صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان رمز پیروزی مسلمین در صدر اسلام و مشکلات کنونی مسلمین
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع رمز پیروزی مسلمین در صدر اسلام و مشکلات کنونی مسلمین
-
حضار
حضار: یزدی، ابراهیم (وزیر امورخارجه) ـ نمایندگان کشورهای اردن و سودان
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من ابتدائاً تشکر میکنم از اینکه آقایان آمدند اینجا، و از شعب[1]آنها هم تشکر میکنم.
و بعد ما باید ببینیم که چه شد که اسلام در صدر اول با یک جمعیت کمی و با یک دست خالی، که هیچ ساز و برگ جنگی نداشتند، قریب نیم قرن گذشت و معموره[2]را فتح کردند، و چه شد که مسلمین بعدها با اینکه جمعیتهایشان خیلی زیاد و ساز و برگ جنگی هم دارند و از حیث ذخایر هم غنی هستند و معذلک همه چیزشان را از دست دادهاند. این چه شد که آنها آنطور، و ما اینطور؟ علت این است که در صدر اسلام افرادی که با رسول اکرم ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ بیعت کردهاند و افراد کمی بودهاند، لکن متعهد به مسلک خودشان و معتقد به اسلام و برای آنها مطرح نبود اینکه زندگی بکنند، ولو با هر ذلت و زحمت، اینها شهادت را برای خودشان سعادت میدانستند، و این روحیه که در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ایران، دو امپراتوری بسیار بزرگ ـ که آن دو امپراتوری روم و ایران هر دو قویتر از حالای این دو معموره است. و بعدها مسلمین کمکم آن قدرت ایمان را از دست دادند، و وارد شدند در شئون دنیا و دلبستگی به همین مادیات. و آنهایی هم که مینشستند و صحبت میکردند، و حالا هم که ما
اجتماع میکنیم و صحبت میکنیم، بحثهای عددی است؛ یک بحثهایی نیست که سازنده باشد. در این ممالک اسلامی، که ممالک بسیار وسیعی هستند و قدرتهایی هم دارند، وقتی که انسان ملاحظه میکند میبیند که مسئلۀ شعر و خطابه و فلسفه؛ و آنهایی که دیگر خیلی چیز هستند، عرفان و امثال اینها مطرح است؛ آن چیزی که در صدر اسلام رمز پیروزی بود اصلاً مطرح نمیشود. اگر آنکه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ و لشکر اسلام بود، عشر او در این ممالک اسلامی بود، قدرتی بودند که بر تمام ابرقدرتها مقدّم بودند، لکن بکلی آن روحیۀ ایمان را از دست دادند و آن که خیلی مؤمن بود آن بود که مسجد برود، و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند. دیگر آن جهاتی که در صدر اسلام مطرح بود اصلاً در بین ممالک اسلامی مطرح نیست، الآن هم مطرح نیست.
الآن هم وقتی که مجالسی که تهیه میشود برای اینکه ببینند باید چه بکنیم، از حدود نطق ـ و هر که بهتر نطق بکند ـ معلوم نیست بیشتر باشد، همچو نیست که واقعاً رسیدگی بکنند به اینکه چرا ما عقب افتاده هستیم، و چرا و چه چیز ممکن است که ما را از این عقب افتادگی نجات بدهد، طرح بکنیم و دنبالش برویم؛ عمل بکنیم. نه در هر سالی، هر چند سال، یک جلسهای درست بکنیم، و هر کس هم از هر جا بیاید یک مقداری خطابه و شعر و یک مقدار هم از مسائل اسلامی و احتیاجات مسلمین. و بعد هم که از آن مجلس خارج شدند، دیگر اصلاً همه چیزها مغفولٌ عنه بمانند. باید بگوییم که دشمنهای اسلام، ممالکی که به اسلام سلطه پیدا کردند و به مسلمین، آنها مرد عمل بودند، نه حرف، و مسلمین در این، بعد از صدر اول، مرد حرف بودند نه عمل. خیلی خوب شعر میگفتند، خیلی خوب خطابه میخواندند، وقتی هم طرح مشکلات میشد، خیلی هم خوب طرح میکردند، اما از حدود گفتار خارج نمیشد؛ به عمل نمیرسید. اگر از حدود گفتار خارج میشد، نمیتواند انسان باورش بیاید که بیشتر از صد میلیون عرب در مقابل اسرائیل آنطور زبون باشند. و انسان نمیتواند باور کند که با داشتن همه چیز، و احتیاج
غرب در بسیاری از امور به ممالک اسلامی، اینها همه تحت سلطه آنها باشند، با داشتن جمعیتهای زیاد و ذخایر زیاد، این نیست جز اینکه آن روحیهای که در صدر اسلام بود و منشأ غلبه شد، آن روحیه را ما از دست دادیم. دلیل براینکه یک همچو روحیهای میتواند غلبه کند بر مشکلاتش، قصۀ ایران است. اگر در ایران هم مثل سابق، مثل سالهای گذشته، تمام مسائل برمیگشت به اینکه مشکلات گفته بشود و هیچ عمل نشود، مصیبتها را ذکر بکنند و بروند منزلشان بخوابند! اگر اینطور بود، الآن هم زیربار همان رژیم و همان گرفتاریها بودیم، لکن خداوند خواست که این ملت از حد حرف به حد عمل بیاید و آن روحیهای که در صدر اسلام بین مسلمین بود تا حدودی در این ملت پیدا شد، و همان، رمز پیروزی یک مشت فاقدِ همه چیز بر یک قدرتهای شیطانی بزرگ[شد]همان روحیه که در صدر اسلام بود ـ مسلمین دنبال شهادت میرفتند، جنگ میرفتند ـ این تا یک حدودی در ایران پیدا شد، بهطوری که جوانهای برومندی که اول جوانیشان بود و هست، چه در آنوقت که من نجف بودم و چه حالا که ایران هستم، و چه قبل از این پیروزی و چه بعد، اینها از من میخواهند که دعا کنم شهید بشوند، و جدّاً دعا میخواهند، و بعضیها اظهار تأسف میکنند که ما نشدیم.
این روحیه تا در مسلمین پیدا نشود همیناند که هستند. مجلسها اثری ندارد، اجتماعات اثری ندارد، کنفرانسهای دولتهای مختلف و اجتماعاتشان اثری ندارد، صحبت است. دل خوش کردن به این چیزها، موجب تحول ما شده است و میشود. مسلمین فکری بکنند که این تحول در آنها حاصل بشود: تحول از خوف به شجاعت، و تحول از توجه به دنیا به ایمان به خدا. منشأ همۀ پیروزیها همین یک کلمه است. ما متحول بشویم به یک موجودی اسلامی ـ انسانی با ایمانی که خدای تبارک و تعالی از ما خواسته است. والاّ شما تشریف میآورید اینجا با ما صحبت میکنید، ما هم با شما صحبت میکنیم، دردها را میگوییم، درمانش هم گاهی گفته میشود، لکن شما که
میروید و ما که اینجا هستیم، هیچ دیگر در فکر این نیستیم که یک عمل انجام بگیرد.
اضافه بر همۀ این مسائل، قضیۀ دولتهای اسلامی است، که مصیبت مسلمین بسیارش از دولتهای اسلامی سرچشمه میگیرد. دولتهای اسلامی که باید با هم همصدا باشند، همفکر باشند، همه از یک دیانت، صاحب یک کتاب، و همه هم میبینند که با اختلافاتی که بینشان هست دیگران نتیجه میگیرند، درد را میدانند، لکن دنبال دوا نمیروند؛ بلکه هر روز اختلافاتشان بیشتر میشود و جدایی از هم بیشتر پیدا میکنند. و دولتهای بزرگ هم حرفشان همین است که ماها از هم جدا باشیم، و بلکه با هم دشمن باشیم و اشتغال پیدا کنیم به حال هم، و آنها استفاده کنند.
