صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان مسئولیت علما در مبارزۀ بین اسلام و کفر
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع مسئولیت علما در مبارزۀ بین اسلام و کفر
  • حضار حضار: روحانیون ارومیه

[بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم]

خطر شکست و بدنامی مکتب

ما تاریخ اسلام پیشمان هست و می‏بینیم که پیغمبراکرم در بعضی از جنگها شکست خورده. در مکه هم که بوده است دائماً در انزوا، و بدون اینکه بتواند یک کاری انجام بدهد. گاهی حبس بوده است توی آن غار. خوب، حبس بود آنجا. مدینه هم که تشریف آوردند، البته نهضت را پیش بردند، لکن[در]بعضی جنگها شکست خورد.

حضرت امیر ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ هم در جنگ با معاویه شکست خورد. یعنی شکستی که از لشکر خودش، از آن اشخاص نادان مقدس‏مآب شکست خورد. حضرت سیدالشهدا هم شکست خورد و کشته شد. اما پیروزی نهایی را داشتند آنها. مکتبشان شکست نخورد با کشته دادن. دشمنشان را عقب زدند. معاویه و بساط معاویه را که می‏خواست اسلام را به صورت یک امپراتوری درآورد[و]برگرداند به زمان جاهلیت، و آن اوضاع جاهلیت، شکستش دادند. یزید و اتباع یزید دفن شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنهاست تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و آنها خودشان محفوظ بودند. ما هم اگر چنانچه اینطور شکست بخوریم، افتخاری است برایمان. و اشکالی هم برایمان نیست که همان طوری که مجاهدین صدر اسلام شکست می‏خوردند، ما هم شکست بخوریم. این نهضتمان پیش می‏رود و آبروی اسلام محفوظ می‏ماند. تا آخر هم محفوظ می‏ماند. اما اگر حالا که ما مدعی این هستیم که انقلاب اسلامی است و جمهوری اسلامی است و امثال ذلک، و ما در این جمهوری اسلامی شکست بخوریم به[این
]عنوان،[شکست ما]یعنی شکست مکتب، یعنی گفته بشود که رژیم طاغوتی عوض شده یک رژیم طاغوتی دیگر آمده[این خطرناک است]که دشمنهای ما هم همچو نیست که اکتفا کنند به اینکه مثلاً، فلان کمیته خلاف کرده است، فلان دادگاه خلاف کرده، این را می‏آورند روی اینکه آخوندها اینجوری‏اند، به این هم اکتفا نمی‏کنند که روحانیین اینجوری‏اند اینها با اسلام مخالفند. می‏گویند اسلام هم همان بود. اسلام هم همان مثل رژیمهای دیگر است.

گناهی نابخشودنی و ننگی ابدی

اینطور نیست که اگر من شکست بخورم، شما شکست بخورید، بیاورند بگویند زید شکست خورده. یا اگر من خلاف بکنم، بیایند، بگویند فلانی خلاف کرده، این جور نیست. از فرد به نوع و از نوع به اصل مقصد می‏کشانند. دشمن اصل اسلامند و قلمها هم برای اصل اسلام به کار می‏رود. و ما را می‏خواهند که در داخل خودمان پوک کنند و منهدم کنند از داخل خودمان. اگر هم همین قدر بود که ما از بین می‏رفتیم لکن مکتبمان محفوظ می‏ماند، اشکال نداشت. لکن آنها مقصدشان این است که مکتب را بهش صدمه بزنند. و این یک مسئولیت بزرگ، جانفرسایی برای ما آمده است. یک مسئولیتی است که اگر خدای نخواسته ما تقصیر بکنیم در این قضایا، اگر چنانچه ما بخواهیم برای مثلاً فرض کنید که فلان امام جماعت بخواهد برای رواج بازار خودش یک کاری انجام بدهد، در کمیته عمداً یک کسی کاری انجام بدهد، به طوری که دست دشمنهای ما، قلمهای مسمومشان که هست بهانه پیدا بکنند و حمله کنند به آن چیزی که اساس است، و آن عبارت از اسلام است، ما یک گناهی مرتکب شدیم که بخشودنی نیست تا آخر. گناهی بخشودنی است، بخشودنی هست پیش خدا که صدمه‏اش به خود آدم برسد، خود آدم آلوده بشود یا افرادی فرض کنید اما آنی که با اساس اسلام با اساس اسلام برخورد بکند و بازی با اساس اسلام باشد، این یک مطلبی نیست که به ما ببخشند، و این ننگی برای ما، و برای جامعۀ روحانیت در خارج پیدا خواهد شد که
تا آخر جبران نمی‏تواند بشود.

مقابلۀ اسلام با کفر و مسئولیت سنگین علما

تکلیف اهل علم در این زمان از همۀ زمانهایی که بر اهل علم گذشته بیشتر است. از صدر اسلام تا حالا برای اهل علم اینطور صحنه پیش نیامده. آن روزی که حضرت امیر ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ در جنگ خندق بود که پیغمبراکرم می‏فرمایند که اسلام تمامش با کفر تمام مقابله کرده، آن روز برای حضرت امیر صحنه‏ای پیش آمده بود و مسئولیتی پیش آمده بود که چنانچه خدای نخواسته ـ به فرض محال ـ سستی می‏شد، تا ابد بخشودنی نبود، لکن او که اهل سستی نبود، او پیش برد. او یک ضربتش افضل از عبادت ثقلین شد در آن روز. امروز هم ما مواجهیم، اینطوری که در این برهه از زمان که هستیم، اسلام مقابل با تمام کفر است. نه من و شما مقابلیم، من و شما مطرح نیستیم. نه ملت ایران، این هم مطرح نیست.

اسلام الآن مطرح است. یعنی مقابلۀ بین اسلام است و کفر. و در این مقابله مابین اسلام و کفر همۀ ملت مسئولند، همه مسئولند. لکن روحانیت بیشتر مسئول است. برای اینکه پاسداران درجۀ اول روحانیینند. اینها بیشتر مسئولند از دیگران. می‏شود گفت که سنخ، صنف مثلاً کاسب، صنف کذا، اینها مثلاً اکثراً قاصرند، چطور، اما در اهل علم این کم است، قصور کم است، مسئولیت هم زیاد.

باید فکر بکنید که این مسئولیتی که الآن به عهدۀ همۀ ما هست، چطور ما از زیر بار مسئولیت بیرون برویم. نه شما آقایان ارومیه و نه آقایان آذربایجان و نه آقایان تهران و قم[بلکه]همۀ علمای ایران، این بار به دوش همه است، همۀ ملت است. سنگینی‏اش بیشتر به دوش علماست.

لغزش علما، خطر اساسی برای اسلام

باید علما فکر بکنند. باید محاسبه کنند خودشان را. یکی از چیزهایی که در منازل سِیر هست محاسبه است که انسان آن وقتی که خلوت است بین خودش و خدا، خودش را به
حساب بکشد. محاسبه کند خودش را که من در این راهی که دارم می‏روم چه کردم امروز، من چه کردم؟ محاسبه کنید خودتان را. هم محاسبه کنیم همۀ خودمان را و همۀ ملت، همۀ مسلمانها و در رأس علما. آنقدر مسئولیت که به عهدۀ آقایان اهل علم است، به عهدۀ دیگران نیست آنقدر. آنها اگر چنانچه خدای نخواسته یک راهی بروند که راه خدا نباشد، چهرۀ اسلام به دست آنها جور دیگر می‏شود. کاری بکنید که به عهدۀ ما یک همچو مسئولیتی که هست، بتوانیم به آخر برسانیم.

از خدا بخواهید که ماها از لغزش دور باشیم. خودتان بخواهید برای خودتان، و برای همۀ ملت. ملت بخواهد برای خودش، و برای علما دعا کنند که این طبقه لغزش پیدا نکنند که به لغزش آنها اسلام در خطر است. همۀ ما مکلفیم. همه مسئولیم وکُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسئولاین برای همه است. لکن به عهدۀ شما بیشتر است. شماها باید بیشتر رعایت بکنید. بیشتر در این پستی که هستید، که مسند اسلام است، بیشتر مراعات بکنید. بیشتر مردم را مراعات کنید. جامعه را بیشتر تربیت کنید و همه مسئولیم و همه مسئولید، و هر کس سعۀ نفوذش بیشتر است، مسئولیتش بیشتر است.

مسئولیت سنگین در حساسترین مقطع تاریخی

از خدا بخواهید که ما بتوانیم و خودتان بتوانید و ملت بتواند از این مسئولیت بزرگی که به عهده‏اش هست، لااقل پیش خدا آبرومند باشد. پیش خلق باید آبرومند باشد لکن نتوانست، پیش خدا آبرومند باشد. ما رفتنی هستیم آقا! این یک مسئلۀ واضحی است. همه‏مان خواهیم رفت. همه‏مان در رحیل[1]هستیم. توی راهیم همه. من نزدیک است، شما جوانید، یک قدری عقبتر. آن هم معلوم نیست. مرگ هم معلوم نیست که برای پیر و جوان فرقی بگذارد. یک اَمَد[2]معینی است. همه رفتنی هستیم. کوشش کنید که آن وقت که ملک موت می‏آید و مشاهده می‏کنید او را، او با شما به یک صورت رحمانیت عمل
کند. شما را که می‏برد به یک صورت خوب ببرد. کوشش کنید که آنجا که باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز بشود. از خدا بخواهید که نشود اینطور. و اگر چنانچه ما در این قدم که حساسترین قدم است در اسلام و برای همه و برای روحانیت و برای همۀ متفکرها و برای همۀ ملت، در این موقعی که حساسترین مواقع است ایجاد اختلاف بینتان نکنید، دسته‏بندی نکنید، هر کسی برای خودش نکشد. خدا هست، خدا هست غفلت از او نکنید. خدا حاضر است. همۀ ما تحت مراقبت هستیم
وَاللّه‏ُ مِنْ وَرائِهمْ مُحیطٌ[3]مراقب است. آن خطرات قلب شما در مراقبت حق تعالی است. آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالی است. آن حرکات زبان شما در محضر حق و در مراقبت اوست. توجه داشته باشید که این دنیا رفتنی است، و حساب شما با کسی است که همه چیزتان تحت مراقبت بوده است. قضیه، قضیۀ معصیت انسان و قضیۀ اینکه من بندۀ خدا هستم و بندۀ خدا معصیتکار می‏شود و اینها و کذا[نیست]قضیه، قضیۀ محاسبه بین شما و خدا تنها نیست. قضیه، قضیۀ این است که امروز غیر زمان طاغوت است. زمان طاغوت اگر یک شخصی، یک ملاّیی یک غیرملاّیی یک کار خلاف می‏کرد، می‏گفتند این طاغوتی است، و این مثلاً، آخرش می‏گفتند ساواکی هست. نمی‏آمد سراغ اینکه بگویند این حرفی که آخوندها از اول داد می‏کردند و مردم را هم وادار می‏کردند به داد کردن، این حرف دروغ از کار درآمد این... .

چهرۀ دیروز و چهرۀ امروز روحانیت

آخوندها آن وقت مظلوم بودند. چهرۀ مظلوم چهرۀ محبوب است. شما در آن رژیم هر چه مظلومتر می‏شدید محبوبتر می‏شدید. هر که مظلومتر بود محبوبتر بود. چهرۀ امروز، چهرۀ مظلومیت نیست تا محبوب بشوید. چهرۀ این است که وقتی کار دست اینها آمد، هم اینها هم همانند. شما را به صورت دیگر درمی‏آورند. آنها هم که فرض کنید که در این کاری که من می‏کنم یا شما می‏کنید، دخالت ندارند، آنها[را]هم پهلوی شما
می‏گذارند با یک چوب می‏زنند. پس ما مسئولیت اسلام را داریم. مسئولیت مسلمانها را هم داریم. مسئولیت روحانیت هم داریم، همه چیز را. همه مسئول و هر کس سعۀ نفوذش بیشتر، مسئولیتش بیشتر. کاری بکنید که آن اسلام عزیز، که امروز دست شماست، با یک صورت خوبی تحویل بدهید به اعقابتان. یک صورت مشوه درست نکنید که بگویند همین بود. اسلام نورانی است. با دست ماها مشوه می‏شود.

خطر بدنامی برای اسلام

و امروز روزی است که اگر خدای نخواسته ما در این نهضت شکست بخوریم، شکست خوردیم دیگر تا آخر. یکوقت بود که ما[پیوسته]می‏گفتیم که طاغوت هست، ان‏شاءاللّه‏ حکومت اسلامی بشود، ان‏شاءاللّه‏ امور درست می‏شود، همۀ حرفمان این بود. ملت هم فریاد کردند که ما اسلام را می‏خواهیم. اگر خدای نخواسته، حالایی که اینطور شده، به واسطۀ کجروی ماها، کجروی طوایف مختلف، کجروی احزاب، بعضی از احزاب، اگر خدای نخواسته از باطن ما را تهی کنند و ما را به جان هم بریزند و مهم نیست، که به جان هم بریزند، مهم این است که با به جان هم ریختن، صورت اسلام را یک جور دیگر جلوه بدهند به دنیا. بگویند سر و کار آنها با دنیاست. قلم آنها دستشان هست. همۀ چیزهای گروهی، رسانه‏های گروهی دست آنهاست. ماها یک ملت ضعیفی هستیم، و جز یک حربه که ایمان بود، نداشتیم. همۀ تبلیغات مال آنهاست. ما راه تبلیغی نداریم. کاری ما نکنیم که در همۀ تبلیغاتشان و همه جای دنیا بگویند که اسلام اینطوری بود که در ایران بود.

شما ملاحظه می‏کنید در بعضی از این ممالک که اسم اسلام رویش هست، الآن هم در همه جا می‏گویند اسلام این است که در اینجاست، خوب، این یک چیز. مایی که ادعا داریم و ادعا می‏کنیم همه‏مان ـ و صحیح هم هست ادعامان ـ که اسلام آن نیست که آنها می‏گویند، اسلام یک اسلامی است که حکومتش یک حکومت خاص است، رژیمش یک رژیمی است غیر همۀ رژیمهای دنیا، عدل و انصاف هست در آن، حکومت
خداست، مایی که این حرف را می‏زنیم ـ و صحیح هم هست حرفمان ـ اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد
[اسلام آسیب می‏بیند]. مگر منافق چیست؟ یک دسته از منافقین در صدر اسلام بودند که گفتارشان با واقعشان مخالف بود. راجع به اصل اسلام می‏آمدند می‏گفتند ما مسلمانیم و نبودند.

اسلام، امانتی در دست علما

ما ادعا می‏کنیم که ما روحانیون مسْلم هستیم. ما اول باید از خودمان مایه بگذاریم. بیخود[دائماً]نگوییم ما خوب و دیگران بد. مایی که دعوی این را داریم که ما هستیم که اسلام را می‏خواهیم ترویج کنیم، اسلام را می‏خواهیم تقویت کنیم، علاقه به اسلام داریم، احکام اسلام پیش ماست، ما باید احکام اسلام را پخش بکنیم. مایی که این مسائل را داریم می‏گوییم و خودمان هم به صورت یک نفر آدمی که به اسلام به همۀ معنا ایمان آورده است و قبول دارد همه چیزش را و یک آدم متقی صالح کذاست، اگر، خدای نخواسته در باطن برخلاف این باشیم، منافق نیستیم؟ همان ابوسفیان منافق است؟ من و شما هم منافقیم. آن ایمانش را عرضه می‏کرد و نداشت. شما هم کمال ایمانتان را عرضه می‏دارید. بگویید مسلمان هستیم اما منافقید. این مسلمان منافق در جهات دیگر. اینها هیچ کدام هم مهم نیست. مهم این است که اسلام دست ما آمده است. امانت خداست دست ما آمده است. این امانت را باید به آنطوری که هست بدهیم به اعقاب خودمان. عرضه کنیم این اسلام را به آنطوری که واقع اسلام است به دنیا. و خودمان جوری نکنیم که این اسلام را یک طور دیگری نمایشش بدهیم به غیر. آنطوری که هست نمایشش بدهیم. این دیگر فرق نمی‏کند بین آن بچه طلبه و طلبۀ نارسی که تازه تو مدرسه رفته است یا شما آقایان که از علما هستید و در مساجد هستید یا سایرین، هیچ فرقی مابین آنها نیست. منتها شما آقایان که بزرگتر و بالاتر هستید، مسئولیتتان بیشتر از امثال من طلبه است. اما همه مسئولند. مسئولیت کم و زیاد دارد. به حسب اختلاف نفوس، اختلاف سعۀ کلمه. کاری بکنید که اسلام از ما گله‏مند نباشد. قرآن کریم از ما گله‏مند نباشد، که آقایان که شما
خودتان را می‏گفتید که ما مروّج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم، چرا خودتان یک کاری دارید می‏کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم.

