صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان خودسازی و سازندگی درونی
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع خودسازی و سازندگی درونی
-
حضار
حضار: کارکنان بخش خبر و جهاد سازندگی در صدا و سیما
بسماللّه الرحمن الرحیم
کشور ما و ملت ما احتیاج به سازندگی دارد. سازندگیهای روحی مقدم بر همه سازندگیهاست. جهاد سازندگی از خود افراد باید شروع بشود و خودشان را بسازند و با شیطان باطنی جهاد کنند که این جهاد منشأ همه جهادهایی است که بعد واقع میشود. انسان تا خودش را نسازد نمیتواند دیگران را بسازد و تا دیگران ساخته نشوند، نمیشود که کشور ساخته بشود. جهاد سازندگی از خود آدم باید شروع بشود.
جهاد نفس، جهاد اکبر است. برای اینکه همۀ جهادها اگر بخواهد نتیجه داشته باشد و بخواهد انسان در جهادها پیروز بشود موکول به این است که در جهاد نفس پیروز باشد. اگر انسانها توجه به خودشان داشته باشند، جهاد نکرده باشند با شیطان خودشان، اینها واحد واحدهایی هستند که علاوه بر اینکه نمیتوانند اصلاح جامعه را بکنند، فساد هم در جامعه میکنند. همه فسادهایی که در عالم واقع میشود، برای این است که آن جهاد واقع نشده؛ آن جهاد اکبر واقع نشده. تمام این گرفتاریهایی که بشر دارد از دست خود بشر دارد. بشر است که به بشر جنایت وارد میکند. سایر موجودات، سایر حیوانات ولو سبع هم باشند، آن قدری که بشر جنایت میکند آنها نمیکنند. این بشر است که چون اصلاح نشده است و جهاد سازندگی نکرده است، این از همۀ حیوانات سبعتر است. هیچ سبعی مثل انسان نیست. و هیچ حیوان دیگری هم به پای این حیوان نمیرسد.
آن قدر که این انسان؛ این حیوان دو پا، در عالم فتنه و فساد میکند هیچ موجود دیگری نمیکند. و آن قدری که این حیوان دو پا محتاج به تربیت است هیچ حیوانی محتاج نیست. تمام انبیا از اول تا حالا، تا خاتم، از آدم تا رسول اکرم برای یک مقصد آمدند، و آن مقصد این است که این حیوانات را انسان کنند. مقصد این است. تمام کتابهایی که از آسمان برای انبیا آمده است که بزرگترش قرآن کریم است، همین یک مقصد را دارد که این انسانهایی که در این ظلمات واقع شدهاند، غرق شدهاند در دنیا، همه توجهشان به خودشان است، هر چه میخواهند برای خودشان میخواهند، اصلاً پیششان مطرح نیست یک چیز دیگری غیر از خودشان، آنها میخواهند اینها را از این ظلمتها نجات بدهند؛ به عالم نور برسانند ظلمتهای زیاد؛ ظلمات، آیۀ شریفه این طرفش را ظلمات میفرماید «اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ»[1]آن طرف را نور میفرماید، این طرف را ظلمات. ظلمتها زیاد است. تاریکیهایی که بشر به آن مبتلاست. چه تاریکیهایی که در نفس خودش هست، و در باطن خودش هست، و چه تاریکیهایی که در جامعه هست. اینها زیادند. از اینها وقتی انسان تخلص پیدا کرد، نور یک امر واحد است. همه به یک مبدأ واحد به یک مبدأ نور باید برگردند.
انبیا آمدند که اینهایی که در ظلمتها واقعاند، اینهایی که هیچ نمیبینند الاّ خودشان[را]، و هیچ نمیخواهند الاّ برای خودشان، برای هیچ کس دیگر ارزش قائل نیستند، هر چه هست برای خودشان میخواهند، اینها را از این خودخواهی که منشأ همه ظلمتهاست، نجات بدهند و برسانند به خداخواهی که نور است. آنهایی که رسیدهاند به این مقام خداخواهی، که این یک مرتبه از کمالات است، آنها اینطور نیستند دیگر که مثل ماها فکر کنند. آنها فکر دیگران هستند قبل از اینکه فکر خودشان باشند. پیغمبر اکرم
برای این کافرهایی که مسلمان نمیشدند و مؤمن نمیشدند غصه میخورد. در آیۀ شریفه هست که: مثل اینکه میخواهی خودت را هلاک کنی برای اینها[2]. میخواست که همۀ عالم به نور برسند. مبعوث شده بود برای اینکه همۀ این هیاهوهایی که در دنیا هست و این هیاهوها برای خود است، برای رسیدن به قدرت خود است، این هیاهوها را از بین ببرد، و یک خداخواهی در مردم ایجاد کند، توجه به نور ایجاد کند. اگر ایجاد بشود آن، دیگر این همه نزاعهایی که در دنیا هست از بین میرود.
اگر تمام انبیا جمع بشوند در یک محلی، هیچ وقت با هم نزاع نمیکنند. اگر اولیا و انبیا را، شما فرض کنید که الآن بیایند در دنیا، هیچ وقت با هم نزاع ندارند. برای اینکه نزاع مال خودخواهی است. از نقطۀ نفس انسان پیدا میشود که آنها نفس را کشتهاند. جهاد کردهاند و همه خدا را میخواهند. کسی که خدا را میخواهد نزاع ندارد. همه نزاعها برای این است که این برای خودش یک چیزی میخواهد، آن هم برای خودش یک چیزی میخواهد. این دو خودها تزاحم میکنند. این قدرت را میخواهد مال خودش باشد، آن هم قدرت را میخواهد مال خودش باشد. تزاحم میکنند. جنگ درمیآید. اگر مردم تربیت بشوند به تربیت انبیا که همۀ کتب آسمانی برای این تربیت آمده است، همۀ این نزاعها از بین میرود. همۀ این گرفتاریهایی که برای بشر است از بین میرود. برادر میشوند همه. همان طوری که در قرآن کریم همه را برادر خوانده است. مؤمنها برادرند. از این آیه استفادۀ این معنا میشود که چنانچه دو نفر به اخوت ایمانیشان عمل نکنند، برادر نباشند، مؤمن نیستند. «اَلْمُؤمِنُونَ اِخْوَة»[3]اینکه برادر هستند. این مؤمنها برادرند. همان طوری که یک برادر برای برادر خودش خیر میخواهد، مؤمن این است. اگر یک وقت ما دیدیم که کسی برای برادرهای خودش خیر نخواست، نزاع راه
انداخت، هیاهو راه انداخت، این به طرف خودش بکشد، او به طرف خودش بکشد، این از ایمان معلوم میشود که حظ صحیح نبرده است. این که باید ایمان در قلب این تأثیر بکند، نکرده است.
ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایی هست و پیغمبری هست و چه، نه، ایمان یک مسئلهای بالاتر از این است. این معانی را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلی چیزهاست که انسان به برهان میداند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست. لکن چون ایمان نیامده است، تأثیر نمیکند. مثلاً نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکی، اگر یک مردهای در محلی باشد پیش او میترسند بخوابند، و همه هم عقیدهشان این است که مرده هیچ اثری ندارد. هیچ کاری از او نمیآید. عقلشان میگوید که مرده است. این مرده حس و حرکت ندارد تا بتواند به من ضرر بزند. عقل این را میگوید. لکن این مطلب به قلب نرسیده. مردهشورها به قلبشان رسیده. مردهشورها به واسطه تکراری که کردهاند، عمل تکرار شده، به واسطۀ تکرار، آنها پیش مرده میخوابند. هیچ برایشان چیزی نیست. این فرق مابین ادراک عقلی و ایمان است. ادراک عقلی[که]آدم میکند تأثیر در آدم ندارد. تا ایمان نباشد، مسئلۀ عقلی را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مسئلۀ عقلی تأثیرش کم است.
ایمان عبارت از این است که آن مسائلی را که شما با عقلتان ادراک کردهاید قلبتان هم به آن آگاه بشود. باورش بیاید. این محتاج به یک مجاهدهای است تا به قلب شما،[برسد]. بفهمید که همۀ عالم محضر خداست. محضر خداست. ما الآن در محضر خدا نشستهایم. اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند که ما الآن در محضر خدا هستیم، همین مجلس محضر خداست، این را اگر ـ ایمان انسان بر آن راه پیدا نیست ـ مؤمن بشود انسان
به آن، قلب انسان بیابد این مطلب را، از معصیت کنار میرود. تمام معصیتها برای این است که انسان نیافته این مسائل را. برهان هم بر آن دارد. برهان عقلی هم قائم است به اینکه خدای تبارک و تعالی همه جا حاضر است. هم برهان است و هم همه انبیا گفتهاند. «وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ»[4]قرآن است، او با شماست. هر جا هستید او با شماست. ما این را از قرآن شنیدهایم. به برهان هم ثابت هست، لکن به قلب ما نرسیده است. ما مثل مردهشور نشدهایم. تا حالا در این باب، ما مثل مردم عادی هستیم که مطلب نرسیده به قلبمان، تا اگر بخواهیم یک غیبت بکنیم، یک تهمت بزنیم، یک کار زشت بکنیم ببینیم محضر خداست. محضر احترام دارد. انسان در محضر یک بزرگی که در نظر خودش بزرگ است، احترام میکند از آن محضر. اگر یک شخصی که در نظرتان بزرگ است پیش شما باشد، در محضر او کار خلاف نمیکنید، چه رسد به اینکه در محضر او به او خلاف بکنید. کار خلاف مطلقاً آدم نمیکند در محضر یک کسی که ادراک کرده است که این بزرگ است، محترم است. چه رسد به این که در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بکند. محضر، محضر خدای تبارک و تعالی است. عالم محضر است. تمام عالم محضر او است. معصیت مخالفت با خود اوست. با آن کسی است که در محضرش هستید. بسازید.
باید بسازیم خودمان را، جدیت کنید که این جهاد سازندگی را از خودتان شروع کنید. وقتی از خودتان شروع کردید هر کاری بکنید، این کاری است الهی. وقتی خودتان را ساختید، تمام کارهایتان کارهای الهی میشود. برای اینکه از ظلمتها بیرون رفتهاید. در نور وارد شدهاید. همۀ اعمالتان نورانی میشود. حرف که میزنید نور است. با گوش هم که میشنوید نور است. با قلبتان هم ادراک میکنید و با نور ادراک میکنید. اصلاً شما شدهاید نور.
انبیا آمدند که ما اشخاصی[را]که از نور بهرهای نداریم و ظلمات ـ به ما ـ احاطه کرده است از هر طرف ما را، از این ظلمتهای گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور، که اگر رسیدید به عالم نور، شما سر تا پایتان نورانی میشوید؛ نور میشوید. اصلش حرفی که میزنید نورانی است. حرفی که میشنوید نورانی است. گوش و سمع و بصر[نورانی است]همۀ گوش خودت را رها کردهای، یک گوش نورانی پیدا کردهای. چشم ظلمانی را رها کردهای، یک چشم نورانی پیدا کردهای. چشمی است که با آن توجه به خدا دارید. گوشی است که با آن توجه به خدا دارید.
باید خودمان را بسازیم. خودتان را که بسازید همه کارهایتان جهاد سازندگی است. هر کاری بکنید دیگر در حیطۀ جهاد وارد شدهاید شما. شما مجاهد هستید دیگر. کارهای مجاهد کارهای جهادی است. کوشش کنید که این جهاد سازندگی را در خودتان ایجاد کنید. یعنی، مشغول بشوید به این کار. نگذارید برای اینکه بعد آخر عمر. بسیاری از وسوسههای شیطان یکیش همین است. شیطان باطنی انسان، همین است که حالا جوانیم، انشاءاللّه وقتی که پیر بشویم آن وقت توبه میکنیم. شما نمیدانید که برای پیر توبه کردن دیگر به این زودیها امکان ندارد. یک درختی که تازه درآمده است میشود کند آن را، و یک بچه هم میکند آن را. این درخت وقتی که یک مقداری بزرگ شد، یک مرد بزرگ میتواند بکند. یک قدری بزرگتر شد محتاج به آلات است تا کنده بشود. یک وقت درختی که تناور شد و بزرگ شد، مثل «چنار امامزاده صالح»[5]ـ نمیدانم حالا هست یا نه ـ این را دیگر به این[آسانی]ها نمیشود کند آن را. این ریشههای اخلاق فاسده، ریشههای اعمالی که در انسان هر عملی بکند یک ریشهای در نفس پیدا میشود، اولش آسان است. یک معصیتی کرد، میتواند زودی برگردد. یک قدری که اضافه شد مشکلتر
میشود. هر چه برود طرف پیری این قویتر میشود، و انسان ضعیفتر میشود. اراده انسان ضعیفتر میشود، لکن این معانی که انسان گرفتارش بوده زیادتر میشود. نگذارید برای زمان پیری توبه را! نگویید که ما وقتی که حالا رسیدیم به بالاتر، آن وقت، آن وقت دیگر نمیشود. همین طور وسوسه میکند شیطان تا آخر که نگذارد ما با ایمان وارد بشویم به آن عالم.
تمام وسوسههای مقابل دعوتهای انبیا همین است که نمیخواهند ما برسیم به آن نور. شیطانها نمیخواهند. این شیطانهایی که الآن نمیخواهند که این جهاد سازندگیهایی که اینها، خواهرها، برادرهایمان با این زحمت میروند جهاد سازندگی میکنند، این شیطانهایی که میخواهند نگذارند این جهاد سازندگی پیدا بشود. اینها میخواهند نگذارند که اسلام تحقق پیدا بکند. اینها از همان ریشههای شیطانند، اینها اولاد شیطانند. اینها همان وسوسههای شیطانی را میکنند. اینهایی که وارد میشوند در مزارع، وارد میشوند در کارخانهها و جوانها را از کار باز میدارند، به اعتصاب وا میدارند، اینها همان از ریشههای شیطانند. آن در باطن ما هست. ما را نمیگذارد که جهاد بکنیم. اینها هم در ظاهر اینها را نمیگذارند جهاد بکنند. باید شیطانها را بشناسید. تا نشناسید نمیتوانید دفاع کنید از خودتان. شیطان خودتان را بشناسید. شیطان باطن خودتان را بشناسید. شیطانهای خارجی را هم بشناسید، تا بتوانید با آنها جهاد کنید. شیطان باطنی انسان خود آدم است. خود انسان. آن نفسیت انسان. آن هواهای انسان. اینها قشرهای شیطانی است در انسان. جنود شیطانند اینها. آن را تا نشناسد انسان نمیتواند با آن مجاهده بکند. این انسانهایی هم که شیطانهایی هستند که مانع از این هستند که این اسلام تحقق پیدا بکند در اینجا، و یک رژیم انسانی ـ اسلامی پیدا بشود. آن رژیمی که انبیا میخواستند، آن رژیمی که اولیای خدا میخواستند، همه زحمتهایشان برای این بود که انسان درست کنند. انسان که درست بشود رژیم حکومتیاش هم درست میشود.
چیزهای دیگرش هم همه چیز درست میشود. همۀ زحمت انبیا برای این بود که یک عدالت اجتماعی درست بکنند برای بشر در اجتماع، و یک عدالت باطنی درست کنند برای انسان در انفراد. زحمتهای انبیا برای این بود. اینها زحمتهای انبیا را میخواهند هدر بدهند.
شما جوانها که ایستادید و با مشت محکم جمهوری اسلامی را خواستید، شما خواستید که اسلام رژیم این کشور باشد. شما کوشش کردید که اسلام باشد. اینها کوشش میکنند که نباشد. اینها جنود شیطانند. باید آنها را بشناسید تا بتوانید دفاع کنید. دفعشان کنید و هستند اینها. تا انسان هست همین مسائل هست. انبیا هم دعوت کردند، زحمت کشیدند، اولیا هم دعوت کردند، زحمت کشیدند، جنگها کردند برای همین که این انسانهای فاسد را کنار بزنند، و یک جامعۀ انسانی درست بکنند. لکن معالأسف توفیق حاصل نشد. برای ما هم نمیشود. برای شما هم نمیشود. اما حتیالامکان البته آن معنایی که اسلام میخواهد به این زودیها حاصل نمیشود، اما حتیالامکان ما مکلفیم. نباید بگوییم که حالا که آن مطلب اعلی حاصل نمیشود، این پایینترش هم حاصل نشود. ما مکلفیم که هر مقداری که میتوانیم این رژیم را؛ رژیم انسانی، رژیم اسلامیش کنیم. هر قدر میتوانیم زیر پرچم قرآن برویم. هر مقداری که شما عمل کردید به قرآن، زیر پرچمش رفتید، پرچم قرآن این نیست که پرچمهای دیگران هستند. پرچم قرآن عمل به قرآن است. زیر پوشش قرآن که انسان رفت، زیر پرچم اسلام است. زیر پرچم قرآن است.
کوشش کنید که زیر پرچم اسلام بروید. هر مقداری که میشود خودتان و هر کس را که با آن آشنا هستید، هر مجلسی که پیدا میشود، و ببینید که یک کسی از این پوشش اسلامی میخواهد یک قدری کنار برود دعوتش کنید. امر به معروف و نهی از منکر از
اموری است که بر همه کس واجب است. یک چیزی نیست که بر یکی واجب باشد بر دیگری[نه]. همۀ ما مکلفیم همانطور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور، مکلف هستیم که دیگران را هم همین طور دعوت کنیم. هر مقدار که میتوانیم. شما نباید بگویید که خوب، من که خطیب نیستم، من که اهل منبر نیستم، من که اهل محراب نیستم. شما اهل این هستید که در خانوادهتان با آن پسرتان و با آن دخترتان و با آن عیالتان، با آن کسی که رفیق شما هست، میتوانید که حرف را بزنید. همین مقدار شما مکلفید. اگر انسان دید معصیت خدا میشود، باید جلویش را بگیرد. نگذارد معصیت خدا بشود.
انشاءاللّه خداوند همۀ ما را هدایت کند. و همۀ ما را از این ظلمتهایی که در اطرافمان، در قلوبمان، در همۀ اعضا و جوارحمان فرا گرفته، این ظلمتها ما را به نور هدایت کند.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته