صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تحولات روحی و درونی تودهها در انقلاب اسلامی ـ آذربایجان و توطئه گسترده مفسدهجویان
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تحولات روحی و درونی تودهها در انقلاب اسلامی ـ آذربایجان و توطئه گسترده مفسدهجویان
-
حضار
حضار: کارکنان جهاد سازندگی تبریز
بسماللّه الرحمن الرحیم
این تحولی که در جوانهای ما، در انسانها، آنهایی که متعهد هستند پیدا شده است، اهمیتش بیشتر از آن تحولی است که در مملکت پیدا شده است. تحولی که در کشور پیدا شد این بود که با همت شما جوانها، همۀ قشرها، زن و مرد، بزرگ و کوچک این سد باطل را، سد شیطانی را شکستید و شیطانها را از حریم اسلام بیرون کردید. این تحولی است که در کشور پیدا شد و رژیم طاغوتی به رژیم اسلامی آن هم به همت همه برگشت. لکن این چیزی که بسیار مهم است و آن چیزی که اجانب روی آن بیشتر کار میکردند و کردند، آن انسانهاست. در سالهای طولانی که اخیراً پیوسته قوه پیدا کرد، اینها در صدد بودند که این انسانها را از آن حالی که به حسب طبع خودشان و فطرت اسلامی خودشان هست برگردانند به یک حال دیگر، و نگذارند نیروی انسانی این کشور، بلکه نیروی انسانی شرق پیش برود. با شیوههای مختلف، در هر جا به یک شیوۀ خاصی و طرح خاصی انجام این کار را میخواستند بدهند که جوانهای ما از آن قدرت فعاله که دارند برگردند به یک حال سستی و رخوت و بیتفاوتی. این همه مراکز فحشا که اینها درست کردند و دامن به آنها زدند، تبلیغات کردند، روزنامهها و مجلاتشان، رادیو و تلویزیونشان دامن زد به این مراکز و به این فساد، اینها همچو نبود که بدون یک توطئهای باشد. آنکه به نظر میرسد این بود که یک توطئهای بود برای اینکه جوانها را وارد کنند به این مراکز، و از آن قدرت فعالهای که دارند اینها را خلع سلاح کنند. شما میدانید که خوب، جوانها در آن غرور
جوانی که دارند زود به دام یک مراکز فساد کشیده میشوند. و باز با تجربه معلوم است که اشخاصی که عادت کردند به اینکه در این مراکز بروند و مشغول باشند. اینها دیگر نمیتوانند آن قوه فعالهای که باید، داشته باشند. هروئین و تریاک و مواد مخدر و مشروبات یک باب است که کسانی که عادی بشوند به اینها، دیگر از آنان کار نمیآید.
شما اگر توجه کرده باشید در همین جهاد سازندگی که شما جوانها خداوند حفظتان کند وارد شدید، اگر شخصی باشد که عادت به هروئین داشته باشد نمیتواند اینجا کار کند. آنهایی که میتوانند فعالیت داشته باشند. آنهایی هستند که از این عادات برکنار باشند. آنهایی که عادت کردند به اینکه در این مراکزی که برای به خیال خودشان تفریح، به حسب واقع برای فاسد کردن جوانها درست کردند، آنهایی که عادت کردند به آن، نمیآیند دنبال این کارها. اینهایی که وارد شدند در جهاد سازندگی از همۀ قشرها، از دکترها، از مهندسین، از محصلین، از بازرگانان هستند. همه قسمها، کارگرها، همه آمدند. اینها غیر از آنهایی هستند که آن عادات را دارند. البته در این نهضت آن چیز مهمی که باز اسلام دریافت، این بود که جوانهای بسیاری از آن مراکز کشیده شدند به میدان مبارزه رها کردند آنها را. همین دیروز پریروز بود. یک کسی گفت که این خیابان کجا و کجا که یک مراکزی بود برای یک مسائلی، الآن هیچ در آن نیست.
این نهضت برای اینکه اسلامی بود و برای خدا بود، خدای تبارک و تعالی کمک کرد در همه مراحلش، کمک کرد در مراحل ابتدایی.
راجع به شکست دشمنتان، این تأیید خدا بود، و الاّ ماها که اسلحه نداشتیم و اسلحه را بلد هم نبودیم چطور باید مثلاً[استفاده]کرد. لکن یک تفنگ هم داشتیم، نمیتوانستیم که تفنگ بیندازیم. ما تعلیمات نظامی نداشتیم، آنهایی که تعلیمات نظامی داشتند، خوب، ابتدائاً با آنها بودند. ملت ما بیتعلیمات نظامی و بیساز و برگ، با قدرت ایمان به میدان رفت و در مرحله اولی آنها را شکست داد، و این نبود جز تأیید خدای تبارک و تعالی و قدرت اسلام.
یعنی آن تحولی که در ملت پیدا شد که از حال خوف برگشت به حال قدرت. از حال ضعف برگشت به حال قدرت. این تحول، تحول الهی بود. دست بشر امکان ندارد برایش که بتواند در یک ملتی این طور تحول ایجاد کند. هیچ امکان ندارد. اگر کسی بخواهد پای خودش حساب کند، آدم جاهلی است یا آدم خودخواهی است. این قدرت، قدرت خدا بود، که از بچۀ کوچک تا پیرمرد و جوانها، همه، زنها و مردها، همه با یک قدرتی، با یک قوهای ریختند در خیابانها و با دست خالی دشمن را، با همه جهازی که داشت از صحنه بیرون کردند. و باز این قدرت الهی بود که آنها را یک رعبی در دلشان افکند که نتوانستند حتی این سلاحهایی که دارند به کار بیندازند. و باز با قدرت الهی بود که وقتی شماها به میدان رفتید، فوجفوج سربازها به شما متصل شدند. آنهایی که باید تحت فرمان آنها باشند نبردند فرمان آنها را، متصل شدند به شماها. این یک تحول روحی بوده از برای ملت ما، که فوق پیشبرد ما و فوق این پیروزی است که در ارواح شد. یعنی غلبه کرد هر انسانی بر آن حالات نفسانیهای که داشت که خوف داشت، احتمال اینکه بشود مثلاً ما یک همچو قدرتی را از بین ببریم، اول نمیداد. بعد یکدفعه خدا خواست و متحول شد به یک موجودی که مصمم، و فریاد اینکه باید دیگر این جرثومه فساد نباشد. و یک تحول دیگری که امیدواری برای انسان میآورد، این حس تعاون که پیدا شده است در ملت. شما را یک قدرت غیبی وادار کرده است که بروید و مشغول بشوید به این کارهایی که برای ملتتان فایده دارد. یک قدرت غیبی، ملائکةاللّه، آنها شما را وادار کردند که بروید و این کارها را انجام بدهید. شماها و همۀ جوانهای ما که در همۀ قطرهای ملت و کشور دارند زحمت میکشند، و گاهی از خارج میآیند در ایران و زحمت میکشند. اینها یک قدرت الهی است که اینها را وادار کرده به این کارها. این یک امر بسیار مهمی است که برای جوانهای ما حاصل شده. حس تعاون، همه احساس میکنند که یک وظیفۀ الهی است داریم انجام میدهیم. همه با محبت و عشق عمل میکنند. من گاهی وقتها در تلویزیون دیدم که این زنها، این مردها، این جوانها، این بچهها، توی این بیابان مشغول
هستند و معلوم است با یک اشتیاقی مشغولاند. اینطور نیست که یک امری تحمیل به خودشان کرده باشند. یک امری است که نفسشان کانّه عاشق این مطالب هست.
و آن تحولی که پیدا شده است که جوانهای ما فریاد میزنند که ما مستعدیم برای شهادت، کفن میپوشند. اینها یک تحولاتی است که بشر نمیتواند این کارها را بکند. اینها کار خداست. من دیروز یک عقدی اینجا کردم بین یک جوانی و یک دختری. آن دختر بعد که میخواست برود یک کاغذ داد به من. کاغذ را که من خواندم دیدم که خوب، بعد از اینکه، شما دعا کنید که این جوانهای ما چه، چه، چه، آخرش نوشته «من عاشق شهادتم. یک دختری که تازه، دیروز من عقدش کردم مینویسد، من عاشق شهادتم. و از این قبیل زیادند. اینها یک تحول انسانی است که خدا ایجاد کرده در شما، قدرش را بدانید چیزی که از ناحیۀ خدا اهدا شده به شما.
و این حس تعاونی که شما الآن احساس میکنید که میل دارید بروید کار بکنید، و میدانید که کشور ما الآن محتاج به کار است. یعنی کشور ما با تبلیغات به اینجا رسیده. هی تبلیغ کردند، هرچه بوده صرف تبلیغ کردند. همه چیز ما را دادند به غیر، و همه نیروهای جوانی ما را از بین بردند، و همه جا را خراب کردند الاّ تبلیغات را. هی تبلیغ کردند به اینکه به «تمدن بزرگ» ما میخواهیم برسیم. بعد از مثلاً همین به این زودی ما در عرض ممالک پیشرفته، جلو رفته، چه شده، میرسیم! ما با ژاپن سال دیگر. مثلاً از این حرفهایی که اغفال میخواستند بکنند کشور ما و جوانهای ما را. و توجه نداشته باشند به اینکه دارد به سرشان چه میآید. من و شما باز اطلاع نداریم که به سر ما چه آمده. مسائلی بوده است که بین خود این شخص با اجانب، شاید این را بروز هم ندادند به کسی. قراردادهایی که این رژیم کرده است، رژیم فاسد کرده است، و همه چیز ما را داده است. وابستگیهایی که از همه جانبه پیدا کرده است که، ایران را وابسته کردند. از آن طرف بوق و کرنا، به اینکه مملکت چه و چه و چه، از این طرف همه چیزش را تهی کردند. و با تبلیغات انسانها را هم
تهی کردند از آن واقعیتی که باید داشته باشند. و خدا خواست که به داد این مملکت رسید، به داد این کشور رسید. اگر یک چند سال دیگر ادامه پیدا میکرد این خیانتها و جنایتها، دیگر معلوم نبود که بشود اصلاحش کرد. خدا خواست. یک بارقۀ الهی بود. این یک هدیۀ الهی بود این برای ملت ما که خواست که این ملت را برگرداند از آن حالهایی که داشت به یک حال دیگری، بیدارشان کرد. یکدفعه ما دیدیم سرتاسر کشور بیدار شدند، و همه هم، آنهایی که آن وقت از پاسبان میترسیدند حالا از تانک نترسیدند. آنهایی که از باتوم میترسیدند از مسلسل دیگر نترسیدند. اینها یک مسائل غیبی است، الهی است. دلهایتان را به آن مبدأ قدرت متصل کنید. گمان نکنید که ما خودمان چیزی هستیم. از این وابستگیهای دنیایی بیرون بروید و وابسته کنید خودتان را به آن مبدأ قدرت. قطرهها خودتان را به دریا برسانید. ماها قطرهایم، از قطره هم کمتر. اما اگر متصل بشویم به آن دریا، کار ازمان خیلی میآید. خدا با جماعتهاست. ایران باید همه مشغول کار بشوند تا نجات پیدا بکنند. کشور خودتان را نجات بدهید.
من متأسف میشوم از اینکه میبینم در محیط آذربایجان که محیطی بوده است که همیشه طرفدار اسلام، همیشه طرفدار استقلال کشور، یک اشخاصی پیدا بشوند، یک ریشههای فاسدی پیدا بشوند که بخواهند بدنام کنند آذربایجان را. این اهمیت داشته باشد پیشتان. شما سرفراز در ایران و در دنیا بودید. برای اینکه همه توطئههایی که واقع میشد، میشکستید. شما در صف اول بودید در مشروطه، و در بعد از مشروطه در صف اول مجاهده بودید. شما مجاهدین خیلی دارید. شما خیابانی[1]دارید و ستارخان[2]دارید و باقرخان[3]دارید، و علما دارید. مرحوم آقامیرزا صادق آقا[4]از مجاهدین بود و
مرحوم انگجی[5]که اینها را از تبریز در زمان ما بود، که شاید شماها خیلیهایتان یادتان بیاید، این دیگر در زمان ما بود که اینها را گرفتند آوردند، تبعید کردند در یکی از شهرستانها و بعد هم مرحوم «آقامیرزا صادق آقا» آمد قم، و دیگر نرفت به تبریز. تا همین جا فوت شد و قبرشان هم همین جاست. شما مردها داشتید. مردهای بزرگ داشتید از همه طبقه. نگذارید شما را آلوده کنند. و این نشان الهی که در پیشانیهای آذربایجانیهاست اینها بکنند و به جای او یک چیز دیگر بچسبانند.
الآن این مفسدین، این فاسدها در صدد ایناند که هر جا یک بساطی درست کنند. در آذربایجان هم مشغولاند به اسم اسلام، به اسم اینکه ما مسلمانیم، به اسم اینکه ما چطور هستیم، حمله میکنند به معبد مسلمانها. جماعت مسلمانها را به کتک میگیرند. این با اسلام میسازد؟ این جز این است که در خارج گمان بکنند که یک دستهای از آذربایجانیین دارند این کار را میکنند؟ در صورتی که معلوم نیست این طور باشد. یک دسته فاسد هستند. یک دسته هم اغفال کردند. یک دسته اشخاص فاسد اغفال کردند یک دسته جوانهای ما را. اینها را از این غفلت بیرون بیاورید. بسازید این جوانهای خودتان را برای اسلام باشد. آبروی آذربایجان را حفظ بکنید شماها. و خداوند انشاءاللّه شماها را حفظ کند و این جهاد سازندگی شما انشاءاللّه ایران را حفظ کند، ایران را خودکفا کند. با کار خودمان، با دسترنج خودمان مملکت خودمان را از گیر اجانب، از چنگال اجانب بیرون بیاوریم. خودمان اداره کنیم کشور خودمان را. خداوند همهتان را حفظ کند و مؤید باشید.
2 - ستارخان سردار ملی مبارز مشهور در عهد مشروطیت. او سرانجام به دست منورالفکرهای فراماسونری مجروح و زمینگیر شد.
3 - باقرخان سالار ملی مبارز مشهور در عهد مشروطیت. او سرانجام به دست روشنفکرانی که میخواستند نهضت مشروطه را به بیراهه بکشانند به شهادت رسید.
4 - آیتاللّه آقامیرزا صادق آقا، فقیه بزرگ و مرجع تقلید مردم آذربایجان در تبریز سکونت داشت. او به دستور رضاخان به قم تبعید شد و تا پایان عمر در این شهر به سر برد. وی به اتفاق عدۀ دیگری از روحانیون تبریز علیه خودکامگیهای رضاخان به مبارزه برخاست.
5 - حاج میرزا ابوالحسن انگجی 1282 ـ 1357 ه . ق. از فقها و مراجع تقلید تبریز. وی به خاطر مخالفت با برنامههای استبدادی رضاخان در سال 1353 ه . ق. دستگیر و به سنندج و سپس به قم تبعید شد. وی در تبریز درگذشت.