صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تلاش برای رهایی از وابستگیها ـ توطئه امریکا بر علیه ملت ـ خودداری از تضعیف نیروها
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تلاش برای رهایی از وابستگیها ـ توطئه امریکا بر علیه ملت ـ خودداری از تضعیف نیروها
-
حضار
حضار: مسئولان جهاد سازندگی قم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من در این حالی که هستم ـ و ملاحظه میفرمایید ـ کمتر موفق شدم که برادرهای قمی خودم را از نزدیک ببینم. و آن علاقهای که من به این جوانها دارم، البته به همۀ جوانها لکن قم که محل خود ماست و ما سوابق زیاد با این آقایان داریم، علاقۀ خودم را به آنها تقدیم کنم.
این مسئله باید[از سوی]همۀ ملت توجه به آن بشود که امروز که این مملکت به دست توانای شماها ـ و مبدأ آن از قم بود ـ به دست شما افتاده است و کشور مثل خانۀ خود شما هست، باید خودِ صاحبخانهها به فکر خانههایشان باشند. صاحبخانهها ملت هستند؛ و خصوصاً این طبقهای که کار میکنند؛ این طبقهای که زحمت میکشند برای ملت خودشان. و این خانهای که الآن مخروبه بوده است و به دست شماها افتاده است باید خودتان به فکر آن باشید. قم همیشه پیشقدم در امور بوده است و حالا هم که آقا، آقازاده، مسائل را گفتند و زحمتهای شما و فعالیتهای شما را در امور مختلفۀ شهرستان خودتان گفتند، باید تشکر کنم؛ هم از آقا، و هم از همۀ آقایانی که شرکت کردند در این امور و میکنند. باید همۀ استانها و شهرستانها و روستاها یکدست با هم مشغول بشوند برای ساختن. من این را باز هم گفتم به بعضی گروهها، که انسان خجلت میکشد که یک کشوری که باید صادر کند و صادرکننده باشد؛ دستش را پیش امریکا ـ آن دشمن ملت و دشمن بشریت ـ دراز کند و از او کمک بخواهد، و او هم کمک را همین طوری به ما
نمیدهد. آنها روی مقاصد خودشان اگر بخواهند کمک بکنند، کمک به خودشان هست؛ نه کمک به ما. و باید ما این عار را از کشور خودمان بِزُداییم.
به فعالیت جوانها، به فعالیت قشرهای مختلف، کشاورزیمان را باید همچو تقویت بکنیم که بعد از یکی دو سال صادرکننده باشیم؛ دیگران از ما بخواهند، نه ما از آنها. میدانید که اگر چنانچه ما احتیاج داشته باشیم در ارزاقمان به خارج، این وابستگی برای ما اسباب این میشود که در امور سیاسی هم وابسته باشیم. و ما باید وابستگیمان را از اجانب و غرب و شرق قطع کنیم. اگر ما بخواهیم که مملکتمان یک مملکت مستقلِ آزادِ مال خودمان باشد، باید در این اموری که مربوط به اقتصاد است، مربوط به فرهنگ است، مربوط به امور دیگرِ کشور است، خودمان فعالیت کنیم، و ننشینیم دیگران انجام بدهند. دولت هم مثل خود شما یکی از افراد این مملکت است. آن هم به اندازۀ قدرتش باید همراهی کند؛ لکن ما نباید بنشینیم که دولت همراهی بکند، و اگر او نکند ما کاری نکنیم. شما الآن میبینید که ـ به طوری که آقا فرمودند ـ این قدر کار پیش بردید با همت خودتان، بدون اینکه به شما یک کمک صحیحی کرده باشند. حالا از این به بعد هم همۀ ملت اینطور باید باشد. باید همه دست به هم بدهند و این بار را به منزل برسانند.
شما میبینید که الآن توطئهها باز در کار است. و امریکا ـ که دشمن شمارۀ اول بشر و ماست ـ باز این شخص خائن[1]را به بهانۀ اینکه مریض است برده است امریکا. و ما نمیدانیم که آیا صحیح میگویند یا نه؟ بلکه بعض اطبایی که در آنجا بودند و مطالعه بعضی پروندهها را کردند گفتند مرض این مرضی نیست که احتیاج به آمدنِ امریکا داشته باشد. آن در همانجا هم که بود میشد که همانجا باشد و معالجه کند. از این معلوم میشود که یک توطئهای در کار است. البته دیگر محمدرضا قابل اینکه یک آدمی بشود و بتواند
یک نفسی بکشد این نیست الحمد للّه؛ لکن این را آلت قرار میدهند، این قدرتمندها و شیاطین این را آلت قرار میدهند، برای اینکه با آلیت این، یک فعالیتهای دیگری بکنند و یک تیپهای دیگری و قشرهای دیگری برایشان خدمتگزاری بکنند. لکن باید این مطلب را بدانند که شما دیگر دستتان کوتاه شد از ایران. دیگر شما نمیتوانید دوباره همان مسائلی را که برای بدبختی این ملت پیش آوردید پیش بیاورید. ملتی است که خودش دیگر بپاخاسته است، و همه تکلیف خودشان را میدانند.
این تحولی که الآن در ملت پیدا شده است ـ که یک نمونهاش شما جوانهای عزیز من هستید که مشغول اینطور فعالیتها هستید، زنها مشغول فعالیت هستند، مردها مشغول فعالیت هستند، جوانها همه مشغول فعالیت هستند ـ این تحول دیگر طوری است که پشتوانۀ این کشور است. آن وقت اینها میخواستند رخنه بکنند به اینجا که این تحول حاصل نشده بود؛ این بینایی برای ملت ما حاصل نشده بود. حالایی که از هر فردی بپرسی که دشمن تو کیست؟ میگوید دشمن من غرب و شرق است و امریکا هم در درجۀ اول است، صهیونیست هم در درجۀ اول است، این را دیگر نمیتوانید شماها اغفال بکنید، این ملت را نمیتوانید اغفال بکنید. بیخود متشبِّث شُدید که یک جنازهای را ببرید در کشور خودتان و او را بخواهید آلت دست قرار بدهید! البته ما اعتراض داریم به اینکه دشمن ما را و جنایتکار درجه اول را به ملت ما و خیانتکار بزرگ را بردند. ما از آنها مطالبه میکنیم که باید این را به ما تحویل بدهند، ما از او طلبکار هستیم، ما خزاینمان پیش اینهاست. بانکهای خارجی از پولهای ملت ما ـ که به وسیلۀ شخص او و اتباع او ذخیره شده است ـ الآن موجود است. و ما آنها را لازم داریم، و باید برای ملت خودمان اخذ بکنیم. و امریکایی که ادعا میکند که در این نهضتی که بوده است ما هم حالا خوشحال هستیم! این حرفهایی است که میزنند. والاّ در حالی که نهضت بود، همین امریکا من که پاریس بودم کراراً فرستادند به اینکه شما شاه را حالا کاریش نداشته باشید؛ بگذارید باشد ـ چه ـ بعد هم بختیار را. در عین حالی که اینطور بوده است، حالا آن امریکا هم انقلابی شده است! همان طوری که حالا ملاحظه میکنید که هر کس میآید اینجا،
اشخاصی که من میشناسمشان چه جور اشخاصی هستند، میآیند اینجا ادعا میکنند که ما در زمان سابق چه فعالیتها کردیم و چه مجاهدهها کردیم و چه زجرها کشیدیم! در صورتی که من میدانم که در زمان سابق آنها در رفاه بودند و هیچ فعالیتی هم نکردند. اگر هم فعالیت کرده باشند، فعالیتهایی بوده است که برخلاف مسیر ملت بوده. حالا این یک مسئلهای است که دیگر رسم شده، و چون دیدند که یک سیل خروشانی در حرکت است، و چنانچه بخواهند خلاف این را بگویند این سیل آنها را میبرد، البته بعضی از آنها باز هم یک حرفهایی میزنند.
و من میل دارم که این همۀ این روشنفکرهای باصطلاح و همۀ این دانشگاه و رؤسای دانشگاه و معلمین دانشگاه و اساتید دانشگاه و همۀ این قشرها، من میل دارم که اینها همه به فکر این مملکت باشند. هی به فکر اینکه اشکال بکنند و بنشینند هی اشکال به این، اشکال به دادگاهها و اشکال به پاسبانها و اشکال به پاسدارها و اشکال به دولت و اینها. این کاشف از این است که ما باز رشد سیاسی نداریم. اگر یک ملتی رشد سیاسی داشته باشد، آن روزی که میبیند که از چنگال این گرگها این ملت نجات پیدا کردند، و ممکن است که آن ریشههای پوسیده باز به هم پیوند بکنند و اسباب زحمت بشوند برای این ملت، باید همۀ اینها با هم دست به هم بدهند، دیگر آن ننشیند توی منزلش با الفاظش یا با قلمش یا با مقالهاش مطالبی بگوید که برخلاف مسیر ملت است. این دلیل بر این است که ما رشد نداریم. هر چه هم روشنفکر باشیم، لکن رشد سیاسی یک مسئلۀ دیگر است. هر چه هم عالِم باشیم، لکن رشد سیاسی یک باب دیگر است.
ما اگر رشد سیاسی داشته باشیم، حالا یک کشوری که از خودمان شده و میتوانیم در این کشور زندگی صحیح بکنیم، زندگی انسانی بکنیم، زندگی آزاد و مستقل بکنیم، نباید همۀ گروه گروه بشویم، که در ظرف مثلاً چند ماه، دویست گروه با اسماء مختلف و با حرفهای مختلف؛ و باز همان مسائلی که در صدر مشروطیت برای شکستن آن قدرتهایی
که آن وقت مجتمع شده بودند، باز حالا دوباره مشغول شدند، و آن وقت هم با حزب بازی و احزاب متعدده و اینها. و معالأسف احزاب هم که در این ممالک پیدا میشود همه مخالف با هم و همه توی سر هم میزنند! نباید حالا مردم یک همچو کاری را بکنند.
اقشار ملت ما باید همه دست به هم بدهند این مملکت را نجات بدهند؛ نه اینکه حالا بنشینند هر چه میخواهند به دولت حمله بکنند؛ هر چه میخواهند به ملت حمله بکنند؛ هر چه میخواهند به مجلس خبرگان حمله بکنند؛ هر چه بخواهند به کمیتهها و هر چه بخواهند به پاسداران و سپاه پاسداران و هر چه بخواهند به اینها حمله بکنند، و تضعیف بکنند. امروز تضعیف ملت و پاسدار و این قشری که الآن مشغول خدمت هستند خیانت به این مملکت است. باید ما دست برداریم از این افکاری که داشتیم و داریم که ما هر چه دلمان میخواهد بنویسیم، چون خوب مینویسم فکر نباشم، فکر این نباشم که چه چیز مینویسم! گاهی نویسندهها اینطوری هستند! نویسندهاند، خوب چیز مینویسند، لکن چیزِ خوب نمینویسند. یک مسئلۀ مُضرِّ به مملکت را خیلی قشنگ و آب و تابدار و طوری که پسند مثلاً بعضی جوانها باشد مینویسند، لکن محتوایش مُضر به مملکت.
آقایان، به خود بیایید! نویسندههای ما، گویندههای ما، روشنفکرهای ما، این مملکت حالا از خودتان هست؛ بنشینید همه دست به دست هم بدهید با این قشرهایی که مشغول فعالیت هستند شما هم فعالیت کنید. این بیچارههایی که خانه میسازند، حمام میسازند، مسجد میسازند، داروخانه درست میکنند، و امثال ذلک ـ که حالا آقا شرح یک مختصریش را فرمودند ـ خوب شما هم بنشینید کمک بکنید. نمیتوانید بروید حمام بسازید، لااقل حمام را خراب نکنید. نمیتوانید بروید در بین کشاورزها دِرو بکنید، لااقل با قلمهای خودتان این دِروگرهای ما را اذیت نکنید.
من متأسفم واقعاً که میبینم یک اشخاصی که ممکن است به درد یک مملکتی
بخورند، دارند یک کارهایی میکنند که اگر چنانچه انشاءاللّه این نهضت پیش ببرد و پیش میبرد ـ مطمئن باشید که شماها پیروز هستید. مُتکِل[2]به خدا چون هستید، خداوند با شماست.
من متأسفم که اگر این مملکت آنطوری که ما میخواهیم پیش ببرد، آن وقت اینها را دیگر به درد ما باید بگوییم نمیخورند، برای اینکه کسی که در بین انقلاب با انقلاب مخالفت میکند، کسی که در بین انقلاب شروع میکند چیزهایی را گفتن که در امریکا عمال صهیونیسم میگوید ـ اینها نیستند، من نمیگویم اینها عمال او هستند، نفهم هستند بعضیشان! همان حرفهایی که آنجا میزنند اینها میزنند ـ خوب، وقتی این انقلاب به آخر رسید، دیگر جای شما را نمیگذارند در این مملکت باشد. و ما میل داریم شما کار بکنید توی این مملکت، چرا خودتان را در بین ملت ضایع میکنید؟ چرا خودتان را از ملت جدا میکنید؟ چرا یک نهضتی که تا این اندازه جلو رفته است شما کاری میکنید که خدای نخواسته این توقف بکند، یا یک قدری دیرتر به مقصد برسد؟ به مقصد میرسد، لکن ممکن است که حرفهای شما دیرتر اینها را به مقصد برساند. چرا هر روز یک کاری میکنید که جوانهای غافل از شما متأثر بشوند و بروند در دانشگاه، و نمیدانم بروند در خیابانها و آن کارها را بکنند که خلاف مسیر ملت است؟ آخر فکری بکنید شما. بنشینید همهتان با هم جلسه کنید، فکر بکنید، هی ننشینید و بنویسید؛ و برخلاف مسیر ملت هم بنویسید.
من همین امروز یک روزنامۀ مُعوَجی[3]که پیش من آمد دیدم، سرتاسر دیشب یک قدرش را نگاه کردم، البته حالش را هم نداشتم بخوانم. سرتاسر یک روزنامهای، با اینکه خودش را مثلاً میگوید که ما با خلق کذا هستیم، سرتاسرش همهاش چیزهایی است که برخلاف مسیر ملت است. آخر چرا باید اینطور باشد؟ چرا شمایی که مدعی هستید که ما با ملت موافقیم، مدعی هستید که ما خدمت برای ملت میکنیم، چرا باید روزنامه شما
اینطور تحریکآمیز باشد؟ چرا روزنامه شما باید اینطور باشد که جوانهای ما را منحرف کند؟ یک قدر فکر بکنید، یک قدر توجه بکنید، به خود بیایید.
من از شما، از قُمیها، همیشه متشکر بودم، و حالا هم متشکرم. و برای شما و برای همۀ ملت دعا میکنم. خداوند انشاءاللّه شما را حفظ کند. همۀ ما را در پناه امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ حفظ کند؛ و خدمتگزار به این مملکت قرار بدهد. همه را تأیید کند انشاءاللّه.