صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان عوامل پیروزی ـ کارشکنی گروهکها ـ اهمیت فرهنگ
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع عوامل پیروزی ـ کارشکنی گروهکها ـ اهمیت فرهنگ
-
حضار
حضار: گروهی از فرهنگیان رفسنجان
بسماللّه الرحمن الرحیم
این حقیقتی است که باید اعتراف کرد که قلعۀ محکمی بود که احتمال فتح آن[نمیرفت[1]] و فتح شد. و دژ عظیمی بود که احتمال شکستن آن نمیرفت و شکسته شد. ملتی با نداشتن هیچ ابزار و ساز و سلاح بر ابرقدرتها و بر قدرت شیطانی که تا دندان مسلح بودند غلبه کرد. لکن این من نبودم که این غلبه را نصیب شما کرد، این خدای تبارک و تعالی بود. من در پاریس که بودم و میشنیدم که تمام مردم بلاد ـ از آن اقصا بلاد[2]تا مرکز، از دهات کوچک تا شهرستانهای بزرگ ـ همه با هم متحد شدند و همه یک کلمه میگویند و آن اینکه «سلسلۀ پهلوی نه و جمهوری اسلامی آری»، من آنجا اینطور فهمیدم که این دستْ، دستِ غیب است؛ انسان نمیتواند این وحدت را تحصیل کند. انسانها شعاع فعالیتشان محدود است؛ ممکن است یک شهر را یا یک استان را، به وحدت کلمه برساند، ممکن است که یک گروه از مردم را وحدت کلمه درشان ایجاد کند لکن یک کشور سی و چند میلیونی با اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور آنها، همه با هم مجتمع شدند و همه با هم دست به هم دادند و یک مطلب را خواستند. این نیست الاّ اینکه دستِ غیبی در کار است: خدای تبارک و تعالی به وسیلۀ امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ[این تحول را در مردم پدید آورد]. از آن وقت یأس در من هیچ وقت نبوده است؛ از آن وقت بسیار امیدوار شدم که این مطلب
به پیروزی خواهد رسید. البته این معنا که پیروزی به این سهلی و به این زودی نصیب بشود،[فکر نمیکردم]یک ملتی که هیچ ندارد در مقابل یک قدرت شیطانی؛ مثل امریکا و انگلستان به صراحت و شوروی هم پشتیبانی داشتند، همۀ قوای شیطانی دست به هم داده بودند در مقابل یک مشتْ ملت. لکن اینجا قوای رحمانی در کار بود. با خدای تبارک و تعالی هیچ کس نمیتواند ستیزه کند. اینجا دستِ غیبیِ الهی بود و تا این دست هست و تا این عنایت الهی هست شما پیروزید.
همت کنید که این نهضت را به همان طور که هست، این نهضت را به همین گرمی که هست حفظ کنید. اگر بخواهید به یک مملکت مستقل، آزاد، یک کشوری که خودش روی پای خودش بایستد و کارهای خودش را اداره کند، بخواهید به یک همچو کشوری برسید و پیروز بشوید و تا آخر پیروزی را ادامه بدهید، باید این رمز پیروزی را حفظ کنید؛ رمز پیروزی توجه به خدا بود. اشخاصی میآمدند از جوانهای برومند پیش من و مرا قسم میدادند که شما دعا کنید ما شهید بشویم. این عنایت خدا بود. این تحولْ تحولی بود که به دست بشر نمیشد انجام بگیرد. در ملتْ یک تحول روحی پیدا شد، یک تحول باطنی پیدا شد؛ این تحول باطنی به دست خدا بود، با عنایت خدا بود. یک ملتی که در چند وقت پیش از این اگر پاسبانی میآمد در بازار و میگفت باید تعطیل کنید یا باید بیرق بزنید، کسی برای خودش حق قائل نبود که مخالفت کند، به اندک وقتی به آنجا رسید که ریختند در خیابانها و «مرگ بر فلان» گفتند! اعتنا به توپ و تانک و مسلسل نکردند، اعتنا بر قوای شیطانی نکردند. این تحولْ تحول الهی بود. کاری کنید که این تحول از بین نرود؛ اینکه الآن به دست آوردید و ملت ما به دست آوردند، این از بین نرود. وحدت کلمه را حفظ کنید، توجه به خدا را تقویت بکنید، روح خودتان را متوجه به خدا بکنید. شیاطینی که در بین شما میخواهند تفرقه بیندازند طرد کنید؛ آنها را یا ارشاد کنید ـ اگر قابل باشند ـ و یا طرد کنید. امریکا باز چشمش به ایران است، به نفت ایران است، به مخازن ایران
است؛ به این زودی نمیتواند اغماض کند و سایر ممالک.
شما اگر بخواهید این چشمها را کور کنید و این دستها را قطع کنید، باید با همین رمزی که تاکنون پیش آمدید از این به بعد هم این رمز را حفظ کنید، این کلید را حفظ کنید. آن رمز توجه به خدا، همه یک مطلب و آن اسلام، همه یک مطلب و آن، شرک نه، اسلام آری. اگر این رمز از دست ما خدای نخواسته گرفته بشود، اگر این شیاطین که الآن عمال امریکا و ممالک دیگر در بین مردم هستند و آشوب میکنند، نمیگذارند زراعت ما، کشاورزی ما به جریان بیفتد، نمیگذارند کارخانههای ما به جریان بیفتد، نمیگذارند مدارس ما باز بشود، اگر این عناصر در بین شما باشند و خدای نخواسته رخنه کنند و شما منفعل[3]از حرفهای آنها بشوید و جوانهای ما غفلت کنند و توجه به آنها بکنند و تبعیت از آنها بکنند و در خیابانها راه بیفتند تظاهر بکنند ـ در زمانی که تظاهر نباید بکنند ـ اگر خدای نخواسته این اشخاص فعالی که با الهامات شیطانی مردم را میخواهند منحرف کنند موفق بشوند، من خوف آن دارم که بساط برگردد به حال اول؛ من خوف آن دارم که باز اختناق پیش بیاید؛ من خوف آن دارم که باز استقلالی که ما تحصیل کردیم از دست ما برود.
عزیزان من! بیدار بشوید اینها که در بین طبقات مردم افتادهاند بشناسید. اینها اگر چنانچه غمخوار ملت هستند، چرا نمیگذارند ملت آرام باشد؟ چرا نمیگذارند که رفراندم انجام بگیرد؟ رفراندم که امر ملی بود؛ چرا صندوقها را آتش میزدند؟ چرا مردم را منع میکردند؟ رفراندم را تحریم میکردند[4]؟ رفراندم که مال ملت بود؛ آنکه دیگر مربوط به طاغوت نبود، مربوط به اجانب نبود، مربوط به ملت بود. چرا این کار را
میکردند؟ کشاورزی را چرا نمیگذارند به جریان بیفتد؟ دور دهات افتادند و فساد میکنند و نمیگذارند که به جریان بیفتد. کارخانههای ایران را چرا نمیگذارند... به جریان بیفتد؟ برای اینکه اگر اینها به جریان بیفتد آرامش پیدا میشود؛ اگر آرامش پیدا شد دست اربابها قطع خواهد شد. اینها میخواهند دست آنها باز باشد. اینها میخواهند باز برگردانند به همان زمان ولو با یک فرم دیگر، البته شاهنشاهی دیگر قابل عود نیست لکن به صورتهای شیطانی دیگر. بیدار بشوید! توجه داشته باشید؛ هر کس در هر جا هست توجه داشته باشد به اینکه این عناصر را طرد کند.
انشاءاللّه بعد از اینکه حکومت اسلامی استقرار پیدا کرد، نقیصهها را همه با هم باید رفع بکنیم، که در رأس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت یک ملت است، اساس استقلال یک ملت است و لهذا آنها کوشش کردهاند که فرهنگ ما را استعماری کنند. کوشش کردند که نگذارند انسان پیدا بشود. آنها از انسان میترسند، از آدم میترسند. آنها کوشش کردند در این سالهای طولانی، و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، که رجال در ایران پیدا نشود. تحصیلات را به طوری قرار دادند که رشد تحصیلی و انسانی پیدا نشود. ما را همچو ترساندند، همچو با تبلیغات خودشان ماها را ترساندند که از خودمان میترسیدیم، به خودمان اعتماد نداشتیم. اگر یک کسی مریض میشد میگفتیم باید برود به خارج، در صورتی که طبیب داشتیم. همچو با ما رفتار کردند و ما را لرزاندند و ما را تهی کردند که اگر میخواستیم یک راهی را اسفالت کنیم میگفتیم باید از خارج بیاید با آنکه داشتیم باید ارتش ما را خارجیها اداره کنند، باید نفت ما را خارجیها بیایند اداره کنند با آنکه ما داشتیم همه چیز؛ این برای این بود که ما را از اینکه بودیم تهی کردند؛ مغزهای ما را شستشو کردند. اعتماد به نفس را از بین بردند. برادرها! جوانها را با اعتماد به نفس، با استقلال نفسانی بار بیاورید. معلمها! جوانها را مستقل، آزاد بار بیاورید؛ مُعْتمِد به نفسشان کنید. ما همه چیز داریم لکن آنها مارا
همچوکردند که خیال کنیم هیچ نداریم. مادیدیمکه با مشت تهیآنها راعقب زدیم و توانستیم؛ پس توانایی داریم. مایی که از یک سرهنگ میترسیدیم، از یک پاسبان میترسیدیم، دیدیدکه بچههای ماهم اعتنایی دیگربهتانک وتوپ نکردند. پس ماداریم ... ما خدا داریم. تا اعتماد به خدا هست، تا توجه به خدا هست، تا اینکه این روحیۀ شجاعت درشماهست، پیروزخواهیدبود.مناز خدای تبارکوتعالی سلامت وسعادت همۀ شما و همۀ اقشار ملت را خواهانم، و من دعاگو و خدمتگزار همۀ شما هستم.
والسلام علیکم و رحمةاللّه