باید مسلمین فکر اساسی برای خودشان بکنند و دولتهای اسلامی فکر اساسی بکنند، فکر این نباشند که چند روزی که هستند مرفَّه باشند و دارای سلطه بر کشور خودشان و این درد تفرُّق را خودشان دوا کنند؛ والاّ هیچ علاجی دیگر نیست در کار، و هیچ مجلس و هیچ کنفرانس و هیچ اجتماعی نخواهد داشت. من از خدای تبارک و تعالی خواستارم که مسلمین را عموماً و دولتهای اسلامی را خصوصاً بیدار کند؛ و بر مشکلات خودشان غالب بشوند و اسلام آنطور که هست در ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند، آنطور که در صدر اسلام بود.
بله، یکی از مشکلات که باز مسلمین گرفتارش هستند، مشکلۀ دولت و ملت است و دولتها ـ در آنقدری که ما اطلاع داریم و شما هم مطلع هستید ـ دولتهایی هستند که با ملتشان تفاهم ندارند. معامله دولتها با ملتها، معاملۀ دشمن با دشمن است. ملت پشت میکند بر دولت؛ و دولت میخواهد تحمیل کند بر ملت. از این جهت، ملتها پشتوانه دولتها نیستند؛ بلکه معامله دشمن با دشمن میکنند، و این موجب ضعف دولتهاست. ما دیدیم که این پدر و پسر، که در ایران حکومت کردند، حکومت جابرانه، هم در زمان
پدر همچو ملت پشت به او کرده بود که وقتی متفقین آمدند و همۀ جهات مملکت ما در خطر بود، وقتی که رضاشاه رفت، مردم شادی کردند و شکست او را در جنگ با شادی تلقی کردند، برای اینکه او را هم دشمن خودشان میدانستند. و محمدرضا وقتی که با قدرت مردم بیرون رفت، مردم در روز رفتن او مثل عید رفتار میکردند و عید گرفتند و این یک مطلبی است که در اکثر دولتهای اسلامی ـ اگر نگویم در همه ـ هست که دولتهای اسلامی ما با ملتشان هیچ تفاهم ندارند، معامله دشمن با دشمن است، ملت از آنها فرار میکنند. آنها میخواهند به ملت تحمیل کنند. و این هم یکی از مشکلاتی است که در ممالک ما هست. و شاید حلش به این زودیها امکان نداشته باشد. ما الآن که یک دولتی داریم که با مردم تفاهم دارد، الآن تظاهرات مردم در خیابانها لَهِ اوست؛ در عین حالی که خیلی نتوانستند تاکنون برای ملت کاری بکنند، لکن ملت با او موافق است؛ با دولتشان موافقند، پشتیباناند؛ یعنی یک دولت ملی است؛ یعنی دولتی است که یک ملت پشت سرش هست، و اما اگر حساب بکنید در سایر ممالک اکثراً ـ اگر همه نباشند ـ مسئله اینطور نیست. مردم با رضای نفس از آنها پشتیبانی ندارند، آنها هم مصالح مردم را نمیخواهند، مصالح خودشان را میخواهند، و تا این مشکله هست، باز ما به همین حال هستیم. باز من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که این مشکله حل بشود.
دولتها توجه بکنند به اینکه چه شد که این قدرت شیطانی از بین رفت و ملت ما غلبه کرد. این برای این بود که ارتش او هم وقتی که ملت را دید یک طرف میرود، پشت به او کرد، قوای خودش بر خود او پشت کرد، چون که دیدند که ملت را دید یک طرف میرود، پشت به او کرد، قوای خودش بر خود او پشت کرد؛ چون که دیدند که ملت یک راهی دارد و آنها راه مخالف. از این جهت، اینها غلبه کردند و دولتها اگر چنانچه با مردم تفاهمکنند و خدمتگزار مردم باشند، مردم پشتیبان آنها هستند و شکست برای آنها دیگر نیست، لکن معالأسف هم دستهای خارجی نمیگذارد، و هم عدم رشد خود آنها.