صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان توطئۀ دشمن بر ضد فرهنگ و روحانیت ـ سقوط اخلاقی غرب
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع توطئۀ دشمن بر ضد فرهنگ و روحانیت ـ سقوط اخلاقی غرب
-
حضار
حضار: اعضای شورای مرکزی آمار ایران
بسماللّه الرحمن الرحیم
این از خصوصیت نهضت اسلامی است که همۀ قشرها در خدمت صادقانه، نه خدمت به حسب وظیفۀ ظاهری، بلکه همه، یک وظیفۀ الهی برای خودشان احراز کردند و یک خدمتی همه[به]جامعه کردند که شما کارکنان آمار هم از همان جمعیت هستید. یعنی همه و همه، برای اسلام. اگر این یک نهضت ملی بود، نه شما اینقدر فعالیت میکردید و نه ما و نه سایر ملت. ملت اسلام را میخواهد، ملت کشور خودش را هم که میخواهد برای اسلام است. از بچههای کوچک تا پیرمردها همه فریاد اسلام میزدند. و این نهضت برای همین صبغۀ اسلامیاش، و برای همین که مقصد اسلام بود و قیام بر ضد طاغوت، قیام بر ضد کسانی که اسلام را میخواستند بشکنند و کارهایی کردند که اسلام را میخواستند به فراموشی بسپارند، یک قیامی بود که خدای تبارک و تعالی مدد فرمود که شما جمعیتی که همه متفرق بودید، همه از هم جدا بودید، همه با هم مجتمع شدید؛ ارتشیها که بر ضد ما بودند متصل شدند؛ آنهایی که اصلش کاری به این مسائل نداشتند وارد شدند؛ آنهایی که اگر کار داشتند کم کار بودند پر کار شدند؛ و همه با هم یک مقصد. همه با هم یک مقصد. یعنی از مرکز تا شعاع آن طرف، تا آخر مملکت، از آن طرف هم تا آخر از این طرف، و از آن طرف هم تا آخر، همه با هم یک چیز میگفتند. یعنی در بیابانها هم اگر شما میرفتید از یک چوپان میپرسیدید که تو چه میخواهی؟ میگفت که جمهوری اسلامی. این یک مسئلۀ الهی بود؛ خدایی بود. یعنی خدا تأیید کرد شما را.
و این را خیلی برای خودتان و برای خودمان افتخار میدانیم که در یک مرحلهای که مملکتی رو به نابودی داشت میرفت، اسلام رو به فراموشی میخواست برود، در یک همچو مرحلهای خداوند عنایت کرد و دست رحمتش را دراز کرد به طرف ملت؛ و ملت همه با هم، هرکس از هر جا، میآید داد میزند که اسلام؛ طاغوت نه، رژیم نه. این یک مطلبی نبود که یک کسی بتواند خودش درست کند؛ این را خدا درست کرد. از این جهت که دست خدا در کار است، باید شما و ما و همه، کاری بکنیم که این دست رحمت بسته نشود؛ از روی سر ما برداشته نشود. و آن کار این است که همان طوری که تا حالا همه با هم بودیم ویَدُاللّهِ مَعَ الجَمَاعَة،[1]و همه برای خدا بود و خدای تبارک و تعالی عنایت فرمود، حالا هم توجه به یک گرفتاریهای شخصی عجالتاً نکنیم. الآن هم توجهمان به همان مقصد باشد که این جمهوری اسلامی که حالا لفظش آمده است، معنا و محتوایش باز نیامده شما میبینید که در همۀ ادارات، در فرهنگ، در دادگستری، در سایر جاها، باز یک صبغۀ اسلامی پیدا نکرده است که ما اسمش را بگذاریم یک جمهوری اسلامی. ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ شما هم رأی دادید، به جمهوری اسلامی؛ الآن جمهوری اسلامی است در ایران؛ اما محتوایش تا حالا تحقق پیدا نکرده؛ یعنی در هر ادارهای که برویم، باز یک رنگ و بویی از سابق میبینیم. و ما میخواهیم این رنگ و بو برود؛ شسته بشود.
