صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان امتیازات مکتب توحیدی از مادی ـ نقش معلم و مادر در جامعه و تربیت فرزندان
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع امتیازات مکتب توحیدی از مادی ـ نقش معلم و مادر در جامعه و تربیت فرزندان
-
حضار
حضار: شرکت کنندگان در سمینار آموزشی انجمنهای اسلامی معلمان کشور
بسماللّه الرحمن الرحیم
از امتیازات مکتب توحید با تمام مکتبهایی که در عالَم هست این است که در مکتبهای توحید، مردم را تربیت میکنند و آنها را از ظلمات خارج میکنند و هدایت به جانب نور میکنند. تمام مکتبهایی که مکتب غیر توحیدی هستند، مکتبهای مادی هستند و این مکتبهای مادی یا مردم را از عالم نور برمیگردانند به سوی عالم ظلمت و دعوت میکنند به مادیگری و ماده و از عالم نور منصرف و منحرفشان میکنند؛ یا آنها را همان دعوت به ماده میکنند و دیگر آن طرفش را کار ندارند. نسبت به عالم نور و ارجاع مردم به عالم نور بیطرف هستند و ـ علی_' ایّحال ـ هر دو مکتب، چه آن مکتبهای ضد توحیدی و چه آن مکتبهایی که نسبت به توحید کاری ندارند، بیطرفند نسبت به توحید. اینها کارهایی که میکنند، تعلیم و تعلمهایی که دارند، تعلیم و تعلمهایی است که مربوط به ماده است و مردم را در مادیات و در ظلمات مُنْغَمِر[1]میکنند، و از توحید و از نور آنها را باز میدارند.
لکن مکتبهای توحیدی ـ که در رأس آنها مکتب اسلام است ـ در عین حال که به مادیات و با مادیات سر و کار دارند، لکن مقصد این است که مردم را طوری تربیت کنند که مادیات، حجاب آنها برای معنویات نباشد. مادیات را در خدمت معنویات میکِشند؛
به خدمت معنویات میکشند، در عین حالی که نسبت به مادیات نظر دارند، نسبت به زندگی دنیا نظر دارند، در عین حال مردم را متوجه به معنویات میکنند و از ظلمت ماده نجات میدهند. توجه به ماده و به مادیات بهطوری که تمام توجه به مادیات باشد، ظلمت است؛ ظلمات است، و انسان را به ظلمات میکشد، و به چیزهایی میکشد که شما مشاهده میکنید که در همۀ مکتبها که هست؛ مردم را میکِشند به جنگها، به خونریزیها. مکتب کمونیست، مکتب خونریزی است، مکتب اختناق است، تمام اختناق در آنجا حکمفرماست؛ و خونریزی در آنجا هست؛ به طوری که سران آنها در اول امری که سلطه پیدا کردند، هزاران نفر، بلکه صدها هزار نفر را به قتل رساندند. مادیتی که در امریکا و امثال آن ممالک غربی غیرکمونیستی هست، آنها هم تمام جدال و نزاعشان سر مادیات است و با مادیات سر و کار دارند، و مردم را به خاک و خون میکشند. الآن در تمام دنیا که ملاحظه میکنید، این دو مکتب و این دو فرقه دست دارند، و مردم را به خاک و خون میکشند. یک طایفه در افغانستان و امثال اینها. یک طایفه دیگر در جاهای دیگر. مکتبهای توحیدی اینطور نیست. مکتبهای توحیدی نمیخواهند فتح کنند بلاد را؛ و نمیخواهند با مردم با خشونت رفتار کنند. آنها میخواهند مردم را از ظلمتهای ماده به نور بکشند؛ به طرف خدا بکشند؛ توجه به خدا بدهند. و لهذا تا آنجا که امکان دارد در مکتبهای غیر مادی مدارا هست؛ خوشرفتاری هست؛ دعوت هست. تا آنجایی که ممکن است با دعوت مردم را برمیگردانند به عالم نور و هیچ وقت درصدد جنگ و جدال نیستند، مگر اینکه احساس کنند توطئه است. اگر احساس توطئه کردند به حسب دستور قرآن و به حسب دستور اسلام با آنها با شدت رفتار میکنند. تا احساس توطئه نشده است همه را آزاد میگذارند هر چه میخواهند اختیار کنند. وقتی احساس توطئه شد، با شدت رفتار میکنند.
در مملکت ما هم وقتی که این فتح بزرگ به دست شما زنها و مردهای محترم
انجام گرفت، همه چیز را آزاد گذاشتند: تبلیغات را آزاد گذاشتند، مکتبها را آزاد گذاشتند به طوری که در این چند ماه تقریباً حدود دویست تا شاید گروههای مختلف اظهار وجود کردند! حتی کمونیستهایی که فاسد و مفسدند اظهار وجود کردند. لکن بعد از آن که ما احساس بکنیم که اینها اظهار وجودشان فقط برای تبلیغ نیست، فقط برای این نیست که میخواهند مکتب خودشان را عرضه کنند، بلکه مسئله، مسئلۀ توطئه است. عرضۀ مکتب غیر سوزاندن خرمنهاست! غیر ریختن به دانشگاه و جلوگیری از اینکه دانشگاهیان مشغول کار باشند. غیر از ریختن به کارخانههاست و مانع شدن از اینکه کارخانهها عمل بکنند. غیر از این است که با رفراندمی که مردم و مردمی است و مربوط به مصلحت مردم است مخالفت کنند و تحریم کنند یا آتش بزنند صندوقها را، یا با اسلحه جلو بگیرند از اینکه مردم رأی بدهند. یا در راهپیمایی که کردهاند خودشان غائله درست کردند و عدۀ کثیری از جوانهای ما را زخمی کردند، که قریب سیصد نفر زخمی شد که اکثرشان شاید مربوط به ما بود. خودشان غائله درست میکردند. و حالا که میبینند که نزدیک است که مجلس خبرگان تحقق پیدا بکند، حالا افتادند به دست و پا که در هر جا یک غائلهای ایجاد کنند. و ما تا حالا که صبر کردیم و صبر انقلابی کردیم، تا حالا برای این بود که به مردم معلوم بشود که اینها چه هستند؛ اینها چه مرامی دارند. اینها نمیخواهند مکتب خودشان را عرضه کنند، اینها نمیخواهند با منطق صحبت کنند. اینها میخواهند که همۀ مکتبها را سرکوب کنند. اینها برای سرکوبی مکتب اسلام است. اینها از اسلام میترسند. اینها از قوانین اسلام میترسند. اینها میخواهند که اسلام نباشد، ولو هر چه باشد، و لهذا توطئه است. الآن وقتی که توطئه شد، دیگر نمیتوانیم ما تا آخر تحمل کنیم و توطئهها را بپذیریم. مسئله، مسئلۀ اسلام و مسئلۀ مصالح مسلمین است. با مصالح مسلمین و اسلام ما نمیتوانیم مسامحه کنیم. بنابراین، من اعلام کردم که اگر چنانچه اینها باز یک همچو کارهایی بکنند، ما تمام ملت را بسیج میکنیم، ما تمام پاسدارانی که هستند بسیج میکنیم، ما تمام زن و مرد ایران را بسیج میکنیم، و ریشۀ آنها را در میآوریم. اینها باید برگردند به ملت. و اگر مکتبی دارند هم، اینکه برگشت به ملت
کردند، از روی عقل، از روی منطق، صحبت بکنند. اینها را در رادیو خواستند که با ایشان صحبت بکنند، حاضر نشدند. اینها در مکتب شکست خوردهاند، اینها یک دسته اشرار هستند؛ نه مکتب دارند. اینها اشرار هستند. بنابراین، اشرار را ما باید سر جای خودشان بنشانیم و با آنها با خشونت رفتار کنیم، لکن من باز مهلت دادم به آنها که باز سر عقل بیایند، و برگردند به دامن ملت و با ملت همراهی کنند. این مربوط به این قضایا.
و اما معلم، نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست. انبیا هم معلم بشر هستند. نقش بسیار حساس و مهمی است؛ و مسئولیت بسیار زیاد دارد. نقش مهمی است که همان نقش تربیت است که «إخراج مِنَ الظلمات إلی النور» آنهایی کهاللّهُ وَلیُّ الَّذیِنَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ[2]همین سِمَت معلمی است. خدای تبارک و تعالی این سِمَت را به خودش نسبت میدهد که خدای تبارک و تعالی ولیّ مؤمنین است؛ و آنها را از ظلمات اخراج میکند به سوی نور. و معلم اول خدای تبارک و تعالی است که اخراج میکند مردم را از ظلمات به وسیلۀ انبیا و به وسیلۀ وحی مردم را دعوت میکند به نورانیت؛ دعوت میکند به کمال؛ دعوت میکند به عشق، دعوت میکند به محبت؛ دعوت میکند به مراتب کمالی که از برای انسان است. دنبال او انبیا هستند که همان مکتب الهی را نشر میدهند، و آنها هم شغلشان تعلیم است؛ معلمند، معلم بشرند. آنها هم شغلشان این است که مردم را تربیت کنند و انسان را تربیت کنند که از مقام حیوانیت بالا برود و به مقام انسانیت برسد.انسان مقامهایی دارد که مقام اولش همین مقام[است]بعد از اینکه مراتبی را سیر کرد همین مقام حیوانیت است، یک حیوانی است مثل سایر حیوانات، بلکه خطرناکتر. خطر حیوانات به اندازۀ خطر انسان نیست. آنقدری که انسان جنایت وارد میکند به همنوع خودش، هیچ حیوانی حتی سَبُع[3]هم، آنقدر جنایت وارد نمیکند.
این چیزی است که انسان است. اول مقامی است که، بعد از اینکه مراحلی را طی کرده، به مرتبۀ حیوانیت رسیده. یک حیوانی است که هیچ افساری ندارد، یک حیوانی است که اگر رها کنند، خونخوارترین موجودات است.
انبیا آمدهاند این انسانی که به این مرحله رسیده است ـ و یک مرحلۀ خطرناک است هم برای خودش و هم برای همنوع خودش ـ آنها را نجات بدهد و متوجه به نور بکند؛ متوجه به مبادی نور بکند؛ آنها را از اخلاق فاسده، از آن اخلاق، و خویهای حیوانی بیرون بیاورند، و به خویهای انسانی و به اخلاق انسانی برسانند. از مقام حیوانیت بالا ببرد، به مقام انسانیت برساند؛ ماده را تابع عالم غیب بکند؛ عالم طبیعت را تابع عالم الهیت بکند. و بعد از او، معلمینی که در بشر هستند که الآن شما هم ـ انشاءاللّه موفق باشید ـ از آن طایفه هستید.
شغل شما اخراج بچهها و کودکهاست از ظلمتها به نور. تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت انسانی؛ تعلیم و تربیت اسلامی. آنها را از اخلاق فاسد نجات بدهید. آنها را از این آمال و آرزوهایی که به واسطۀ او به فساد کشیده میشوند حذر بدهید. بچهها را تربیت کنید.
شما معلمین یک شغل بسیار شریف دارید که همان شغل اللّه است؛ همان شغل انبیاست. و یک مسئولیت بسیار بزرگ دارید که همان مسئولیت انبیاست. منتها انبیا از مسئولیت بیرون میآیند، برای اینکه عمل میکنند به آنچه فرمودهاند، به آنچه مأمور هستند؛ ماها هم باید عمل بکنیم. اگر چنانچه خدای نخواسته بچههایی از دامنهای شما و از کلاسهای شما بیرون بیایند که برخلاف تربیتهای انسانی ـ اسلامی باشد، شما مسئول هستید. مسئولیت بزرگ است. یک انسانِ درست، ممکن است یک عالَم را تربیت بکند. یک انسان غیر سالم و یک انسان فاسد، عالَم را به فساد میکشد. فساد و صلاح از دامنهای شما و از تربیتهای شما و از مدارسی که شما در آنجا اشتغال دارید، از آنجا
شروع میشود.
برای خانمها یک مطلب بالاتر است. و آن مطلب، تربیت اولاد است. شما گمان نکنید که اینها که همیشه از مادر بودن و از اولاد داشتن و از تربیت اولاد داشتن، اینها تکذیب میکنند و مطلب را یک مطلب خیلی سستی میگیرند و مطلب را یک مطلب بسیار پایینی میگیرند اینها غرض صحیح دارند. اینها میخواهند از این دامن که بچۀ خوب میخواهد در آن تربیت بشود بچهها را از این دامنها دور کنند. بچهها را از همان اول به پرورشگاهها بفرستند، زیردست دیگران، زیردست اجانب بچهها را تربیت کنند. آنها میخواهند انسان درست نشود. دامنهای شما دامنهایی است که انسان درست میکند. اینها میخواهند بچههای شما را از اینجا نگذارند با شما باشند و نگذارند انسان درست بشود. بچههایی که از دامن مادر جدا شدهاند و در پرورشگاهها رفتند اینها چون پیش اجنبی هستند و محبت مادر ندیدهاند، عقده پیدا میکنند. این عقدهها منشأ همۀ مفاسدی است، یا اکثر مفاسدی است، که در بشر حاصل میشود. این جنگهایی که پیدا میشود از عقدههایی است که در قلوب این خونخوارها هست. این دزدیها، این خیانتها، اینها اکثراً از عقدههایی است که در انسان هست. بچههای شما را اگر از شما جدا کردند، به واسطۀ نداشتن محبت مادر، عقده پیدا میکنند؛ به فساد کشیده میشوند. مأمورند اینها، مأمور بودند این دستگاه به اینکه بچههای ما را به فساد بکشند؛ از آن اول نگذارند در یک دامن محبت بزرگ بشود، تربیت بشود تا عقده پیدا بشود. بعد هم زیردست معلمهایی که خودشان تعیین کردند، و بعد هم در دانشگاهی که خودشان تأسیس کردند، از این پایین تا آن بالا فساد؛ «اخراج منالنور الی الظلمات»، نگذاشتنِ اینکه یک تربیت انسانی پیدا بشود.
دامن مادر بزرگترین مدرسهای است که بچه در آنجا تربیت میشود. آنچه که بچه از
مادر میشنود غیر از آن چیزی است که از معلم میشنود. بچه از مادر بهتر میشنود تا از معلم. در دامن مادر بهتر تربیت میشود تا در جوار پدر؛ تا در جوار معلم.[این]یک وظیفۀ انسانی است، یک وظیفۀ الهی است، یک امر شریف است؛ انسان درست کردن است.
اینها، اینهایی که میخواهند انسان درست نشود، از انسان میترسند، این رژیمها از انسان میترسند. در هر رژیمی یک انسان اگر پیدا بشود، متحول میکند کارها را. رضاشاه از مدرس میترسید، آنقدری که از مدرس میترسید، از دزدهای سرگردنه نمیترسید! از تفنگدارها نمیترسید. از مدرس میترسید، که مدرس مانع بود از اینکه یک کارهای زشتی را انجام بدهد، و آخر مدرس را گرفت و کشت. اینها از روحانی میترسند، برای اینکه روحانی تربیت میکند انسان را، و آنها نمیخواهند انسان پیدا بشود. اینها نمیخواهند انسان پیدا بشود، از این جهت ، اینقدر تربیت اولاد را پیش مادر مبتذل کردند؛ و اینقدر تبلیغات کردند که حتی خود مادرها هم شاید باور کردند. مادرها، این بچههای عزیز را، آنهایی که تحت تأثیر اینها واقع شدند، این بچههای عزیز را به پرورشگاهها فرستادند و از دامنهای خودشان جدا کردند، و در آنجا تربیتهای شیطانی شدند.
موظفیم ما که انسان درست کنیم. انسان است که میتواند جلوی مفاسد را بگیرد، انسان است که به حال مستضعفین نظر دارد، انسان است که از حال مستضعفین متأثر میشود، پیغمبر اکرم است که از حال مستضعفین متأثر است؛ امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه ـ است که از حال مستضعفین در رنج و عذاب است. این رژیمها همۀ مستضعفین را زیر بار میخواهند بکِشند و از آنها استثمار کنند. آنها دنبال این نیستند که برای مستضعفین کاری بکنند و نکردند. دیدید که پنجاه سال، پنجاه و چند سال، که ما شاهد قضایا بودیم، برای مستضعفین کاری نکردند، باز زاغهنشینان در اطراف تهرانند. و این
دولت هم که میخواهد کاری بکند نمیتواند به این زودی. این دولت هم که میخواهد یک خدمتی به مردم بکند نمیگذارند. این اقشار نمیگذارند که دولت توجه داشته باشد به این مسائل، از بس غائله پیش میآورند. هر روز یک غائله پیش میآورند که نبادا مهلت پیدا بکند دولت و کارهای اساسی انجام بدهد، و اساس اینها از بین برود. خواستیم که مفسده نکنند؛ زحمت ایجاد نکنند و ما میخواهیم که اینها به فساد نکشند جوانهای ما را. و من امیدوارم که موفق نشوند، و به خود بیایند و به ملت برگردند و به سوی جامعۀ انسانی بیایند.
خداوند شما همه را موفق کند. و من از زحمت شما، که در این هوای گرم آمدید اینجا و در این اتاق گرم تشریف دارید، عذر میخواهم. و من هم یکی از خدمتگزارهای شماها هستم؛ و امیدوارم خداوند این خدمت را از ما قبول کند. سلام بر همۀ شما.