صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان وحشت کارتر از محاکمۀ افراد مستقر در لانۀ جاسوسی ـ نهراسیدن ملت ایران از
- محل تهران، جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع وحشت کارتر از محاکمۀ افراد مستقر در لانۀ جاسوسی ـ نهراسیدن ملت ایران از
-
حضار
حضار: هیأتهای نمایندگی شرکت کننده در کنفرانس بین المللی بررسی مداخلات امریکا در ایران
تهدیدات خارجی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من باید تشکر کنم از آقایانی که زحمت کشیدند و به کشور خراب مظلوم ما آمدند. ان شاءاللّه خداوند توفیق بدهد به همه که به راه حق بروند و از مظلومها طرفداری کنند در تمام کشورها. من یک سؤالی دارم و آن اینکه، چرا آقای کارتر از آمدن این هیأتها به ایران اینقدر وحشت دارد. و چرا برای کسانی که از مملکت خودشان هستند، و از شخصیتهای بارز هستند، برای آمدن ایران جریمه قرار داده است. و چرا از آمدن شاه به ایران اینقدر وحشت دارد. و چرا از محاکمۀ این اشخاصی که در سفارت اینجا، که به اصطلاح ما لانۀ جاسوسی است، وحشت دارد. اگر ایشان دخالتی در مقدرات مملکت ما نکرده است، و اگر دولت امریکا با سرنوشت مملکت ما کار نداشته است، و سفارتخانۀ او مثل سفارتخانههای صحیح هست، او باید پیشقدم بشود به اینکه هیأتهایی بیایند رسیدگی کنند. چرا اینقدر وحشت دارد از اینکه رسیدگی بشود. مگر چه کرده است؟ مگر دولت امریکا با مملکت ما چه کرده است که ایشان وحشتناک است؟ اگر آنطوری که ایشان مدعی هستند، و طرفدارهای ایشان مدعی هستند، با کمال خوبی رفتار کرده است، و به قوانین بینالمللی احترام گذاشته است، و با ایران به طور ظلم وجور رفتار نکرده است، باید ما که ادعا میکنیم، او بفرستد یک عدهای خودش، تجهیز کند یک جمعیتهایی از همۀ اطراف دنیا که بیایند اینجا، و ببینند که او چقدر رفتار خوب کرده است. چقدر با
مردم ایران به انسانیت رفتار کرده است. و این ایرانیانند که نمکنشناسند! ما اگر دلیل دیگری نداشتیم برای مجرم بودن امریکا جز این جلوگیری کردن از افرادی که از ملت خودش است، و از شخصیتهای بزرگ ملت خودش هستند، و او برای آنها جریمه قرار داده است پنجاه هزار دلار و ده سال حبس. مگر چه شده است؟ مگر چه کرده است در اینجا که برای افرادی که میخواهند بیایند رسیدگی کنند جریمه قرار میدهد؟ ما اگر هیچ دلیلی نداشتیم الاّ این، کسانی که اطلاع نداشتند میفهمیدند که یک مسئلهای در کار هست که این وحشت را دارد. کارهایی انجام شده است که این وحشت را دارد.
مع الأسف ملتهای ضعیف، کشورهای ضعیف در حال جنگ و در حال صلح، اینها پایمال میشوند. گفته میشود که خروس، هم در عزا و هم در عروسی ذبح میشود، ملتهای ضعیف هم اینطورند. من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست، و گمان ندارم هیچ کدام از شما جنگ بینالمللی اول را یادش باشد. ما در جنگ بینالمللی هم مشاهده میکردیم، من کوچک بودم لکن مدرسه میرفتم، و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را میدیدم، و مورد تاختوتاز ما واقع شدیم در جنگ بینالمللی اول. جنگ بینالمللی دوم را بسیاری از شماها یادتان است که ما مورد تاختوتاز این سه قوه واقع شدیم؛ امریکا، انگلستان، شوروی. سربازهای آنها در همۀ کشور ما تقریباً پخش بودند. شوروی تقریباً از بیرون تهران تا خراسان، انگلستان در قم و آنجاها، و کسان دیگر هم جاهای دیگر. ما مورد تاختوتاز بودیم به عنوان پل پیروزی. ما باید مورد تاختوتاز بشویم تا آقایان پیروز بشوند. بعد هم که پیروز شدند و حال صلح پیش آمد باز ما ذبح شدیم. کشورهای ضعیف اینطورند؛ در حال صلح مورد تاختوتازند و ذبح، و در حال جنگ هم همین طور. ما حال صلحمان بدتر از حال جنگمان بود، در حالی که دنیا در صلح به خیال خودشان آرامش و صلح بود. این قوای بزرگ جنگ نداشتند، فرصت داشتند که همه چیز ما را از دست بدهند، بگیرند از ما. ما
در طول مدتی که انگلستان و امریکا در اینجا دخالت مستقیم داشتند، هیچ چیز خودمان نداشتیم. نه فرهنگ ما یک فرهنگ سالم بود و فرهنگ خودمان بود، نه تربیت میشد در دانشگاههای ما اشخاصی که برای خود ملت باشند و به درد خود ملت بخورند، و نه قوای نظامی ما از ما بود و برای ما بود، و نه جهات اقتصادی ما مربوط به خودمان بود. تمام طرحهایی که ریخته میشد از آنجا بود. شاه مخلوع در یکی از کتابهایش که بعد جمع کردند، این کلمه بود که بعد از اینکه این قوای ثلاثه آمدند و اجتماع کردند سرانشان در تهران، او نوشته است که اینها صلاح دیدند که من باشم، ما باشیم در ایران. بعد آنهایی که اطرافش بودند، لابد به او فهماندند که بد غلطی کردی. آن کتاب را با آن جملهاش را دیگر محو کردند و جمع کردند، از قراری که گفتند. این یک سندی است از زبان یک نفری که در اینجا به طور ظلم سلطه داشت، این یک اقراری است از او، به اینکه آنها من را در اینجا قرار دادند. قبل از او برای پدرش هم همین مسئله بود، منتها آن را خود انگلیسها در رادیوی دهلی اقرار کردند، گفتند ما رضاخان را آوردیم در ایران و سلطنت به او دادیم، لکن به ما خیانت کرد و او را بیرون کردیم. این هم اقراری بود که انگلستان کرد. آن هم اقراری بود که همان کسی که دستنشاندۀ خود آنها بود کرد. در یکی از صحبتهایش محمدرضا گفت که لیست وکلا را از سفارتخانه مینوشتند و پیش ما میفرستادند، و ما ملزم بودیم که آنها را وکیل کنیم. ما، هم وکلا را با این کلمه میشناسیم و هم محمدرضا را، و دستگاههای دولتی را با این کلمه میتوانیم بشناسیم و هم امریکا و شوروی و انگلستان را. اینها شواهدی است که هست.
ما میخواهیم ببینیم که این ملت ما چه میگفتند. از اول که رضاخان سرکار آمد و مشغول به فسادکاری شد، و قیام کردند علمای اسلام، از آذربایجان یک دفعه، از خراسان یک مرتبه، بعدش هم باز یک دفعۀ دیگر، و از اصفهان یک دفعه، که علمای ایران هم تقریباً از بسیاری جاها به اینها ملحق شدند، اینها میخواستند جنگ بکنند؟ چه
میگفتند اینها؟ مردم در 15 خرداد چه میگفتند؟ این 15 خردادی که فردا سالروزش هست، مردم چه میگفتند که مستحق این بودند که آنطور که گفتند پانزده هزار مظلوم را اینها به خاک و خون کشیدند، و از قراری که میگفتند هدایتش هم خود شخص شاه مخلوع میکرده. اینها چه میگفتند که مستحق این مسائل شدند؟ ملت ایران در طول این قریب بیست سال که از اول 15 خرداد تا حالا هست، اینها چه میگفتند؟ چه میگویند؟ مع الأسف تمام رسانههای گروهی خارج و بعضی از داخلیها همه در خدمت ابرقدرتها هستند. ما نمیتوانیم صدای مظلومیت این ملت را به دنیا برسانیم، ما وسیله نداریم. همۀ روزنامههای خارج به ضد ما چیز مینویسند. همۀ رادیوها و تلویزیونهای خارج به ضد ما پخش میکنند اکاذیب را. در دنیا ایران را مثل یک جنگلی که تویش یک دسته وحشی جمع شدهاند و ریختهاند به جان مردم، و دارند قتل عام میکنند همه را، و پستانهای زنها را میبرند و چه میکنند و چه میکنند[معرفی میکنند]. ما چطور ندای مظلومیت این ملت را به دنیا برسانیم؟ کی میرساند این ندا را به دنیا؟ همه در خدمت آنها هستند. حالا ببینیم که شما آقایان و خانمها که آمدید و رسیدگی کردید اینجا، میتوانید؟ همچو قدرتی دارید که این مسائل ایران را برسانید؟ ما میخواهیم آنی که حقیقت است، هیچ نمیخواهیم طرفداری از ما بشود، ما میخواهیم طرفداری از حقیقت بشود. آنچه که حقیقت است شما به ممالک خودتان برسانید. آنجا بگویید قضیۀ 15 خرداد را که چه بوده است. و فردا مشاهده میکنید که این ملت که 15 خرداد را همیشه عزادار خواهد بود، میبینید که این ملت چه میگویند. 15 خرداد با آنها چه کرده است، 17 دی[1]با آنها چه کرده است. ما هر روز در طول این قریب دو سالی که نهضت بالا گرفته بود، ما هر روز یک مسئلهای داشتیم، یک مسئلۀ قتل عامی. آیا هیچ شما اطلاع از این حبسیهای زمان رضاخان و محمدرضا خصوصاً زمان محمدرضا هیچ اطلاعی از اینها پیدا کردید؟ هیچ میتوانید تصور کنید که در این زیرزمینها که در محبسهای اینها موجود است، با این
جوانهای ما چه کردند اینها؟ شما به تلویزیون در دیشب، پریشب که دادگاه را نمایش میداد نگاه کردهاید ببینید که آنهایی که خودشان را نشان میدهند یکی ـ دو تا مورد است، اینکه چه بوده است قصه؟ شما میدانید که پای بعضی از روحانیین ما را در حبس اره کردند؟ شما میدانید که در تاوه گذاشتند این جوانهای ما را و بو دادند؟ ما چطور مطالبمان را به دنیا برسانیم؟ من گمان میکنم که شما هم نتوانید؛ فردا وقتی که رفتید در محلهای خودتان، شروع کنند آن قلمهای اجیر و آن خیانتکارهای به همۀ بشریت، شروع کنند بر ضد شما یک چیزهایی را نوشتن که حرفهای شما را خنثی کنند، لکن به اندازۀ قدرتتان حق را بگویید.
