صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان بیان خدمات روحانیون و رسالت خطیر آنان
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع بیان خدمات روحانیون و رسالت خطیر آنان
-
حضار
حضار: روحانیون شرق تهران
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من هر وقت چشمم به این جمالهای نورانی میافتد و این جنود رحمانی، مسرور میشوم.
من امیدوارم که در این وقتی که ما و شما احتیاج داریم به اینکه اسلام را آن طوری که هست عرضه کنیم به عالَم، شما موفق بشوید. همان طوری که تا حالا موفق بودید و تا حالا پیروزمند بحمداللّه بودید، از این به بعد هم با طرحهایی که خودتان میدهید و با اجتماعاتی که خودتان دارید، پیروزمند از آب درآیید. من تمام نگرانیم این است که ما روحانیون، معمَّمین ـ که باید به حسب وظایف الهی که داریم پاسدار اسلام باشیم و اسلام را به آن طوری که هست عرضه کنیم ـ من خوف این را دارم که آنهایی که میخواهند با ما مناقشه کنند ـ و اگر دیده باشید، مناقشه میکنند. و اخیراً هم جزوه نوشتهاند راجع به این ـ یک وقت خدای نخواسته از طرف ما هم بهانهای دست آنها داده بشود، حالا که بهانه ندارند میگویند که روحانیون استبداد میکنند! روحانیون میخواهند فرصتطلبی بکنند؛ روحانیون میخواهند قبضه بکنند همه چیز حکومت را؛ روحانیون انحصارطلب هستند؛ قشر مذهبی انحصارطلب است! و این حرفهای نامربوطی که هرکس توی خانهای مینشیند و مینویسد، بدون اینکه نظر کند که روحانیون تا حالا چه کردهاند، و حالا در چه حالی هستند.
اینها غافل از این هستند که این روحانیون بودند که شما را از این زاویهها بیرون
کشیدند؛ و الاّ شما مدفون بودید. شما اشخاصی بودید که یا طرفدار رژیم بودید ـ و با صراحت به من بعض سران شما میگفتند که رژیم باشد ـ و یا اگر طرفدار هم نبودید، جرأت یک کلمه گفتن نمیکردید، جرأت اینکه قلم بردارید و یک مقاله بنویسید، یک سطر بنویسید، نداشتید. شما را رژیم سابق مدفون کرده بوده؛ و روحانیون شما را از زیر خاک بیرون آوردند.
این روحانیونی که شما حالا میگویید انحصار طلباند، اینها شما را از انحصار بیرون آوردند. اینها حصر را برداشتند؛ نه اینکه منحصر کردند. حالا هم که بیش از یک میلیون از مردم عادی و اشخاصی که بسیاریشان زیادی و فقط بخور و بخواب هستند در ادارات ما هستند، در سرتاسر کشور بیشمارند ببینند اگر پنجاه نفر روحانی را در اداره دیدند، آن وقت بگویند انحصارطلب! این نهضت را با قدرت روحانیت و اسلام ـ که ملت ما اسلامی بودند و علاقه به اسلام و کارکنان اسلام داشتند ـ به اینجا رساندند. و شما به جای اینکه تشکر کنید از اینها که شما را از خارج ایران به داخل کشاندند، شمایی که در خارج ایران بعضیتان به سر میبردید و جرأت اینکه به مرز ایران وارد بشوید[نداشتید]زحمات ملت ما ـ که در رأسش روحانیت بود ـ شما را از خارج به داخل کشاند و شما را از زاویهها بیرون آورد و شما را از سکوت به صحبت کشاند، قلمهای شکستۀ شما را دوباره تجدید کرد، شما به جای اینکه از اینها تشکر کنید، از شما هم اجر و مزدی هیچ وقت نخواستند و مَنْصَبی و ادارهای اینها نمیخواهند، عوض اینکه قدردانی کنید از اینها، میگویید که، اظهار تأسف که، مبادا یک وقت جوری بشود که ملت ما کذا! آخر تو کی هستی که «ملتِ تو»؟ ملت به تو چه کار دارد!
ملت آنی است که به جمهوری اسلامی نود و هشت و نیم، قریب نود و نه، به جمهوری اسلامی رأی داد، که شما میگفتید اسلامش نه. همین شماهایی که حالا این حرفها را میزنید آن وقت هم میزدید. شمای «اسلام نه» ها همه قوایتان را روی هم
گذاشتید و یک درصد، و یک قدری بیشتر، داشتید. با اینکه خیانت هم کردید! نود و هشت و یک مقداری زیادترش مال تودۀ مردم و مسلمانها بود؛ مال مذهبیها بود؛ یعنی بُردِ مذهب بود، و شما حالا از مذهب میترسید. آخر شما چهکاره هستید که میگویید روحانیون میترسیم ملت را ...
ملت ما این ملتی است که به مجلس خبرگان وقتی که میرسد، روحانی تعیین میکند، یا آنی که نظیر روحانی فکر میکند؛ الاّ نادر که با زور و با فشار و تقلّبشان است. شما ملت را هیچ حساب نمیکنید، و بعد میگویید «ملتِ ما»! ملت شما ـ یعنی ملت ایران ـ این است که وقتی که به او میگویند که وکیل بفرست به مجلس خبرگان، میفهمد چه میکند. مجلس خبرگان یک مجلسی است برای تشخیص و پیاده کردن یک قانونی که با اسلام مخالف نباشد. ما جمهوری اسلامی میخواهیم، ما که جمهوری مثلاً دمکراتیک نمیخواهیم، جمهوری غربی یا شرقی را نمیخواهیم، ما جمهوری اسلامی میخواهیم.
وقتی ما جمهوری اسلامی میخواهیم، مردم میفهمند کی را باید برای تشخیص احکام اسلام توی مجلس ببرند. شما میخواهید که مردم بیایند شما را تعیین کنند که اعتقاد به اسلام ندارید! یا اگر دارید، یک اسلام خشکی که اصلش کار نداشته باشد به هیچ کاری، شما را بیایند و تعیین بکنند؟! ملت تعیین کرده، شما چه میگویید؟ «ملتِ ما» یعنی چه؟ شما کی هستید که «ملتِ ما» میگویید؟ ملت آن است که تعیین کرده سرنوشت خودش را، قانون اساسیش را داده دست یک دستهای ملاّ و مجتهد در مجلس؛ به چه اشکال داری؟ میگویید که ما بزور باید این آقایان را کنار بگذاریم؛ و یک دسته مثلاً دمکرات بیاوریم توی کار، زوری که نیست! شما میخواهید از قوانین عالَم فرار کنید؟ شما خوف چه دارید؟ شما خوف این دارید که ملت ما مبادا پیروز بشوند. خوب، ملت است این آخر. تویی که، شمایی که، دم میزنید از اینکه دمکراسی ـ دمکراسی دروغ، دروغی دم از آن میزنید ـ کجای دمکراسی به هم خورده است؟ تا حالا رفراندمش با
زور بوده و سرنیزه بوده؟ مجلس خبرگانش با زور بوده، و سرنیزه بوده؟ علمای بلادش، که این قدر زحمت کشیدند و آن وقتی که شما در خواب بودید و یا آن بالاها نشسته بودید و استفاده میکردید و از خود دولت طاغوتی هم استفاده میکردید، اینها توی زندانها رنج میبردند و در تبعیدگاهها به آنها رنج میدادند، اینها فرصتطلباند، و شماها که حالا که راه یک قدری صاف[شده]ریختید سر این سُفْره، فرصتطلب نیستید؟ چه دیکتاتوری علمای اسلام کردهاند؟ کدام دیکتاتوری؟ خوب، نشان بدهید بگویید فلان جا با زور، با فشار، با چه دیکتاتوری کردهاند. دادگاههای اسلامی که پیدا شده است، این دادگاهها آنهایی را که محاکمه کردهاند، شما آنها را میخواهید تطهیر بکنید که میگویید دیکتاتوری کردند؟ یعنی آنها را با دیکتاتوری کشتهاند؟ نصیری[1]و امثال نصیری را. شما حالا قلمهاتان را برداشتید گریه میکنید برای نصیری و برای هویدا[2]و برای محمدرضاخان، آن وقت خودتان را «ملّی» میدانید! آدم میدانید. ما اگر جلوگیری از این ملت نکنیم، برای شما خطر همه چیز پیش میآید، ما جلوگیری میکنیم. ما میل نداریم که ملت ما خدای نخواسته یک وقت چه بشود که میخواهند زور بگویند و ما چه. ملت ما با آرامش، با آزادی، ملت ایران با آزادی، با آرامش، رأی داده؛ یک عدهای را تعیین کرده است برای اینکه قوانین را بفهمند که این قوانین مخالف با اسلام نباشد، برای اینکه جمهوری اسلامی است؛ شما میگویید که آقایان بروند کنار! آقایانی که ملت قرار دادهاند بروند کنار، که برای ملت ما چه بشود؟ خوب، ملت اینها را قرار دادهاند؛ ملت ما[خواهان]چی است. شما بیایید از این ملت بپرسید که شما چی میخواهید، تا ثانیاً بیایند باز همان صد، الاّ یکیشان یا یک و چندشان، بگویند که ما اسلام را میخواهیم؛ ما احکام اسلام را میخواهیم؛ ما قوانین اسلام را میخواهیم. آخر چرا در مقابل یک ملت نشستهاید؟ چهار نفر نشستهاید! چهار نفری که تا حالا نَفَستان در نمیآمده! حالا که روحانیون، اسباب این شدهاند که شما نفس بکشید، نفس بر ضد اینها
میکشید، آخر این صحیح است؟ این انصاف است؟ شما انصاف دارید که اینهایی که شما را از آن کُنْجها بیرون آوردند ظاهر کردند، حالا اعلام وجود کردهاید؟ و هیچ کس هم به شما اشکال نکرده، اینها زحمت کشیدهاند شما اعلام وجود کردهاید؟! ملت زحمت کشیده، و این دسته از مردم بودهاند که ملت را دعوت کردهاند به اسلام و مردم این کار را کردهاند. حالا شما از اسلام میترسید و از مذهب میترسید و از انحصارطلبی مذهبیون؟! چه انحصارطلبی کردهاند؟ مذهبیون کجا انحصارطلبی کردهاند؟ آنها که همۀ شما را[آزاد کردهاند]. در یک میلیون و نیم، یا نزدیک به این، افرادی که مشغول به کار هستند و دولتی هستند اینها کدامشان وارد شدند در مشاغل دولتی و میخواهند مشاغل دولتی را بگیرند؟ بله، یک چندتاشان برای نظارت در امری که مبادا فلان شخص در فلانجا خلاف بکند، برای نظارت، آنجا هستند. چرا انسان باید این قدر بیانصاف باشد؟ این قدر با دشمن اسلام باشد؟ این قدر دشمن روحانیون باشد؟ خوب، دولت سابق هم همین طور بود؛ با اسم اینکه ملت باید چه بشود و اسلام باید چه بشود، چه بشود، همین روحانیون را کوبید و همین مذهب را کوبید و همین مذهبیون را! شما هم که حالا آمدید و قلمهایتان روی کار آمده، همان حرفها را دارید میزنید. این راجع به آنها.
راجع به خودمان؛ شما آقایان، و همۀ علمای اسلام، همۀ علمای ایران، الآن در یک وقت حساسی واقع شدید که اگر خدای نخواسته از یکی از جوانهای شما یک کار خلاف ببینند، همین آدمهایی که نشستهاند آنجا و مواظباند که مبادا اسلام پیروز بشود، همینها شروع میکنند به قلمفرسایی و شما را متهم میکنند به اینکه اینها این کارهاند. از آن روز تا حالا منطق اینها این است! از آن روز تا حالا ما گرفتار دیکتاتوری پهلوی بودیم، رژیم سلطنتی بودیم؛ از حالا به بعد گرفتار دیکتاتوری عبا و عمّامه هستیم. شمایی که تا حالا دیکتاتوری نکردید، همۀ عالَم میدانند که شماها فشار به کسی نیاوردید که برو رأی بده، همۀ عالم میدانند که شما فشار به کسی نیاوردید که این آقا را برای مجلس مثلاً خبرگان
تعیین کن، مردم آزاد رفتند تعیین کردند، حالا که این طوری است، و شما کاری انجام ندادید الاّ اینکه در هر دادگاهی یک قاضی روحانی هم بوده است و این مجرمین را ـ اینهایی که پنجاه سال این مردم را داغ کردند و پدر این مردم را درآوردند و جوانهای ما را کشتند و امر به کشتن کردند ـ این یک عدّه معدود را، این روحانی که در یک دادگاهی بوده نظارت کرده، یک حکم کرده است، حالا با اینکه یک همچو قصهای بوده، اینها صدایشان درآمده. و من میدانم که اصلاً آن رگِ گَبْریّت[3]در اینجا هست! آن رگ «ملّیت»، آن رگ هست باز ـ یعنی خونشان، خون «ملّی» به آن معنایی که گبرها میگویند هست. نه این گبرها که بسیاریشان آدمهای شریفی هستند، هیچ ضرری هم به ما از ناحیۀ این گبرها نمیرسد، آن گبرهای سابق.
چنانچه خدای نخواسته از من و شما یک مطلب خلافی صادر بشود که روی موازین اسلام نباشد، در کمیتهها هستید، در دادگاهها هستید، در هر جا هستید، بین پاسدارها رئیس پاسدار هستید، همین از این مسائلی که الآن موجود است و باید هم باشد، اگر خدای نخواسته از یکی از شما یک مطلبی را ببینند که برخلاف موازین بود، اینهایی که غرض با شما دارند شروع میکنند به تاخت و تاز. و نه شما، روحانیت را، و نه روحانیت را، اسلام را متهم میکنند به اینکه جمهوری اسلامی هم همان رژیم شاهنشاهی است با عوض شدن لفظ! پس من و شما، همۀ ما و همۀ معمَّمین و همۀ روحانیون، یک وظیفۀ شرعی الهی داریم برای حفظ حیثیت اسلام و حیثیت نهضت اسلامی، که غیر از قضیۀ این است که یک کسی بخواهد خودش آبروی خودش را از بین ببرد ـ آن هم برایش جایز نیست، آن هم حرام است ـ لکن اگر یک مطلبی از من و شما صادر بشود که موجب این بشود که اینها روی اسلام حساب کنند، و عمل ما را پای اسلام حساب بکنند و پای مطلق روحانیون حساب بکنند، اگر یک همچو کاری بشود، ما اسباب این شدیم که اسلام را
شکست دادیم؛ چهرۀ اسلام را به جور مُنْکَر نمایش دادیم. و این یک مسئلۀ مهمی است برای همۀ ما. من که یک طلبه هستم و شما که آقایان هستید، همهمان، در این امر شرکت داریم. مشترکیم در اینکه باید حفظ کنیم این آبروی اسلام را. و او به این است که قدمهای خودمان را متوجه باشیم کجا میگذاریم؛ کارها چه جور انجام میگیرد؛ قلمها چه جور به کار میافتد. خیال نکنید که امروز قضیۀ شما و من است، امروز قضیۀ اسلام است؛ یعنی ما در یک حالی الآن واقع هستیم، در یک وقت حساسی واقع هستیم، که امر دایر بین این است که ـ خدای نخواسته، خدای نخواسته، و نخواهد شد انشاءاللّه ـ اسلام زیر پای ما دفن بشود و برود سراغ کارش، شما خیال نکنید اگر در این نهضت خدای نخواسته روحانیت اسلام شکست بخورد، شکستی است که تا آخر دیگر شکست است ـ و بین اینکه پیروز بشویم انشاءاللّه و میشویم و اسلام را به آن طوری که هست در این مملکت پیاده کنیم تا همه بدانند اسلام چه هست.
این را کراراً گفتم که ما یک متاع خیلی ارزشمندی داریم و داشتیم، عُرضۀ عَرضهاش را نداشتیم. مثل یک کسی که یک متاع بسیار خوبی دارد توی انبار، نمیتواند بیرونش بیاورد؛[و]تا عرضه نکند، مشتری پیدا نمیکند. ما یک متاع باارزشی داریم که همۀ این مکتبهایی که اسمشان را مکتب «مترقی» میگذارند در مقابلش هیچاند، و معالأسف نتوانستیم عرضهاش کنیم، مدفون شد توی کتابها، توی کتابها مدفون شد! بیرون نیامد. مدفون شد پیش خود اهل علم و توی مغزهای اینها و بیرون نیامد. نتوانستیم از اسلام استفادۀ آن طوری که باید باشد بکنیم و نتوانستیم عرضه کنیم به عالَم که این متاع ماست تا ببینند متاع ما چیست. اینها ترس این را دارند که این متاع را ما بتوانیم عرضه کنیم. شما این را بدانید، اینهایی که الآن به ضد روحانیت و به ضد مذهب، منتها با پوشش اینکه نخیر مذهب چه طور، چه طور، به ضد اینها قلمفرسایی میکنند و قیام میکنند، اینها خوف این را دارند که ما یک وقتی بتوانیم عرضه کنیم این متاع را به عالم. وقتی عرضه بکنیم،
اینهایی که دم از آن مسائلی میزدند که واقعیت نداشت، اینها باید بروند کنار، سراغ کارشان؛ یا ملحق بشوند به این جمعیت. و اینها که استفادهجو بودند و نمیدانم کلاهبردار بودند و از این مسائل، آنها هم باید بروند سراغ کارشان، یا ملحق بشوند و برگردند.
خوف این را دارند که مبادا این متاع بزرگ عرض بشود. اگر عرضه شد، فقط ایران نیست، فقط ممالک اسلامی نیست، همۀ ممالک قبولش میکنند. اگر ما همچو عُرضهای داشته باشیم که آن طوری که اسلام هست در ایران، ما درست بکنیم، الآن همه خوف دارند از این؛ یعنی آنهایی که نمیخواهند چپاولگریشان دست به آن بخورد الآن خوف دارند ـ چه آنهایی که در اینجا هستند و بودند، و چه آنهایی که نیستند خارج مرزند. اینها خوف دارند، اینها میترسند که اگر اسلام آن طوری که هست پیاده بشود، نه این شیخ دیگر توی کار باشد و نه آن جمهوری توی کار باشد؛ اینها خوف این را دارند، ولهذا نمیتوانند تحمل کنند این مطلبی را که در ایران واقع شده. و ما باید کوشش کنیم انشاءاللّه تا این مطلب تحقق پیدا بکند؛ و عَرْضه بشود این اسلام؛ عملاً در خارج تحقق پیدا بکند. و من امیدوارم که شما آقایان موفق باشید، و در سایۀ پرچم اسلام.[یکی از حاضران میگوید: در سایۀ پرچم شما]و امام میفرمایند: همه در سایۀ پرچم اسلام.