و در رأس همۀ چیزها، همان طوری که اشاره کردید، فرهنگ است. فرهنگ ما که حالا میشود گفت از اولی که وجود پیدا کرد، این مدارس وجود پیدا کرد، از اول، آن مخالفین ما توجه به آن داشتند. برای اینکه آنها میدانستند که هرچه پیدا بشود از فرهنگ باید پیدا بشود. دو جناح بود که این دو جناح بیشتر از هر چیزی مورد توجه مخالفین ما
بود؛ مخالفین اسلام بود: یکی جناح «روحانیت»؛ یکی جناح «فرهنگ». این دو تا قوه را اینها میدیدند که این دوتاست که میتوانند یک مملکتی را استقلال به آن بدهند و ادارهاش کنند ولهذا در هر دوی اینها کارشکنی کردند. در فرهنگ برنامههایی که درست کردند برنامههایی نبود که درست به درد ما بخورد. در روحانیت، کوبیدند روحانیت را در هر نوبت.
از زمانی که رضاخان آمد، جز یک چند صباحی که میخواست بازی بدهد مردم را و اظهار دیانت کرد و اظهار چه کرد، از همان زمان عمدۀ نظرش را دوخت روی روحانیت که اینها را از بین ببرد، با هر بهانهای توانست. او میدید که مجالس روضههایی که برپا میشود و در تمام ایران است، در تمام ده و قصبه و شهر و بیرون شهرها، این مجالس پربرکت هست؛ و از این مجالس پربرکت ممکن است که اشخاصی پیدا بشوند یا گروههایی پیدا بشوند که جلوگیری از این استفادههای غیر مشروع را بکنند. این مجالس را، اگر هر کدام شماها یادتان نیست، اکثراً، شاید آقا[2]یادشان باشد، این مجالس را قدغن کردند در سرتاسر ایران، دیگر ما مجلس روضه نداشتیم. در یک موقع اینطور بود.[که]هیچی نداشتیم. سرتاسر مملکت را اینها کنترل میکردند، مأمورینشان که مبادا یک صدایی یکجا بلند بشود؛ روضهای در یکجایی باشد. و از آن طرف، فشار به اینها برای اینکه عمامهها را بردارند! و عمامهها را برداشتند. و همین طور فرهنگ را، برنامههایش را، یکجوری درست کردند که آنجا دیگر نمیتوانستند بگویند که فرهنگ نباشد، میگفتند باشد؛ اما برنامهها جوری درست شد که به درد خود ملت نخورد. و بالاتر از این، این است که تبلیغات زیاد برای اینکه محتوای ما را از ما بگیرند؛ خودمان را به خودمان بدبین بکنند؛ دانشگاهی را از روحانی جدا کنند، بلکه دشمن کنند؛ روحانی را با دانشگاهی جدا بکنند، بلکه دشمن بکنند؛ بازاری را با کذا. همین طور اینها را محتوایشان را بگیرند و بدبین کنند.
و بدتر از آن، این است که محتوای اشخاص را بگیرند که اطمینان به خودش هم نداشته باشد! مثلاً ما طبیب داریم؛ نه این است که ایران طبیب ندارد؛ طبیب دارد؛ الی ماشاءاللّه طبیب داریم؛ چه شده است که یک مریض وقتی پیدا میکنیم فوراً صحبت این است که برود اروپا! این برای این است که ما را به طبیبهای خودمان بدبین کردند؛ طبیب داریم و بدبین شدیم. ما مهندس داریم؛ نمیتوانیم بگوییم مهندس ما نداریم؛ اما این محتوا را از ما گرفتهاند که اگر بخواهیم یک جادهای را اسفالت کنند، مهندسش باید از خارج بیاید؛ از خارج میآوردند. یک کارخانه بخواهید درست کنید، یک بنای بزرگ بخواهید درست کنید، از خارج باید بیاید. این برای این است که همچو تبلیغات کرده بودند که ما را از خودمان به خودمان بدبین کرده بودند. محتوای ما را بیرون کشیده بودند. ما یک آدمهایی بودیم که همهاش توجهمان به غرب بود. الآن هم که ملاحظه میکنید، الآن هم همین طور است. الآن هم که ما میگوییم اسلام، شما میگویید: «اسلام، اسلام» یک گروههایی هم دور هم نشستهاند و میگویند: دمکراتیک، دمکراتیک. چرا؟ برای اینکه اینها همچو غربی شدهاند، همچو غربزده شدهاند، نمیتوانند تصور بکنند که یک کشور با برنامۀ اسلامی میتواند اداره بشود. اینها غفلت از این میکنند، یا خودشان را به غفلت میزنند، که هفتصد ـ هشتصد سال این اسلام بر همۀ ممالک حکومت کرد. حالا میگویند نه! جمهوری اسلامی نه؛ جمهوری دمکراتیک! این برای این است که محتوا ندارند اینها. اینها را[با]تبلیغات همه جانبهای که کردند همه را از آن باطنشان بیرون آوردهاند؛ مغزهایشان را به اصطلاح شستند و به جای آن غرب را نشاندهاند. استقلال فکری را از ما گرفتهاند، استقلال خودمان را، شخصیتمان را، از ما گرفتهاند. ما استقلال شخصیت الآن نداریم. و باید فکر این باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم. توجه بکنیم به تاریخ اسلام که ببینیم اسلام در دنیا چه کرده و چه کارهایی اسلام کرده. که اینهایی که میگویند که از اسلام کاری نمیآید، یا میگویند که الآن دیگر مثلاً قدیمی شده است اینها، از بابت این است که نمیفهمند، اینها بسیارشان ملتفت نیستند اصلش.
