صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تفاهم همگانی ـ ترس دشمن از اسلامیت نظام ـ موقعیت روحانیت ـ اهمیت مجلس
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تفاهم همگانی ـ ترس دشمن از اسلامیت نظام ـ موقعیت روحانیت ـ اهمیت مجلس
-
حضار
حضار: نمایندگان مجلس خبرگان ـ اعضای حزب جمهوری اسلامی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
مجموع قضیه این است که شما از مشکلات مملکت بحث کردهاید. و این هم همه میدانید که مشکلات زیاد است،اما حالا راه حل این است که همه با هم تفاهم داشته باشند. دولت با شورای انقلاب؛ همه با حزب جمهوری اسلامی و اگر بشود، با حزبهای دیگر که بتوانند تفاهم کنند و درگیری واقع نشود بین مثلاً دولت و حزب و یا دولت و شورا، یا مثلاً رادیو ـ تلویزیون و دیگران. در یکوقتی که الآن درگیریها صددرصد مضر است، یعنی ما الآن احتیاج داریم به اینکه یک آرامشی باشد و یک تفاهمی باشد. مشکلات شک ندارد زیاد است؛ و شک ندارد به این زودی رفع شدنی نیست؛ یعنی شما بخواهید یک رادیو ـ تلویزیونی که پنجاه و چند سال، پنجاه سال، در خدمت رژیم فاسد بوده و افرادی هم که در او بوده است از آن سنخ فکر میکردهاند و از آن سنخ بودند، حالا یکدفعه اینها تبدیل بشود به یک اشخاص مؤمنی، اشخاص مسلمانی که فکرشان فکر اسلامی و ملی باشد، این یک مطلبی است که آرزویش هست؛ اما به این زودی درست نمیشود. چنانچه دولت هم بخواهید در این ظرف مدت کم بتواند این کارها را انجام بدهد، این هم نمیشود. یا اجزای دولت بخواهید صددرصد در طریق ما باشد؛ این هم نیست. من از آنان میبینم اشخاصی که در این راه نیستند. لکن علاج این نیست که ما یک درگیری حالا ایجاد کنیم و یک مثلاً به هم زدن اوضاع؛ فرض کنید برویم سراغ دولت و هِی افراد را بدین صورت بگوییم که این کنار برود، او کنار برود، او
کنار برود. برویم سراغ تلویزیون و بگوییم که باید امروز این عوض بشود و فردا هم دوباره یکی دیگر بیاید؛ یک دستۀ دیگر با او مخالفند او عوض بشود، و همین طور سایر قشرها.
به نظر من میرسد که امروز باید ما کوشش کنیم که حتیالامکان اشکالات وارد را هم یک قدری غَمضِعَین[1]کنیم تا بلکه یک استقراری پیدا بکند؛ تا بلکه مجلس خبرگان کارشان انشاءاللّه به همت آقایان زودتر تمام بشود و برویم سراغ مجلس شورا و مجلس شورا را درست بکنیم و محول بشود کار به ملت و به نمایندگان ملت، و کارها انشاءاللّه با محول شدن به ملت و به اشخاصی که متعهد هستند، و توانستیم و توانستید که یک منتخباتی داشته باشید که آنها صددرصد انشاءاللّه اسلامی و ملی و متفکر و همۀ جهات در آنان جمع باشد؛ آن وقت انشاءاللّه با اینها کارها اصلاح بشود.
اما حالا ما بخواهیم که اوضاع را هی هر روز به هم بزنیم و خوب، هر کسی از آن وقت تا حالا من دیدم، هر کس آمده توی کار و رأس یک[جایی]شده، یک عدهای فوراً آمدهاند به اینکه آن چطور. مثلاً آقایان بعد از تفتیش زیاد و چه، یک نفر برای رئیس ستاد درست کردند؛ به مجرد اینکه او را گذاشتند، یکدفعه شروع کردهاند که این چه و چه و چه. نمیشود که ما تا چهار نفر پیدا شدند گفتند نه، آنی که انتخاب شده کنار بگذاریم و یکی دیگر بیاوریم باز یک دسته دیگر بیایند او را جلو بگیرند ـ این اسباب این میشود که ما هیچ کاری نتوانیم انجام بدهیم، باید ما الآن یک قدری دست به عصا راه برویم، نه تضعیف کنیم دولت را به طوری که[...]خوب، بعضی از آقایان همت گماشتهاند به اینکه مثلاً تضعیف کنند و از بین ببرند دولت را. هرکس، هر فردی، در دولت هست یکدفعه میبینیم میگویند که این آنی است که از همه خیانتکارتر بوده! این آنی است که از همه جنایتکارتر بوده، و اینطور حرفها هست ـ که گاهی وقتها به واسطۀ
یک سوء نیت نیست؛ لکن سوء تشخیص است ـ واقع میشود. و شورا مثلاً که ما افرادش را میشناسیم و میدانیم چه اشخاصی هستند و آنهایی که نمیشناسند همین طور به طور اجمال و کلی انتقاد میکنند، شورایی که هیچ معلوم نیست چه کاره است، معلوم نیست چه جوری است و فلان.
مجلس خبرگانی که با رأی مردم حاصل شده، همه میدانند که این مجلس یک مجلس تحمیلی نبوده است، هیچ کس تحمیل نکرده، خود مردم اشخاصی را انتخاب کردهاند، منتها فرض کنید که حزب جمهوری کاندیدا داشته، دنیا هم اینطوری است که کاندیدا دارند اشخاص، افراد دیگر هم کاندیدا داشتند، حالا شکست خوردند، آنهایی که شکست خوردند میگویند خوب، چرا ما نیستیم! خوب، شما در ملت وجهه نداشتید که نیستید! کسی که نیامده جلو رأی مردم را بگیرد. شماها جلو رأی مردم را میگرفتید والاّ حزب جمهوری اسلامی که جلوی مردم را نمیگرفت که رأی به او ندهید، به من بدهید.[میگویند]نه، اینها خودشان را چه کردند که ما در جبهۀ کذا هستیم. خوب، بسیار خوب، حالا ما فرض میکنیم راست باشد ـ دروغ است این ـ اما راست باشد؛ اگر فرض کنید که یک طایفهای گفتند که ما با آقای بهشتی[2]رفیق هستیم، آقای بهشتی هم در بین مردم وجاهت داشت و به واسطۀ وجاهتش مردم به او رأی دادند، این خلاف واقعیتی است؟ یک زوری است در کار؟ یا مردم خودشان اینجور تشخیص دادهاند و عمل میکنند. الآن هم که میبینید راجع به مجلس خبرگان هر کس از هر طرف میرسد یک چیزی میگوید.
و آن چیزی که روی هم رفته هست راجع به مجلس خبرگان و راجع به جمهوری اسلامی و راجع به همۀ اینها، آن خوفی است که عدۀ زیادی از اسلام دارند. اینها
میترسند مبادا یکوقتی یک نظام اسلامی پیدا بشود که ما نتوانیم دیگر هر کاری دلمان میخواهد بکنیم و هر طوری دلمان میخواهد بچاپیم! مسئله به نظر من اینطوری است که روی هم رفته وقتی آدم حرفها را میشنود میبیند که ناراحتند از اینکه یک دستهای که آمدهاند در مجلس خبرگان، اینها هستند که میخواهند اسلام را و قانون اسلامی برای جمهوری اسلامی قانون بنویسند، اینها از این ناراحتند میگویند خوب، چرا ما نیستیم! خوب، شما را انتخاب نکردند! یکی ـ دو تا هم که از شما انتخاب کردند با خیانت انتخاب کردند! آنها هم مال ملت نیستند، درست کردهاند. بازی درست کردهاند، قاسملو[3]را ملت انتخاب کردند؟ کُرد هم با او مخالف است. خوب، او سرنیزه داشت و همه جور اسبابی داشت خودش را معرفی کرد و کاش هم آمده بود، نیامد. من خیال داشتم که بیاید، همین جا نگهش دارند! ... بیشتر.
اینها خوفشان از اسلام است و از آن نظامی که آقایان بنا دارند ـ انشاءاللّه موفق خواهند شد ـ یک نظام اسلامی میخواهند درست بکنند که این چپاولها نباشد و این غارتگریها نباشد و این غربزدگیها نباشد و این انحرافات نباشد. و همۀ ناراحتیها این است. آخوند چطور است، به آخوندش خیلی کار ندارند. اگر آخوند هم مثل خود آنها بود، هیچ کاری به او نداشتند. لکن از آخوند میفهمند که این میخواهد برای اسلام کار بکند؛ از این جهت میگویند چرا در مجلس خبرگان همه آخوندند! خوب، برای اینکه یک مملکت اسلامی است، مردم به اینها، به آقا[رأی دادهاند و]هر آخوندی که در آنجا نیست. آخوندهای منتخبی است که مردم انتخابشان کردند و آوردند آنجا برای اینکه جمهوری اسلامی را میخواهند درست بکنند. بله، اگر میخواستند یک جمهوری مثلاً غربی درست بکنند، آن وقت یک افراد دیگری[بود]. آن وقت اصلش آخوند را باید کنار گذاشت. اما ما که میخواهیم جمهوری اسلامی و قانون برای جمهوری اسلامی
درست کنیم، برویم از اروپا افراد پیدا بکنیم؟ برویم از آنهایی که طرفدار اروپا و طرفدار غرب هستند، طرفدار کمونیستها هستند از آنها یک افرادی پیدا بکنیم؟ آقایان بروند آنها را پیدا بکنند که ناراحت نشوند این آقایان! خوب، آقایان هم اگر پیدا میکردند و معرفی میکردند و ملت میفهمید که این برخلاف مسیر اسلام است، از آقایان هم انصراف پیدا میکردند. با آقایان، عقد اخوتی مردم نبستند.
مردم به عنوان اینکه اینها اسلامی هستند و معرف اسلام هستند همۀ ما اینطوری هستیم. به عنوان اینکه ما یک آدمی هستیم خدمتگزار اسلام هستیم مردم ما را میپذیرند؛ والاّ چشم و ابروی سیاهی که ما نداریم که مردم برای خاطر او ما را بپذیرند. اینها میدانند که ماها خدمتگزار هستیم به آنها و خدمتگزارها را به آنها علاقه دارند. این مردمی که به آقای طالقانی اینقدر اظهار[علاقه]کردند این واقعاً برای این است که آن آقا نوشته است که چون ایشان دمکرات بود از این جهت اینقدر مردم[...]، آن چیزها را که مردم میبوسیدند، آن کلنگی که قبر ایشان را کنده بود میبوسیدند، این برای آن بود که ایشان یک مردی بود دمکرات بود؟ این جوری بود؟! یا نه، این یک روحانی بود، مردم روحانیها را مظهر نبوت میدانند و مظهر امامت میدانند.
و در آن حرفهایی که من دیروز زدم، شاید فردا بشنوید، این است که ببینیم مردم چه میگویند. ما یکوقت این است که میرویم توی اتاق مینشینیم و هر چه دلمان میخواهد مینویسیم: این برای خاطر این بود، این برای خاطر آن بود! یکوقت میخواهیم ببینیم که این مردم که انقلاب کردند و همچو اظهارِ ـ عرض میکنم که ـ مصیبت کردند چه چیز میگفتند. جز این بود که میگفتند: ای سید ما، سرور ما، «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی است». اینها به عنوان «نایب پیغمبر» میشناختند ایشان را. از این جهت آن کلنگ را میبوسیدند. مثل آن است که ضریح حضرت معصومه را میبوسند. به طلا و نقره و به آهن علاقه نیست. این یک اظهار علاقهای است نسبت به خدا و نسبت به پیغمبر و نسبت
به اینها. اینها از این مسائل خوفشان برداشت! یک سید پیرمرد وقتی از توی این جمعیت میرود اینطور میشود و هزار نفر از حزب دمکرات اگر از بین برود مردم شادی میکنند! این خوف دارد از این. و ما هم نباید آنها را تأییدشان کنیم؛ برای اینکه آنها هم میخواهند یک جایی داشته باشند؛ دست و پا میزنند که یک فکری برای خودشان بکنند؛ و لکن ما باید فکر این معنی باشیم که این ملت ما از چه ضربه دیده تا حالا؛ و باید با چه عصایی حالا راه برود که آن ضربهها را نخورد.
ما پنجاه و چند سال است ضربه که خوردیم از اجانب؛ خوردیم. از گرایش به اجانب، از اینکه همه چیز ما توجه به آنجا داشته، ما ضربهها را خوردیم؛ حالا باز ما تکرار بکنیم آن ضربهها را. تکرار بکنیم آن مسیر را؟ یا نه، ما باید منقلب کنیم این مسیر را به یک انقلاب دیگری. لااقل آنهایی هم که اعتقاد ندارند که مکتب ما، مترقیترین مکتب است خوب، تجربه کنند. پنجاه سال آن طرف را تجربه کردهاند، پنج سال هم این طرف را تجربه کنند. آن وقت اگر این طرف هم همان جور از کار در آمد و همان قلدریها و همان آدمکشیها و همان غارتگریها در این طرف هم اگر بود، آن وقت بیایند بگویند هر دوتان کنار، یک فکر دیگری باید کرد. اما بیتجربه و بدون اینکه اینها بفهمند که حالا بنا چیست، حالا از افراد اینها بشناسند، افرادی که در آن رژیم بود و افرادی که در این رژیم هست[...]یکوقت این است که این فرد قاطع نیست، نمیدانم خیلی نمیتواند کار بکند، یک مسئله است. یکوقت این است که بگویید که نه، این فرد همان کارهایی که رژیم سابق، از دزدی، و از غارتگری، از خیانتگری، و از خدمت به اجانب میکرد، اینها هم دارند همان کار را میکنند. گمان ندارم اگر یک همچو حرفی بخواهند بزنند انصاف باشد. این خلاف انصاف است. ما افراد را میشناسیم، افرادی که در شورای انقلاب هستند اینها را میدانیم کیها هستند. افرادی که در دولت هستند، به استثنای یک عدهای، بعضیشان، خوب میدانیم اینها که خیانتکار به آن معنا که
همانطور که رژیم، هی به ما میگویند که فرقی نکرده است! این انصاف است که ما بگوییم که این رژیم با سابق فرق نکرده؟ آنی که همۀ مردم را غارت میکرد و کتک هم میزد و غارت میکرد، مالش را میبرد و داغش هم میکرد، حالایی که نه حبسی برای مردم عادی و برای غیر خیانتکارها هست و نه چپاولگری هست و نه خوردنی هست و نه بردنی است، حالا اگر فرض کنید یک جا هم یک کسی دزدی بکند، این هم باز از ارث رژیم سابق است؛ والاّ رژیم اسلامی اگر پیش بیاید، دیگر دست اینها بریده میشود.
و مهم قضیه این است که از شماها میترسند، برای همین خاصیت؛ برای اسلام. همۀ مخالفتهای با روحانیت هم برای اسلام است نه برای روحانی؛ روحانیت چیزی نیست که، خودش مستقل. همۀ مخالفتها هم برای این است که اسلام را اینها مخالف با منافع خودشان مخالف با منافع آنهایی که اینها برایشان فکر دارند و کار میکنند. و آنها هم که اینها را وادار به این عملها میکنند آنها هم میبینند که با آمدن اسلام[...]احساس کردهاند که اسلام قدرت دارد. آن یک مسئلهای بود که دیگر احساس کردند که اسلام همچو قدرتی داشت که رژیم سابق را با آنهمه قدرت و با آنهمه پناهگاه، با آنهمه پناهگاه ـ که به ما دائماً فشار میآمد، در پاریس که بودیم، دائماً از طرف امریکا فشار میآوردند که شما با اینها اینطور نکنید، بعد از رفتن شاه هم با بختیار چه نکنید، اینها چطورند، بگذارید تا کارها انجام بگیرد ـ خوب، حالا میبینند که اینهمه قدرتهاشان را روی هم گذاشتهاند و یک جبهه ملت ما هم با نداشتن هیچ چیز، یک طرف جبهه، لکن فریادش اسلام بود، آنی که آنها میخواستند نگه دارند نتوانستند نگه دارند، و حالا خارجاً فهمیدند، عیناً فهمیدند که یک قدرتی است این، و این قدرت ممکن است که تا آخر هم دیگر نگذارد دست اینها باز بشود در این مملکت انشاءاللّه از این جهت میترسند، و باید هم مخالفت کنند، چارهای هم ندارند. در خارج هم آنهمه فعالیت میشد و آنهمه چیزها نوشته میشود، خوب برای همین است که میترسند از این قضیه. و
دیروز یک زنی که آمده بود اینجا[4]و مصاحبهای با من کرد و یکی از حرفهایش این بود که شما را میبینم که یک چهرۀ آرامی دارید، ولی در خارج یک طور دیگر شما را معرفی کردهاند؛ این شما را ناراحت نمیکند؟ گفتم: از جهتی چرا و آن این است که چرا باید انسان اینطور باشد که برای مقاصد خودش، یک مسائل خلاف واقع بگوید؟! خوب آنها گفتند که خمینی وادار کرده است که پستانهای زنها را ببرند! حالا هم شما آمدید اینجا، خوب، بروید توی مردم بپرسید که آیا تا حالا پستانی بریده شده است تا اینکه آمرش[5]یک کسی باشد. به او نگفتم، لکن واقع این است. میگویند شیطان را خواب دیدند با یک صورت خوبی! گفتند که خوب، اینکه غیر آن است که به ما ارائه دادند. گفت: قلم دست دشمن است! مسئله این است. دیروز هم یک ورقهای آوردهاند اینجا گفتند این هیتلر است. هیتلر آن طرف دستش را پشتش زده و دارد اینطور نگاه میکند؛ من هم آنجا کاریکاتوری ... و یک شمشیری کشیدم، و یک عده هم سر و جمجمه آنجا هست که اینها همه آنهایی است که من سرهایشان را بریدهام!
و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم میشود ما خیانتکاریم! آن روزی که من آن وقتها میگفتم که نمیفهمد این دستگاه؛[6]برای سقوط من این است که آنها شروع کنند به تعریف کردن! آنها هر روز فحاشی میکنند؛ این غلط است. هر چه فحاشی بکنید این مردم میگویند که این، مخالف اینهاست. اگر شروع کرده بودند به تعریف کردن، چه کردن و احترام کردن و اینها، ما کمکم تمام میشد کارمان! اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامههای امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟ یک قضیهای است که دارند تعریف میکنند! البته باید از ما تکذیب کنند، از شما هم باید تکذیب کنند،
و جمهوری اسلام را هم باید تکذیب بکنند.
در هر صورت اینها خوفشان برداشته از این نظامی که امید است انشاءاللّه امید است انشاءاللّه این نظام در خارج تحقق پیدا کند، از این خوفشان برداشته، یک دسته خیانتکار خوفشان برداشته، یک دسته هم آدم سالم، لکن توجه ندارند به اینکه مسئله اینطورها نیست، مسئله نیست که اگر فقیه را در شورای انقلاب[تصویب]کردند که باید مثلاً چه باشد، اینها خیال میکنند که حالا که اینطور شد پس دیگر دنیا به هم میخورد! اینها میریزند به جان مردم! این فقها میریزند هر کاری دلشان بخواهد بکنند و بعدها هم چه خواهد شد و ما هم به شکست خواهیم رسید. این یک مملکتی است اسلامی. یک مملکتی که مردم بیل و کلنگی را که مرحوم آقای طالقانی را با آن دفن کردند میبوسند. ما با این مردم میخواهیم، برای این مردم میخواهیم قانون بنویسیم؛ برای این مردم میخواهیم چه بکنیم. اینها هستند که به اینها رأی میدهند. اگر ما فشار آوردیم به اینکه آقا رأی بدهید، حتماً باید به این مسئله رأی بدهید، آن وقت البته هم به ما اشکال است، هم به آنها. اما اگر به دست مردم دادیم و گفتیم آقا این مسئله است؛ شما قبولش دارید یا نه؟ ممکن است همین یک چیز را به آرای عموم بگذارید که آیا شما قبول دارید که عالِم مثلاً درجه اول اسلام این کارها را مثلاً نظارت در آن بکند. ببینند 35 میلیون ـ الاّ آنهایی که همۀ دستهایشان را به هم دادهاند و یک میلیون نتوانستهاند درست کنند! ـ ببینند اینجا هم همین طور است؛ یا مسئله این است که میخواهیم ما به زور تحمیل بکنیم. اگر مسئله این است، پس شمایی که خلاف این را میگویید دیکتاتور هستید و میخواهید به ما تحمیل بکنید.
دیکتاتوری این است که برخلاف مسیر ملت، برخلاف رأی ملت، یک چیزی را به زور گردن ملت بگذارند. شما میخواهید این مطلب را به زور گردن ملت بگذارید که نه، شما این مثلاً راجع به ولایت فقیه را کنار بگذارید! ما قطع نظر از این میکنیم که دولت
ما دولت اسلامی است؛ ـ خداست، خدا این کار را کرده ـ ما آمدیم چندین درجه پایین. و ما مطابق میل آقایان رفتار کردیم، زیادتر، برای اینکه ما یکدفعه یک مجلس درست کردیم با آرای مردم که بیایند بگویند کجایش این آرای زور بوده است؟ کجا فشار آوردهاند؟ یک نظامی را گذاشتهاند آنجا که تو باید اینطوری رأی بدهی؟ یا یک صندوقی را بردند و خلافش کردهاند؟ بیایند بگویند هر جا هست باطلش میکنند آقایان. اینکه یکدفعه آرای عمومی به این هم اکتفا نشده؛ ثانیاً هم آقایان، با اینکه منتخب خود مردم هستند، این را گفتند مورد تصدیق ماست، ثالثاً به آرای همۀ مردم این کجایش اشکال دارد که آقایان اینقدر سوز و گداز میکنند؟ جز این است که همان رگِ خلاف اسلامی است که اینها را وادار میکند به اینها! گاهی ملتفت نیستند به آن؛ گاهی هم ملتفت هستند به آن. مسئله اینطوری است.
و حالا باید آن چیزی را که اینجا عرض کنم و برای هم آقایانی که در حزب جمهوری اسلامی هستند و هم آقایانی که در[خبرگان]هستند؛ این است که ما حالا باید تهیۀ قضیۀ مجلس شورا را ببینیم، مهم آن است. اگر چنانچه مجلس شورای مورد خواست اسلام تحقق پیدا کرد، ما هم میرویم سراغ کارمان؛ آنها هم مشغول کارشان میشوند، کارشان را انجام میدهند، دیگر ما نمیتوانیم هی تا آخر در زحمت باشیم. ملت خودش دارد کار خودش را انجام میدهد و وقتی که یک ملتی خودش کار خودش را انجام میدهد، دیگر هر که میخواهد هر صدایی بکند، هر داد و فریادی بکند، خوب، ملت خودش میخواهد. من یکوقت گفتم اگر ملت خواست بگوید که نه، ما دیکتاتور میخواهیم، همۀ ملت گفتند ما دیکتاتور میخواهیم، شما چه حقی دارید بگویید نه. اگر فرض کنید چون غرب دیکتاتوری نیست ـ و هست، بدتر از اینها هست ـ لکن ملت ما اسلام را میخواهند و در اسلام اصلاً دیکتاتوری در کار نیست، هیچ، ابداً، هیچ وقت نبوده، و هیچ وقت نیست؛ و هیچ وقت نخواهد بود. و باید ما کوشش کنیم به
اینکه انشاءاللّه یک مجلسی، یک مجلس صحیحی[درست شود]و از این حرفها هم هیچ نترسید. شما هر چه بهترش را درست کنید، آنها بیشتر اشکال میکنند! این را من یک دفعه، دو دفعه هم گفتهام: مرحوم آقای فیض[7]ـ رحمهاللّه ـ از علمای بزرگ اینجا بود. آن وقتی که[حکم]کرده بودند که باید طلبهها امتحان بدهند و نمیدانید چه فضاحتی سر ما در آوردند. توی مدرسۀ فیضیه من داشتم میرفتم خدمت ایشان. ایشان فرمودند که خوب، اینها میخواهند تشخیص بدهند خوب و بد را. چه اشکال دارد؟ من به ایشان عرض کردم اینها از خوبهایش میترسند! اینها میخواهند تشخیص بدهند، خوبها را میخواهند از بین ببرند. بله، اگر میخواستند بدها را از بین ببرند، مورد تصدیق ما بود، اما اینها خوبها را میخواهند از بین ببرند؛ از خوب میترسند اینها. رضا خان از مدرس میترسید؛ از آن آدمی که با خودش موافق بود چه ترسی داشت. خارجیها از امثال مدرس میترسند، نه اینکه از فلان آدمی که با رأی آنها موافق است؛ یا فرقی به حالش نمیکند این دستگاه باشد، درست باشد بساطش، آن دستگاه هم باشد، آن تابع آن دستگاه است. تابع این است که اتومبیلش خوب باشد، این اتومبیل را عُمَر سَعد به او بدهد یا امام حسین هیچ فرقی به حالش نمیکند! برای اینکه اتومبیل، میزان است. آنکه زندگی برایش میزان است، مکتب در کارش نیست، زندگی در کارش است، این زندگی را اگر رضا خان بدهد اهلاً و سهلاً، و اگر هم شما بدهید اهلاً و سهلاً، فرقی به حالش نمیکند؛ برای اینکه اتومبیلش را فرقی نمیکند شما بدهید، یا او بدهد.
مسئله این است؛ آنهایی که مکتب دارند و آنهایی که گرایش دارند به اسلام انشاءاللّه شما پیدا بکنید، از حالا شروع کنید. این دفعه دیگر مصیبتتان زیادتر است؛ برای اینکه یک مجلس خبرگانی بود که یک مدت کوتاهی بود؛ یک مجلسی است که مدت بلندی است و استفادهها در آن هست. باید خیلی دقت بکنید، خیلی زحمت بکشید،
کاندیداهاتان را تعیین کنید و ارائه بدهید به مردم این کاندیدای ماست؛ آنی است که برای اسلام کار میکند، ترویج کنید از آن اسلام، شمشیر دستتان باشد، شمشیر هم هست دستتان؛ با این شمشیر کارها را انجام بدهید، با این شمشیر بُرندۀ اسلام، لکن شمشیری که خائنها را از بین میبرد و خادمها را در امان نگه میدارد. مردم را حالی کنید که ما کاندیداهامان عبارت از این ششصد نفر مثلاً، یا پانصد نفر، هر چقدری که هست، کاندیداهامان عبارت از اینها هستند. و البته از ملاّها و علما و از این نترسید که آخوندیاش کردند. اسلام آخوندیاش کرده، به ما چه ربط دارد. ـ و عرض میکنم که ـ آخوند و آخوند مسلک یعنی اسلامی و اسلامی مسلک، همه باید اینطور باشند. و آن وقت راحت شما دیگر بروید. شما اگر خودتان نرفتید در مجلس یا میروید انشاءاللّه راحت بروید استراحت کنید و خود ملت کارش را انجام میدهد. حالا اگر اجازه بدهید من بروم.