صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان بیان علل مخالفتهای دشمنان ـ پاسخ به اتهامات ـ فلسفه قیام امام حسین (ع)
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع بیان علل مخالفتهای دشمنان ـ پاسخ به اتهامات ـ فلسفه قیام امام حسین (ع)
  • حضار حضار: نمایندگان اقشار مختلف مردم و عشایر

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

خطر تشکُّل اهل باطل

من باید از آقایان تشکر کنم که تشریف آورده‏اند و از نزدیک با هم ملاقات می‏کنیم، و مسائلی که داریم طرح می‏کنیم. شما فرمودید، و من هم بعض عرایض را عرض می‏کنم.

من می‏دانم که شما آقایان و سایر اهل علم همیشه از اول ـ از اول نهضت ـ تا حالا در این نهضت شرکت داشتید؛ و مردم را شماها واداشتید به عمل، و از این به بعد هم امید به شماست. و امیدوارم که از این به بعد هم موفق باشید برای خدمت به اسلام. چیزی که الآن هست، تشکلی که اهل باطل دارند با هم پیدا می‏کنند. کسانی که سابق با هم متفرق بودند و در این مدتها کنار بودند، دخالت نداشتند در این نهضت، نشسته بودند کنار، منتظر فرصت بودند، و حالا فرصت به دستشان آمده است؛ قلمهایشان آزاد شده است و گفتارشان آزاد شده است؛ مجالسشان آزاد شده است. متفرقات اهل باطل با هم دارند مجتمع می‏شوند؛ و مجتمعات اهل حق دارند خدای نخواسته از هم متفرق می‏شوند.

هراس دشمنان از اسلام

ما باید آن اشخاصی که، گروههایی که در مسیر اسلام نیستند، در مسیر نهضت اسلامی نیستند، در مسیر ملت نیستند، آنها را از مقالاتشان، از گفتارشان، از کردارشان، بشناسیم. و شما که بحمداللّه‏ زمام اُمت اسلامی در دستتان هست، روحانیون که زمامدار امور اسلامی هستند، وفادار به نهضت هستند، متعهد هستند آنها را به مردم ... مردم را توجه بدهند به این تشکلها؛ تشکلهایی که مشغول‏اند شیاطین در آنها و مجالس درست می‏کنند و حرفها
می‏زنند. اینها از یک مطلب می‏ترسند، و آن اسلام است. مخالفین ما از اسلام می‏ترسند. هرچه وابسته به اسلام است، اینها اگر از آنها انتقاد می‏کنند، آن نقطۀ اصلی که آنها می‏خواهند حمله کنند خود اسلام است.

همان طوری که در زمان این پدر و پسر خبیث[1]، از اسلام چون خارجیها می‏ترسیدند، اینها را وادار کردند که با اسلام مخالفت کنند، لکن در پوشش اینکه با روحانیت مخالفت کنند؛ با منبر مخالفت کنند؛ با محراب مخالفت کنند؛ مجالس را قَدَغَن کنند. در این پوششها، اسلام نقطه‏نظر بود. برای اینکه آنها از شما اگر بترسند، برای اینکه شما کارمند اسلام هستید؛ شما طرفدار اسلام هستید. از این جهت، مخالفتشان با شما مخالفت با اسلام است.

همانندی قلمهای زهرآگین با سرنیزه‏های سابق

تشکلات آنها الآن همان نحوی که در سابق بوده است، و آنها با قُلدری عمل می‏کردند، حالا اینها با تشکُّل و با قلمهای زهرآگین و صحبتهای انحرافی مشغول شده‏اند. آنها سابق با سرنیزه اهل علم را، اهل تقوا را، مؤمنین را می‏کوبیدند؛ با سرنیزه مجالسِ وعظ و خطابه را، مجالس عزاداری بر شهدا را، می‏کوبیدند؛ اینها با قلم. قلم اینها همان سرنیزه سابق است، آن سرنیزه به صورت قلم درآمده. ساواک به منزله، به صورت یک گروههای دیگر درآمده؛ و مقصد همان مقصد است، باید بیدار بشود ملت ما.