توجه نکردند. برای همین معنا که محتوا را غربیها کشیدند؛ و به جای آن تزریق غربیت کردهاند لهذا همه چیز را میگویند از آنجا بیاور. خوب، شما میخواهید یک خیابان را اسفالت کنید شما ندارید اشخاص که خیابان اسفالت کنند شما میخواهید یک سمپاشی بکنید، ندارید اشخاص، شما میخواهید یک ـ عرض میکنم ـ کارخانه را راه بیندازید یک جایی، دارید اشخاص، لکن شما را از اشخاص خودتان جدا کردند؛ از شخصیت خودتان جدا کردند.
ما میتوانیم خودمان را اداره کنیم؛ و بهتر هم میتوانیم. شما خیال نکنید که غرب خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمیگوییم که آنها کارخانجات ندارند؛ آنها درست کردند همۀ اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. اینها هرچه درست کردند ـ یعنی هرچه نه ـ بسیاری از چیزهایی که درست کردهاند، بر ضد انسانیت درست کردهاند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین میبرد، این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین میبرد؛ و ما خیال میکنیم که غرب همه چیز دارد. حالایی که غرب اتومبیل درست کرد، پس باید غرب همه چیز داشته باشد. در قوانین، ما قوانینمان غنیتر از همۀ قوانین عالَم است. قوانین اسلام آن قبل از اینکه شما ازدواج کنید، برای ازدواجتان ترتیب درست کرده برای اینکه این ازدواج طریق این است که آدم درست بشود با آن، از آنجا شروع کرده است. شما حالا میخواهید ازدواج کنید، هیچ قانونی در عالَم کار به این ندارد که شما میخواهید ازدواج کنید چه جوری بکنید. شما ثبت کنید، در ادارهای که باید آنها ازدواج را ثبت کنند[ثبت]بکنید، باقی آن به خودتان مربوط است. اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج کنید، تصرف کرده، توجه کرده، که این ازدواج مبدأ یک بچه است. این بچه باید درست بار بیاید. نظیر یک کشاورز بسیار عطوفت دار به اینکه کشاورزیاش خوب بشود، از اول زمین را یک زمین صالحی درست میکند؛ آب را یک آب صالحی درست میکند؛ کشت را و تخم را یک تخم
صالحی درست میکند.
اسلام انسانساز است؛ میخواهد انسان درست کند. از قبل از اینکه شما ازدواج کنید. به زن گفته است چه مردی را انتخاب کن. به مرد گفته چه زنی را انتخاب کن؛ چه ادبی داشته باشد، و همین طور حال ازدواج را؛ بعد از ازدواج را؛ حال عرض میکنم که چه را؛ بعد از آن را؛ حال حمل را؛ بعد از آن را؛ بچهداری را؛ عرض میکنم، همۀ اینها. برای اینکه اسلام انسان میخواهد درست کند. از آن اولی که میخواهد بنای یک اولادی بشود، اسلام در آن تصرف دارد. آنی که همه، همۀ قوانین دنیا از آن غفلت دارند، هیچ توجه به آن ندارند، اسلام به آن توجه دارد. اسلام میخواهد کاری بکند که شما در داخل صندوقخانه هم هیچ کاری نکنید برخلاف قوانین عالَم، قوانین دیگر چه کار دارند به باطن، توی خانهات هر کاری میخواهی بکن. به من چرا، شما نیا بیرون و نظم را به هم بزن، هر کاری میخواهی بکن. اسلام این جور نیست. اسلام میخواهد انسان درست کند. این انسان را جوری میکند که توی صندوقخانه و پشت در هم، همان باشد که توی خیابان است؛ نه اینکه توی صندوقخانه هر کاری میخواهد بکند، توی خیابان نکند. توی صندوقخانه هم این آدم باید همان آدمی باشد که توی خیابان است؛ توی مجامع است. اسلام انسان میخواهد درست کند؛ انسانی که در همۀ حالاتْ انسان باشد.
غرب از این اصلاً خبری ندارد. غرب دنبال این است که طیاره درست کند؛ به انسان کار ندارد. عالَم را انسان باید درست بکند؛ غرب به انسان کار ندارد. غرب به طیاره کار دارد، و اینطور چیزها، انسان را رو به تباهی دارد میبرد. دارد انسان را وحشی بارمیآورد ـ یعنی آدمکش ـ بالاتر وحشی، آن است که بیشتر آدم میکشد؛ بیشتر حیوان میخورد. غرب دارد انسان را وحشی بار میآورد. آن وحشی که آدمخوار است، آدمکش است! آدمکش بار میآورد.
اسلام انسان را محب آدم بار میآورد. به آدم عطوفت دارد. آنجایی هم که اسلام جنگ کرده و اشخاص فاسد را از بین برده، برای عطوفت به جامعه است. آنها مفسد بودند. فاسدها را از بین میبردند برای اینکه این غدۀ سرطانی برود از بین، این جامعه درست بار بیاید. همهاش عطوفت است. ما که این چند نفر فاسد را میگوییم باید بکشند، برای اینکه اینها غدۀ سرطانی، اینها مفسدند؛ فاسد میکنند این جامعه را، و فاسد کردند یک جامعه را. حالا که این فاسدها و مفسدها را دارند میکشند، صدای غرب درآمده است که چرا این فاسدها را میکشید. اینها دوستان ما هستند. خوب، ما برای همین میکشیم. آنها را «اینها از ما هستند!» «اینها به ما خدمت کردند»، هیاهو درمیآورند به اینکه خدمتگزارهای ما را چرا میبرید از بین. ما روی همین زمینه که خدمتگزارهای شما هستند و برخلاف ملیت ما عمل کردند، برخلاف اسلام عمل کردند، آدم کشتند، روی این منظور است که ما آنها را، جزای آنان را، به آنها میدهیم. آن روزی که امثال مرحوم مطهری را میکشند، یک کلمه حرف نیست که چرا کشتند، یک کلمه! هویدا را وقتی میکشند داد میزنند!
این مجلس سنای امریکا اینقدر فریاد کرد. برای اینکه آدمکشها[...]. از آنها باید بپرسند که آمار این آدمکشیها که ما کردیم کو؟ چند نفرند و کیها هستند؟ سوابقشان را هم بگویید؛ نمیگویند آنها. آنها، بله، خیرخواه امت هستند! خیرخواه مردم هستند! دوستند! حقوق جامعه را میخواهند حفظ کنند! طرفدار حقوق بشرند! از این الفاظ لامعنی؛ که باز یک قدری از این الفاظ فاسد در ایران هم هستش. باز طرفدار حقوق این الآن در اینجا هم هستش. و ما نصیحت به اینها کردیم که بابا شما حسابتان را از آنها جدا بکنید. آنها حقوق بشر را نمیخواهند. ملاحظه کنند آنها طرفدار ابرقدرتها هستند. ولهذا میبینید این بشری که با دست اینها[3]تقریباً چند صد هزار ـ حالا چند صد هزار نمیدانم
... هزاران نفر را از ما کشتند، 15 خرداد میگویند 15 هزار کشته شده است؛ از 15 خرداد تا حالا شاید دویست هزار یا بیشتر کشته دادیم؛ زخمی الی_' ماشاءاللّه؛ این طرفدارهای حقوق بشر نمیگفتند که آخر چرا؟ چرا دارد این جور میشود؟ نمیگفتند چرا؟ حالا که ما اینهایی که آدم کشتند، فساد کردند، به تباهی کشاندند مملکت ما را، چهار تا از آنها را داریم در دادگاهها بعد از رسیدگی، بعد از شهادت شهود، بعد از اقرار خودشان، به جزایشان میرسانیم، حالا فریاد و داد طرفداران حقوق بشر بلند شده! این «طرفداران حقوق بشر» را بشناسند مردم که اینها چه مردمی هستند؛ اینها طرفدار کی هستند و این طرفدارهای حقوق بشر خودمان توجه کنند به این مسائل که اینها چه اشخاصی هستند و برای چه این کارها را میکنند.
در هر صورت، ما الآن احتیاج به شما داریم و به همه داریم؛ بیشتر از سابق. اینکه میگویم بیشتر از سابق، برای این است که پیشتر همۀ مردم توجه داشتند به اینکه این رژیم برود و ما یک حکومت عدل داشته باشیم؛ همه توجهشان یک جا بود؛ هیچ توجه به اینکه ما امشب وقتی برویم منزل ناهار، شام، چه بخوریم نبود در کار؛ هیچ این مطلب نبود؛ یا حقوق من کم است یا زیاد است؛ در آن حال انقلابی که همه داشتیم میرفتیم جلو؛ نه من به فکر این بودم که حالا بعد از اینکه شب شد چه باید کرد؛ نه شما در فکر این بودید که حقوقتان کم است، زیاد است؛ اینها اصلاً مطرح نبود؛ چون مطرح نبود و همه هم الهی بودید، این سد را شکستید؛ سدی که ممتنع میدانستند دنیا که همچو چیزی بشود؛ شما با دست خالی و با ارادۀ الهی این سد را شکستید؛ حالا که رسیدیم به اینجا، الآن یک سستی پیدا شده یک توجه به اینکه حالا ما حقوقمان چیست؛ خانه نداریم؛ زندگی نداریم؛ حقوق چطور است؛ درجه چطور است. این حرفها حالا پیش آمده. از این جهت، الآن توجه باید بیشتر به نهضت بشود. یعنی فعالیت بکنید که مردم را متوجه به نهضت بکنید؛ برای اینکه ما بین راه هستیم؛ نرسیدیم به مقصد، ما باز محتوای جمهوری
اسلامی را در ایران پیاده نکردیم. مقصد ما این بود که اسلام، سرتاسر ایران اسلام باشد؛ حکومت مال اسلام باشد؛ تا حالا نشده؛ البته یک مقدار راه را جلو رفتیم، لکن راه زیاد مانده است. حالا وقتی است که همه با هم باشیم؛ همه توجهمان به مقصد باشد و اینقدر بهانهگیری برای اینکه حالا حقوق من کم است، یا زیاد است.[نشود]انشاءاللّه زیاد میشود بعدها. یا خانه ندارند، یا چه. انشاءاللّه خانه پیدا میکنید. زراعتمان چطور است. زراعت پیدا میکنید. اما باید حالا همان طوری که در آن قدمهای اول فراموش کردید همۀ اینها را، نه کارگر متوجه این بود که من مزدم کم است یا زیاد است، و نه کشاورز متوجه این بود که امسال کشاورزیاش چطور است، همه متوجه یک مقصد بودند و عمل شد و خوب شد، از حالا به بعد هم باید همین معنی را ادامه بدهیم؛ همین توجه به مقصد را ادامه بدهیم؛ همین الهیت را حفظ کنیم. یعنی قصدمان را برای خدا و برای جمهوری اسلام و برای احکام قرآن بکنیم تا عنایت خدا محفوظ باشد و دست لطف الهی بالای سر همه باشد. و انشاءاللّه اگر این مطلب بشود، پیروزید و مملکتتان ان شاءاللّه مال خودتان، و خودتان ادارهاش میکنید. همۀ دستها هم منقطع خواهد شد. ولی عمده همین معناست که این معنا را حفظ بکنیم. من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را میخواهم و سعادت این ملت، که شما هم از این ملت هستید. خداوند همۀ شما را تأیید کند.