صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان عنایات الهی در پیروزی نهضت
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع عنایات الهی در پیروزی نهضت
-
حضار
حضار: پاسداران مهدیۀ تهران
بسم اللّه الرحمن الرحیم
در این آیۀ شریفهای که آقا خواندند،[1]یک جهت مربوط به ذات مقدس حق تعالی بود که تحقق پیدا کرد؛ یک جهت هم مربوط به ماست. آنکه مربوط به قدرت الهی بود تبدیل کرد خوفهای ما را به ایمنی. قبلاً ما از قوای انتظامی، ملت ما از سازمان امنیت، از شهرداری، از شهربانی، از همۀ اینها، از دستگاه ظلم، خوف داشتیم. خدای تبارک و تعالی تبدیل کرد این خوف را به ایمنی. و الآن ما با کمال امانت و ایمنی در اینجا نشستهایم. یک جهت هم مربوط به ماست:یَعبُدُونَنی لاَ یُشرِکُونَ بِی شَیئاً. ما باید چه کنیم؟ عبادت خدا، و کسی را شریک با او قرار ندادن. نه قدرتها را ما شریک قرار بدهیم؛ و نه نَفْس اماره را؛ و نه شیاطین را. همه چیز را از او بدانیم؛ و همۀ قدرتها را قدرت او بدانیم. کسی را ما صاحب قدرت ندانیم الاّ او؛ این پیروزی را از او بدانیم. ما چیزی نداشتیم، قدرتی نداشتیم، تشکیلاتی نداشتیم، مردم متفرقی بودیم، هر کسی مشغول به کار خود و حال خود، و همه گرفتار دست جبارها. آنکه ما را مجتمع کرد، آنکه همۀ دلهای ما را
یک جهت کرد، آنکه همۀ مقاصد مختلفۀ ما را در یک مقصد خلاصه کرد، آن ذات مقدس حق تعالی بود. هیچ بشری نمیتواند یک همچو نهضتی ایجاد کند، نهضتی که اغراض مختلفه، گروههای مختلف، مقصدهای مختلف، مکانهای دور از هم، افراد متشتّت، اینها همه برگشت به یک جامعۀ واحد. یک روز ما جوامع متعدد بودیم، هر فرد برای خودش علی_' حده بود؛ فکر هر فرد غیر فکر دیگری بود. آن قدرت خدای تبارک و تعالی بود که تمام افکار را متوجه کرد به یک فکر؛ تمام مقاصد را خلاصه کرد در یک مقصد. یک اشخاصی که باید بگوییم قطرههایی بودند، مثل قطرات باران بودند و از هیچ قطرهای کاری برنمیآمد، اینها را متبدل کرد به یک سیل بنیانکن. سیلی که در مقابل توپها و تانکها، و قدرتهای بزرگ، با عالَم، نه فقط قدرت شیطانی رژیم؛ همۀ قدرتها دنبال او بودند. بعضیها تصریح میکردند مثل امریکا، انگلستان و بعضیها هم بودند، ولو تصریح نمیکردند، نه فقط قدرتهای خارج از حیطۀ اسلام؛ قدرتهای اسلامی هم، حکومتهای اسلامی هم همه با هم متفقالکلمه پشتیبانی میکردند. از آن طرف، قدرت داخلی او آن طور بود و از آن طرف، قدرتهای بزرگ و کوچک خارجی پشتیبانی میکردند. ما میتوانستیم در مقابل قدرتی که عالَم مجتمع شده بود با هم، ما میتوانستیم کاری بکنیم؟ ما که نمیتوانیم یک محله را با هم مجتمع کنیم، ما که نمیتوانیم چند نفر افراد را با هم در یک راه ببریم، ما میتوانیم یک ملتی را از مرکز تا حدود، و از بچه تا پیرمرد، و از مُلاّ تا غیرملاّ و جاهل، کسی غیر خدا میتوانست اینها را در یک جا مجتمع کند؟یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بیشَیْئاً.
هیچ خیال نکنید که کسی بتواند یک همچو معجزهای را ایجاد کند. معجزهای که همۀ دستگاهها و متفکرین حرفهایی را که میگفتند، طرحهایی را که میدادند، همه خنثی شد؛ همه تصدیق کردند که این غیر آن مسائلی بود که ما طرح میکردیم. آنهایی که طرح مسائل میکردند برای حفظ قدرتشان در اینجا حسابهایشان غلط درآمد. آنها حساب
مادیت را میکردند، روی حساب مادی درست میگفتند. روی حساب طبیعیِ کسی که جز طبیعت را نبیند معلوم بود که روی طبیعت، ما باید نتوانیم یک قدم برداریم؛ شکست بخوریم. آنها حساب معنویات را نمیکردند. آنها غافل بودند از آن قدرتی که با ارادۀ خودش یک ملت را متبدل میکند. یک ملتی که از یک پاسبان میترسید متبدل میکند به یک ملتی که از تانک و توپ نترسد، نه بزرگها، بچهها! یکی از دوستان من برای من نقل کرد که من شاهد بودم که یک پسر بچۀ دوازده، سیزده ساله سوار بر یک موتورسیکلت یا یک دوچرخه بود و با همین حمله کرد به تانک! ولو زیر تانک رفت لکن یک همچو روحیهای پیدا شده بود. این خوفی که بیش از پنجاه سال بر این ملت سایه افکنده بود چطور در ظرف یکی، دو سال ـ البته از عمر نهضت از اول تا آخرش پانزده سال بیشتر میگذرد؛ لکن آنکه نهضت بود قریب دو سال است. چطور امکان داشت آن کسی که، آن ملتی که پنجاه سال خائف بود، اگر اسم «سازمان امنیت» را میشنید میلرزید، همچو متبدل شد که ریخت در خیابانها و فریاد زد «مرگ بر شاه» از هیچ چیز نترسید. چطور یک ملت متبدل شد به جوانهایش، به یک اشخاصی که آرزوی شهادت میکردند؟ الآن هم باز با اینکه انشاءاللّه دیگر مبارزه تمام شده، الآن هم باز بعضیها میآیند در همین اتاق ـ یک شخصی همین دو روز[پیش]آمد ـ تعقیب اینکه شما دعا کن من شهید بشوم، حتی تا دم در باز تعقیب کرده بود. من میگفتم که خداوند به تو ثواب شهدا را بدهد و او اصرار میکرد که شما دعا کن من شهید بشوم. این تبدل روحی را کی میتواند ایجاد کند؟ کی میتواند تصرف کند در ارواح مردم؟ کی مُقلِّب القلوب است؟
توجه به خدا داشته باشید و هیچ در مقابل خدا کسی را شریک قرار ندهید. نه در عبادت تنها، در همه چیز؛ نه عبادت تنها. همین فریادهایی که میشنوید فریاد خداست؛ قدرت خداست. این نهضت را خدا پیش برده؛ والاّ به حسب موازین طبیعی ما چهار تا
معمّم بودیم و یک عده هم بازاری که شغلشان کسب و کار بود و تمام قوا هم دست آنها بود. این خدا بود که وقتی که این نهضت پیدا شد، هی فوج فوج از آنها را برگرداند به این طرف، منصرفشان کرد از اینکه آن قوای شیطانیشان را استعمال کنند، والاّ اگر صد تا از این طیارهها که از امریکا خریده بودند میآمدند بالای سرِ ما و بالای سرِ شما و بمباران میکردند، ما قدرت نداشتیم، اما خداوند آنها را از این هم منصرف کرد. ایجاد خوفی در آنها کرد که دست و پایشان را بست راجع به این. از باطن خودشان از هم پاشید؛ خود قوایشان رو آورد به مردم، پایینیها دیگر از بالاییها اطاعت نکردند. اینکه فرار کرد عادی نبود، به هم خورده بود، دیگر پایینیها از بالاییها نمیشنوند؛ قدرت فرمانفرمایی از هم پاشیده شده بود. همهاش از خداست، خدا را در این امور ببینید. خدا ظاهرتر از این آفتاب است. از این به بعد هم اگر ما حفظ کنیم این توجهمان را به خدا، اگر حفظ کنیم این برادری و وحدت را، از این به بعد هم پیش میبریم؛ تا آخر هم پیش میبریم.
دعا کنید که ما غفلت نکنیم از خدای تبارک و تعالی، غفلت نکنیم از اسلام، نرویم سراغ آن چیزهایی که خودمان به آن احتیاج داریم؛ اینها میگذرد. نرویم سراغ اینکه کارم چطور و مسجدم چطور و محرابم چطور و خانهام چطور، اینها یک چیزهایی است که عبور میکند و میگذرد؛ آنکه باقی است معنویات انسان است.
خداوند انشاءاللّه این امان را هیچ وقت از ما به خوف مبدّل نفرماید. خداوند انشاءاللّه ما را اهل عبادت و اهل اینکه کسی را شریک خدا در هیچ چیز ندانیم قرار بدهد.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته