صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان پاسخ نامه و تشکر از عواطف مردم
- محل تهران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع پاسخ نامه و تشکر از عواطف مردم
-
حضار
گرامی قمی ، محمدعلی
[پیشگاه زعیم عالیقدر و مرجعالمراجع حضرت آیتاللّهالعظمیخمینی ـ متعاللّه المسلمین بطول بقائه. با کمال خضوع؛ بچههای طیور وقتی که موقع پریدنشان میرسد با آن انس زیادی که به مادر خویش دارند باید گرفتار جدایی شوند تا طیران را یاد گرفته طبق ناموس تکامل طبیعی موجودات ضمن استقلال خود به تکامل برسند، زمین میخورند و برمیخیزند، میپرند و وا میمانند تا به هدف نزدیک شوند. این قانون ـ تکامل در ضمن انفصال ـ کأنّه همگانی بوده از جمادات گرفته تا اعلا مرتبۀ وجودات (مادی) استمرار دارد، هیچ میوهای یک شبه نمیرسد و هیچ غورهای به بامدادی شیرین نمیگردد، در طرز تکوین گوگرد و جیوه ـ اساس فلزات چکشخور ـ میگویند مواد بُخاری و دُخانی قعر زمین در کرّ لیالی و ایام و تعاقب حرارت و برودت باید آنقدر انفصال و انوصال پیدا کنند تا گوگرد و جیوهای تشکیل دهند تا فلزاتی درست شوند که زیر چکش آهنگر هم دست از قدرت خود بر ندارند. اکمل موجودات وجود نوری نبیاکرم هم باید گرفتار فراق وحی شود تا بسوزد و بگدازد به حدی که از مبدأ اول تسکینی محبتآمیز رسد:ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی ... وَلَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی[1]و تکامل یابد ...
آری زعمای روحانی ملت، قیم و ولیّ ملتند باید ملت آنقدر انوصال و انفصال بیند تا خود کامل شود و بالاستقلال بتواند اجتماع، مدینهای فاضله شود، تا شاگردان مکتب این زعما پخته شوند و برای ورود در اجتماع ـ در طی سنین طولانی ـ آماده شوند، و تا کامل خود را قوی کنند، و تا خود زعیم نیز یوسفوار چاهی را هم ببیند، تا حلیۀوَکَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فیِالأرْضِ[2]پوشد. ما نمیدانیم شاید
مصالح تکوینی الهی زیاد باشد. آری افرادی که تا آخر تحت نظر پدران خودند عملشان تکامل پیدا نمیکند و باید کرّ و فرّی باشد، معاملاتی اختیاری انجام گیرد تا پخته شوند. این بندۀ ناچیز باید بسیار اعتذار جوید که ذهن رجلی الهی و عالمی ربانی را اینقدر معطل کند اما چه کند اینها که سوز و گدازهای دوران انفصال اوست، با «او» در میان میگذارد باشد که تخفیف یابد، این بنده میدانم که رسم صحبت با مرجعی عالیقدر ـ و به زعم خود مرجع المراجع ـ این نیست، لیکن به زعم خود روایاتی به او جرأت چنین جسارت داده است!! روایاتی که مرجعیت را علاوه بر یک حکومت اجتماعی یک اثر تکوینی الهی قرار داده و محرومیت عدهای را از این منصب بالسان لایُصیب أمرنا الخ ـ علی الظاهر المظنون فی بعض روایات ابی الجهد ـ بیان میکند که در نتیجه یکی از شئون آن محبت و وُدّی خواهد بود که در کریمهالَّذ ینَ آمَنُوا وَ عملوا الصالحات سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمن وُدّاً[3]بیان شده است، این منقولات که ظواهر کار را کنار زده پای محبت و وّد و صفا و قداست و اجمالاً پای روح را به میان میکشد او را بهتر جری ساخته که پرده برداشته، مکنونات قلبی خود را بیان کند:
آری سالی چند است که باغبان قلوب بذری پاکیزه و مرغوب در زمین دلم کاشته و عوامل حیات را بر پرورشش گماشته و مواد لازم را از مجاری مخصوص مقرر داشته است. اشعهای روانبخش و ملکوتی از چشمانی پرفروغ و جذاب بر آن تابیده و آبی بس گوارا و صافی از چشمۀ قدس بر آن جاری ساخته، و شوقی کامل و شوری بالغ در درون به ودیعت نهاده و مطالبی علمی دقیق و عمیق و مبانی پخته در جلسات درس برای رزق الهی عقل مقرر داشته و نسیمی لطیف از سَمت امید به سوی آن رانده و علیرغم شتاب طبیعی انسان با تدبیری متین و حوصلۀ تام اندک اندک آن بذر را مستعد نموده آنگاه که استعداد جهش بیشتری پیدا کرده «جریانی» پیشامد کرد و به جدایی مبتلایش ساخت! از این نموّ و تکامل روزافزونی در آن پدید آمده و در اندک مدتی با سرعتی عجیب خود را به صورت نهالی برومند در آورده و ریشههای نیرومند خود را در اعماق دل دوانید ...
افسوس! که باد سوزان هجران امان نداد میوههایش برسد و بیرحمانه برگهای شاداب آن را پژمرده ساخت و شعلۀ شادی در دیدهام خاموش و نهال امید در دلم پژمرده شد... اما از کجا که این سوز و گداز
هم از تدابیر حکیمانۀ او نباشد تا تلمیذ تکامل یابد... ولی ای هجر سوزان اندکی نرمتر! و ای آتش جدایی اندکی آرامتر! که این دل افسرده را تحمل اینهمه رنج نباشد...
ای خدایی که دل از توست، مهر از توست، هستی از توست، دل ما را از محبت خود و دوستانت پر کن، الهی، قدمی ده که به سوی تو آییم و راهی نمای که به تو رسیم.
اکنون که راز بدینجا میرسد و حرارت دل تسکین مییابد باز عقل هی میزند که این صحبتها رسم ادب نیست! آری همیشه این بنده چنین بودم و خجالت مانع تماسهای کم میشده آن وقت متمرکز میشده و به صورت شقشقهای سرزده میشده و یا عنوان پررویی به خود میگرفته و یا متلونالمزاج میکرده است. ولی باز در نظر میآید عنوانی که در کتاب قضا عنوان شده که بر لایق قضاوت واجب است خود را به حضور حاکم معرفی نماید و عقل استحسانی میگوید: ارادتمند تام و مقلد کامل هم باید خود را در مقام امتثال و حضور انجام اوامر مولوی به معرض تعرفه در آورد، ولی اینها همه بهانه است.
اینجا از محضر آن پدر روحانی تقاضا دارد که در صورت امکان جواب مسائل ذیل را مرحمت فرمایند که مورد لزوم است. 3 رمضان 83 ـ قم، مدرسۀ خان، محمد علی گرامی قمی]
بسمه تعالی
عواطف برادران ایمانی و خصوصاً مخصوصین آنها بارگرانی است که به دوش من بسیار سنگینی میکند، باشد که خداوند متعال مقدر فرموده باشد که با عواطف غیبیۀ خود به صورت حاضر از آن سنگینی کاهش دهد. رحمتهایی که در ظاهر، نقمت بروز میکند از رحمتهای ظاهره شاید لطیفتر و به عواطف نزدیکتر باشد. از خداوند تعالی توفیق علم و عمل صالح برای همه خواستار است.
2 ـ سورۀ یوسف، آیۀ 56 :«و اینچنین یوسف را در زمین منزلت دادیم».
3 ـ سورۀ مریم، آیۀ 96: «همانا آنانکه به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را محبوب میگرداند».