صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ضرورت پاکسازی افکار از غربزدگی
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ضرورت پاکسازی افکار از غربزدگی
-
حضار
حضار: پزشکان و پرستاران و کارکنان فنی و اداری مراکز پزشکی فیض وابسته به دانشگاه اصفهان
بسم اللّه الرحمن الرحیم
... منتها اشخاصی که طاغوتی نبودند و نمیخواستند باشند، نمیتوانستند فعالیتی را که میخواهند بکنند و اشخاصی که در مسیر آنها هم بودند. وقتی که یک رژیم طاغوتی تغییر کرد، مبدَّل شد به یک رژیم اسلامی، انشاءاللّه این باید همه چیزش[اسلامی باشد]و همۀ قشرها هم متوجه به آن بشوند؛ یعنی از آن بالا، وزارتخانهها، تا هر جا که هر دستگاهی هست؛ دستگاههای دولتی و مؤسسات ملی و دولتی، و همین طور قشرهای خود ملت.
در طول این تاریخِ به قول آنها 2500 ساله که سایۀ ظلم و ستمکارها بر این ملت افکنده شده بود و مردم را به یک راه دیگری میبرد، و در این پنجاه و چند سال اخیر که این پدر و پسر مأمور این بودند که این مملکت را به خرابی بکشند و نیروی انسانی ما را نگذارند رشد بکند و همه چیز ما را عقب نگه دارند، تا اینکه هر استفادهای که از مخازن ما آنها میخواهند بکنند و کسی در مقابل اینها نباشد؛ حالا که برگشته و جمهوری اسلامی شده است، باید همۀ طبقات جدّیت کنند که آن چیزهایی که به ارث برده شده است از این رژیم طاغوتی پاکسازی کنند، مهم پاکسازی افکار است. این را من کراراً گفتهام، و لازم میدانم که هر گروهی و طبقهای که بیایند تکرار کنم، آن قدری که کارشناسهای غربی، که مأمور بررسی اوضاع شرق بودند، جدیت کردند، به هر نحو
تبلیغات که توانستند، انسانهایی که در شرق هست از شرقیتشان بیرون کنند، مغزهای آنها را شستشو بدهند و از شرقیت غافلشان کنند و از خودشان بیگانهشان کند؛ و به جای او یک مغز غربی[بنشانند].
شما ملاحظه بکنید در هر مؤسسهای که در ایران ایجاد شده، دواخانهها مثلاً، بسیاریش اسمای غربی رویش است خیابانهای ما خیابان «روزولت»، «چرچیل» کذا بیمارستانها هم. کتابها که نوشته میشود، یا به اسم یکی از آنها[است]یا اینکه غالباً استشهاد به کلمات آنها میکنند. یک کسی هر چه بخواهد کتابش مشتریش زیاد بشود، استشهاد به کلام غربیها[میکند]چون مردم بیشتر به آن اقبال میکنند. هم نویسنده غربی شده است که استشهادش به آنهاست؛ هم خریدار غربی شده است که تا آن نباشد مشتری کم میشود! اینها برای این است که ما را از آن واقعیتی که خودمان داشتیم، از مآثر خودمان، تهی کردند و به جای او غرب را نشاندند. الآن هم هر که بخواهد تحصیل کند، ولو اینجا اسبابش فراهم باشد، میگذارد میرود خارج. هر که بخواهد معالجه کند، ولو اینجا هم طبیب خوب باشد، میرود خارج.
در زمانهای جوانی که من مبتلا به درد چشم و ضعف چشم شدم، رفتم تهران، آن وقت طبیب معروفش امین الملک بود. من به وسیلۀ یک نفری که با ما آشنا بود و دوست بود با او به ایشان مراجعه کردم. آن آقا گفت که فلان ـ اسم برد یک نفر را که من یادم نیست ـ برای چشمش به اروپا رفته بود. آنجا از او پرسیده بودند که اهل کجایی؟ ایران. امین الملک مگر آنجا نیست؟ چرا. پس چرا آمدی اینجا؟ و بعض دیگری هم بودند و حالا هم هستند اطبایی که این معالجاتی که مثلاً مردم به آن ابتلا پیدا میکنند، میتوانند معالجه کنند؛ معذلک، اگر پیش خود آنها هم بروند، خودشان هم غربی شدند، خودشان هم میگویند باید بروی خارج! خودشان را باختهاند. همهمان باختیم. و این توطئههای بسیار جنایتکارانۀ خارجیها با عوامل داخلی بود. عوامل داخلی این کار را کردند. یکی از وکلای سابق زمان رضاخان، وکلای مجلس شورا و بعد هم سنا ـ حالا
میل ندارم اسمش را ببرم[1]ـ این گفته بود که ما همه چیزمان باید انگلیسی بشود! ما اگر بخواهیم آدم باشیم، همه چیزمان باید انگلیسی باشد! آتاتورک[2]هم در ترکیه، من مجسّمهاش را دیدهام ایستاده و دستش را این طور بلند کرده است. به من گفتند که این دستش را رو به غرب بلند کرده، به این[معنا]که همه چیز باید غربی بشود. این برای این بوده است که ما از آن چیزهایی که خود شرق داشته است غافل شدیم. قانون[3]ابوعلی الآن هم در غرب شاید مورد استفاده باشد؛ ما از او غافلیم. کتابهای طبی و فلسفی و اینها که در شرق هست، غربیها از آنها استفاده کردند و متاع خود ما را به خودمان میخواهند برگردانند و ما غفلت داریم.
آن چیزی که الآن برای همۀ ما لازم است این است که ما خودمان را از این غربزدگی نجات بدهیم. بفهمانیم به خودمان که ما شرقی هستیم و اهل شرق هستیم و مآثر شرق را احیا کنیم. تا این مطلب هست که ما خودمان را نمیشناسیم و نشناختیم، نمیتوانیم یک استقلال صحیح پیدا کنیم. عمدۀ استقلال، استقلال فکری و روحی است. یک عدهای از اطبا که آمده بودند یک وقتی اینجا و من راجع به اینکه دانشگاهها چرا باید طوری باشد که طبیب ما نداشته باشیم که مردم بروند به خارج. گفتم طبیب داریم، لکن میروند به خارج، چرا باید این طور باشد؟ ما خودمان[باید]داشته باشیم.
لکن در زمان محمدرضا، در ذهن من است که یک وقتی یکی از بستگان او مبتلا به لُوزَتَیْن بود، از خارج برایش طبیب آوردند کسی که میگوید من مثلاً میخواهم به «تمدن بزرگ» برسانم! این دروغ را میگوید، از یک همچو آدمی یک همچو عملی صادر بشود که مثلاً شاه یک مملکت در ایران نیافته یک نفر را که لُوزتَیْن عمل بکند، از
اروپا طبیب خواست است تا لُوزَتَیْن عمل بکند! حتی در این کثافت کاریشان، آن وقتی که میخواستند جشن شاهنشاهی بگیرند، آن شاهنشاهی کثیف را جشن بگیرند، برای طراحی پیراهن فلان، از اروپا[خیاط]آوردند. سه دفعه طیّاره برد، دوباره احتیاج پیدا کردند آورد که طرح این پیراهن را[درست کنند]من در ذهنم بود که صد و پنجاه هزار تومان. دیروز که صحبت کردند، یک خانمی اینجا گفت نخیر، هشت صد ... برای طرح این! چشم و گوش مردم را، از باب غفلتی که از امور دارند، باز کردند که ببینند که این مردی که میخواهد مردم را «به تمدن بزرگ» به قول خودش برساند مثلاً فرض کن رئیس یک مملکتی است، چه میکند.
کسی که رئیس مملکت ـ به قول خودش ـ هست یک همچو کاری بکند که برای لُوزَتَیْن اولادش یا خواهرش از اروپا طبیب بیاورد، این چه لطمهای وارد میآورد به حیثیت یک مملکت! روحیۀ مردم را، روحیۀ اطبا را چهطور تضعیف میکند. چه لطمهای وارد میشود به روحیۀ جراحهایی که میتوانند این کار را انجام بدهند، چه لطمهای در افکار مردم ایجاد میشود، چه صدمهای به افکار مردم میرسد. مردم میگویند که ما چیزی نداریم. ما که چیزی نداریم، فوج فوج الآن جوانهای ما به خارج میروند. نه از باب اینکه اینجا نیست؛ اینجا هست؛ از باب اینکه تا خارج نرفته بودند به آنها شغلی نمیدادند. و نه اینکه بروند و بسیاریشان هم که تحصیل نمیکنند آنجا، میروند گردش میکنند. لکن برنامه این است که همین آدمی که گردش کرده به او تصدیق بدهند! به من گفتند که ـ حالا امریکا یا انگلستان یا جایی دیگر ـ اینها از خودشان که تحصیل میکنند وقتی که بخواهند به آنها دیپلم بدهند بسیار سخت میگیرند، مشکل است؛[اما]ماها آسان است! چرا؟ برای اینکه نمیخواهند ما یک آدمی بشویم. فوراً یک کاغذی میدهند، اینجا کاغذشان را به چشم میکشند! تا آمد و نشان داد، دیگر فکر این نیستند که خوب آقا تو عملت چیست؟ ببینیم چه[میتوانی]بکنی؟ این برای این است که نمیخواهند بگذارند ما رشد بکنیم. و کوشش کردند در اینکه ما را عقب نگه دارند. یک طرحی است از خارج.
آنها از انسان میترسند، از یک انسانی که متعهد باشد و مقابلشان بایستد میترسند. آنها دیدند که یک مدرّس ـ خدا رحمتش کند ـ وقتی در مجلس بود نمیگذاشت خیلی کارها انجام بگیرد. وقتی اُلتیماتوم روس آمد برای مجلس شورا راجع به گذراندن یک مطلبی که حالا من یادم نیست، و[تهدید]کردند که لشکر روس حرکت کرده است طرف ایران، یا از طرف قزوین دارند میآیند و باید این کار را انجام بدهید، در نوشتۀ یکی از همین خارجیهاست ـ که اوضاع ایران را نوشته ـ نوشته است که مجلس سکوت کرد چه بکند! او نوشته است که در بین اینها یک نفر روحانی که دستش میلرزید آمد ایستاد گفت: حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم. نخیر، رد میکنیم. رد کرد، و آنها هم قدرت پیدا کردند رد کردند و آنها هم هیچ کاری نکردند. همان ارعاب بود!
این را بدانید اکثر از باب ترساندن است، نه عمل. این دو تا قدرت مقابل هم ایستادهاند؛ شرق و غرب. این از او میترسد. آن از این میترسد. عمل نمیکنند؛ اما ارعاب میکنند. در زمانی که ـ خصوصاً این اخیر ـ من مقداریش را خارج بودم، اینها ارعاب میکردند اگر بخواهید بروید چه خواهد شد، ما چه خواهیم کرد. و من میدانستم این ارعاب است. آنها همیشه بنایشان این است که ارعاب کنند بترسانند. کشتیشان را بیاورند در آبهای خلیج! نمیخواهند عمل کنند، میخواهند ما را بترسانند، ما نباید بترسیم، باید متحول بشویم از این غربیت به شرقیت، یعنی خودمان را بشناسیم؛ بدانیم ما خودمان چه کارهایم. زندگی ما چه جور باید باشد؛ وضع ما چه جور باید باشد. نمیگویم علوم غرب را و علوم شرق را قبول نکنیم. نخیر، باید اینها را قبول بکنیم. اما نباید خودمان را ببازیم؛ خودمان را هیچ حساب بکنیم. نباید دو نفر آدم که فرض کنید در معلومات مساوی،[آن]شرقی[و این]غربی، ما همچو خودمان را ببازیم که تا او یک اصطلاح غربی گفت،یا فرض کنید در غرب یک دیپلمی تهیه کرده است، ما همه متوجه به او بشویم؛ نه دیگر این دیگری هیچی همۀ اینها برای این است که در طول مدتی که
اینها مشغول مطالعه شدند و فهمیدند باید چه بکنند، ما را متحول کردهاند به یک موجود دیگر. ما در این تحولی که الآن حاصل شده است و اینها را دستشان را کوتاه کردهایم، و امید است که تا آخر کوتاه باشد.
باید به فکر این باشیم که در تعلیماتمان، در دانشگاههایمان، خودمان را پیدا بکنیم. ما خودمان را گم کردهایم، خودمان را پیدا بکنیم. بفهمیم که ما چی بودیم. هر وقت که اینها صحبت میکردند، از شاهنشاهی صحبت میکردند! 2500 سال سابقه، 2500 سال سابقۀ شاهنشاهی، ما را به این روز رسانیده. 2500 سال، ما سابقۀ دانشمندهای بزرگ داریم. خصوصاً در زمان اسلام دانشمندهایی در هر طبقۀ، در هر جهت. این امراضی که اروپا حالا هم درست نمیتواند معالجه بکند آنها با همین دواهای توی بیابانها معالجه میکردند. خواص این دواها را حالا اینها پیدا کردند، و از همین کتاب بوعلی و امثال اینها پیدا کردند. لکن ما اصلاً غفلت داریم. اگر یک طبیبی طبیب قدیمی باشد ابداً پذیرفته نخواهد شد. در صورتی که من بعضی از اطبایی که حالا دیگر منقرض شدهاند، اینها تمام شده است، دیدهام که اینها یک مرضهای مزمن را معالجه میکردند. معالجۀ اساسی میکردند.
در هر صورت، این یک مسئلهای است برای ما الآن و برای شما، و برای نسلهای آیندۀ ما، که باید ما متحول بشویم از این فرمی که مغز ما گرفته است، و آن فرم غربی است که هر چه صحبت میشود از غرب! این خانمهای ما هم ـ اینها را عرض نمیکنم، آنهایی که در خیابانها گردش میکنند! ـ اینها هم باید حتماً آن وضع آرایش یا آن چیزی که برای آرایش است از غرب باشد! اگر امروز تغییر کرد، باید تغییر[کند]تا اطلاع پیدا بکنند یک مجلهای مینویسد مثلاً فلان آن کار را کرده است، فوراً میبینی سرتا سر خیابانها[از آن]پر میشود! از همان فردا تغییر میکند، این را کنار میگذارند. این برای
این است که قبله عبارت است از غرب! قبلهشان[غرب است]رو به آنجا نماز میخوانند! این باید از اذهان بیرون برود. فکر کنید شماها که جوان هستید و میتوانید و قدرت دارید در این مسئله. باید پافشاری کنید، فکر کنید، و انشاءاللّه اصلاح کنید.
و من از این جهت خوشحالم که یک تحولاتی در این آخر، در این یکی دوسال آخر، و خصوصاً در این انقلاب، یک تحولات روحی پیدا شد در این محیط. از آن جمله این قضیۀ شرکت همۀ طبقات روشنفکر و دانشمند و طبیب در جهاد سازندگی سابقه ندارد. اینکه مثلاً خانمهایی که باید مشغول ـ فرض کنید ـ کارهای دیگری باشند وارد بشوند در جهاد سازندگی؛ بروند توی بیابانها گندم بچینند. این یک عملی است که، گرچه البته نه این خانمها و نه شما آقایان کار زیادی نمیتوانید بکنید، برای اینکه قدرت این را ندارید، رعیتها میتوانند این کارها را بکنند، اما این یک عملی است که قدرت میدهد به این کارگرها. وقتی کارگر دید که یک خانم شهری آمده است دارد برای او کار میکند، کارش چند برابر میشود؛ قدرتش چند برابر میشود. این را کم حساب نکنید. وقتی که آنجا بروید چند تا خوشۀ گندم را درو بکنید، آن رعیت که در یک روز مثلاً یک جریب زمین را درو میکرد فردا دو جریب زمین را[کار میکند.]قدرت پیدا میکند. میبیند که ارزش دارد، برای کار خودش ارزش قائل میشود. میبیند همۀ طبقات، کسانی که باید در مدارس مشغول تحصیل باشند، در مطبها باشند[حالا]آمدهاند اینجا و مشغول گندم چیدنند و مشغول کار کردنند. این یک روحی به جامعه میدهد. این تحولات است که به آن امید است. این تحولات روحی که در ملت پیدا شده، و نظیرش هم زیاد است که من حالا دیگر وقت تشریحش را ندارم، این تحولات اسباب این میشود که یک وضع دیگری ما انشاءاللّه پیدا بکنیم تغییر بکنید انشاءاللّه.
انشاءاللّه خداوند همۀ شما را موفق کند برای اینکه خودتان را از غرب جدا کنید، افکارتان را از غرب جدا کنید. و هم نسل آتی را جوری کنید که این غربزدگی را نداشته
باشد. تعلُّم یک مسئله است؛ باختن خود یک مسئلۀ دیگر. ما همه چیز را باید یاد بگیریم، اما نباید خودمان را ببازیم. برای خودمان یاد بگیریم؛ نه اینکه یاد بگیریم برای آنها! ما یاد میگیریم برای آنها. کارهایمان برای آنهاست و امیدوارم که انشاءاللّه همه موفق و مؤید باشید.