صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ضرورت حفظ مکتب و نظام اسلامی ـ اهمیت وظیفۀ پاسداران
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ضرورت حفظ مکتب و نظام اسلامی ـ اهمیت وظیفۀ پاسداران
-
حضار
حضار: آقایان: لاهوتی، حسن (سرپرست سپاه پاسداران) ـ زمانی، عباس (فرمانده عملیاتی) و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
بسماللّه الرحمن الرحیم
ما و شما دو مسئولیت داریم: یک مسئولیت کوچک، و یک مسئولیت بزرگ. مسئولیت کوچک حفظ کشور، حفظ نظام و پیشبرد نهضت و رعایت جهات نظمی و تربیتی افراد[است]که این مهم است، لکن کوچکتر از آن دومی است. دوم، حفظ مکتب و چهرۀ اسلام. ما اگر چنانچه در آن امرِ اول پیش ببریم، البته پیشبرد بزرگ است. و اگر شکست هم بخوریم، شکستش هم بزرگ. لکن با حفظ چهرۀ اسلام و حفظ مکتب، شکست آخری برای ما نیست. شکست همان در فعالیتهای نظامی و فعالیتهای انتظامی است. اگر چنانچه چهرۀ اسلام را ما حفظ بکنیم و در آن شکست نخوریم، برای ما در عاقبت پیروزی است. شما وقتی ملاحظه کنید از زمان پیغمبر اکرم ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ و زمان خلافت حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ جنگهای زیادی شده است، و جنگها هم همه جنگهای اسلامی، برای تربیت جامعه بودند. یک جنگ، ما در اسلام نداریم که از این مطلب که برای ساختن جامعه باشد و جلوگیری کردن از کسانی که نمیخواهند بگذارند جامعه ترقی بکند، در اسلام نداریم همچو جنگی. پیغمبر اسلام جنگهای متعددی کردند، و در بعضی از جنگها شکست خوردند، در عین حالی که شکست خوردند، مکتبشان شکست نخورد؛ مکتب محفوظ بود. حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ در بعضی از جنگها شکست خوردند، حتی در جنگ با معاویه بالاخره شکست با ایشان بود،
آنها با حیله ایشان را شکست دادند، معذلک چون مکتب محفوظ بود، شکست نخورد؛ بلکه پیروز شد در آخر، الآن پیروزی او معلوم است. همۀ ملتهای اسلامی به او توجه دارند. و معاویه قبلاً اگر بعض از برادرهای اهل سنت ما نمیخواستند راجع به معاویه مثلاً چیزی بگویند، لکن حالا دیگر معلوم نیست اینطور باشد. معاویه دیگر اینقدر رسوا شده است که مسلمین دیگر او را قبول ندارند. پس در عین حالی که در جنگ صفین، امیرالمؤمنین بالاخره شکست خورد، لکن پیروز شد؛ برای اینکه مکتب محفوظ بود. و معاویه هم ماهیتش معلوم شد برای آن اشخاصی که نمیدانستند، ماهیتش معلوم شد، منکشف شد. و همین طور حضرت سیدالشهداء ـ سلاماللّه علیه ـ خوب، در کربلا تشریف آوردند، و جنگ بین یک عدۀ کم با گروههای زیاد که به قتل ایشان و اسارت اهل بیت ایشان، و به شکست منتهی شد؛ لکن در عین حال یزید را شکست داد. این یزید در دنیا مفتضح شد، به طوری که دیگر نشد باقی بماند، برای اینکه مکتب محفوظ بود. مکتب، مکتب توحیدی و اسلامی بود، و اسلام محفوظ بود، از این جهت شکستی نبود.
الآن ما در یک وضعی واقع هستیم که سر دو راهی ما واقع شدهایم که ممکن است که خدای نخواسته ما در مکتبمان شکست بخوریم. اگر فرض بکنید که ما در این مبارزهای که ملت ما با محمدرضا، بلکه با همۀ کشورهایی که با او همراه بودند، در این مبارزه ما فرض کنیم که خدای نخواسته ملت ما شکست خورده بود، این یک شکستی بود که دنبالش باز پیروزی بود. و اگر هم شکست خورده بودیم، به نظر من خیلی غصه نداشت؛ برای اینکه ما مکتبمان محفوظ بود، و با محفوظ بودن مکتب بالاخره حق بر باطل غلبه میکند. اما ما الآن سر یک دوراهی واقع شدهایم که ممکن است با دست ما اسلام آن چهرۀ زیبایی که دارد، در پیش کشورهای خارجی یا دشمنهای داخلی، آن چهرهاش به طور دیگری نمایش پیدا بکند، که مکتب ما شکست بخورد. آنهایی که ما همیشه میگفتیم مکاتبشان انحرافی است، و اسلام است که میتواند یک مکتبی داشته باشد که
بسازد جمعیتها را، و گروهها و ملتها را بسازد و اسلام مکتب انسانساز است، انسانها را از قوه به فعلیت میآورد، این حرفها را ما میزدیم و میزنیم، خوف این است که اگر چنانچه در اعمال ما یک نحوی مشاهده بشود که برخلاف آنی است که ما ادعا میکنیم، دشمنهای ما پای ما حساب نکنند، پای اسلام حساب کنند بگویند پاسدارهای اسلامی، ملاّهای اسلام، نظامی اسلامی، اینطور عمل میکنند. پی بهانه هستند آنها که یک خلاف ببینند و آن خلاف را عَلَم کنند، با اضافاتی صد چندان؛ و به خیال خودشان ما را معرفی کنند در جوامع به اینکه جمهوری اسلامی که اینها میگفتند اینطور بود که الآن مردم از گرفتاری آن رژیم سابق خلاص شدهاند و به گرفتاری این رژیم افتادهاند. الآن دارند این حرفها را میزنند، در عین حالی که بهانههایشان کم است.
در عین حالی که در این انقلابی که ملت ایران کرد از همۀ انقلابهای دنیا آرامتر و سفید بود. یک انقلاب «سفید» باید اسمش را گذاشت؛ نه مثل انقلاب محمدرضا؛ یعنی آنقدری که ما از دست دادیم چند صد مقابل آن به دست آوردیم؛ لکن نه آنی که میخواهیم. آنی که میخواهیم باز به دستمان نیامده است. آنی که به دست آوردیم این است که موانع را از سر راه به طور عمده برداشتیم. یک مقداری هم هست.
لکن چنانچه ما امروز یک کاری بکنیم که گفته بشود که آن وقت رژیم سلطنتی بود و این کارها را میکرد، حالا هم که جمهوری اسلامی است و اسلام است و دم از قرآن میزنند و دم از اسلام میزنند و دم از ایمان میزنند، حالا هم همان است. منتها لفظش فرق کرده است؛ معنا همان معناست. الفاظ تغییر کرده است، به جای رژیم سلطنتی رژیم جمهوری گفته شده است، لکن عمل همان عمل است و برنامه همان برنامه. این یک مسئولیت بزرگی است گردن من و آقا، گردن آقا و شماها هم هست، و گردن همۀ ملت. یعنی هرکس الآن در پوشش جمهوری اسلامی هست این مسئولیت را دارد. مسئولیت،
مسئولیت شخص نیست. اگر مسئولیت شخص بود چیزی نبود. اگر مسئولیت آقا بود چیزی نبود. فرض کنید که آقای لاهوتی[1]هم متهم بشوند، یا من متهم بشوم، و یا آقای ابوشریف[2]متهم بشوند، این چیزی نیست. مسئله اتهام مکتب است. مکتب ما را اینها متهم میخواهند بکنند؛ به اشخاص کار ندارند. آنها آن چیزی را که برخلاف مقصدشان بوده است و آن چیزی که خودشان را برای آن شکست خورده یافتند، آن عبارت از مکتب ما بود. مکتب ما اینها را شکست داد. مکتب ما یک مکتبی بود که این جوانها را عرضه داشت؛ همین جوانها میگویند که شهادت را برای ما بخواهید. این مکتب بود، فرد نمیشود که، افراد نمیشود که، مردن را بخواهند برای یک اموری که مربوط به زندگی است! این اصلاً معقول نیست یک همچو چیزی که شما بگویید که من کشته بشوم برای اینکه مثلاً فلان چیز، فلان کالا، ارزان بشود یا گران بشود. این پیش اشخاص مطرح نیست. آنی که مطرح است عقاید مردم است. این، عقیده است که انسان را میکشد به این طرف و آن طرف. آن عقیده بود که حضرت سیدالشهداء را با چند نفر، با چند عدد معدود، کشاند در مقابل یک امپراتور خبیثی که همۀ عُدّه و عِدِّه[3]را داشت، لکن نه آدم بود، نه ایمان داشت. اینکه سیدالشهداء را کشاند به آنجا مکتب بود که کشاند به آنجا؛ اتحاد و عقیده بود که کشاند به آنجا. و همه چیزش را داد در مقابل عقیده، در مقابل ایمان؛ و کشته شد و شکست داد؛ طرف را شکست داد. اگر خدای نخواسته در این نهضتی که شما کردید یکوقت کاری ما و شما انجام بدهیم، روحانیون و پاسداران هر دو طایفه پاسدار هستند؛ پاسدار اسلام. همۀ ملت، پاسدار اسلام باید باشند:کُلُّکُم رَاعٍ[4]. همه باید مراعات کنید، همهتان «راعی» هستید، همۀ مردم، و همه هم مسئول هستند؛ یعنی همه باید همان طوری که یک شبانی یک گلهای را میبرد و رَعْی[5]میکند و میچراند و
به جاهای خوب باید ببرد، مسئول این است که این را به جاهای خوب و به علفچراهای خوب ببرد و به آبهای خوب، و مسئول است پیش صاحبان او به اینکه چرا نبردی؟
همۀ ما آن حال را داریم، مسئولیم در مقابل خدا و در مقابل وجدان. و همهمان باید مراعات بکنیم؛ یعنی نه اینکه مراعات خودمان را؛ من مراعات همۀ شما را بکنم؛ شما هم هر یک مراعات همه را. یک همچو برنامه است که همه را وادار کرده که به همه «چرا»بگوییم، همه را. به هر فردی، لازم کرده به اینکه امر به معروف کند. اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلاً پایین یک فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافی دید، بیاید ـ اسلام گفته برو به او بگو نکن ـ بایستد در مقابلش بگوید این کارَت انحراف بود نکن. میگویند عمر گفت ـ در وقتی که خلیفه بود ـ که من اگر چنانچه خلافی کردم به من مثلاً بگویید و چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این مقابل تو میایستیم. اگر تو بخواهی خلاف بکنی، ما با این شمشیر مقابلت میایستیم.[6]
تربیت اسلامی این است که در مقابل اجرای احکام خدا و در مقابل راه انداختن نهضتهای اسلامی، هیچ ملاحظه از کسی نکند. این آقاست این غیر آقا، این پدر است این پسر است، این رئیس است، این مَرئوس است، ابداً این مسائل نباشد در کار. مسئله این باشد که این آیا به طریق اسلام دارد عمل میکند یا نه. به طریق اسلام عمل میکند، هر فردی باشد باید از او قدردانی کرد و تشویق کرد و محبت به او کرد. برخلاف اسلام که باشد، هر فردی میخواهد باشد، یک روحانی عالیمقام باشد، یک آدمی باشد که مثلاً رأس باشد، یک سرکرده باشد، وقتی دیدند برخلاف مسیر دارد عمل میکند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش را بگیریم. همۀ ما الآن موظفیم به اینکه اعمالی که خودمان میکنیم یک اعمالی نباشد که چهرۀ انقلاب ما را مُشوَّه کند؛ غیر از آنطور که خدا میخواهد عرضه بکنیم.
الآن شما اسم شریف پاسداری برایتان ثبت است؛ پاسدار اسلام، پاسداران انقلاب اسلامی، پاسدار انقلاب اسلامی، لفظ نیست، واقعیت است، یک واقعیتی است. این واقعیت است که شما هر جا اگر یکی پیدا بشود و برخلاف مسیر اسلام بخواهد یک کاری بکند و یک گروهی چه بکند، این واقعیت است که شما را میکشاند آنجا، حرکت میکنید به آنجا، آن فتنه را خاموش میکنید. این یک واقعیتی است که چنانچه ما اسممان پاسدار بود و واقعیتمان پاسدار اینکه خودمان را، از خودمان پاسداری بکنیم که برخلاف مسیر اسلام حرکت نکنیم. از پاسدار وقتی برخلاف پاسداری یک چیزی دیده بشود، نمیگویند این آقا این کار را کرده؛ میگویند پاسدارها اینطوری هستند. و این یک مسئولیت بسیار بزرگی است که به عهدهتان هست، به عهدۀ ما هم هست. ما هم، در بین ما هم، این مسئله است که اگر یک اهل علمی خدای نخواسته یک خلافی بکند، میگویند آخوندها اینجورند، میروند سراغ آخوندها. اگر یک کمیتهای یک کاری بکند، میگویند این کمیتهها، کمیتههای اسلام اینطوری است. دشمنها ایستادهاند که از «شخص» مطلب را ببرند بالا، برسانند به «نوع»؛ از آنجا ببرند بالا برسانند به «اسلام». دشمنهای ما اینطوری؛ این کارهاند، فکر این مطلب هستند؛ یعنی آن مرکزی را که از آن ترسیدهاند میخواهند بکوبند؛ و آن اسلام است، آن را میخواهند بکوبند. گاهی به اسم معمَّمین میکوبند؛ گاهی به اسم پاسدارهای اسلامی؛ گاهی به اسم کمیتههای اسلامی؛ گاهی به اسم دادگاههای اسلامی، اینطوری.
ما موظفیم که بهانه دست این اشخاصی که غرض دارند ندهیم. هر یک خودمان را مواظبت کنیم و پاسداری از خودمان بکنیم؛ و هر یکمان از رفقا فرض کنید پاسداری بکند. آقا خودش را حفظ بکند؛ و مأمور حفظ شما و شما و شما هم هست. نه این است که مأمور است[برای]خودش؛ مأمور است خودش نماز بخواند؛
نخیر مأمور است که شما را وادار کند به نماز خواندن؛ من را وادار کند به نماز خواندن، همه مأموریم. خودش فقط مثلاً بدگویی به مردم نکند بیجهت؛ این خودش هست؛ اگر شما هم کردید، این مکلف است؛ یعنی تکلیف الهی دارد به اینکه جلوتان را بگیرد. امر به معروف و نهی از منکر دو اصلی است در اسلام، که همه چیز را میخواهد اصلاح کند؛ یعنی با این دو اصل میخواهد تمام قشرهای مسلمین را اصلاح بکند. به همه مأموریت داده، به همه، به تمام افراد زیر پرچم مأموریت داده که باید وادار کنید همه را به کارهای صحیح، و جلوگیری کنید از کارهای فاسد. اینطور نیست که شما فقط یک مأموریتی دارید، و آن این است که خودتان یک کارهای خوبی بکنید، از کار بد احتراز کنید. مأموریت زیادتر از این است، خودتان و همه را، هم خودتان، هم همه را. و هیچ فرقی هم بین قشرها در این امر نیست که همه باید اطاعت خدا بکنند و همه باید حفظ این پاسداری را بکنند، مهم این است. پاسداری خیلی شریف است، برای اینکه خدمتگزاری به اسلام است؛ حفظ اسلام است. و مسئولیتش خیلی زیاد است، برای اینکه اگر خدای نخواسته پاسدار برخلاف مقررات پاسداری و برخلاف مقررات پاسداری اسلامی عمل بکند، یکوقت میبینید که با قلم اشخاصی که میخواهند چهرۀ اسلام را وارونه نشان بدهند، آنها به فعالیت میافتند و بهانه دستشان میآید و اسلام را بد معرفی میکنند، و مکتب ما خدای نخواسته یکوقت شکست بخورد. اگر مکتب ما شکست بخورد، رفتیم تا آخر؛ تمام شده دیگر کار. اگر در این زمان، در این زمانی که این نهضت پیدا شد و این قُلْدُرها را، این چپاولگرها را، همه را خارج کرد و بیرون کرد همه را، اگر به جای او یک غارتگر و چپاولگر به حدود خودش بنشیند، نهضت ما از بین میرود، و مکتب ما شکست میخورد. و این به عهدۀ من و شما و همه است؛ باید حفظش بکنیم.
من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همیشه نظیر این آقای ابوشریف را ـ که کم
دیدمشان اما خوب دیدمشان ـ و این آقا[7]که نور چشم من است و سابقه دارم با ایشان سالهای طولانی، و اینقدر رنج دیده است از این رژیم فاسد که الآن کسی به من گفت ایشان باز آثار آن شکنجهها در بدنش هست، و مقاومت کرده این آقا را قدرش را بدانید، این یک آدم معمولی نیست، یک آدم زاید بر معمول است. و من امیدوارم که با همت همۀ شما انشاءاللّه این نهضت پیش برود و این چهرۀ اسلام خوب نمایش پیدا کند. یعنی ما یک متاعی داریم که این متاع را چنانچه عرضه بکنیم، همۀ عالم قبول میکنند. نمیگذارند این متاع را ما عرضه بداریم، نگذاشتند. سالهای طولانی نگذاشتند که ما عرضه کنیم این متاعی که داریم؛ و آن اسلام است. الآن یک خرده، یک بادی از اسلام آمده است یک نسیمی از اسلام در این مملکت آمده است، الآن از هر جا میآیند میگویند که همه عاشق ایرانند. همین الآن یک آقایی، که رفته بود در یک محلی در خارج، آمده بود میگفت که در آن جلسهای که ما بودیم و پنجاه و چند نفر از اشخاصی ـ که روشنفکرهای آنها و از علمای آنها بودند ـ همهشان اظهار میکردند که ایران چطور، ما چطور هستیم. و[با]ملتها با هرکس که تماس گرفتیم همه اسم از ایران میبردند، و قضیۀ ایران چطوری است. نظر دارند الآن به ایران. الآن چند نفر هم از بنگلادش بود که آمده بودند اینجا، اینها هم همین طور میگفتند که ملت ما همه توجه به اینجا دارند و چشمشان به اینجاست.
همۀ عالَم الآن چشمشان را دوختهاند که ببینند ما چه میکنیم؛ ما راست گفتیم که حکومت عدل اسلامی؛ یا خدای نخواسته خلاف گفتیم و خودمان هم غیر اسلامی هستیم و غیر عدل اسلامی. باز اگر اینطور حساب بکنند که اینها غیر اسلامیاند، باز یک چیزی بود؛ اما بگویند که اسلام این است، شکست آن است که بگویند که اسلام این است که اینها پاسدارهایشان هستند و اینها هم آخوندهایشان.
خودتان را حفظ کنید برادرهای من. توجه کنید به اینکه مسئولیت زیاد است، و باید
خودتان را حفظ کنید، و همهتان باید خودتان را حفظ بکنید. توجه داشته باشید به اینکه مکتب را حفظش کنید. و شما که رؤسای پاسدارهای جاهای دیگر هم هستید پاسدارهای خودتان را توجه بدهید به این مسائل که آنها هم حفظ کنند. تا انشاءاللّه یک کشوری پیدا بشود، یک کشور اسلامی، که هر جایش پا بگذاریم بوی قرآن کریم و پیغمبر اسلام باشد. خداوند همهتان را انشاءاللّه حفظ کند.