صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان ضرورت استقلال فرهنگی ـ اقتصادی کشور
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع ضرورت استقلال فرهنگی ـ اقتصادی کشور
  • حضار حضار: دانشجویان دانشکدۀ علوم و دانشکدۀ عالی ادبیات و زبانهای خارجی

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

اهمیت استقلال اقتصادی و فرهنگی

من یک جمله با آقایان صحبت کنم: ما باید زحمت بکشیم تا در همه جناحها خودکفا باشیم. امکان ندارد که استقلال به دست بیاید، قبل از اینکه استقلال اقتصادی داشته باشیم. اگر ما بنا باشد که در اقتصاد احتیاج داشته باشیم، در چیزهای دیگر هم وابسته خواهیم شد. و همین طور اگر در فرهنگ، ما وابستگی داشته باشیم، در اساس مسائل وابستگی پیدا می‏کنیم. مع‏الأسف تبلیغاتی که در طول تاریخ باید بگوییم شده است، از آن وقتی که این خارجیها راه پیدا کردند به کشورهای شرقی، تبلیغاتی که شده است اسباب این شده است که شرقیها این گمان را پیدا کردند که هر چه کمال هست در غرب است. و این اسباب این شده است که خودشان را بکُلّی در مقابل غرب و در مقابل شرقی که نظیر اوست و در مقابل امریکا و اینها باختند. در هر جناحی که می‏روید می‏بینید که در آن جناح، صحبت هِی از غرب است؛ صحبت هِی از خارج است. اگر یک دوایی در اینجا، در خود ایران هم پیدا بشود، باز به اسم دوای خارج به خورد ایرانیها می‏دهند. اگر یک پارچۀ خوبی هم ایران خودش تهیه کند و ببافد، باز باید با اسم فاستونی انگلیسی به مردم بفروشند! هر چیزی را که شما می‏روید سراغش می‏بینید که هی صحبت از این است که باید ما از آنها[بگیریم]باید از آنجا بیاید. از گویندگان سابق ـ که حالا مرده است، و آن وقت یا بعضی وقتها رئیس مجلس بود یا در مجلس سنا
بود ـ
[1]گفته بود که ما اصلش باید همه چیزمان را انگلیسی کنیم. آن از خدمتگزارهای انگلیس بود. این معنا، که با تبلیغات دامنه‏دار وابسته‏های به آنها و خود آنها در ایران منتشر شده است، اسباب این شده است که ما دیگر به خودمان هیچ اعتماد نکنیم؛ استنادمان به خارج باشد؛ استقلال فکری و مغزی نداشته باشیم.

اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همۀ جهات خودمان را مستغنی کنیم، و از حالا در صددش برآییم. از حالا باید؛ حالایی که مملکت شده است مال خودتان و دست اجانب کوتاه شده است، و امید است تا آخر کوتاه باشد، و این خیانتکارها هم رفتند و این ریشه‏های گندیده‏شان مانده است. ما باید به این مملکت که مال خودمان شده است حالا مثل خانۀ خودمان باید خدمت کنیم. و از الآن درصدد این برآییم که خودمان را مستغنی کنیم از این غرب و شرق.

سیاست استعماری نسبت به جهان سوم

شما این را بدانید که غرب و شرق به ما، بلکه به غرب و شرقِ آن بالاها و به این شرقی که ما در آن زندگی می‏کنیم، به ممالک اسلامی، اینها هیچ ابداً یک منفعت صحیحی نمی‏دهند. هر چه به ما بدهند چیزهایی است که یا به درد خودشان دیگر نمی‏خورد و به ما می‏دهند؛ و یا اینکه بصورتْ یک چیزی را می‏دهند که به درد ما نخورد. چنانچه به ما از علوم خودشان فرض کنید یک چیزی بدهند، یک چیزی که به درد ما درست نخورد می‏دهند. اگر این جوانهای ما بروند در آنجا، در مدارس آنجا تحصیل بکنند، آن علمی را که به جوانهای ما یاد می‏دهند، این[در]آن مدارس استعماری است. مدارس خودشان ـ آن مدارسی که برای خودشان است ـ غیر از این مدارسی است که برای دنیای سوم است. آنها دنیای سوم را یک چیز دیگر می‏دانند. برای انسان دنیای سوم اصلش چیزی قائل نیستند. اصلش برای انسانهای دنیای سوم هیچ حیثیتی قائل نیستند. بلکه شاید

حیواناتی که در آنجا زندگی می‏کنند عنایت آنها به آنها، بیشتر از انسانی است که در اینجا زندگی می‏کند! دوایی که در آنجا استعمالش ممنوع است، در اینجا استعمالش مجاز است، می‏فرستند در دنیای سوم. طبیبی که در آنجا طبابتش ممنوع است می‏فرستند او را اینجا، اینجا طبابتش مُجاز! این طبیبهایی که آنجا درس می‏خوانند اینها بسیاریشان را اجازه نمی‏دهند که در آنجایی که تصدیق هم به او دادند و دیپلم هم به او دادند، همۀ تصدیقها را دادند به او، اما مشروط به این است که تو بِرَوی در محل خودت طبابت بکنی؛ اینجا حق نداری طبابت بکنی. برای اینکه برای ممالک به نظر آنها استعماری، برای دنیای سوم، هیچ حیثیت قائل نیستند. همۀ چیزهایی که آنها برای خودشان می‏خواهند برای ما نمی‏خواهند. برای ما یک چیز دیگرش را می‏دهند.

این را من سابق هم گفتم، که ما در پاریس که بودیم، از این جوانهایی که در آلمان مشغول تحصیل بودند آمدند پیش ما و گفتند که ما در اینجا که تحصیل می‏کنیم نمی‏گذارند ما بالا برویم. در یک حد معیّنی ما را نگاه می‏دارند، نمی‏گذارند که ما مرتبۀ بالا را برویم. مع‏الأسف در همین دانشگاههای ما هم راه پیدا کرده بودند و نمی‏گذاشتند آن رشدی که باید جوانهای ما بکنند، بکنند. و بعضی از این اساتید دانشگاه و اینها وابسته بودند و مأمور بودند به اینکه نگذارند اینها یک رشد صحیحی بکنند. اگر شما بخواهید استقلال پیدا بکنید و آزادی حقیقی پیدا بکنید، باید کاری بکنید که در همه چیز خودکفا باشید؛ مستغنی باشید. کشاورز باید کاری بکند که دیگر ما احتیاج گندم به خارج نداشته باشیم. دانشگاهی باید کاری بکند که ما در طبابت، دیگر احتیاج به خارج نداشته باشیم، در مهندسی احتیاج به خارج نداشته باشیم.

این بی‏انصافها در این رژیم سابق آن طور می‏خواستند ما را عقب مانده نمایش بدهند و به خودمان هم حالی کنند که اسفالت هم وقتی می‏خواستند بکنند از خارج می‏آوردند! اگر می‏خواستند جاده‏سازی بکنند، یک اسفالت بکنند، یک بنایی درست کنند، یک راهی درست کنند، هر چه، می‏گفتند متخصص باید از خارج باشد. نه اینکه اینجا نبود؛ هست اینجا؛ لکن اینها می‏خواستند جوری بکنند که ما همه چیزمان را ببازیم
و وابسته به غیر باشیم. هر چیزی را اینها می‏گفتند باید ما از خارج وارد کنیم. هی با فلان شرکت، با فلان شرکت خارجی، با فلان شرکت خارجی پیمان می‏بستند و راهسازی را به آنها می‏دادند. و راهسازهای ما کنار باید بنشینند، عَمَله‏ها
[را]با، یک چیز جزئی به عملگی بکشند، و مهندسین آنها با حقوقهای فلان و فلان و آقایی و فرمانفرمایی بر ما حکومت بکنند. ما را یک دسته، مملکت ما را یک دستۀ وابسته و عَمَله و پایین و این طور نمایش می‏دادند. یک مهندسی از خارج می‏آوردند، که مهندسین خود شما بهتر از آنها بود، او را می‏آوردند با صد هزار تومان یا کمتر یا بیشتر می‏آوردند به او می‏دادند؛ و اینهایی که از او هم بهتر بودند، زیر دست او قرار می‏دادند.

ضرورت خودکفایی کشور

وضع مملکت ما در این مدت، و خصوصاً در این پنجاه سال اخیر، یک همچو وضعی شده بود. و ما باید از این خارج کنیم خودمان را. ما اگر بخواهیم که یک مملکت مستقل باشیم، باید همه چیز، در همه چیزمان، جدّیت کنیم که خودکفا باشیم. مریض ما دیگر خارج نرود. چیزهایی که ما خودمان می‏توانیم درست کنیم، خودمان درست کنیم، و هر چیز را می‏توانید درصدد[باشید]وقتی «انسان» باشد، می‏تواند درست کند؛ می‏تواند همچو کاری را بکند. لکن وضع را این طوری به بار آورده بودند که ما باورمان آمده بود که چیزی نداریم؛ ما چیزی نمی‏دانیم؛ باید ما از خارج بگیریم؛ باید همه چیز از خارج بگیریم. و اگر واقعاً این طور است، که یک مصیبتی است. و اگر این طور نیست، و ما را این طور تربیت کردند که باورمان بیاید، این هم یک مصیبت دیگری است.

کوشش در تعلیم و تربیت نیروها

باید دانشگاه جدّیت کند به اینکه افرادی را همچو بار بیاورد، همچو تربیت و تعلیم بکند، که احتیاج را از خارج سلب بکنند اینها. طبیبش طبیب خودمان باشد، و ما احتیاج نداشته باشیم به طبیب خارج یا رفتن به خارج. وقتی می‏خواهد یک لوزه‏ای را عمل کند ـ در رژیم سابق لوزۀ یکی از بچه‏هایش، نمی‏دانم، یا از بستگانش را می‏خواست عمل
کنند ـ از اروپا می‏آورند که لوزه‏اش را عمل کنند. یک همچو وضعی را می‏خواستند به ما و به دنیا این طور نمایش بدهند که ما یک طبیب لوزه نداریم. و حال آنکه خوب، این را که داریم. این طور می‏خواستند ما را در خارج نمایش بدهند. و مأمور بودند که این طور بکنند که ما را یک مردمی که اصلاً از هیچ چیز اطلاع نداریم، مملکت ما اسفالت هم نمی‏تواند درست کند، یک راهسازی هم نمی‏تواند بکند، مملکت ما یک بنا هم نمی‏تواند درست کند. بناهای شرق، همین مدرسۀ فیضیه که ملاحظه می‏کنید، در این دری که از مدرسۀ فیضیه وارد می‏شوند به صحن، یک حاشیه‏ای آن بالا دارد با یک ـ آن وقتها که من دیدم، حالا که مدتهاست ندیده‏ام ـ تا کاشیکاری، آن وقت که ما قم بودیم در سی سال، چهل سال پیش از این که ما اینجا بودیم و نرفته بودیم بیرون و این بساط نبود، برای من نقل کردند که از متخصصین خارجی آمدند و این را دیدند گفتند این دیگر قابل این نیست که کسی بتواند مثل این درست کند؛ برای اینکه این رنگ‏آمیزی که در این شده، هر یک از این رنگها یک مقدار حرارت خاص می‏خواهد؛ که زیادش از بین می‏برد؛ کَمَش نمی‏رساند او را. و اینها پهلوی هم اینها را که گذاشتند این طور هست، نمی‏توانیم ما دیگر درست کنیم. اساتید ما این طور بودند. بنّاهای ما، کاشیکاری ما، این طور بوده که آنها تصدیق می‏کردند که ما نداریم مثل این. طب ما را در اروپا تا حالا هم شاید طب ابوعلی را و رازی را، در اروپا حالا هم شاید تدریس بکنند. مع‏الأسف ما آنها را کنار گذاشتیم، مفاخر خودمان را کنار گذاشتیم، چسبیدیم به آنها! تا ما از این وابستگی درنیاییم، امید اینکه ما یک استقلال صحیحی، یک مملکتی که بتوانیم به آن بگوییم یک مملکت مستقل، نباید داشته باشیم.

توجه جوانان به مفاخر فرهنگی

شما جوانها، شماهایی که جوانها را تربیت می‏کنید، درصدد این باشید که اولاً مغزهای آنها را از این چیزی که پُر کردند از آنها، این مغزهایی که پُر شده است از اینکه مغز شرقی را برداشتند، جایش مغز غربی گذاشتند، شستشو کنید. به آنها حالی کنید که شما خودتان
مفاخر داشتید، خودتان فرهنگ دارید، خودتان همه چیز دارید. و به آنها حالی کنید که باید خودتان هر کاری را بکنید. ما اگر خودمان یک امر ناقص هم داشته باشیم، بهتر از این است که
[پیش]دشمنمان دست دراز کنیم و یک امر کامل از آنها بگیریم. من متأسفم از اینکه ما پیش دشمنهامان باید برویم و اظهار احتیاج بکنیم. اگر باز احتیاج ما به یک ممالکی بود که دوست بودند با ما، خوب، روابط دوستانه بود. اما ممالکی که امروز ملاحظه می‏کنید، بختیار ـ دشمن ایران ـ را به فرانسه بردند و زیر پرچم خودشان حفظش کردند. و در حمایت پلیس آنجا حفظ می‏شود؛ و بر ضد ایران مقاله می‏نویسد و حرف می‏زند و اجتماعات درست می‏کنند. اگر جوانهای ما بخواهند یک چیزی بگویند، پلیس آنجا جلوشان را می‏گیرد. آن دشمن شمارۀ یکِ[2]ما را بردند در امریکا، به اسم اینکه معالجه کنند ـ حالا یا معالجه می‏خواهند بکنند یا به اسم معالجه ـ بردند برای اینکه توطئه کنند. ما باز دستمان را دراز کنیم پیش امریکا بگوییم گندم بِده، یا پیش انگلستان بگوییم چه بِده؟ من متأسفم واقعاً! و همه متأسفیم که ما باید احتیاج داشته باشیم به دشمنهای خودمان.

خودکفایی و صادرات در کشاورزی

ما باید خودکفا بشویم، ما باید کشاورزیمان را همچو درست بکنیم، همه دست به هم بدهند، کشاورزها، دولت، اشخاص دیگر که این کشاورزی به حدی برسد که ما بتوانیم صادر بکنیم. مملکت ما صادر کننده بوده است؛ و حالا ما گرفتار این معنا شدیم. مملکت ما یک آذربایجانش چنانچه درست کشاورزی بشود، یک خراسانش اگر درست کشاورزی بشود، برایمان کافی است؛ مابَقیش را باید صادر بکنیم. مع‏الأسف با اسم «اصلاحات ارضی» ما را به این روز نشاندند که می‏بینید، و چیزهای دیگرِ ما هم همین طور. همه چیزمان باید مستقل بشود، استقلال با وابستگی جمع نمی‏شود. و ما فرهنگمان وابسته بشود استقلال نداریم. اقتصادمان وابسته بشود استقلال نداریم. اول باید آن مطلب
را درستش کرد. استقلال اقتصادی. اول باید او را درستش کرد، تا ما بتوانیم اسم خودمان را یک مملکت بگذاریم؛ یک مملکت مستقل بگذاریم.

اتکاء بر فرهنگ و اصالت خویش

و من امیدوارم که جوانهای ما، اساتید ما، اساتید دانشگاه ما، همۀ نویسندگان ما، روشنفکرهای ما همه بیدار بشوند، متوجه بشوند که غفلتها شده است. تا حالا اغفالمان کردند، مغزهای ما را عوض کردند. باید همه دست به هم بدهیم، نویسنده کمک کند به این نهضت، گوینده کمک کند به این نهضت، روزنامه‏ها کمک کنند به این نهضت. نه اینکه روزنامه‏ها را آدم ببیند ـ بعضی روزنامه‏ها را گاهی من می‏بینم، غیر این معروفها ـ بعضی از آنها را می‏بینم سر تا ته آن چیزهایی است که به حال این ملت مُضّر است. در بین همین روزنامه‏ها هم باز پیدا می‏شود، البته یک دسته‏ای هستند نمی‏خواهند،[اما]یک دسته‏ای منافعشان را به این دیدند که غربیها در اینجا حکومت بکنند؛ یا امثال این خائنها بیایند سر کار، آنها نمی‏خواهند. اما آنهایی که این طور نیستند، آن دسته از نویسنده‏ها، از روشنفکرها، از اساتید دانشگاه، از معلّمین، از سایرین که این طور نیستند، و جوانها ـ که باز این طور بلااِشکال نیستند، برای اینکه آنها در رژیم سابق کاری نداشتند تا آن طور بشوند ـ باید فکر این معنا باشند که ما خودمان انسانیم؛ ما خودمان فرهنگ داریم؛ ما خودمان می‏توانیم تربیت و تعلیم کنیم؛ و می‏توانیم کار انجام بدهیم و مشغول بشویم. حالا اول وقت است، اولی است که دست این جنایتکارها کوتاه شده است از مملکت ما. آنها هم که ما را می‏چاپیدند آنها هم حالا دستشان کوتاه شده. ما به فکر این باشیم که خودمان را درست بکنیم. اول مطلب این است که این جوانهای ما درست بشوند. این جوانهایی که در آتیه باید این مملکت را حفظ کنند، این مملکت را اداره بکنند، اینها باید درست تربیت بشوند و اصلاح بشوند.

خداوند همۀ شما را ان‏شاءاللّه‏ توفیق بدهد؛ و همۀ ما را، خواهرها را، برادرها را، توفیق بدهد که خدمتگزار این مملکت باشیم. ان‏شاءاللّه‏ سلامت باشید.

1 ـ سید حسن تقی‏زاده، سیاستمدار معروف ایران که سناتور انتصابی شاه بود و به ریاست مجلس سنا نیز رسید، وی به طرفداری از انگلیس معروف بود. 
2 ـ شاه.