مخالفت با اسلام در قالب مخالفت با ولایت فقیه

به صورتهای مختلف با اسلام مخالفت می‏کنند. در مجلس خبرگان به مجرد اینکه صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی در آخر این اخیراً، در همین دو روز ـ سه روز پیش از این، در یکی از مجالسشان این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاع ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل بشود! و دیگران هم دست زدند برای آن یا تظاهر کردند. اینها از
مجلس خبرگان می‏ترسند، برای اینکه مجلس خبرگان می‏خواهند ولایت فقیه را اثبات کنند. مجلس خبرگان می‏خواهند تصویب کنند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است، و اینها از او می‏ترسند. اینها خیال می‏کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیۀ قُلدری پیش می‏آید و دیکتاتوری پیش می‏آید. در صورتی که در اسلام این حرفها نیست. خیر، اینها حرف می‏زنند.

اینکه می‏گویند که دیکتاتوری پیش می‏آید، نه این است که ندانند اینطور نیست؛ لکن اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند این را که تا این محراب و منبر هست و تا این خطابه‏خوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار اسلام و این جوانان مسلمان هستند، نمی‏توانند کاری بکنند. اینها باید بفهمند این را که در خدمت رژیم سابق یا در خدمت اربابهای رژیم سابق دارند کار می‏کنند. اگر فهمیده هستند، از روی فهم می‏کنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روی بی‏اطلاعی و جهالت است، جاهل هستند.

ولایت فقیه در راستای ولایت رسول اللّه‏ (ص)

قضیۀ ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسول‏اللّه‏ هست. و اینها از ولایت رسول‏اللّه‏ هم می‏ترسند! شما بدانید که اگر امام زمان ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ حالا بیاید، باز این قلمها مخالف‏اند با او. و آنها هم بدانند که قلمهای آنها نمی‏تواند مسیر ملت ما را منحرف کند. آنها باید بفهمند اینکه ملت ما بیدار شده است، و مسائلی که شما طرح می‏کنید ملت می‏فهمد، متوجه می‏شود، دست و پا نزنید! خودتان را به ملت ملحق کنید. بیایید در آغوش ملت. قلمهای شما از تفنگهای آن دمکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطقهای شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهایی است که آنها به جوانان ما می‏بندند و تفنگهایی که آنها می‏بندند؛ ضررش به اسلام بیشتر است، برای اینکه آنجا دشمن معلوم است، و شما به صورتهای مخفی به میدان می‏آیید. قلمهای شما از سرنیزه‏های رضاخان بدتر است برای اسلام! و شما مضرتر هستید از رضاشاه و
محمدرضا برای اسلام، برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم می‏شناختند آنها را، مخالفت می‏کردند با آنها، مقاومت می‏کردند؛ شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفداری از خلق مسلمان، برخلاف اسلام دارید عمل می‏کنید.

ناتوانی مخالفان در منحرف نمودن نهضت

ملت شما را می‏شناسد، و شما نمی‏توانید این نهضتی را که به دست ملت بپاشده است و این نهضتی را که با خون جوانهای ما و با آن همه زجر و با آن همه زحمت و با آن همه کارهایی که انجام دادند آنها، و مقاومت کردند اینها، این نهضت را به اینجا رساندند، شما نمی‏توانید، کوچکتر از آن هستید، که این نهضت را منحرف کنید، بیخود کوشش نکنید! اگر همۀ ملت مجتمع شدند که ما نمی‏خواهیم مجلس خبرگان را، خوب آنها گفته‏اند خودشان هم می‏توانند برگردند، اما شما چکاره هستید؟ شما چند نفر آدم، که یکیتان می‏گوید و باقیتان هم دست می‏زند! این همان‏هایی است که در زمان رضاخان هم، در زمان محمدرضاخان هم، یکی می‏گفت و باقی دست می‏زدند. شماها نمی‏توانید در مقابل ملت بایستید، شما رأی نداشتید. هیچیک از شما وارد نشده است در این مجلس خبرگان. اگر وارد شده هم، یکی دو تای منحرف وارد شده است که کاری از او نمی‏آید. از این جهت است که شما وحشتتان برداشته است. مگر شما می‏توانید که مجلس خبرگانی که ملت با آن آراء زیاد این مجلس را درست کرده با یک کلمه‏ای که شما بگویید «ما می‏گوییم که منحل باشد» مگر با این حرفها شما می‏توانید، مگر شما قابل آدم هستید! اگر چنانچه ولایت فقیه بشود، دیگر همۀ قدرتها دست فقیه می‏آید! پس بنابراین عزا باید بگیرید! اینها اگر همۀ قدرتها دست رئیس جمهور مثلاً کذایی بیاید، هیچ حرفی ندارند، همۀ قدرتها دست رئیس جمهور باشد، اگر همۀ قدرتها دست یک نخست وزیر مثلاً منحرفی بیاید، آن هم حرفی به آن ندارند. اما اگر قدرت، نه آن قدرتی که قدرت شیطانی است، آنی که نظارت بر امور مملکت است که نبادا معوج بشود[...]باز هم با رأی ملت. باز هم رأی ملت است که آن اشخاص را یا آن هیأتهایی را که مثلاً می‏خواهند درست
بکنند، با رأی ملت درست می‏شود، با اکثریت. شماها در اقلیت هستید. نشسته‏اید آنجا با قلم می‏خواهید حکومت کنید بر اکثریت! شماها قُلدر هستید. او با سرنیزه حکومت می‏کرد؛ شما با قلم می‏خواهید حکومت کنید. و سرنیزۀ او شکست؛ قلم شما هم می‏شکند. بیدار باشید آقایان و بیدار باشند ملت ما که این منحرفها در کنار نشسته‏اند و با هم دارند مجتمع می‏شوند، و می‏خواهند ملت ما را منحرف کنند، و نهضت ما را اینها خیال دارند سرکوب کنند، ولکن بدانید که نمی‏توانند.