همگان در معرض نفاق

خیلی مواظب باشید. این مسند خطرناک است. این عمامه خطرناک است. این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید. حفظ کنید خودتان را. ... همه همین طور، فرق ندارد. اسلام مال اهل علم نیست. اسلام مال همه است. این امانتی است که خدا به همه داده است. شما هم اگر چنانچه فرض کنید پاسدارید در یک جایی به اسم پاسداری اسلام، پاسدار شدید، شما حالا پاسدار طاغوت نیستید، پاسدار اسلام هستید. اگر چنانچه پاسدار اسلام هم یک کاری بکند که بگویند اینها هم مثل سابق، در بین همین مردم ضعیف‏الایمان هست که می‏گویند که ای کاش نشده بود برای اینکه ما حالا از دست بعضی از مأمورین بیشتر برایمان بد می‏گذرد از سابق، ولو درست نمی‏گویند، لکن خوب، گفته می‏شود. آنها هم که شیطانند تزریق می‏کنند به آنها یک همچو مسائلی پیش می‏آید.

این یک مسئله‏ای نیست که مربوط به من و آقا و آقا باشد. این یک مسئله‏ای است مربوط به ملت است. یک ملتی که اسلام را رأی به او داده، گفته است، رأی داده ملت به جمهوری اسلامی، یعنی قبول کرده است که باید ما نظاممان نظام اسلام باشد آن وقت اینکه قبول کرده است که نظامش باید نظام اسلامی باشد، پاسدار است، برخلاف نظام اسلام عمل می‏کند، کاسب است برخلاف نظام اسلام عمل می‏کند. این نظام مال همه است، نظم یک چیزی است که همۀ ملت در تحت پوشش نظم باید باشد. بازاری یک کاری می‏کند که برخلاف آن نظامی است که اسلام قرار داده و هکذا. ادعا کردید که ما اسلام را قبول کردیم، رژیممان حالا رژیم اسلامی است، از طاغوت منتقل شدیم به نور، به اللّه‏، از حکومت شیطان بیرون آمدیم، تحت حکومت رحمان رفتیم، مایی که این ادعامان است همۀ ملت رأی به این دادند، اگر کارهای زمان طاغوت را اعاده کنند، اینها
در این ادعا منافق بودند.

لزوم تحول درونی

کارها را باید عوض کرد. باید تحول پیدا کرد. باید همۀ ملت متحول بشود. فقط این نباشد که ما انقلاب چیز کردیم از طاغوت به این. باید انقلاب باطنی بکنیم. باید نفوسمان هم منقلب بشود. اگر تا حالا در تحت سلطۀ شیطان و طاغوت بوده است، متحول بشویم و بیرون برویم از این پوشش شیطانی به پوشش رحمانی. آن به این است که ما مطابق نظام اسلام عمل کنیم. رباخواری مخالف با نظام اسلام است. جنگ با خداست، به حسب قرآنفَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ‏اللّه‏[4]بیایید به جنگ خدا. اینها به جنگ خدا رفتند.

اگر بازار مسلمانها باز همان بازار زمان طاغوت باشد، نمی‏تواند بگوید که من رژیم اسلامی را قبول کردم. نخیر، شما در تحت رژیم شیطان هستید و طاغوت هستید[هنوز]و هکذا همۀ قشرها.

اختلافات داخلی، خطرناکتر از حملۀ نظامی خارجی

یک مسئله‏ای است مال همۀ قشرها، و ما اول برای خودمان قبول می‏کنیم مسئله را و بعد هم برای همه‏تان. مسئول اول خود ما هستیم و بعد هم همۀ شما. فکر اسلام باشید که این مسئله را نگذارید صدمه بخورد، از دست ما صدمه بخورد. از دست دشمنها می‏خورد، لکن اگر دوستها با هم باشند آسیب نمی‏توانند بزنند، آسیب نمی‏توانند بزنند. اما اگر چنانچه ماها با هم به جان هم بیفتیم، با هم مختلف باشیم، ماها بخواهیم هر کدامی فرض کنید یک کاری را انجام بدهیم، از نظم اسلامی بیرون برویم، از تحت فرمان حکومت اسلام بیرون برویم، از فرمان خدا بیرون برویم، آسیب می‏بینیم. از باطن ما را از هم منفصل می‏کنند و آسیب‏پذیر می‏کنند. و الآن تمام افکار، افکار آنهایی که می‏خوردند مال این ملت را، متوجه این معناست. هیچ وقت از مداخلۀ نظامی نترسید. هیچ وقت از این حرفهایی که می‏زنند که ما مداخلۀ نظامی می‏کنیم، از این هیچ وقت
نترسید. بلکه آن وقت هم که مداخلۀ نظامی بکنند به نفع ماست. از حصر اقتصادی ... اگر ما را محاصرۀ اقتصادی بکنند ما فعالتر می‏شویم. به نفع ما هست. بکنند ما را محاصره، از این هم هیچ نترسید. از این دشمن؛ دشمنی که آمده در داخل ما و ما را می‏خواهد از داخل فاسد کند، این ترس دارد که ما به جان هم بیفتیم، من شما را لعن کنم، خدای نخواسته شما من را لعن کنید، و ملت با صورتهای مختلف، حزبهای مختلف، جمعیتهای مختلف
[در برابر هم قرار بگیرند]در عرض چند ماه قریب دویست تا جمعیت می‏گویند هست؛ جمعیت مختلف. این جمعیتهای مختلف اگر همه وجهه‏شان یک طرف بود، همه برای خدا بود، خوب، هر کسی می‏خواهد یک راهی، مثل یک کسی بقال است و توجه به خدا دارد، یک کسی فرض کنید ملاّست و توجهی به خدا دارد، اما احزابی که در ایران پیدا می‏شود، و جمعیتهایی که در این طرفها پیدا می‏شود، اینها «کلٌّ یَلْعِنُ صاحِبَهُ»[5]همه مخالفند با هم. آنها هم همین را می‏خواهند که از راه زیاد شدن احزاب، زیاد شدن اختلاف درست کنند. این راه، راه احزاب که از آن راه پیش می‏آید، در قضایای دیگر هم همین حرفها را پیش می‏آورند، این زبانش چیست، آن زبانش چیست، این باید چه جور باشد، آن باید چه جور باشد. تمام اینها نقشه است. این غائله‏هایی که یکی بعد از دیگری پیش می‏آورند، این یک نقشه‏هایی است که طرح‏ریزی شده است و به دست خود ماها انجام می‏گیرد که بین خود ماها را از هم جدا کنند، آنها نتیجه‏اش را ببرند. و خدا همۀ ما را حفظ کند از اینطور اختلافات، از اینطور چیزها.

خداوند ان‏شاءاللّه‏ همه‏تان را تأیید کند، موفق باشید، سلامت باشید و متشکرم از آقایان که اظهار لطف کردند و در این منزل حقیر واقع شدند.

1 ـ کوچ، کوچ کردن.
2 ـ پایان، سرانجام، نهایت. 
3 ـ سورۀ بروج، آیۀ 20. 
4 ـ بخشی از آیۀ 279 سورۀ بقره. 
5 ـ «هر یک به رفیقش لعنت می‏فرستد».