صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان بیان ابعاد شخصیت آقای طالقانی ـ قدرت اسلام و مسئولیت روحانیت ـ ضرورت حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان
- محل قم، مدرسۀ فیضیه
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع بیان ابعاد شخصیت آقای طالقانی ـ قدرت اسلام و مسئولیت روحانیت ـ ضرورت حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان
-
حضار
حضار: اقشار مختلف مردم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اناللّه و انا الیه راجعون
ما برادری را از دست دادیم، و ملت ما پدری را، و اسلام مجاهدی را، همه در سوگ
هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سالهای طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش انشاءاللّه محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ میدهد عبرتهایی بگیریم و تعلیمهایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.
آقای طالقانی چرا در مرگ او این انقلاب و این انفجار در مملکت ما و در سایر ممالک حاصل شد؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحلیل میکنیم و بعد خود ملت را میزان قرار میدهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک اتاق سربسته بنشینیم و فکر کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم؛ ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را گذاشت؟ چه بود در او، و انگیزۀ ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفهای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت اینطور مردم را برانگیخت و اینطور در سوگ نشاند همۀ طبقات را؟ هر یک از
این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمیدهد.
آنچه که ما از حال ملت و فریاد ملت میتوانیم بفهمیم دو ـ سه مطلب مهم است که آن مطالب، موجب این انفجار ملت ما و این تأثرات فوقالعادۀ ملت ما شد؛ یکی این روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و دنبال همین معنا، حبسهای متعدد؛ هر گاهی از حبس به حبس دیگر منتقل میشد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که همۀ بدبختیهای خودش را از این رژیم طاغوتی و از اربابهای او میداند اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و قوۀ جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده است، رنج برده است در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعید رفته است، اهانت شده است، شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، اینطور مخالفت میکند، این ملت از او قدردانی میکند؛ یعنی این قدردانی از خدمتگزار خودش است. طالقانی خدمتگزار ملت بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانی میکند. لکن این تمام انگیزه نبود. این مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست لکن برای آنها مردم متأثر و متأسف، اما این انفجار حاصل نشد.
مقاومت و مخالفت با دستگاه جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است و این کار را میکند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطۀ روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم که مشاهده کنند این انفجار حاصل میشود. شما آنوقت که ایشان را دفن میکردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛ شعار چه بود؟ انگیزۀ مردم از شعارشان پیدا میشود. توی اتاقهای دربسته نویسندهها ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزههای علمی و توهُّمی، غیر از انگیزههای واقعی محسوس است. چه میگفتند مردم؟ چه شعار
میدادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». این نَفَس مردم بود، به عنوان نایب پیغمبر این را میشناختند، لکن نایب پیغمبر هم در جهات معنوی و هم در مقاومت، در مخالفت با دستگاه ظلم. نیابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه میکردند، عشق بازی میکردند، میبوسیدند، حمله میکردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را میبوسیدند؛ چرا میبوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و کلنگش را میبوسیدند؟! به همان انگیزهای که ضریح ائمۀ اطهار و بزرگان ما را میبوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکریاش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان میدانستند. این حضرت معصومه را دختر امام خودشان میدانند که آستانش را میبوسند. آستانه هم یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا میبوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان میآید، هیچ وقت میبوسند؟! این انگیزه علاقۀ مردم به مبادی است. چرا «حجرالأسود» را میبوسید و لمس میکنید و به او تبرک میجویید؟ چرا دور یک خانۀ سنگی و گِلی، میلیونها مردم هر سال میروند و طواف میکنند؟[چون]انگیزه، انگیزۀ الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام اللّه» را درست کردهاند میبوسید و به چشم میگذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم برای خدا باید باشد. ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این میبوسیدند به انگیزۀ این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر ماست. خودشان هم فریاد میزدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». چرا این قدرت را میخواهید از دست بدهید؟ چرا اینقدر، کم سلیقه و بد سلیقه هستید؟! چرا این جوانهایی که میخواهند یک خدمت به مملکتشان و خودشان بکنند از یک همچو
قدرتی استفاده نمیکنند؟ نمیبینند این قدرت را! نمیبینند که یک پیرمرد هفتاد و چند سالهای که هیچ قدرت بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف پیری او را گرفته است ، نقاهت دارد، وقتی از دست مردم میرود، یک همچو انقلابی در ایران و در سایر کشورها و مورد تحیر غرب و شرق میشود؟ این قدرت را چرا میخواهید از دست بدهید؟ چرا هی میشکنید این قدرت را؟ چرا هر چیزی که میشود از دوش اسلام برمیدارید، میخواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟
ای ملت، ای روشنفکران، ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها که نمیتوانستید. چرا هر روز این مظاهر اُلوهیّت و قدرت خدایی را میبینید و بیدار نمیشوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این روشنفکران ما دارند؟! همۀ آنها را نمیگویم؛ بعضیشان. بعضیشان این چه مرضی است که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینهاش میکوبد و به عنوان «نایب پیغمبر» یک کسی را یاد میکند، وقتی میخواهند بنویسند میگویند که آقای طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم ...! تو هم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه نمیخوانند! این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، میخواهند مقابله کنند با دشمنهای خودشان، میخواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند از این قدرت استفاده کنند، بیایند متصل شوند به این دریای موّاج؛ من نصیحتشان میکنم. فردا دانشگاه ما باز میشود و باز یک دستهای که خودشان را روشنفکر میدانند و خودشان را برای اسلام، برای ملت چه میدانند و خدمتگزار میدانند؛ باز میریزند و نمیگذارند که انگیزههای ملت به آنطوری که هست شکوفا بشود.
دوستهای ما هم متوجه نیستند! آنها هم. «سعدی از دست دوستان فریاد!» دوستانمان
هم ملتفت نیستند که نباید این قدرت را از دست بدهند. این یک قدرت الهی استیَدُاللّهِ مَعَ الجَماعَةِ.[1]میتوانید انکار کنید این را که آقای طالقانی فوت شده است؟ میتوانید انکار کنید که در دنبال فوتش، یک انفجار حاصل شده است؟ میتوانید انکار کنید که این انفجار از خود متن ملت پیدا شده است بدون اینکه من و تو او را تبلیغ کنیم؟ میتوانید انکار کنید که متن ملت فریاد میزند که «ای نایب پیغمبرِ ما جای تو خالی»؟ کجا چنین انکار میکنید؟ قدرت ملت را میتوانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است، متصل بشوید به این قدرت. ای قطرهها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ والاّ مُستهلک و از بین میروید. ای افکار کوتاه! بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا؛ دریای اُلوهیت، دریای نبوت؛ دریای قرآن کریم. از این غربزدگیها بیرون بیایید! آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگیها همۀ مصیبتها را به شما وارد کرده؛ به خود بیایید! یک قدری به اسلام فکر کنید. نشکنید این سدّ بزرگی که قدرتهای بزرگ را شکست؛ نمیتوانید هم بشکنید. عِرْض خود میبری و چه میکنی؟! نمیتوانید بشکنید. هر چه هم بخواهید نمیشود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهایی که خدا را انکار دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانیت دارد؛ نایب امام میداند اینها را؛ نایب پیغمبر میداند اینها را. برای طالقانی: «ای نایب پیغمبر ما» علت را خودش نقل میکند. اینکه من تو سرم میزنم برای این است که نایب پیغمبر رفته است؛ نه برای این است که یک دمکرات رفته است! نه برای این است که یک روشنفکر رفته است؛ برای اینکه نایب پیغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانههایتان و پیش خودتان انگیزۀ فکری و هر چه هم میتوانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است، هی بنویسید، بنویسند هم فایدهای ندارد، لکن چرا متصل نمیشوید به این ملت؟ چرا آنی که هست نمیگویید؟ هی «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همین است که به شما تزریق کردهاند.
دشمنهای اسلام تزریق به شما کردهاند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا کنند. همین قلمهایی که آخوند را مرتجع میداند و مینویسد یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت میگیرد و مینویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان، آخوند بیرون آورد، آمیرزا محمدتقی شیرازی[2]ـ سلام اللّه علیه ـ از توی حلقوم انگلستان بیرون کشید؛ آخوند مرتجع است یا تو؟ آن نصف سطر میرزای شیرازی[3]ـ رضوان اللّه علیه ـ مملکت ما را از تو حلقوم خارجیها بیرون کشید: «الیوم استعمال دخانیات حرام است، معارضه با امام زمان است». این یک کلمه، یک ملت را وادار کرد که مخالفت کند. چرا این قدرت را میشکنید؟ آخر آدم باشید! این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری[4]ـ رضوان اللّه علیه ـ مرحوم آقای آسید محمدتقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.
این قدرت را نشکنید، صلاح نیست، صلاح ملت نیست؛ صلاح کشور نیست که یک قدرتی که در مقابل قدرتهای بزرگ مشتش را گِره میکند و آنها را از صحنه بیرون میکند حالا اجر او را تحویلش بدهید و یک همچو قدرتی را بشکنید. این دژ بزرگ اسلام و این دژ بزرگ روحانیت هر دوی آن، مورد نفرت اجانب است. هم با اسلام،
دشمن هستند، برای اینکه از اسلام بدی دیدهاند، اسلام نمیگذارد که اینها مخازن ما را از بین ببرند. و هم روحانیت را معارض خودشان میدانند، و این را میخواهند بشکنند.
رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند. تمام نظرش این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه. مأموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.
در آن مدرسه دارالشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحۀ فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجرهای داشتیم. رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ میشدند، آنجا میآمدند مجتمع میشدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر معمم باشد یک بنایی بود که از این عمامهها اینها میترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامهها توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو خالی است» بودند، مردم از اینها حرف میشنیدند؛ از این مسجدها میترسیدند.
اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! برای اینکه از این مساجد میترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پُستی که دارند و بحمداللّه نتوانستهاند. حالا نوبت شما شد؟ حالا نوبت این شده است که شما هِی هر کدامتان یک نِقی بزنید به روحانیت، یک روحانیتی که اینهمه خدمت به ملت کرده و نجات داده چندین مرتبه از مهلکه، این ملت را. حالا آقایان آمدهاند با قلمهایشان و با قدمهایشان و با کلماتشان از این روحانیت انتقاد میکنند. من نمیخواهم بگویم سرتاسر، هر که عمامه دارد کذاست، نایبالامام است، نیست، همچو حرفی نیست. لکن آنها که میشکنند، بدها را نمیشکنند؛ اینها با خوبها بدند، با بدها خوبند! بدهایی که هم پُست آنها هستند و همرأی آنها هستند و در خدمت دستگاه هستند و بودند، با اینها بدی ندارند. اینها با آنهایی که خوبند، بدند! اینها با طالقانی بدند. من میگویم که این قدرت را همچو یک کاسه نکنید و بشکنید. این یک قدرت الهی است که از آن استفاده کنید.
من به آقایان روحانیین هم کراراً گفتهام، حالا هم عرض میکنم که اولاً مسئولیت شما زیاد است، مسئولیت بزرگی به عهدۀ شماست. این ملت که همه دارند میگویند نایبالامام و نایب پیغمبر اگر خدای نخواسته از شما یک انحرافی ببینند؛ این روحانیت را میشکنند. روحانیت اگر شکسته بشود، اسلام شکسته شده است. روحانیت، اسلام را نگه داشته؛ اگر این شکسته بشود، اسلام شکسته میشود. اگر در این مقطع زمان به دست ما شکسته بشود، ما خیانت به اسلام و قرآن کردیم. خودتان را بپایید، متوجه باشید! اعمالتان را با اسلام تطبیق بدهید. اگر کسانی در بین شما خدای نخواسته انحراف دارند، از صف خودتان خارج کنید.
و نصیحت دیگری که به آنها میکنم و کردهام اینکه این قدرت دانشگاهی و طبقۀ جوان را حفظ کنید، در مقابل او نایستید، همه اهل یک ملتید؛ همه اهل یک کشور و خانه هستید؛ این خانۀ خودتان را هر دو حفظ کنید. مقدرات مملکت شما بعد از چندی به عهدۀ این دانشگاههاست، اینها وزیر و نمیدانم چه خواهند شد؛ اینها را حفظشان کنید. همان طوری که به آنها عرض میکنم که این قدرت را از دست ندهند؛ به شما عرض میکنم که این قدرت را از دست ندهید، برادر باشید؛ با هم باشید. به دانشگاهیها عرض میکنیم که اینقدر گروه، گروه نشوید، شما دشمن دارید؛ در مقابل دشمن باید مجهز بشوید، مجهز شدن به این است که با هم یک گروه با وحدت کلمه، اگر شما یک گروه بشوید، جوانهای معتقد مسْلم ما که بحمداللّه اکثر دانشگاه را در قبضه دارند، اگر اینها هی گروه، گروه نشوند و با هم مجتمع بشوند، چهار تا آدمی که معوج و منحرف است یا به اینها ملحق میشود که انشاءاللّه ملحق بشود؛ و یا گورش را گُم میکند و میرود. شما منتظر این نشوید که دولت بیاید جلو بگیرد، یا ملت بیاید جلو بگیرد، خودتان با اجتماع خودتان، بدون اینکه دعوایی راه بیندازید، بدون اینکه درگیری در کار
باشد، با اجتماع خودتان، با وحدت کلمۀ خودتان؛ جلوی این توطئهها را بگیرید. فردا دانشگاه باز میشود، جلو بگیرید از این توطئهها. توطئهگرها دشمن شما هستند؛ دشمن ملت شما هستند. هم روحانی باید با دانشگاهی دوست و برادر باشد، و هم دانشگاهی با روحانی، تا این دو قدرت، دو قدرت مفکّرۀ متفکر بتوانند مملکت خودشان را حفظ کنند.
وقت گذشت. خداوند انشاءاللّه شما را هدایت کند و ما را. خداوند خدمتگزاران به ملت را رحمت کند. و مرحوم آقای طالقانی را به رحمت خودش غریق کند و همۀ ما را سعادت و سلامت و مملکت ما را استقلال و آزادی بدهد.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 - آقای میرزا محمدتقی شیرازی معروف به میرزای دوم از مراجع بزرگ شیعه و از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. وی در جنگ جهانی اول و در ماجرای اشغال کشور عراق توسط قوای انگلیس، رهبر مبارزات مردم و عشایر شیعۀ عراق علیه سلطهگران انگلیسی بود. متن فرمان وی چنین بود: «مطالبۀ حق بر مردم عراق واجب است».
3 - آقای میرزا محمد حسن شیرازی مرجع اعلم عصر خود و از علمای عالیقدر امامیه بود 1230 ـ 1312 ه . ق.. وی فرمان معروف تنباکو را صادر کرد، و موجب لغو قرارداد منعقد شده بین ناصرالدین شاه قاجار و شرکت انگلیسی رژی شد.
4 - از مراجع بزرگ تقلید.