ملت ما الآن قیام کرده است و نهضت کرده است، و من امیدوارم که پیش ببرد و هیچ قدرتی نتواند در ایران دیگر آن کارهایی را که میکرد بکند. آقای کارتر و امثال او الآن تمام همّشان این است که دوباره آن مسائل را برگردانند که در زمان شاه مخلوع بود؛ لکن این یک آرزویی است که این ابرقدرتها باید به گور ببرند. ایران دیگر اجازه نمیدهد که اینها دخالت در آن بکنند. اگر آنها خیال کردهاند که نظامی زیاد دارند و وسایل جنگ و آدمکشی زیاد دارند، ما هم مظلوم زیاد داریم و مشت گره کرده، و یوم مظلوم از یوم ظالم شکنندهتر است. ما را اینها میخواهند در تنگنای اقتصادی قرار بدهند و قرار دادهاند. و معالأسف این دولتهایی که ادعا میکنند که ما متمدن هستیم، و ادعا میکنند که ما مستقل هستیم، از همین مسئله فهمیده میشود که اینها چکارهاند. کارتر آنجا نشسته و حکمفرمایی میکند، و این ملتها، دولتها یعنی، این دولتهایی که تحمیل شدهاند بر ملتها، اینها هم فرمانبرداری میکنند؛ اینها هم استقلال ندارند. نه اینکه همین دولتهای ضعیف استقلال نداشته باشند، معلوم شد دولتهای قوی هم استقلال ندارند. اینها نمیتوانند، میترسند از امریکا که مخالفت با ما را نکنند، نه اینکه بخواهند مخالفت کنند؛ برای اینکه مخالفتشان برای خودشان هم ضرر دارد، شاید بیشتر هم ضرر داشته باشد. بسیاری از
دولتها به ما گفتهاند که ما همان چیزهایی که از دیگران میگیرید ما به شما میدهیم. کسی هم به ما ندهد ما یک مردمی هستیم مظلوم، و استقلال خودمان را حفظ میکنیم. ما اگر امر دایر بشود به اینکه برگردیم به حال سابق بشریت، و با الاغ از این طرف به آن طرف برویم و آزادیمان را حفظ بکنیم، یا خیر، بندۀ آقای کارتر و امثال او از ابرقدرتها باشیم و زندگانیهای فلان و کذا داشته باشیم، ما آن را ترجیح میدهیم، ملت ما آن را ترجیح دارد میدهد. ملت ما شهادت را دارد ترجیح میدهد، و میگوید که ما میخواهیم شهید بشویم. از اول نهضت تقریباً ـ من در نجف بودم آن وقت ـ تا حالا زن، مرد، جوانها میآیند و از من استدعا میکنند که شما دعا کنید ما شهید بشویم، من دعا میکنم ثواب شهید پیدا کنند. یک مجلس عقدی که ما چند وقت پیش از این در همین تهران داشتیم، آن زن و مردی که با هم ازدواج کردند، بعد آن زن یک کاغذی به من داد خواندم. دیدم میگوید که شما دعا کنید من شهید بشوم. زنی که تازه عروسی کرده، شوهر کرده، میگوید شما دعا کنید من شهید بشوم. یک ملتی که شهادت را میطلبند و دعا میخواهند برای شهادت، اینها از دخالت نظامی میترسند؟ اینها از حصر اقتصادی میترسند؟ همۀ عالم درهای ممالکشان را به ما ببندند همه و ما باشیم، این عدهای که، سی و چند میلیونی که در این ایران زندگی میکنیم، یک دیواری دور ایران بکشند و ما را در همین ایران حبس بکنند، ما این را ترجیح میدهیم به اینکه درها باز باشد و چپاولگرها بریزند به مملکت ما. ما میخواهیم چه بکنیم که به این تمدنی که از توحش بدتر است، این تمدنی که حیوانات بیابان در رفتارشان از آنها بهتر است، ما میخواهیم چه بکنیم به این تمدن برسیم. این دروازۀ تمدنی که شاه مخلوع میخواست به روی ما باز بکند، یعنی قدرتها را بر ما مسلط کند، و همۀ دارایی ما را ببرد و چند تا عروسک برای ما بفرستد، نفت ما را ببرند و برای ما پایگاه برای خودشان درست بکنند، ما این تمدن بزرگ را میخواهیم چه بکنیم؟ این تمدن است؟ این پدر و پسر و خصوصاً این پسر کشور ما را به عقب راند و همه چیز ما را به باد داد، به طوری که اگر الآن همۀ ملت دستشان را به هم بدهند و دستشان را به هم دادهاند بحمداللّه، و بخواهند تعمیر کنند آن چیزی که در این
قریب پنجاه سال بر ما گذشته است، و آن چیزی که از بیست و چند سال پیش از این به وسیلۀ امریکا بر مملکت ما گذشته است، سالهای طولانی لازم است تا ما ترمیم کنیم اینها را. ما میخواهیم چه کنیم روابط داشته باشیم با آنهایی که میخواهند ما را بچاپند؟ رابطۀ ما با آنها غیر از این است که رابطۀ چپاولگر و چپاولبشو است؟ برای چه ما میخواهیم این را؟ درها را همه را ببندند و ما را محاصره اقتصادی بکنند. ما خودمان در اینجا مملکت وسیعی داریم، آب هم داریم، خدا باران هم به ما میدهد، خودمان میکاریم و میخوریم و هیچ احتیاجی به این مسائل نداریم. آنها نترسانند یک ملتی را که میخواهد خودش را به کشتن بدهد تا استقلالش را حفظ بکند. این استقلالی که ما پیدا کردیم و این آزادی که ما پیدا کردیم یک هدیۀ آسمانی است، یک هدیۀ الهی است به ما رسیده، و ما مکلفیم این را حفظش کنیم. اگر ما این را حفظش نکنیم به نعمت خدا، قدردانی از نعمت خدا نکردهایم، کفران کردهایم نعمت خدا را، ما باید این را حفظش بکنیم. ما از این تهدیدهایی که میکنند و کشتیهایشان را میآورند در مثلاً خلیج و امثال اینجا، و از این طرف و از آن طرف و اینها، حالا دیگر این حرفها کهنه شده. پیشتر بله، زمان سابق اینطور بود که تا یک قراردادی را میخواستند تحمیل کنند، و یکی یک مثلاً نالهای میزد، یک کشتی از انگلستان میآمد در آبهای خلیج، تمام میشد مسئله.
حالا همۀ کشتیهایتان را هم بیاورید اینجا، همۀ طیارههایتان را هم بفرستید اینجا، مسئله حالا غیر سابق است. ما اتکال به خدا داریم. ما برای این جهان یک مدبّر را میدانیم هست. آنهایی که تاکنون توجه نداشتند خوب توجه پیدا بکنند که یک ملتی که هیچ نداشت جز اللّهاکبر، و او همه چیز است، چطور همۀ قوا را کنار زد، و این قوای شیطانی که همه پشتیبانش بودند، نه فقط ابرقدرتها، قدرتهای پاییندست هم دنبال او بودند، و ما را نمیگذاشتند در یک مملکتی زندگی کنیم و فعالیت کنیم، همه موافق با او
بودند. این چه بود که این ملت ضعیف بدون تجهیز، بدون تدریب نظامی[2]را بر اینهمه قدرتها غلبه داد؟ این جز این بود که رعبی را که خدا در دلهای این سران انداخت، ما را به رعب، به رعبی که خدا در قلب اینها انداخت پیروز کرد؟ این جز همان است که در صدر اسلام هم یک عده قلیل را بر عدههای کثیر پیروز کرد، و همچو رعبی در قلبها انداخت که نتوانستند مقاومت کنند در مقابل سی هزار جمعیت عرب، که هر چندتایشان یک شمشیر داشت، و هر چندتایشان یک شتر داشت، و آنها هفتصد هزار جمعیت بودند که شصت هزارشان طلیعه بود و غلبه کردند اینها بر آنها، چه بود؟ این جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟! نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردهاند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست، این شنها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.
لکن ما نباید مغرور بشویم. من به ملت ایران عرض میکنم که مغرور نشوید. تمام قدرت، قدرت خداست و باید اتکال به او بکنید، و خودتان را فانی بکنید در آن قدرت بزرگ. مادامی که ملت ایران همان قدرت اول را که قدرت معنوی بود و با اللّهاکبر پیش برد، مادامی که این حفظ بشود شما بیمه هستید؛ بیمۀ الهی هستید. خدا نکند که دستهایی که الآن در کار هست و میخواهند شما را مأیوس بکنند، اینها در این شیطنتشان پیروز بشوند، و شما را از آن حالی که در اول انقلاب داشتید منحرف کنند، که آن روز، روزی است که خدای تبارک و تعالی عنایتش را خدای نخواسته از شما بر میدارد و شما به همان حالها میافتید. حفظ کنید؛ حفظ کنید آن حالی که در اول نهضت داشتید. شما نهضت برای شکم نکردید، شما نهضت برای اتاق و حیاط نکردید، شما نهضت نکردید
برای اینکه یک مقامی پیدا بکنید. شما آرزوی شهادت نمیکنید به اینکه برسید به یک مثلاً فرشی و یک نوایی. این حال را که حالی است الهی حفظ کنید، و مادامی که این حفظ بشود شما پیروز هستید. و من وعدۀ پیروزی به شما میدهم. و خدای تبارک و تعالی، وعدۀ پیروزی داده است به شما:اِنْ تَنْصُرُوا اللّه یَنْصُرْکُمْ.[3]اقدامتان را ثابت نگه دارید و مشتهای گره کرده را که مشتهای الهی است حفظ کنید، و از هیچ ابرقدرتی نترسید، و از هیچ تبلیغاتی، داخلی و خارجی، هیچ خوفی نداشته باشید. ما راه خودمان را میرویم و آن راه خداست.
و من امیدوارم که این هیأتهایی که آمدند و رسیدگی کردند، گرچه نمیتوانند رسیدگی کنند، آنها نمیتوانند به همۀ دردهای ما برسند آنها مصیبتهایی که من در زمان رضاخان شاهدش بودم که بر این ملت گذشت، آنها دیگر مثل اینکه دیگر منسی[4]شده و کهنه شده، و آن اشخاصی که آن را ادراک کردند دیگر در آنها کم است. الآن شما نمیتوانید آنها را اطلاع پیدا کنید، شما نمیتوانید اطلاع پیدا کنید اینکه این پنجاه سال به ما چه گذشته است، به این ملت چه گذشته است، و نمیتوانید تصور این را بکنید که این ملت جوانهایش به چه بلاهایی مبتلا شدند، در این تاریکخانهها و در این زیرزمینهای ساواک، لکن آن مقداری که اطلاع پیدا کردید و اسناد را به شما دادهاند، و اگر رفتید آن محل را هم دیدید، و آن چیزهایی که در آنجا هست، که هیچ شباهتی به سفارتخانه ندارد، آن وقت تصدیق میکنید که مسئله، مسئلۀ گروگان گرفتن یک عده دیپلمات نیست. این چیزی است که قلمهای خارج و مطبوعات خارج به شما تحمیل کرده است که بگویید دیپلماتها، والاّ اگر، اینها را ببینید میفهمید که این محل، محل دیپلمات نیست، و این اشخاص، اشخاص دیپلمات نبودند. من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی، به همۀ ما
و به همۀ مظلومین عالَم و به همۀ مستضعفان جهان پیروزی عنایت کند، تا همه از زیر بار این ابرقدرتها خارج بشوند، و مسئلهای است که باید بشود. مسئله اینطور شده است که دیگر مستضعفین در مقابل مستکبرین قیام کردهاند، بیدار شدهاند. بیداری اولْ قدم است، اول قدم یقظه[5]است. در سیر عرفانی هم یقظه اول قدم است. در این سیر، این هم سیر الهی و عرفانی است، بیداری اول قدم است و کشورهای اسلامی، ملتهای مسْلم، ملتهای مستضعف در سرتاسر جهان، اینها بیدار شدهاند، و سیاههای امریکایی کتک این بیداری را میخورند، و انشاءاللّه پیروز خواهند شد.
والسلام علیکم و رحمةاللّه