مصمم بودن مردم در دفاع از اسلام

و همۀ آنها، با تمام طوایفشان، یک عدۀ معدودند که در قضیۀ رفراندم معلوم شد چی هستند. مردم همان مردم‏اند، بیخود اینها زحمت به خودشان ندهند. ملت همان ملت است، بازار همان بازار است، دانشگاه همان دانشگاه است، مدارس علمی همان مدارس علمی است، خطبای ما همان خطبا هستند، علمای بلاد ما همان علمای بلاد هستند؛ هیچ تزلزلی در آنها حاصل نشده است. گمان نکنید که این حرفهای شما تزلزل[ایجاد می‏کند]بلکه تصمیم را زیادتر می‏کند؛ قوّت می‏دهد به اینهایی که برای اسلام می‏خواهند کار بکنند. هرچه شما قدم برخلاف اسلام بردارید، این جمعیت مصممتر می‏شود. بیخود آبروی خودتان را نبرید! بیخود هی مقاله ننویسید. بیخود هِی صحبت نکنید، زحمت به خودتان ندهید. ملت همان ملت است؛ و راه هم همان راه است؛ و دارند می‏روند.

تبعیت ولی فقیه از قانون

شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمی‏خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت می‏کند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهی، نمی‏توانست تخلف بکند. خدای تبارک و تعالی می‏فرماید که اگر چنانچه یک چیزی برخلاف آن چیزی که
من می‏گویم تو بگویی، من ترا اخذ می‏کنم و وَتینَت
[2]را قطع می‏کنم![3]به پیغمبر می‏فرماید. اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که از او می‏ترسیدند که مبادا یک وقت همۀ قدرتها که دست او آمد دیکتاتوری بکند، اگر او یک شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم می‏تواند باشد. اگر امیرالمؤمنین ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ یک آدم دیکتاتوری بود، آن وقت فقیه هم می‏تواند دیکتاتور باشد. دیکتاتوری در کار نیست، می‏خواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم.

هدف از ولایت فقیه

ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که نبادا یک پای خطایی بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که نبادا یک کار خطایی بکند. نظارت کند بر همۀ دستگاهها، بر ارتش، که نبادا یک کار خلافی بکند. جلو دیکتاتوری را ما می‏خواهیم بگیریم، نمی‏خواهیم دیکتاتوری باشد، می‏خواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری. چرا این قدر به دست و پا افتاده‏اید و همه‏تان خودتان را پریشان می‏کنید بیخود؟ هرچه هم پریشان بشوید و هرچه هم بنویسید، کاری از شما نمی‏آید. من صلاحتان را می‏بینم که دست بردارید از این حرفها و از این توطئه‏ها و از این غلطکاریها! برگردید به دامن همین ملت. همان طوری که توصیه به دمکراتها کردم، به شما هم می‏کنم، و شما و آنها[را]مثل هم می‏دانم، منتها شما ضررتان بیشتر از آنهاست!

من توصیه می‏کنم به شماها این قدر اجتماع نکنید، و این قدر حرف نزنید. هر روزی یک چیزی درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریه‏ای بدهید. اینها غلط است! اینها اسباب این می‏شود که نهضت ما خدای نخواسته اگر ـ اگر، و الاّ شما

کوچکتر از این هستید ـ اگر این نهضت خدای نخواسته به ثمر نرسد، تمام شماها، آنهایی که البته پیوسته به خارجیها هستند و پیوسته به رژیم هستند، آنها در صف بالا می‏نشینند و باز پارکها و باز بساط را درست می‏کنند؛ اما ملت ما چه می‏شود حالش؟ این ملت ضعیفی که دو هزار و پانصد سال زیر یُوغِ آنها بوده، که شما برایشان مرثیه‏خوانی می‏کنید، و پنجاه سال زیر یوغ این پدر و پسر، پنجاه و چند سال زیر یوغ این پدر و پسر بودند، که شما حالا دارید طرفداری از آنها می‏کنید منتها با صورت، و طرفداری از تِزشان می‏کنید، طرفداری از مقصدشان می‏کنید، این ملت ما حالش چه می‏شود؟ این مملکت ما، حالش چه می‏شود؟ این اسلام، حالش چه می‏شود؟ شما دارید کمک می‏کنید به دشمنهای کشور ما؛ به دشمنهای ملت ما. خودتان یا ملتفت نیستید؛ یا از روی التفات می‏کنید. بعضیتان از روی التفات است، بعضیتان هم التفات ندارید به مسئله.

نفی شایعه کانالیزه شدن رهبری انقلاب

این قدر هیاهو درست نکنید! هر چند روزی که یک اجتماعی می‏شود، یکی می‏ایستد صحبت می‏کند، و هرچه می‏گوید همه‏اش خلاف واقع! می‏گویند که فلانی را اصلاً هیچ کسی ملاقات نمی‏کند. این فلانی که از صبح ـ من را می‏گویند ـ که بیدار می‏شوم تا ظهر، این همه جمعیت که شما بیرونش را می‏بینید، آن حیاطش را می‏بینید، اینجایش را می‏بینید، و حالا هم شما همه مجتمعید، قبلاً هم این طایفه‏ای که علیل بودند[4]، بودند پیش ما، و قبلش هم یک عده‏ای و بعدش هم یک عده‏ای، تا ظهر هم همین طور، می‏گویند ایشان کسی با او ملاقات نمی‏کند! مقصود اینها این است که نگذارند یک نُضجی[5]پیدا کند این. مأیوس کنند مردم را. خیر، هیچ راهی دیگر[برای ملاقات]فلانی نیست! حتی دیشب، از قراری که گفتند، یکی از گویندگان ـ که البته سوءنیت ندارد، لکن سوء ادراک دارد ـ یکی از گوینده‏ها گفت در مسجد امام گفته است که فلانی را هیچ
اصلش نمی‏شود دیگر ملاقات کرد! الآن من ملاقات با شما ندارم؟! و قبل از این هم نداشتم؟ و بعد از این هم ندارم؟، عرض می‏کنم ملاقات هیچ ما نداریم؟ با مردم هم همین هیچ نیست ملاقات؟ می‏گویند که فلانی را نمی‏گذارند با او ملاقات کنند. آن آقا هم که هر روزی که فرصت پیدا کند صحبت می‏کند، آن هم همین طور دنبال اینکه فقط یک راه، یک کانال، هست برای فلانی؛ یک چند نفری هستند که همانها می‏توانند؛ اما سایر مردم اصلش راهی ندارند! این جمعیت مردم نیستند؟! و این اتاق که هر ساعتی پُر می‏شود از جمعیت ـ از زن، از مرد، و همۀ طوایف مختلف ـ اینها همه‏اش موهومات است؟! واقعیت ندارد؟ فرمایشات آنها صحیح است که خیر، یک مطلب است! اینها می‏خواهند که مردم را بترسانند؛ تضعیف کنند. از آن ور، من را تضعیف کنند، و روحانیت را تضعیف کنند. از آن وَر، مردم را تضعیف کنند. مردم را نمی‏توانند تضعیف کنند. مردم همان مردم‏اند، من هم تضعیفم اشکالی ندارد. من چهار روز دیگر من چهار روز دیگر می‏میرم. و همه شما هستید و همه شما پیش می‏برید
[ابراز احساسات و ناراحتی حضار ـ خدای نخواسته باشد ـ]این حرف نیست.

در هر صورت، بیدار بشوید آقایان! توجه داشته باشید، دشمنها در صدد هستند، و قلمها در صدد هستند؛ قدمها در صدد هستند، زبانها در صدد هستند، اغفال می‏خواهند بکنند مردم را، ملت را. بیدار باشید و گول اینها را نخورید، و توجه به مسائل بکنید، مسائل را درست حل بکنید.

سید الشهداء اسلام را زنده نگه داشته است

و اما قضیه‏ای که آقا فرمودند راجع به منبر و راجع به محراب. این را من باز هم گفته‏ام ـ اگر سانسور نشود! و اگر سانسور بشود، ممکن است من یک کار دیگر بکنم ـ اسلام را تا حالایی که شما می‏بینید، اینجا ما نشسته‏ایم، سیدالشهدا زنده نگه داشته است‏سیدالشهدا ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ تمام چیز خودشان را، همۀ جوانان خودش را، همۀ مال و مَنال، هرچه بود، هرچه داشت ـ مال و مَنال که نداشت ـ هرچه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در
راه خدا داد و برای تقویت اسلام و مخالفت با ظلم قیام کرد.
[در]مخالف با امپراتوری آن روز، که از امپراتوریهای اینجا زیادتر بود، قیام کرد در مقابل او با یک عدۀ قلیل. و با این عدۀ قلیل در عین حالی که شهید شد، غلبه کرد. غلبه کرد بر این دستگاه ظلم و شکست داد آنها را. ما که دنبالۀ او هستیم و مجالس عزا از آن وقت، به امر حضرت صادق ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ و به سفارش ائمۀ هدی ـ علیهم‏السلام ـ ما بپا می‏کنیم این مجالس عزا را، ما همان مسئله را داریم می‏گوییم؛ مقابل ظلم است، مقابل ظلم ستمکاران. ما زنده نگه داشتیم، خطبای ما زنده نگه داشتند، قضیۀ کربلا را؛ و زنده نگه داشتند قضیۀ مقابلۀ یک دستۀ کوچک اما با ایمان بزرگ را در مقابل یک رژیم طاغوتی بزرگ. گریه کردن بر شهید؛ نگه‏داشتن زنده نگه داشتن نهضت است اینکه در روایت هست که کسی که گریه بکند یا بگریاند، یا به صورت گریه‏دار خودش را بکند، این جزایش بهشت است.[6]این برای این است که حتی آنی که با صورت گریه‏دار خودش را، صورتش را می‏کند یک حال حزن به خودش می‏دهد و صورت گریه‏دار به خودش می‏دهد، این نهضت را دارد حفظ می‏کند؛ این نهضت امام حسین ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ را حفظ می‏کند. ملت ما را این مجالس حفظ کرده.

افشاگری ظالم در مجالس سیدالشهداء

بیخود نبود که رضاخان ـ مأمورین ساواک رضاخان ـ تمام مجالس عزا را قَدَغَن کردند. این همین طوری نبود. رضاخان همچو نبود که از اصل مخالف با این مسائل بشود، رضاخان مأمور بود، مأمور بود[برای]آنهایی که کارشناس بودند؛ آنهایی که ملتفت بودند مسائل را. دشمنهای ما، که مطالعه کرده بودند در حال ملتها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، می‏دیدند آنها که تا این مجالس هست و تا این نوحه‏سراییهایِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمی‏توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضاخان قدغن کردند، به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، کارهای خودشان
را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند؛ و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع کردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمدرضا هم به همین معنا، منتها با فرم دیگر، به فرم دیگر، نه با آنطور سرنیزه، به یک جور دیگر، این طایفه را می‏خواستند کنار بگذارند. حالا هم همانها
[هستند]منتها جوانهای ما را بازی می‏دهند. همان مسئله است. همان مسئلۀ زمان رضاخان است که مجالس را او قدغن کرد. حالا یک دسته‏ای آمده‏اند می‏گویند که نه، دیگر روضه نخوانید! نمی‏فهمند اینها که روضه یعنی چه. اینها ماهیت این عزاداری را نمی‏دانند چیست. نمی‏دانند که این نهضت امام حسین آمده تا اینجا، تا این نهضت را درست کرده.

این نهضت پرتوی است از نهضت عاشورا

این تابع، این یک شعاعی است از آن نهضت. نمی‏دانند که گریه کردن بر عزای امام حسین، زنده نگه‏داشتن نهضت، و زنده نگه‏داشتن همین معنا[ست]که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسین، سلام‏اللّه‏ علیه. دستور است برای همه: کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء[7]دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را.

درس عاشورا

امام حسین با عدۀ کم همه چیزش را فدای اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسی که هست مجالسی است که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد. بچه‏ها و جوانهای ما خیال نکنند که مسئله، مسئله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریه‏ها می‏ترسند، برای اینکه گریه‏ای است که گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. دسته‏هایی که بیرون می‏آیند، مقابل ظالم هستند؛
قیام کرده‏اند. اینها را باید حفظ کنید. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود. بازیتان ندهند این قلمفرساها! بازیتان ندهند این اشخاصی که با اسماء مختلفه و با مرامهای انحرافی می‏خواهند همه چیز را از دستتان بگیرند. و اینها می‏بینند که این مجالس، مجالس روضه، ذکر مصایب مظلوم و ذکر جنایات ظالم، در هر عصری
[مظلومان را]مقابل ظالم قرار می‏دهد. اینها ملتفت نیستند که اینها خدمت دارند می‏کنند به این کشور؛ خدمت دارند می‏کنند به اسلام.

توجه جوانها به فریبکاری خیانتکاران

توجه ندارند جوانهای ما! بازی این بزرگها را نخورید. اینها خیانتکاراند! اینهایی که تزریق می‏کنند به شما «ملت گریه»، «ملت گریه»، اینها خیانت می‏کنند. بزرگهایشان و اربابهایشان از این گریه‏ها می‏ترسند؛ دلیلش این است که رضاخان آمد همۀ اینها را برد از بین، و مأمور بود. دلیلش این است که رضاخان آخرش که رفت، انگلستان در رادیوی دهلی اعلام کرد که ما این را آوردیم، حالا هم بردیم! درست هم می‏گفتند. آورده بودند برای سرکوب کردن اسلام، و یکی از راههایش همین بود که این مجالس را از دست شما بگیرند. جوانهای ما خیال نکنند که دارند یک خدمتی می‏کنند می‏روند توی مجلس اگر صحبت عزا بشود، می‏گویند نه، این را نگو، غلط است این حرف، باید این را بگوید، باید این ظلمها را بگوید، تا مردم بفهمند که چه گذشته آن وقت؛ و باید هر روز این کار بشود. این جنبۀ سیاسی دارد؛ جنبۀ اجتماعی دارد.

جانفشانیهای روحانیون در طول نهضت

بازی نخورید از این حرفهای نامربوطی که می‏زنند و از هر طرف حمله کرده‏اند به اینکه اسلام را از بین ببرند؛ و از هر طرف حمله کرده‏اند به اینکه این نهضت را از بین ببرند. گاهی روحانیتش را از بین می‏برند؛ گاهی چه. این روحانیون بودند که شما را آزاد کردند، حالا با قلمهایتان به ضد روحانیون قلمفرسایی می‏کنید؟! شما کجا بودید آن وقتی که روحانیون حبس می‏رفتند؟ آن وقتی که پای روحانی ما را اره کردند شما کجا بودید؟
آن وقتی که با روغن پای روحانی ما را سوزاندند شما کجا بودید؟ حالا سردرآوردید و حرف می‏زنید، و نمی‏دانم، به ولایت فقیه اشکال می‏کنید، نمی‏دانم مجلس را می‏خواهید منحل بکنید؟ مگر شما قدرت این را دارید؟ توی دهنتان می‏زنم من! دست بردارید از این حرفها، از این مزخرفات. وارد بشوید در جرگۀ اسلام، وارد بشوید در جرگۀ مسلمین. بگذارید که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. او در کردستان، دمکرات در کردستان، خلاف می‏کند، آقایان در تهران! بس است دیگر. کفایت کرد!

خداوند همۀ شما را ان‏شاءاللّه‏ مؤیَّد و منصور، و نهضت را به پیش ببرید. از هیچ چیز نترسید، هیچ. هیچ، خوف به خودتان راه ندهید. تا اتکال به خدا دارید، تا اتکال به خدا دارید، تا شما اسلام را سرمشق خودتان قرار می‏دهید، کسی نمی‏تواند به شما تعدی کند. خداوند همه‏تان را ان‏شاءاللّه‏ حفظ کند و موفق باشید.

1 ـ رضاخان و پسرش محمدرضا پهلوی. 
2 ـ رگِ دل.
3 ـ اشارت است به آیات 43 تا 46 از سورۀ «الحاقه»: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاَْقاویلَ لاََخَذْنا بَالْیَمینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ». «و اگر محمد ص به دروغ به ما سخنانی می‏بست، با قدرت او را می‏گرفتیم و رگ دلش را قطع می‏کردیم». 
4 ـ گروهی از روشندلان که قبل از دیدار فوق، خدمت امام رسیدند.
5 ـ رُشد. 
6 ـ بحار الانوار، ج 44، ص 287، ح 27. و همان جلد، ص 305. 
7 ـ هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست.