صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان بیان علل مخالفتهای دشمنان ـ پاسخ به اتهامات ـ فلسفه قیام امام حسین (ع)
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع بیان علل مخالفتهای دشمنان ـ پاسخ به اتهامات ـ فلسفه قیام امام حسین (ع)
-
حضار
حضار: نمایندگان اقشار مختلف مردم و عشایر
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من باید از آقایان تشکر کنم که تشریف آوردهاند و از نزدیک با هم ملاقات میکنیم، و مسائلی که داریم طرح میکنیم. شما فرمودید، و من هم بعض عرایض را عرض میکنم.
من میدانم که شما آقایان و سایر اهل علم همیشه از اول ـ از اول نهضت ـ تا حالا در این نهضت شرکت داشتید؛ و مردم را شماها واداشتید به عمل، و از این به بعد هم امید به شماست. و امیدوارم که از این به بعد هم موفق باشید برای خدمت به اسلام. چیزی که الآن هست، تشکلی که اهل باطل دارند با هم پیدا میکنند. کسانی که سابق با هم متفرق بودند و در این مدتها کنار بودند، دخالت نداشتند در این نهضت، نشسته بودند کنار، منتظر فرصت بودند، و حالا فرصت به دستشان آمده است؛ قلمهایشان آزاد شده است و گفتارشان آزاد شده است؛ مجالسشان آزاد شده است. متفرقات اهل باطل با هم دارند مجتمع میشوند؛ و مجتمعات اهل حق دارند خدای نخواسته از هم متفرق میشوند.
ما باید آن اشخاصی که، گروههایی که در مسیر اسلام نیستند، در مسیر نهضت اسلامی نیستند، در مسیر ملت نیستند، آنها را از مقالاتشان، از گفتارشان، از کردارشان، بشناسیم. و شما که بحمداللّه زمام اُمت اسلامی در دستتان هست، روحانیون که زمامدار امور اسلامی هستند، وفادار به نهضت هستند، متعهد هستند آنها را به مردم ... مردم را توجه بدهند به این تشکلها؛ تشکلهایی که مشغولاند شیاطین در آنها و مجالس درست میکنند و حرفها
میزنند. اینها از یک مطلب میترسند، و آن اسلام است. مخالفین ما از اسلام میترسند. هرچه وابسته به اسلام است، اینها اگر از آنها انتقاد میکنند، آن نقطۀ اصلی که آنها میخواهند حمله کنند خود اسلام است.
همان طوری که در زمان این پدر و پسر خبیث[1]، از اسلام چون خارجیها میترسیدند، اینها را وادار کردند که با اسلام مخالفت کنند، لکن در پوشش اینکه با روحانیت مخالفت کنند؛ با منبر مخالفت کنند؛ با محراب مخالفت کنند؛ مجالس را قَدَغَن کنند. در این پوششها، اسلام نقطهنظر بود. برای اینکه آنها از شما اگر بترسند، برای اینکه شما کارمند اسلام هستید؛ شما طرفدار اسلام هستید. از این جهت، مخالفتشان با شما مخالفت با اسلام است.
تشکلات آنها الآن همان نحوی که در سابق بوده است، و آنها با قُلدری عمل میکردند، حالا اینها با تشکُّل و با قلمهای زهرآگین و صحبتهای انحرافی مشغول شدهاند. آنها سابق با سرنیزه اهل علم را، اهل تقوا را، مؤمنین را میکوبیدند؛ با سرنیزه مجالسِ وعظ و خطابه را، مجالس عزاداری بر شهدا را، میکوبیدند؛ اینها با قلم. قلم اینها همان سرنیزه سابق است، آن سرنیزه به صورت قلم درآمده. ساواک به منزله، به صورت یک گروههای دیگر درآمده؛ و مقصد همان مقصد است، باید بیدار بشود ملت ما.
به صورتهای مختلف با اسلام مخالفت میکنند. در مجلس خبرگان به مجرد اینکه صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی در آخر این اخیراً، در همین دو روز ـ سه روز پیش از این، در یکی از مجالسشان این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاع ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل بشود! و دیگران هم دست زدند برای آن یا تظاهر کردند. اینها از
مجلس خبرگان میترسند، برای اینکه مجلس خبرگان میخواهند ولایت فقیه را اثبات کنند. مجلس خبرگان میخواهند تصویب کنند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است، و اینها از او میترسند. اینها خیال میکنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیۀ قُلدری پیش میآید و دیکتاتوری پیش میآید. در صورتی که در اسلام این حرفها نیست. خیر، اینها حرف میزنند.
اینکه میگویند که دیکتاتوری پیش میآید، نه این است که ندانند اینطور نیست؛ لکن اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند این را که تا این محراب و منبر هست و تا این خطابهخوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار اسلام و این جوانان مسلمان هستند، نمیتوانند کاری بکنند. اینها باید بفهمند این را که در خدمت رژیم سابق یا در خدمت اربابهای رژیم سابق دارند کار میکنند. اگر فهمیده هستند، از روی فهم میکنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روی بیاطلاعی و جهالت است، جاهل هستند.
قضیۀ ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسولاللّه هست. و اینها از ولایت رسولاللّه هم میترسند! شما بدانید که اگر امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ حالا بیاید، باز این قلمها مخالفاند با او. و آنها هم بدانند که قلمهای آنها نمیتواند مسیر ملت ما را منحرف کند. آنها باید بفهمند اینکه ملت ما بیدار شده است، و مسائلی که شما طرح میکنید ملت میفهمد، متوجه میشود، دست و پا نزنید! خودتان را به ملت ملحق کنید. بیایید در آغوش ملت. قلمهای شما از تفنگهای آن دمکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطقهای شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهایی است که آنها به جوانان ما میبندند و تفنگهایی که آنها میبندند؛ ضررش به اسلام بیشتر است، برای اینکه آنجا دشمن معلوم است، و شما به صورتهای مخفی به میدان میآیید. قلمهای شما از سرنیزههای رضاخان بدتر است برای اسلام! و شما مضرتر هستید از رضاشاه و
محمدرضا برای اسلام، برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم میشناختند آنها را، مخالفت میکردند با آنها، مقاومت میکردند؛ شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفداری از خلق مسلمان، برخلاف اسلام دارید عمل میکنید.
ملت شما را میشناسد، و شما نمیتوانید این نهضتی را که به دست ملت بپاشده است و این نهضتی را که با خون جوانهای ما و با آن همه زجر و با آن همه زحمت و با آن همه کارهایی که انجام دادند آنها، و مقاومت کردند اینها، این نهضت را به اینجا رساندند، شما نمیتوانید، کوچکتر از آن هستید، که این نهضت را منحرف کنید، بیخود کوشش نکنید! اگر همۀ ملت مجتمع شدند که ما نمیخواهیم مجلس خبرگان را، خوب آنها گفتهاند خودشان هم میتوانند برگردند، اما شما چکاره هستید؟ شما چند نفر آدم، که یکیتان میگوید و باقیتان هم دست میزند! این همانهایی است که در زمان رضاخان هم، در زمان محمدرضاخان هم، یکی میگفت و باقی دست میزدند. شماها نمیتوانید در مقابل ملت بایستید، شما رأی نداشتید. هیچیک از شما وارد نشده است در این مجلس خبرگان. اگر وارد شده هم، یکی دو تای منحرف وارد شده است که کاری از او نمیآید. از این جهت است که شما وحشتتان برداشته است. مگر شما میتوانید که مجلس خبرگانی که ملت با آن آراء زیاد این مجلس را درست کرده با یک کلمهای که شما بگویید «ما میگوییم که منحل باشد» مگر با این حرفها شما میتوانید، مگر شما قابل آدم هستید! اگر چنانچه ولایت فقیه بشود، دیگر همۀ قدرتها دست فقیه میآید! پس بنابراین عزا باید بگیرید! اینها اگر همۀ قدرتها دست رئیس جمهور مثلاً کذایی بیاید، هیچ حرفی ندارند، همۀ قدرتها دست رئیس جمهور باشد، اگر همۀ قدرتها دست یک نخست وزیر مثلاً منحرفی بیاید، آن هم حرفی به آن ندارند. اما اگر قدرت، نه آن قدرتی که قدرت شیطانی است، آنی که نظارت بر امور مملکت است که نبادا معوج بشود[...]باز هم با رأی ملت. باز هم رأی ملت است که آن اشخاص را یا آن هیأتهایی را که مثلاً میخواهند درست
بکنند، با رأی ملت درست میشود، با اکثریت. شماها در اقلیت هستید. نشستهاید آنجا با قلم میخواهید حکومت کنید بر اکثریت! شماها قُلدر هستید. او با سرنیزه حکومت میکرد؛ شما با قلم میخواهید حکومت کنید. و سرنیزۀ او شکست؛ قلم شما هم میشکند. بیدار باشید آقایان و بیدار باشند ملت ما که این منحرفها در کنار نشستهاند و با هم دارند مجتمع میشوند، و میخواهند ملت ما را منحرف کنند، و نهضت ما را اینها خیال دارند سرکوب کنند، ولکن بدانید که نمیتوانند.
و همۀ آنها، با تمام طوایفشان، یک عدۀ معدودند که در قضیۀ رفراندم معلوم شد چی هستند. مردم همان مردماند، بیخود اینها زحمت به خودشان ندهند. ملت همان ملت است، بازار همان بازار است، دانشگاه همان دانشگاه است، مدارس علمی همان مدارس علمی است، خطبای ما همان خطبا هستند، علمای بلاد ما همان علمای بلاد هستند؛ هیچ تزلزلی در آنها حاصل نشده است. گمان نکنید که این حرفهای شما تزلزل[ایجاد میکند]بلکه تصمیم را زیادتر میکند؛ قوّت میدهد به اینهایی که برای اسلام میخواهند کار بکنند. هرچه شما قدم برخلاف اسلام بردارید، این جمعیت مصممتر میشود. بیخود آبروی خودتان را نبرید! بیخود هی مقاله ننویسید. بیخود هِی صحبت نکنید، زحمت به خودتان ندهید. ملت همان ملت است؛ و راه هم همان راه است؛ و دارند میروند.
شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمیخواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت میکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهی، نمیتوانست تخلف بکند. خدای تبارک و تعالی میفرماید که اگر چنانچه یک چیزی برخلاف آن چیزی که
من میگویم تو بگویی، من ترا اخذ میکنم و وَتینَت[2]را قطع میکنم![3]به پیغمبر میفرماید. اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که از او میترسیدند که مبادا یک وقت همۀ قدرتها که دست او آمد دیکتاتوری بکند، اگر او یک شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم میتواند باشد. اگر امیرالمؤمنین ـ سلاماللّه علیه ـ یک آدم دیکتاتوری بود، آن وقت فقیه هم میتواند دیکتاتور باشد. دیکتاتوری در کار نیست، میخواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم.
ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که نبادا یک پای خطایی بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که نبادا یک کار خطایی بکند. نظارت کند بر همۀ دستگاهها، بر ارتش، که نبادا یک کار خلافی بکند. جلو دیکتاتوری را ما میخواهیم بگیریم، نمیخواهیم دیکتاتوری باشد، میخواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری. چرا این قدر به دست و پا افتادهاید و همهتان خودتان را پریشان میکنید بیخود؟ هرچه هم پریشان بشوید و هرچه هم بنویسید، کاری از شما نمیآید. من صلاحتان را میبینم که دست بردارید از این حرفها و از این توطئهها و از این غلطکاریها! برگردید به دامن همین ملت. همان طوری که توصیه به دمکراتها کردم، به شما هم میکنم، و شما و آنها[را]مثل هم میدانم، منتها شما ضررتان بیشتر از آنهاست!
من توصیه میکنم به شماها این قدر اجتماع نکنید، و این قدر حرف نزنید. هر روزی یک چیزی درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریهای بدهید. اینها غلط است! اینها اسباب این میشود که نهضت ما خدای نخواسته اگر ـ اگر، و الاّ شما
کوچکتر از این هستید ـ اگر این نهضت خدای نخواسته به ثمر نرسد، تمام شماها، آنهایی که البته پیوسته به خارجیها هستند و پیوسته به رژیم هستند، آنها در صف بالا مینشینند و باز پارکها و باز بساط را درست میکنند؛ اما ملت ما چه میشود حالش؟ این ملت ضعیفی که دو هزار و پانصد سال زیر یُوغِ آنها بوده، که شما برایشان مرثیهخوانی میکنید، و پنجاه سال زیر یوغ این پدر و پسر، پنجاه و چند سال زیر یوغ این پدر و پسر بودند، که شما حالا دارید طرفداری از آنها میکنید منتها با صورت، و طرفداری از تِزشان میکنید، طرفداری از مقصدشان میکنید، این ملت ما حالش چه میشود؟ این مملکت ما، حالش چه میشود؟ این اسلام، حالش چه میشود؟ شما دارید کمک میکنید به دشمنهای کشور ما؛ به دشمنهای ملت ما. خودتان یا ملتفت نیستید؛ یا از روی التفات میکنید. بعضیتان از روی التفات است، بعضیتان هم التفات ندارید به مسئله.
این قدر هیاهو درست نکنید! هر چند روزی که یک اجتماعی میشود، یکی میایستد صحبت میکند، و هرچه میگوید همهاش خلاف واقع! میگویند که فلانی را اصلاً هیچ کسی ملاقات نمیکند. این فلانی که از صبح ـ من را میگویند ـ که بیدار میشوم تا ظهر، این همه جمعیت که شما بیرونش را میبینید، آن حیاطش را میبینید، اینجایش را میبینید، و حالا هم شما همه مجتمعید، قبلاً هم این طایفهای که علیل بودند[4]، بودند پیش ما، و قبلش هم یک عدهای و بعدش هم یک عدهای، تا ظهر هم همین طور، میگویند ایشان کسی با او ملاقات نمیکند! مقصود اینها این است که نگذارند یک نُضجی[5]پیدا کند این. مأیوس کنند مردم را. خیر، هیچ راهی دیگر[برای ملاقات]فلانی نیست! حتی دیشب، از قراری که گفتند، یکی از گویندگان ـ که البته سوءنیت ندارد، لکن سوء ادراک دارد ـ یکی از گویندهها گفت در مسجد امام گفته است که فلانی را هیچ
اصلش نمیشود دیگر ملاقات کرد! الآن من ملاقات با شما ندارم؟! و قبل از این هم نداشتم؟ و بعد از این هم ندارم؟، عرض میکنم ملاقات هیچ ما نداریم؟ با مردم هم همین هیچ نیست ملاقات؟ میگویند که فلانی را نمیگذارند با او ملاقات کنند. آن آقا هم که هر روزی که فرصت پیدا کند صحبت میکند، آن هم همین طور دنبال اینکه فقط یک راه، یک کانال، هست برای فلانی؛ یک چند نفری هستند که همانها میتوانند؛ اما سایر مردم اصلش راهی ندارند! این جمعیت مردم نیستند؟! و این اتاق که هر ساعتی پُر میشود از جمعیت ـ از زن، از مرد، و همۀ طوایف مختلف ـ اینها همهاش موهومات است؟! واقعیت ندارد؟ فرمایشات آنها صحیح است که خیر، یک مطلب است! اینها میخواهند که مردم را بترسانند؛ تضعیف کنند. از آن ور، من را تضعیف کنند، و روحانیت را تضعیف کنند. از آن وَر، مردم را تضعیف کنند. مردم را نمیتوانند تضعیف کنند. مردم همان مردماند، من هم تضعیفم اشکالی ندارد. من چهار روز دیگر من چهار روز دیگر میمیرم. و همه شما هستید و همه شما پیش میبرید[ابراز احساسات و ناراحتی حضار ـ خدای نخواسته باشد ـ]این حرف نیست.
در هر صورت، بیدار بشوید آقایان! توجه داشته باشید، دشمنها در صدد هستند، و قلمها در صدد هستند؛ قدمها در صدد هستند، زبانها در صدد هستند، اغفال میخواهند بکنند مردم را، ملت را. بیدار باشید و گول اینها را نخورید، و توجه به مسائل بکنید، مسائل را درست حل بکنید.
و اما قضیهای که آقا فرمودند راجع به منبر و راجع به محراب. این را من باز هم گفتهام ـ اگر سانسور نشود! و اگر سانسور بشود، ممکن است من یک کار دیگر بکنم ـ اسلام را تا حالایی که شما میبینید، اینجا ما نشستهایم، سیدالشهدا زنده نگه داشته استسیدالشهدا ـ سلاماللّه علیه ـ تمام چیز خودشان را، همۀ جوانان خودش را، همۀ مال و مَنال، هرچه بود، هرچه داشت ـ مال و مَنال که نداشت ـ هرچه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در
راه خدا داد و برای تقویت اسلام و مخالفت با ظلم قیام کرد.[در]مخالف با امپراتوری آن روز، که از امپراتوریهای اینجا زیادتر بود، قیام کرد در مقابل او با یک عدۀ قلیل. و با این عدۀ قلیل در عین حالی که شهید شد، غلبه کرد. غلبه کرد بر این دستگاه ظلم و شکست داد آنها را. ما که دنبالۀ او هستیم و مجالس عزا از آن وقت، به امر حضرت صادق ـ سلاماللّه علیه ـ و به سفارش ائمۀ هدی ـ علیهمالسلام ـ ما بپا میکنیم این مجالس عزا را، ما همان مسئله را داریم میگوییم؛ مقابل ظلم است، مقابل ظلم ستمکاران. ما زنده نگه داشتیم، خطبای ما زنده نگه داشتند، قضیۀ کربلا را؛ و زنده نگه داشتند قضیۀ مقابلۀ یک دستۀ کوچک اما با ایمان بزرگ را در مقابل یک رژیم طاغوتی بزرگ. گریه کردن بر شهید؛ نگهداشتن زنده نگه داشتن نهضت است اینکه در روایت هست که کسی که گریه بکند یا بگریاند، یا به صورت گریهدار خودش را بکند، این جزایش بهشت است.[6]این برای این است که حتی آنی که با صورت گریهدار خودش را، صورتش را میکند یک حال حزن به خودش میدهد و صورت گریهدار به خودش میدهد، این نهضت را دارد حفظ میکند؛ این نهضت امام حسین ـ سلاماللّه علیه ـ را حفظ میکند. ملت ما را این مجالس حفظ کرده.
بیخود نبود که رضاخان ـ مأمورین ساواک رضاخان ـ تمام مجالس عزا را قَدَغَن کردند. این همین طوری نبود. رضاخان همچو نبود که از اصل مخالف با این مسائل بشود، رضاخان مأمور بود، مأمور بود[برای]آنهایی که کارشناس بودند؛ آنهایی که ملتفت بودند مسائل را. دشمنهای ما، که مطالعه کرده بودند در حال ملتها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، میدیدند آنها که تا این مجالس هست و تا این نوحهسراییهایِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمیتوانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضاخان قدغن کردند، به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، کارهای خودشان
را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند؛ و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع کردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمدرضا هم به همین معنا، منتها با فرم دیگر، به فرم دیگر، نه با آنطور سرنیزه، به یک جور دیگر، این طایفه را میخواستند کنار بگذارند. حالا هم همانها[هستند]منتها جوانهای ما را بازی میدهند. همان مسئله است. همان مسئلۀ زمان رضاخان است که مجالس را او قدغن کرد. حالا یک دستهای آمدهاند میگویند که نه، دیگر روضه نخوانید! نمیفهمند اینها که روضه یعنی چه. اینها ماهیت این عزاداری را نمیدانند چیست. نمیدانند که این نهضت امام حسین آمده تا اینجا، تا این نهضت را درست کرده.
این تابع، این یک شعاعی است از آن نهضت. نمیدانند که گریه کردن بر عزای امام حسین، زنده نگهداشتن نهضت، و زنده نگهداشتن همین معنا[ست]که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسین، سلاماللّه علیه. دستور است برای همه: کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء[7]دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را.
امام حسین با عدۀ کم همه چیزش را فدای اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسی که هست مجالسی است که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد. بچهها و جوانهای ما خیال نکنند که مسئله، مسئله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریهها میترسند، برای اینکه گریهای است که گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. دستههایی که بیرون میآیند، مقابل ظالم هستند؛
قیام کردهاند. اینها را باید حفظ کنید. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود. بازیتان ندهند این قلمفرساها! بازیتان ندهند این اشخاصی که با اسماء مختلفه و با مرامهای انحرافی میخواهند همه چیز را از دستتان بگیرند. و اینها میبینند که این مجالس، مجالس روضه، ذکر مصایب مظلوم و ذکر جنایات ظالم، در هر عصری[مظلومان را]مقابل ظالم قرار میدهد. اینها ملتفت نیستند که اینها خدمت دارند میکنند به این کشور؛ خدمت دارند میکنند به اسلام.
توجه ندارند جوانهای ما! بازی این بزرگها را نخورید. اینها خیانتکاراند! اینهایی که تزریق میکنند به شما «ملت گریه»، «ملت گریه»، اینها خیانت میکنند. بزرگهایشان و اربابهایشان از این گریهها میترسند؛ دلیلش این است که رضاخان آمد همۀ اینها را برد از بین، و مأمور بود. دلیلش این است که رضاخان آخرش که رفت، انگلستان در رادیوی دهلی اعلام کرد که ما این را آوردیم، حالا هم بردیم! درست هم میگفتند. آورده بودند برای سرکوب کردن اسلام، و یکی از راههایش همین بود که این مجالس را از دست شما بگیرند. جوانهای ما خیال نکنند که دارند یک خدمتی میکنند میروند توی مجلس اگر صحبت عزا بشود، میگویند نه، این را نگو، غلط است این حرف، باید این را بگوید، باید این ظلمها را بگوید، تا مردم بفهمند که چه گذشته آن وقت؛ و باید هر روز این کار بشود. این جنبۀ سیاسی دارد؛ جنبۀ اجتماعی دارد.
بازی نخورید از این حرفهای نامربوطی که میزنند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه اسلام را از بین ببرند؛ و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه این نهضت را از بین ببرند. گاهی روحانیتش را از بین میبرند؛ گاهی چه. این روحانیون بودند که شما را آزاد کردند، حالا با قلمهایتان به ضد روحانیون قلمفرسایی میکنید؟! شما کجا بودید آن وقتی که روحانیون حبس میرفتند؟ آن وقتی که پای روحانی ما را اره کردند شما کجا بودید؟
آن وقتی که با روغن پای روحانی ما را سوزاندند شما کجا بودید؟ حالا سردرآوردید و حرف میزنید، و نمیدانم، به ولایت فقیه اشکال میکنید، نمیدانم مجلس را میخواهید منحل بکنید؟ مگر شما قدرت این را دارید؟ توی دهنتان میزنم من! دست بردارید از این حرفها، از این مزخرفات. وارد بشوید در جرگۀ اسلام، وارد بشوید در جرگۀ مسلمین. بگذارید که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. او در کردستان، دمکرات در کردستان، خلاف میکند، آقایان در تهران! بس است دیگر. کفایت کرد!
خداوند همۀ شما را انشاءاللّه مؤیَّد و منصور، و نهضت را به پیش ببرید. از هیچ چیز نترسید، هیچ. هیچ، خوف به خودتان راه ندهید. تا اتکال به خدا دارید، تا اتکال به خدا دارید، تا شما اسلام را سرمشق خودتان قرار میدهید، کسی نمیتواند به شما تعدی کند. خداوند همهتان را انشاءاللّه حفظ کند و موفق باشید.
2 ـ رگِ دل.
3 ـ اشارت است به آیات 43 تا 46 از سورۀ «الحاقه»: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاَْقاویلَ لاََخَذْنا بَالْیَمینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ». «و اگر محمد ص به دروغ به ما سخنانی میبست، با قدرت او را میگرفتیم و رگ دلش را قطع میکردیم».
4 ـ گروهی از روشندلان که قبل از دیدار فوق، خدمت امام رسیدند.
5 ـ رُشد.
6 ـ بحار الانوار، ج 44، ص 287، ح 27. و همان جلد، ص 305.
7 ـ هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست.