطلب را؟ یا میدانند و حب جاه و حب مقام آنها را وادار میکند که مطابق «دستورات» عمل کنند؟ شما آقایان باور میکنید که آنهایی که از مجاری امور مطلع هستند، یا دعوای اطلاع میکنند، این مطلب سطحی را که یک سید خمینی فهمیده است، آنها نفهمیده باشند؟! شما احتمال میدهید این معنا را؟! اگر فهمیده باشند ـ خدای نخواسته ـ یا مجذوب هستند و یا ترس در کار هست. چرا باید بترسند؟ برای اینکه اینها را دستهدسته کردهاند. دولت عثمانی به آن عرض و طول را حالا چند تا دولت کردهاند ـ همه کوچک، کوچک، کوچک. ملتهای بیچاره را، این ملت انبوه چند صد میلیونی را، در تحت اسارت یک عده از خدا بیخبر قرار دادهاند و آنها، آنها را استعمار میکنند، و این سران ممالک، ملت خودشان را بیچاره میکنند. نباید این دول اسلامی از خواب بیدار بشوند؟ از اسلام چه بدی دیدهاند اینها؟ یک نیرنگ بزرگی که از غرب سرازیر شده است و دوَل اسلامی را تحت نفوذ قرار داده است، یا اینکه تطمیع کرده است یا تهدید کرده است؛ و این را در مطابعمان میبینیم، در مجلات میبینیم، در تبلیغاتشان، در رادیوهایشان.
آن چیز مهمی که دول اسلامی را بیچاره کرده است و از ظل قرآن کریم دارد دور میکند، آن قضیۀ نژادبازی است. این نژاد ترک است، باید نمازش را هم ترکی بخواند! این نژاد ایران است باید الفبایش هم چهجور باشد! آن نژاد عرب است، عروبت باید حکومت کند نه اسلام! نژاد آریایی باید حکومت کند نه اسلام! نژاد ترک باید حکومت کند نه اسلام! این نژادپرستی، که در بین آقایان حالا دارد رشد پیدا میکند و زیاد میشود و دامن میزنند به آن، تا ببینیم به کجا برسد. این نژادپرستی که یک مسئلۀ بچگانه است در نظر، و مثل اینکه بچهها را دارند بازی میدهند، سران دول را دارند بازی میدهند: آقا تو ایرانی هستی! آقا تو ترک هستی! آقا تو نمیدانم اندونزی هستی! آقا تو چه هستی! آقا تو کجایی هستی! باید مملکت خودمان را چه بکنیم! غافل از آن نکتۀ اتکایی که همۀ
مسلمین داشتند. افسوس! افسوس! که این نکتۀ ـ نقطۀ ـ اتکا را از مسلمین گرفتند و دارند میگیرند، و نمیدانم به کجا خواهد منتهی شد. همین نژادبازی که اسلام آمد و قلم سرخ روی آن کشید، و مابین سیاه و مابین سفید، مابین ترک و مابین عجم، ما بین عرب و مابین غیر عرب هیچ فرقی نگذاشت، و فقط میزان را تقوا، میزان را از خدا ترسیدن، تقوای واقعی، تقوای سیاسی، تقواهای مادی، تقواهای معنوی، میزان را اینطور قرار داداِنَّ اَکرَمَکمْ عِنْدَاللّهِ اَتقیکمْ.[3]ترک و فارس ندارد، عرب و عجم ندارد، اسلام نقطۀ اتکاست. قضیۀ نژادبازی یک ارتجاعی است. آقایان ماها را مرتجع میدانند! لکن دارند به 2500 سال قبل ـ قهقرا ـ برمیگردند؛ ما مرتجعیم؟!
چرا باید دول اسلامی غافل باشند از این معانی؟ چرا باید در داخلۀ هر مملکتی این نحو انقلابات ایجاد بشود؟ چرا باید صفبندی بشود بین ممالک اسلامی؟ اینها «اتحاد سه جانبه» درست کنند در مقابل آنها، آنها اتحاد دیگری درست کنند در مقابل اینها، «وَکُلٌّ یَلْعَنُ الاْخَر».[4]از خواب نباید بیدار بشوند؟ سلاطین اسلام که خودشان را چه میدانند و چه میدانند، نباید توجه به این معانی پیدا کنند؟ رؤسای جمهور اسلام که ممالک اسلامی را آن نحوه قبضه کردهاند، نباید تنبه پیدا بکنند؟
این مطالب که من عرض میکنم، یک مطالب غیر واقعیتداری است؟ قبول ندارند خودشان که یک واقعیتی است که با کمال تأسف دارم عرض میکنم؟ یکی از واقعیات است اینکه دول را به جان هم ریختهاند. یک دسته صفآرایی میکنند از این طرف در مقابل آنها و چقدر جمعیتشان را مجهز میکنند در سرحدات دیگران. الآن که من دارم به شما عرض میکنم، به من اطلاع دادند که ترکها دویست هزار جمعیت متمرکز کردند در
سرحد کجا. چرا؟ با کی دعوا دارند؟ چرا مسلمین با هم جنگ میکنند؟ چه وادار کرده است که مسلمین با هم جنگ کنند؟ جز دست استعمار؟ شما دست استعمار را از روی دوَل اسلامی بردارید، ببینید که چه دولتی در کار هست؛ چه دولتی پیش میآید؛ ثغورتان را هم همه حفظ کنید. اگر بنا شد حکومت اسلامی باشد، اگر بنا شد دیانت اسلام حکومت کند، تمام ثغور حفظ میشود؛ تعدی دولتی به دولت دیگر نمیکند؛ همه مسْلمند؛ همه تحت لوای اسلامند. اینکه میبینید تعدی میکنند، این برای آن لشکرکشی میکند، او برای او لشکرکشی میکند، برای اینکه اینها در تحت لوای اسلام نیستند.
و از بدبختیهایی که بر دول اسلامی و بر ممالک اسلامی و بر ملت اسلام پیش آمده است، از جملۀ آنها، این است که از سالهای بسیار بعید و طولانی مشغول شدهاند، یک مدت زیادی دول استعمارطلب مشغول شدهاند پیغمبر اسلام را کوچک کنند؛ یک مدتهای زیاد دنبال این رفتند که پیغمبر اسلام را کوچک کنند. بعدش دنبال این رفتند که احکام اسلام یک احکامی است که مال هزار سال پیش از این است و حالا چه و چه شده است و مملکت مترقی شده است و امثال ذلک، و اسلام نمیتواند اشباع کند آن خواستههای ملل را. آقا شما از اسلام چه دیدید؟ شما تمام مطبوعاتتان، تمام تلویزیونهایتان، تمام رادیوهایتان، تمام گفتارتان، نطقهایتان در مجالس، همۀ اینها برای شکستن احکام اسلام است. سوء نیت هم اگر ندارید، شما را واداشتند به این معنا ـ اِما تهدیداً او تطمیعاً یا اغفالاً.[5]ان شاءاللّه اغفال باشد، خیانت نباشد؛ غافل باشید. شما که به ما مجال این را نمیدهید که اسلام را معرفی کنیم به عالم.
همین سه ـ چهار روز پیش از این یک کاغذی از یکی از دانشجویان امریکا برای من آمد که اینیکی از جوانهایی است که من نمیشناسمش لکن ظاهر کلامش این بود که
متدین است و متأسف است بر اوضاع. نوشته است که معالأسف اینجا، محصلین اینجا، دانشجویان اینجا میگویند که ما هر چه بدبختی داریم از اسلام است. ای دانشجوهای بیچاره! اسلامی که به شما معرفی از رادیو بشود که اسلام نیست؛ اسلامی که از روزنامهها شما خواندید که اسلام نیست. آن اسلامی که به شما معرفی شده است یک چیزی است عقبافتاده؛ یک مطلبی است که هیچ مسلمانی زیر بار آن نمیرود؛ آن را من هم قبول ندارم، آن را سایر روحانیون هم قبول ندارند. اینکه اسلام نیست؛ به ما هم که مجال نمیدهند که اسلام را معرفی کنیم. آقا در این مملکت تلویزیون آزاد و دست یک اسرائیلی[است]. او هر چه میخواهد بگوید؛ رادیو هم تبلیغاتش، برنامهاش را خودشان درست میکنند و چه میکنند؛ نه این مملکت، در ممالک اسلامی. حالا من بحثم در ممالک اسلامی است ـ میآیم سراغ مملکت خودمان ـ این حالا بحث در ممالک اسلامی است.
دست استعمار در ممالک اسلامی یکی از فعالیتها را که میکند این است که اسلام را به یک حقیقت عقب افتادۀ کهنه شده معرفی کند. سران قوم میگویند کهنهپرستی است؛ ارتجاع است. اسلام را معرفی اینطور میکنند. آقا! یک دستگاه فرستنده به ما بدهید تا ما پشت آن دستگاه فرستنده مبلّغینمان بروند اسلام را معرفی کنند به دنیا. صدای ما که به دنیا نمیرسد؛ صدای ما از این مسجد که بیرون نمیرود؛ این حرفهایی که همهاش منطقی است، قاچاق است! از اینجا که این آقایان بیرون بروند معلوم نیست کدامشان را خواهند گرفت، کدامشان را خواهند سلامت گذاشت. این ضبط صوتها معلوم نیست کجا ضبط بشود. اینکه دیگر به کسی حرف زدن نیست؛ اینکه راجع به مصالح اسلام و مسلمین است؛ اینکه دیگر دعوای با شخص نیست، با همه است. این دعوا نیست؛ این نصیحت است؛ این خیرخواهی است؛ خدا میداند خیر شما را ما میخواهیم. خوب به ما هم یک دستگاه فرستنده بدهید؛ اجازه بدهید مسلمینْ خودشان یک دستگاه فرستنده درست
کنند، من ضامن میشوم که برخلاف صلاح شما ـ خیلی ـ نباشد. بله، برخلاف صلاح ارباب بزرگها هست و نمیگذارند؛ نخواهند گذاشت. اینجا باید «بدتر از یهودی»[6]تلویزیون داشته باشد و هر طور دلش میخواهد تبلیغات بکند لکن تبلیغات ما آزاد نیست؛ «نمیشود؛ این مرتجعین نباید حرف بزنند»! آقا! کجایش ارتجاع است؟
خوب ما میگوییم که شما با هم؛ همۀ مسلمین با هم؛ ما نه با آن یکیش روابطی داریم نه با شما روابطی داریم؛ نه با آن یکی، و ما با همه روابط داریم؛ ما همۀ شما را عَلَیالسِّواء نگاه میکنیم؛ و همۀ مسلمین در نظر ما اگر چنانچه عمل به احکام اسلام بکنند عزیزند. ما ملت اسلام را، ترکش باشد، عربش باشد، عجمش باشد ـ از هر ملت ـ افریقا باشد، امریکا باشد، هر جا میخواهد باشد، ما ملت اسلام را عزیز میداریم. ما میگوییم آقا دست به دست هم بدهید؛ شما یک جبهۀ ثلاثه درست نکنید و پیوند بکنید با اسرائیل در مقابل اتحاد آنها، آنها هم یک اتحاد درست نکنند در مقابل شما؛ همه با هم متحد بشوید؛ همه مسلمانید، اتکای شما به قرآن باشد. آقا! شما قرآن را نمیدانید چه هست؛ همین توجیبشان گذاشتهاند! من توی جیبم قرآن نیست لکن مأمورین همه توجیبشان قرآن است! کاسۀ از آش گرمتر است! تو اعتقاد به قرآن داری؟! تو فقط میخواهی مرا بازی بدهی. تا صحبت میشود، آقا قرآن در میآورد؛ از بالا یک قرآن نشان میدهد. شما قرآن را جیب گذاشتید، میخواهید قرآن از بین برود.
این حرفهایی که ما میزنیم ارتجاع است؟ اینکه ما میگوییم که همۀ شما با هم متحد باشید، نگذارید این ذخایرتان را از بین ببرند؟ بالاتر از آن ذخایر تحت الارضی، این ذخایر فوقالارضی است ـ این جوانهای ماست. آقا، جوانهای ما را دارند میبرند خدا میداند؛ جوانهای دول اسلامی را دارند میبرند. یک دسته امریکاست و یک دسته
نمیدانم کجاست و یک دسته کجاست؛ و یک دستۀ دیگری هم الآن دارند به اسرائیل میروند. الآن در منزل من موجود است آن مجلۀ دانشجویان، سازمان دانشجویان ایران در اسرائیل. الآن موجود است. آقا، این ذخایر ما این جوانها هستند. این جوانهای ما را دارند اغفال میکنند؛ دارند به آنها تزریق میکنند که هر بدبختی شما دارید از اسلام است. شما کجای اسلام را دیدید که میگویید بدبختی از اسلام است؟ شما مسلمین را اینجا دیدید که یک مردم فقیر گدای بیچاره، هی هم داد میزنند که الحمدللّه یک نفر هم سر گرسنه، دیگر به خواب نمیرود. الحمدللّهِ امیدوارم این جور باشد لکن این کلام واقعیت را تغییر میدهد؟ این کلام، حرفهایی که در چند وقت پیش از این در اطلاعات نوشته بود ـ و اطلاعات هم که سند رسمی شماست ـ راجع به بنادر جنوب نوشته بود، این واقعیت را تغییر میدهد؟ اینکه تغییر نمیدهد اینها را. این دانشجوهای بیچارۀ ما اینجا که دیدند، دیدند که مسلمین، گرسنه و بیچاره و بدبخت، مساجدشان خراب، نمیدانم معابدشان چطور، کذا، وقتی که وارد امریکا میشوند، یک کلیسا میروند میبینند که تمامْ منظم، مرتب، همه چیزِ آن درست؛ خیال میکنند که احکام انجیل و توراتْ، اینها را به این حد رسانده و احکام اسلام اینها را عقب نشانده.
خیر آقا، دول اسلامی، ما را این جور کرده؛ دولتهای اسلامی، بیچارههای غافل شده، ما را به این روز نشاندهاند. اسلام را این جوری دارند معرفی میکنند. اسلام یکوقتی بود که نصف دنیا را گرفته بود و داشت میرفت جلو. شما این کتاب گوستاولوبون را بخوانید؛[7]تمدن اسلامرا؛ او رفته است تمدن اسلام را از چشم مادی نگاه میکند، او اصلاً نمیفهمد اسلام یعنی چه؛ اعتقاد هم نه به مسیح دارد و نه به اسلام دارد؛ او تمدن را عبارت از این ستونها میداند. چنانچه بچههای ما هم اینطوری خیال کردند هست. وقتی میروید میبینید که آنجا بله یک تشریفات زیاد و واتیکان کذا و کجا کذا، مساجد ما
خراب و بیچاره؛ خیال میکنید اینها از اسلام است. خیر آقا، اینها از سران اسلام است؛ اینها از اسلام نیست. سران اسلام که در تحت سیطرۀ مستعمرین واقع شدهاند ما را به این روز نشاندهاند؛ ذخایر ما را به دیگران تحویل دادند و ما بدبخت و بیچاره و گرسنه ماندیم.
آنجا رؤسای بزرگ جمهور یکشنبه میروند ـ آنطور که گفته میشود ـ سراغ مراسم مذهبیشان؛ اینجا شما یک نفر از اینها را توی مسجد میبینید؟ میشود پیدایشان کرد؟ از این رؤسای ما یکوقت تو مسجد پیدا میشود؟ بله، گاهی وقتها پدرش میمیرد، برادرش میمیرد، چه میشود، یک عبوری هم از اینجا میکند، با تبختر و کذا! اما مسجد نیست اینکه. در نمازْ اینها حاضر میشوند؟ آنها رؤسای جمهورشان در نماز هم حاضر میشوند، سلاطینشان هم حاضر میشوند، آنها مراسم مذهبیشان ـ آن مذهبی که هیچی ندارد. آقایان خیال میکنند مذهب مسیحْ آنی است که حالا دست ماست؛ البته در زمان خودش درست بوده؛ اینکه الآن دست ماست از مذهب مسیح و از احکام مسیح، خوب ببینید؛ ببینند این دانشجویان، ببینند آن چیست و قرآن چیست. احکام مسیح را ببینند چیست، احکام اسلام را ببینید چیست. احکام اسلامی که کرورها،[8]میلیونها حکم اسلام دارد برای هر چیزی. تصورْ شما نمیتوانید بکنید، یک چیزی در عالَم، یک واقعهای در عالَم، اتفاق بیفتد اسلام نداشته باشد حکم؛ حکمش بالای سرش است. یک همچو اسلامی که الآن هم هر حادثهای اتفاق بیفتد حکمش را دارد، این یک مذهبی است که کهنهپرستی است و عقب افتادگی است و بدبختیها از اسلام است؟! بدبختیها از این رؤسای اسلام است، این رؤسای بیچاره، این سران دول بیچاره؛ که توجه ندارند به مصالح خودشان یا نمیخواهند توجه داشته باشند. اینهاست که ما را بدبخت کرده است؛
اینهاست که روز سیاه برای مسلمین درست کرده است. باز هم رها نمیکنند؛ باز هم در هر واقعهای که اتفاق میافتد یک بساطی برای ما درست میکنند.
اینها راجع به اموری که مربوط به دول اسلامی است؛ و آن مقداری که من میتوانم، به عنوان اینکه یک نفر معمم هستم و طلبه هستم، میتوانم به دول اسلامی اعلام کنم؛ و امیدوارم برسد به آنها. این چیزهایی است که، ضروریاتی است که اینها خودشان هم باید توجه داشته باشند؛ و امیدوارم که به گوش اینها فرو برود و یک وحدت اسلامی واقعی[پیدا کنند]. گذشت کنند از بعض شهوات خودشان، و با هم دست برادری بدهند؛ تفوق از هم نکنند، با هم برادر بشوند ـ همه مجتمعاً در مقابل غرب؛ غربزده نباشند، در مقابل غرب بایستند دول شرق؛ حتی بوداییها، بایستند در مقابل غرب؛ غرب را عقبش بزنند. بعد در بین خودشان یک حکومت آرام، یک اجتماع آرام؛ همۀ ممالک سرجای خودش باقی؛ هیچ کدام به هیچ کدام تجاوز نکنند؛ همه با هم برادر باشند. اگر غیرْ خواست به آنها تجاوز کند، همه با هم همناله بشوند و جلو بروند. اگر مسلمین با هم متحد بشوند هیچ دولتی نمیتواند به آنها غلبه کند. اینها اشتباه است که خیر، آنها چه دارند و چه دارند؛ خیر، اینها نیست. شما عرضه ندارید؛ شما اغفال شدید.
و اما راجع به مملکت خودمان. اینکه با یک روز و دو روز نمیتوانیم ما صحبتش را بکنیم، بدبختیهایی که ما در مملکت خودمان داریم. دولتها میآیند و میروند؛ هر دولتی هم میآید یک حزبی درست میکند ـ هر دولتی. شما از آن وقت تا حالا هر چه دیدید، یکی «حزب مردم» درست میکند، یکی حزب چی درست میکند، یکی «حزب ایران نوین» درست میکند، یکی حزب چه. هی حزب درست میکنند. اصلاً در ایران حزب معنا ندارد؛ در هیچ جای دنیا؛ مگر آنهایی که مثل ایران هستند. مملکت یک حزبی اصلاً معنا ندارد، حزب زوری معنا ندارد. سِجِلهای مردم را از دهات میگیرند؛ رجوع
کنید به این دهات ببینید سجلهایشان را میگیرند نامنویسی میکنند در حزب. این بیچاره نمیداند «ایران نوین» اصلاً یعنی چه! اطلاع از این ندارد، فضلاً از اینکه آن اساسنامه را بفهمد؛ اصلاً نمیفهمد این بیچاره «اساسنامه» چیست. این بیچارهها را، این بیدینها میخواهند جمع کنند در یک محیطی زنده باد بگویند؛ فقط همین. از این جمعیت بدبخت بیچاره این معنا را میخواهند که اجتماع کنند، یک اجتماع انبوهی از جمعیتها بشوند، بعد دنبال اینها بیفتند و برایشان هورا بکشند و زندهباد بگویند. از اینها ـ بیچاره ـ همین قدر میخواهند.
آنجاهایی که حزب هست، دولتها از حزب وجود پیدا میکنند، نه اینکه اول دولت تشکیل بشود بعد حزب درست کند! بعد اتکا به آن پیدا کند! اینجا، خوب، شما میبینید اول دولت درست میشود. دولت هم به مجلس و به من و شما هیچ ربطی ندارد. اول دولت درست میشود. خودشان میگویند، من نمیگویم، خودشان میگویند ما به امر آمدیم و به امر میرویم؛ غلط هم هیچ کس نباید بکند؛ هیچ وکیلی هم غلط نکند. نمیکند هم! اول دولت تشکیل میشود؛ بعد که دولت تشکیل شد و سرنیزه دستش آمد، شروع میکند حزب درست میکند. آن وقت هم یک حزبی است که دولت از حزب پیدا شده! دولت ما حزبی است! دولت آقایان حزبی است! آقا! این را برای کی میگویی؟! منِ آخوند میفهمم، دول عالم نمیفهمند اینها را؟! آنها میخواهند تو اینطور باشی؛ میخواهند عقب افتاده باشی. دست بردارید آقا از این عقب افتادگی؛ مجد خودتان را حفظ کنید. اگر حزب میخواهید درست کنید، خوب، یک حزبی قبل از اینکه دولت شما پیش بیاید، یک حزبی درست کنید؛ و بعد هم حزب در مجلس، به طور[ی]که باید بشود، به طوری که قوانین اساسی و قانون اساسی و سایر قوانین اقتضا میکند، نماینده درست کنند؛ و بعد هم آقای وزیر، نخست وزیر متکی به نمایندگانی که از حزب پیدا شد و از جمعیت و از خواسته مردم و اینها پیدا شد؛ بعد میشود یک دولت متکی به حزب؛
متکی به ملت. اما شما اول دولتش را درست میکنید، اول نخست وزیرش درست میشود، بعد حزب درست میشود! این هم باز دولت حزبی است ! اینها را که روزنامهها نمیتوانند بنویسند؛ شاید بخواهند بنویسند اما غلط میکنند بنویسند! اینها نمیتوانند که بنویسند. حالا ما طلبهای هستیم کاری به اینها نداریم، آنها کار دارند؛ بسماللّه، دوباره حاضریم.
یک بساط درست میکنند، بساط حزبی ـ این بساطی است که دارید میبینید. هر روز راه میافتند به یک جایی از پول این ملت بیچاره. آخر این ملت گرسنه... خدا میداند که من گاهی وقتها که به فکر میافتم که این آتیۀ ما، این زمستانِ آتیه چه خواهد شد، خوب ناراحتم؛ ما ناراحتیم. اینها امسال دیگر آیا نان دارند، ندارند؟ امسال هم که وضع خواربار خوب نیست؛ علوفه هم حتی ندارند. چه خواهد شد این زمستان سیاه به این ملت فقیر بدبخت؟ من نمیدانم چه خواهد شد. آیا دولتها در فکر هستند که حالا که زراعت اینها را زمین زدند، لااقل از همان بازار سیاهی که درست شده، از آنجا بگیرند بیاورند اینجا سیر کنند این بیچارهها را؟ یا باز اینها شکم گرسنه بخوابند و گفته بشود که یک نفرْ دیگر نیست که سر گرسنه به بالین بگذارد! روزی چند نفرش پیش من میآیند ـ منی که هیچکارهام.
این وضع حزب ایران؛ آن وضع مجلس ایران که همهتان بهتر از من میدانید یا مثل من؛ آن وضع روابط با اسرائیلشان. هر وقت که اینها من را، یعنی هر وقت نه، یک دفعهاش را که من را ملاقات کرد یکی از این سران قوم، گفت این اسرائیل تمام شد مسألهاش؛ اصلاً رفت؛ مسئله تمام شد. من نمیدانم چه قدرتی دارند اینها به خلاف واقع گفتن ـ همچو قدرت دارند که من متوجه را اغفال میکنند. گفت اسرائیل تمام شد. بعد از آنی که اسرائیل تمام شده، الآن که من اینجا نشسته ام برای شما صحبت میکنم، مزارع بسیار خوب ایران ـ بسیاریاش ـ در دست اسرائیل است! از ایلام به من نوشته اند که
مزارع خوب اینجا را دادهاند اسرائیل چغندر بکارند. تابلویی زدند به کنار جاده که مزرعۀ نمونۀ ایران و اسرائیل! این آقایانی که اسرائیل را میگویند ما کنار زدیم. روزنامۀ اسرائیل که برای من آمده است، آوردهاند، نوشته بود به اینکه سفیر اسرائیل در ایران، در تهران! آقایان میگویند که ما کاری نداریم به اسرائیل!! در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور، در تهران، دروازه دولت، یک بساطی یهودیها درست کردند: چهارصد ـ پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شدهاند و خلاصۀ حرفشان این بوده که یک شعاری برای یکی دادهاند، یک فحشی به یکی دادهاند؛ آن وقت نوشتهاند به اینکه مجدْ مال یهود است؛ یهود برگزیدۀ خداست؛ ما ملتی هستیم که باید حکومت کنیم؛ نمیدانم چه بکنیم؛ کذا؛ ما با دیکتاتوری مخالفیم؛ ما با هیتلری مخالفیم؛ ما کذا، کذا. اینها هم نطقهایشان بوده. آقایان هم به مرئی و منظر[9]این دولت ما، این جمعیت میآیند آنجا و این حرفها را میزنند. خوب، اگر دیکتاتوری موقوف است و مخالف است که این... خوب جلوی این را بگیر دیگر؛ این کلمه را نگذار بگوید. تمام حرف برای اینکه بگویند چه کذا، و یکی دیگر را فحش بدهند. عیب است از یک مملکتی اتکای به یهود. این حرفی که ما میزنیم خیلی حرف بدی است؟! البته تلخ است به ذائقهها؛ تلخ است به ذائقۀ شما؛ لکن بدبختی یک مملکت اسلامی است؛ بدبختی یک مسلمینی است که اتکا پیدا بکنند یا ارتباط پیدا بکنند یا پیمان ببندند با یک دولتی که الآن دشمن اسلام است و در مقابل اسلام ایستاده است و غصب کرده است فلسطین را.
من به دول اسلامی میگویم که آقا چرا سر نهر[10]دعوا میکنید؟ فلسطین مغصوب است؛ یهود را بیرون کنید از فلسطین؛ ای بیعرضهها! خودشان که ریختهاند به جان هم. فلسطین مغصوب است، شما سر نهر دعوا میکنید؟! وقتی سر نهر دعوا کردید، تثبیت شد
حکومت اسرائیل بر فلسطین؛ این حکومت بود؟ این اعراب بیچاره را که بیرون ریختند، و الآن یک میلیون یا بیشترشان گرسنه و بیچاره خوابیدهاند در بیابانها، اصلاً بیچاره و آواره شدند، آیا دول اسلامی نباید در این معنا اعتراضی بکنند؟ حرفی بزنند؟ با یک همچو دولتی که یک میلیون مسلمان یا بیشتر را بیرون ریخته و آواره کرده شما ائتلاف میکنید؟! اگر ائتلاف ندارید خوب در روزنامه بنویسید؛ اگر ائتلاف ندارید بگذار این حرفی که من میزنم در یکی از این چاپخانهها نوشته بشود و منتشر بشود؛ اگر نگذاشتید، بدانید مؤتلفید؛ بدانید ائتلاف دارید با یهود؛ با اسرائیل. عمال اسرائیل را میبینید که در این مملکت چه کارها میکنند؛ چه چیزها هست. اخیراً یک خبری به من رسید که حالا برای خاطر اینکه خواهش کردند که من حرف نزنم حرفش را نمیزنم؛ گفتند درستش کردیم. در رادیو هم دیشب آمدند گفتند که گفته میشود؛ و یک چیزی هم گفته شده ولکن من خیلی این چیزها را باورم نمیآید؛ آدم دیرباوری هستم. خوب دیدند که ما امروز میخواهیم یک چهار تا کلمه نصیحت کنیم آقایان را، گفتند که مبادا از این هم اسم برده بشود؛ یک اصلاحی کردند؛ توی رادیو هم دیشب گفته شده است لکن من که حالا باز باور نکردم. اگر نگذارند باور کنم، یک روز دیگر هم اینجا صحبت میکنم؛ آن وقت آن مطلب را میگویم.[11]
اینها ـ عمال اسرائیل در ایران ـ هر جا انگشت میگذاری میبینی که یکی از اینهاست مراکز حساس؛ مراکز خطرناک؛ واللّه، مراکز خطرناک برای تاج این آقا. ملتفت نیستند اینها. اینها آنها بودند که در شمیران تهران توطئه کردند ناصرالدین شاه را بکشند؛ مملکت ایران را قبضه کنند. شما تاریخ نگاه کنید؛ تاریخ که میدانید. در نیاوران توطئه کردند؛ در نیاوران چند نفر رفتند ناصرالدین شاه را ترور کنند.[12]و یک عده هم در
تهران بودند که حکومت را قبضه کنند. اینها حکومت را از خودشان میدانند. اینها در کتابهایشان نوشتهاند، در مقالاتشان نوشتهاند: حکومت مال ماست؛ باید ما یک سلطنت جدیدی به وجود بیاوریم؛ یک حکومت جدیدی به وجود[بیاوریم]؛ حکومت عدل. همینهایی که یک همچو سوءنظرها و سوءنیتهایی را دارند، از دربار گرفته تا آن آخر مملکت، از این اشخاص آنجا موجودند.
آقا بترسید شما از اینها؛ یک جانورهاییاند اینها. در وزارتخانه موجود است؛ من انگشت رویش گذاشتم پیش یکی از وزرا، گفت نیست اینطور. بعد شاهد برایش فرستادم؛ شاهد برایش فرستادم که با سند نوشته بود که اینجوری است. الآن هم موجود است و من اسم کثیفش را نمیبرم. در وزارتخانه موجود است؛ در عرض میکنم که ارتش موجود است. خوب، ای ارتش محترم! توی دهن اینها بزن؛ تو مسلمانی. صاحبمنصبان ارتش، خوب بسیارشان مردم خوبی هستند؛ با من هم گاهی رابطه دارند؛ یعنی رابطهای که پیغام میدهند. اینها بعضیشان خوبند؛ خوب، جلو بگیرند از اینها؛ جلو بگیرند از یک اشخاصی که با مذهبشان مخالفند؛ با تخت و تاجشان مخالفند؛ با مملکتشان مخالفند؛ با استقلالشان مخالفند؛ با اقتصادشان مخالفند. خوب، شما جلو بگیرید؛ بروید خواهش کنید که اینها را بیرون کنند؛ از بزرگترها خواهش کنید.
واللّه من خیر شما را میخواهم. من میترسم یک روزی چشمهایتان را باز کنید هستی شما را از بین ببرند اینها؛ من از این میترسم. یا بگذارید ما آنها را از بین ببریم. من یک روز از بین میبرم؛ من نمیخواهم تشنج بشود. شما که میل دارید آرامش باشد، خودتان از بین ببرید. اگر نبرید یک روزی میبینید که یکجوری، یک ورق دیگر پیش میآید؛ یکوقت یک طور دیگر میشود. آن وقت نه من میتوانم جلویش را بگیرم نه شما میتوانید جلویش را بگیرید. این اوضاعی است که ما مواجه با آن هستیم؛ و میبینید و میبینیم؛ و نمیدانم که چه بکنیم، نمیدانم که راه اصلاح چه است.
راه اصلاح یک مملکتی فرهنگ آن مملکت است؛ اصلاح باید از فرهنگ شروع بشود. دست استعمار توی فرهنگ ما کارهای بزرگ میکند؛ نمیگذارد جوانهای ما مستقل بار بیایند؛ نمیگذارد در دانشگاه جوانهای ما درست رشد بکنند. اینها را از بچگی یک طوری میکنند که وقتی بزرگ شدند، اسلام هیچ و آنها همه، همه چیز. اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح میشود. برای اینکه از فرهنگ است که در وزارتخانهها میرود؛ از فرهنگ است که در مجلس میرود؛ از فرهنگ است که کارمند درست میشود. شما یک فرهنگ مستقل درست کنید یا بدهید ما درست کنیم، شما میترسید از امریکا، میترسید از دیگران، بدهید ما درست کنیم؛ اختیار فرهنگ را دست ما بدهید.
حالا تازه وزارت اوقاف هم آقایان میخواهند درستش کنند! به تخیل اینکه تقلید از یک مملکت دیگری؛ به تخیل اینکه روحانیت را تحت وزارتخانه ببرند. این خواب را به گور میبرید ـ ان شاءاللّه. شما خیال میکنید که روحانیت اسلام را میشود مثل روحانیت مسیح کرد؟ هیچ امکان ندارد این. روحانیت شیعه مستقل است، مستقل؛ اتکا به هیچ جا ندارد. بیایند بگویند به کی اتکا دارد. این روحانیت مستقلی که اتکا ندارد به هیچ جا، این طلاب محترمی که با سی ـ چهل تومان در ماه ساختهاند و زحمت دارند میکشند، اینها دیگر نمیترسیم ما که طرفدار یک مملکتی و یک دولت دیگری باشند؛ اینها مستقلند در افکار خودشان. اینها از تویشان آدم در میآید؛ اینها از تویشان «مدرس» در میآید؛ اینها از تویشان «سید حسن مدرس» در میآید. اینها نمیگذارند؛ امکان ندارد که ما بگذاریم که این هم بیاید تحت نظر فلان وزیر و فلان. فلان وزیر غلط میکند که همچو حرفهایی را میزند. اشتباه میکنند اینها؛ باز هم در اشتباهند.
باید یک وزارت فرهنگی، یک فرهنگ صحیح باشد؛ و فرهنگ هم حقش است
دست ما باشد. خوب ما در این مملکت یک وزارتخانه نداشته باشیم؟ همۀ وزرا از امریکا؟! خوب یکیاش هم از ما. خوب بدهید این فرهنگ را دست ما؛ ما خودمان اداره[میکنیم]. ما یک کسی را وزیر فرهنگ میکنیم و اداره میکنیم. اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده ـ پانزده سال ما را بیرون کنید. تا یک مدتی دست ما بدهید، فرهنگ را دست ما بدهید، وزیر فرهنگ را از ما قرار بدهید، یک مدتی هم مهلت بدهید که ما کار را درست انجام بدهیم، اگر ما گفتیم که شما تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما خوب تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما به اعماق آسمان نروید. شما عرضهاش را ندارید؛ و الاّ، چون عرضهاش را ندارند میگویند روحانیون نمیگذارند، مملکت ما، حالا باز وقت این کارها نشده است. بفرمایید کی جلوتان را گرفته؟ بفرمایید کارخانۀ ذوب آهن بیاورید، کدام روحانی گفته نیاورید؟ هر کدام گفته بگویید تا ما بشناسیم. بفرمایید طیارهسازی کنید؛ اتومبیلسازی کنید؛ آقا، عرضهاش را ندارید، بیچارهها! یک مملکت بیعرضهاید! و این هم که شما عرضه ندارید نه اینکه عرضۀ ذاتی ندارید، شما را دست استعمار اینجور کرده است؛ غربزده هستید.
این حرفهای ما یک حرفهای کهنۀ پوسیدهای است که بله، دیگر کسی نمیخرد آن را؟! به شما قول میدهم که آلمان هم این را بخرد؛ شما نخرید. یک وزارتخانه دست ما بدهید، یک چند ساعت از این رادیو، که دارد موسیقی و بچههای ما را دارند سوق میدهند به فساد اخلاق، یک ـ دو ـ سه ساعتش را هم دست ما بدهید اما آزادمان بگذارید، نه اینکه برنامهاش هم خودتان بنویسید که این جوری برو بگو ـ ما را آزاد بگذارید، یک ـ دو ـ سه ساعت از برنامۀ رادیو دست ما بدهید، ما برایش تعیین میکنیم برنامه را که او صحبت کند؛ و من به شما قول میدهم که نه با سلطنت شما مخالفت داشته باشد، نه با وزارت شما مخالفت داشته باشد، نه با ریاست شما مخالفت؛ با هیچ کدام مخالفت ندارد. فقط اگر وزارت فرهنگ و دستگاههای فرستنده، یک مقداری، در دست ما باشد ما مردم را آشنا میکنیم؛ دنیا را آشنا میکنیم به احکام اسلام و اسلاممان؛ و فرهنگ را یک فرهنگ مستقل، یک فرهنگ مسْلم، یک فرهنگی که یک دانه عربش
وقتی میایستاد جلو امپراتور، وقتی که میایستاد، شمشیرش را درمیآورد و آن دیباجها را کنار میزد میگفت: رسولاللّه فرموده است که ما لباس حریر[در بر]نکنیم، ما روی جای حریر هم نمینشینیم. ما این جور رجال درست میکنیم. آن وقت ببینید که اگر یک همچو رجالی از مکتب ما بیرون آمد و از فرهنگ ما بیرون آمد، این رجال تحت تأثیر استعمار میرود؟ لکن چه بکنیم که استعمار نخواهد گذاشت؛ دست خبیث استعمار نخواهد گذاشت که وزارت فرهنگ را دست ما بدهند؛ و الاّ حق با ماست؛ فرهنگ باید ما باشیم.
وزارت اوقاف میخواهید درست کنید، باید وزارت اوقاف از ما باشد، نه اینکه شما تعیین کنید. تعیین شما قبول نیست؛ شما ارزش ندارید که تعیین کنید؛ ما باید تعیین کنیم. بگذارید تعیین کنیم ما یک نفر را، یک آقایی را رئیس فرهنگش کنیم، یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم؛ اوقاف را، آن وقت ببینید که اینطوری که الآن دارد لوطیخور میشود نخواهد شد؛ تمام مطالب به خودش خواهد رسید. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنیشان میکنیم؛ با همین اوقاف، با همین اوقاف، ما فقرا را غنی میکنیم. شما خاضع بشوید برای چند تا حکم اسلام، شما ما را اجازه بدهید که مالیات اسلامی را به آنطوری که اسلام با شمشیر میگرفت بگیریم از مردم، آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر باقی میماند؟ من برای شما راه هم میسازم؛ من برای شما کشتی هم میخرم. بگذارید. شما نخواهید گذاشت.
من میدانم این حرفهایی که میزنم بیهوده است؛ تمام شد. شما الآن تشریف میبرید و بنده هم خواهم رفت؛ آنها هم که نخواهند گذاشت این مطالب را لکن خوب، چه بکنیم؛ دردی است که ما داریم؛ دردی است که ما داریم.
تبلیغات باید با ما باشد. آقا، ما مبلّغیم نه شما. تبلیغ باید با ما باشد. ما باید در رادیوها جا داشته باشیم برای تبلیغ. شما هر چه هم تبلیغ میکنید تبلیغ ضد اسلامی است؛ تبلیغ
اسلامی نیست که. معرفی کردید اسلام را به جوری که دانشجو از امریکا به من نوشته است که دانشجوها میگویند که هر چه بدبختی هست از اسلام است. ای بیچاره دانشجوها! هر چه بدبختی هست از سران اسلام است؛ از دول اسلامی است. اسلام یک روز هم در مملکت ما عمل نشده به آن ـ یک روز. خدا میداند که اسلام، یک روز به آن عمل نشده. خوب، چه کنم که ما نه وقت داریم که صحبت کنیم، نه حال داریم. تا هم میخواهیم ما دو تا کلمۀ این جوری بگوییم یکدفعه میبینیم دستهها به راه افتاد و هی شرکت واحد، چهار هزار نفر میخواهد بیاورد و کی چند هزار نفر. مگر دعوا داری آقا؟ شرکت واحد با ما، شما شرکت واحد را چاقو را از سرش بردار، اگر همه نیامدند اینجا؛ همه میآیند اینجا و برای ما مجتمع میشوند. با زورْ یک مملکتی را میخواهید اداره کنید؟ واللّه با زور نمیشود.
یک قدری اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدری اوضاع خودتان را درست بکنید. حالا ما وقتی میآییم سراغ اصلاحات، آقایان «اصلاحات» کردند! یکی از اصلاحات بزرگ آقایان تعطیل جمعه است! شما ملاحظه کنید این مطلبی که من عرض میکنم، به همۀ ایران موظفید برسانید، به همۀ ایران موظفید برسانید. تعطیل جمعه ـ با زور ـ بیخواست اصناف بیچارۀ گرسنه. عرض میکنم، که اگر تعطیل نکنند هشتاد تومان جرم یا چند تومان جرم، اینطور چیزها؛ با باز بودن مراکز فساد. سینماها مجبورند باز باشند؛ تئاترها باید باز باشند؛ میگویند مراکز فساد دیگر هم باید باشد، من اسمش را نمیبرم؛ ولی اینکه عرض کردم در روزنامه بود. از صبح تا عصر اینها باید باز باشند. اصناف بسته؛ بازار بسته؛ فردا سراغ قم هم میآیند. گفته بودند که قم هم از ما خواستهاند؛ همان خواستهای که تهران خواسته بودند. قم هم بیچارهها خواستهاند. این «خواسته»ها همه تا صبح که چشمشان را از خواب باز میکنند ببینند آیا کجا خواستهاند؟ فوراً مینویسند فلان خواسته؛ آن روزنامه هم شروع میکند به نوشتن. این روزنامهها خائنند به مملکت ما بعضیشان. یک جمعۀ تعطیل و یک جوانهای اول شباب و باز بودن مراکز فساد؛ تهیه کردن عیش و نوش برای آنها هر طور! بعد از ده سال، دیگر یک جوان سالم برای این
مملکت باقی نمیماند. خدا خائن را لعنت کند[آمین حضار]. یک جوان سالم برای شما باقی نمیماند، تمام به مراکز فساد کشیده میشوند.
من به شما آقایان توصیه میکنم، برسانید به این مملکت، برسانید به همۀ اطراف این مملکت، که آقا در مقابل یک همچو کاری که جوانهای شما را دارند فوج فوج از دستتان میگیرند، مجامع دینی درست کنید. در جمعهها که آنها میخواهند شما را به مراکز فساد بکشند، مجامع تبلیغاتی درست کنید؛ مردم را دعوت به دین بکنید؛ مصالح روز را به مردم بگویید؛ مفاسد روز را به مردم بگویید. موظفیم ما به این معنا؛ باید این کار بشود. اگر این کار نشود، از دست میبرند جوانهای شما را. برای جوانها یک مراکزی درست کنید که در آنجا تبلیغ بشوند آنها؛ گفته بشود مطالب؛ مفاسدی که در این مملکت واقع میشود گفته بشود؛ تا اندازهای که سازمان[13]میگذارد.
و الاّ این تعطیل جمعۀ الزامی، برای استراحت این طبقۀ زحمتکش نیست؛ برای این است. حالا شاید هم ان شاءاللّه مقصدشان این نباشد لکن طبعاً اینطوری است؛ طبعاً اینطوری است که اگر چنانچه مراکز فساد را باز گذاشتند و مجامع عمومی هم بسته شد، طبعاً اینطوری است که کشیده میشوند به مراکز فساد. الآن شما حتماً بدانید که در این دو ـ سه هفتهای که تعطیل را انجام دادند و بیچاره مردم را از این بیچارهتر میخواهند بکنند، این میوههای مردم فاسد میشود؛ این گرسنههای بیچاره یک روز باید بروند نان پیدا بکنند، ندارند؛ علاوه بر این معنا شما بروید ملاحظه کنید ببینید که در یک ماه پیش از این تا حالا سینماها چقدر فرق کرده است؛ شاید با سینماها یک بستوبندی در کار باشد؛ شاید آنهایی که تبلیغ این مطالب را میکنند ـ شاید ـ از سینماها و مراکز فساد، حق حسابی میگیرند برای اینکه این کار را بکنند؛ و الاّ اول انسان باید یک چیزی تهیه کند برای این ملت، یک چیز سالم، تفریح سالم. اینها عبارت از آن است که اینها را به فساد میکشد.
یک تفریح صحیح شرعی، یک تفریح سالم، صحیح، اول برای اینها درست کنید، بعد درها را ببندید تا این بیچارهها راه بیفتند طرفش. شماآن کار را نکردید، مراکز فساد را باز گذاشتید و در دکانها را هم بستید. این اگر سوء نیت هم نداشته باشید طبعاً اینطور میشود؛ و اگر سوء نیت ندارید حالا من به شما رساندم مطلب را. اگر بعد از این گفتۀ من و رسیدن به مراکزی که این کارها را انجام میدهند باز هم به قوت خودش باقی باشد، سوء نیت دارند؛ معلوم میشود سوء نیت دارند؛ معلوم میشود باز یک «دستور» تازه رسیده است.
خداوندا، بیدار کن اینها را.[آمین حضار]خداوندا، دشمنان اسلام را ذلیل کن.[آمین حضار]خداوندا، سران ممالک اسلامی را به وظایف خودشان آشنا کن.[آمین حضار]خداوندا، دست استعمار را قطع کن.[آمین حضار]خداوندا، دست کسانی که از طریق استعمار میخواهند این مملکت را بِبَرَند قطع کن[آمین حضار].
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 ـ عید قربان.
3 ـ بخشی از آیۀ 13 سورۀ حجرات: «بدرستی که گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست».
4 ـ و هر کدام دیگری را لعن میکند.
5 ـ از روی ترساندن یا امیدوار ساختن یا فریب دادن.
6 ـ ثابت پاسال، سرمایه دار بهایی مدیر عامل وقت تلویزیون ایران.
7 ـ شرق شناس فرانسوی؛ نویسندۀ کتاب معروف تاریخ تمدن اسلام و عرب.
8 ـ کرور، واحد شمارش ایران در گذشته، معادل پانصدهزار نیم میلیونو عرفاً کنایه از کثرت است.
9 ـ در معرض دید و نظر.
10 ـ رود اردن؛ در مرز اردن و فلسطین.
11 ـ تبدیل سوگند به قرآن کریم در مراسم تحلیف نظامیان به سوگند به کتاب آسمانی، به جهت هموار نمودن راه نفوذ بهاییها به ارتش.
12 ـ عامل این ترور بابیها بودند.
13 ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک.