صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان پیروزی انقلاب باامدادهای غیبی
- محل تهران، مدرسۀ علوی
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع پیروزی انقلاب باامدادهای غیبی
-
حضار
حضار: مُهری، سید عباس، همراه با دویست و هفتاد تن از علاقهمندان انقلاب اسلامی در کویت
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من اول از آقایانی که زحمت کشیدهاند و از کویت تشریف آوردهاند اینجا برای تفقد از ملت ما و تفقد از من، تشکر میکنم. خداوند سعی همه شما را مشکور گرداند.
خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سرّ آن را نمیفهمیم مگر بعد از زمانها. بعد از آنکه به واسطۀ فشار دولت ایران و فشار محمدرضا شاه بر دولت عراق و محصور کردن آنها منزل ما را، و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئلۀ شرعی است، یک وظیفۀ الهی است و من نمیتوانم مسئلۀ الهی و وظیفۀ شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهایی که در اینجا انجام میدهم، شما هم هر کاری دارید بکنید. آنها از ما تقاضا میکردند که چون ما تعهداتی با دولت ایران داریم و این کارهایی که شما و اصحاب شما میکنند مخالف آن تعهدات است، ما نمیتوانیم تحمل کنیم. من جواب دادم من که تعهدی ندارم، شما تعهد دارید! من یک تکلیف شرعی دارم، عمل میکنم و به تعهد شما اعتنایی نمیکنم. هم در منابر خطابه میخوانم، و هم اعلامیه صادر میکنم، و هم نوار پر میکنم و میفرستم. این تکلیف من. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد از رفت و آمدها، آنها[بعثیها]برادرهای من[را]که جزء رفقای نجف بودند، آنها را ترساندند. و به من رسید که گفتند که ما با خودش ـ مثلاً ـ کار نداریم لکن شماها را چه خواهیم کرد. من دیدم که خوب،
ممکن است که یکوقتی گزندی به این دوستان من برسد، عازم حرکت شدم و آمدم به ـ البته تحت مراقبت دولت عراق ـ آمدم به سرحد کویت. و در سرحد کویت هم همان فشاری که در آنجا بر دولت عراق بود بر دولت کویت هم بود. و آنها حتی اجازۀ اینکه ما عبور کنیم از این طرف شهر به آن طرف شهر هم ندادند. و من گلهای از هیچ کس ندارم؛ چون آنها ملتزم بودند به واسطۀ قراردادهایشان عمل کنند. و من نه از دولت عراق نه از دولت کویت گلایهای ندارم. لکن خدای تبارک و تعالی تقدیری فرموده بود و «ما غافل بودیم».
ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ـ سه روزی که با آقایان ملاقات میکنیم برویم به سوریه، و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم. لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد. و ما نمیدانستیم که این تقدیر به کجا منتهی میشود. از آنجا برگشتیم به بصره؛ و از آنجا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا برویم از این دوَل اسلامی همین مطلب است. به همین جهت تصمیم گرفتیم ـ بدون هیچ فکر سابق ـ که ما میرویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آنجا به طور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود؛ و خبرنگارها از اطراف عالَم هجوم کردند که گاهی روزی چندین مصاحبهها میشد؛ و خصوصاً از امریکا که مصاحبههایی با آنها شد. و آنها از همان جا پخش کردند به سراسر امریکا و به بعض از بلاد دیگر. و ما هم مسائل ایران را در آنجا روشن کردیم، به طوری که بسیاری از ابهاماتی که به واسطۀ تبلیغات سوئی که از طرف اجانب شده بود در آنجا رفع شد.
محمدرضا از قراری که به من گفتهاند سالی صد میلیون دلار برای تبلیغات گذاشته بود! و این تبلیغات دامنهدار در همه جا، در همه جای دنیا، بوده است بر ضد ملت و روحانیت. و اینها و بعد نفاق... خود او و دار و دستههای او. و ما در این چند وقتی که در
پاریس بودیم این مسائل را تقریباً حل کردیم؛ و این مصاحبات و نوشتهها و اینها مسائل را بر مملکتهای خارج، ملتهای خارج، روشن کرد. کمکم به واسطۀ همین مسائل و به واسطۀ قدرتی که خداوند بر ملت ایران عطا فرمود، با قدرت ایمان و وحدت کلمه قیام کردند. و تقریباً یک سال بعد از اینکه از 15 خرداد یک قتلعامهایی شد و آنچه شد، و ما به ترکیه و به عراق تبعید شدیم، تقریباً یک قدری غفلت حاصل شد؛ لکن عواملی پیدا شد که در یک سال ـ قبل از یک سال و نیم تقریباً ـ این عوامل باعث شد که ایران به حرکت آمد. و دنبال این حرکت بود که ما از عراق شروع کردیم؛ و بعد آمدیم و رفتیم فرانسه و از آنجا تعقیب کردیم. تمام مسائل که واقع شد ما مرهون منتِ ـ بعد از خدای تبارک و تعالی ـ این ملت ایران، و خصوصاً طبقۀ مستمندان، نه طبقۀ اشراف و اعیان و بالادستها، ما مرهون آنها هستیم. آنهایی که زن و مرد، صغیر و کبیر، در هر وقت که اقتضا میکرد در خیابانها میریختند و هیچ در مقابل مسلسلها ابا نداشتند؛ سینهها را باز میکردند و میگفتند: بزن. باید بگویم که گوشت و خون غلبه کرد بر تانک و مسلسل. و این قدرت خدای تبارک و تعالی بود.
من وقتی که مطالعه از وضعیت ایران و گسترش این مسئلۀ واحد، مطلب واحد که یک دولتِ اسلامیِ حق میخواهیم، وقتی که من از گسترش این در همۀ بلاد، از تهران تا آخرین مرز، مرزهای ایران در هر طرف، در هر ده، در هر قریه، من مطالعۀ این را میکردم، امیدوار شدم که مسئله یک مسئلۀ الهی است نه یک مسئلۀ بشری. بشر نمیتواند، با هرچه باشد، هر قدرت بیانی داشته باشد، نمیتواند اینطور نفوذ بکند که از این بچهای که تازه زبان باز کرده است تا آن پیرمردی که در مریضخانه خوابیده همه یک مطلب بگویند؛ همه فریاد بزنند در خیابانها، شب و روز فریاد بزنند، که ما استقلال و آزادی میخواهیم، رژیم سلطنتی نمیخواهیم و جمهوری اسلامی میخواهیم. من امیدوار شدم از این گسترش که این مسئله، مسئلۀ الهی است و خدای تبارک و تعالی در این مسئله پشتیبان است و پیروز خواهیم شد.
این معنا را من از همان اوایلی که یک قدری انقلاب زیاد شد و مردم هوشیار و بیدار شدند خیلی امیدوار بر آن بودم. و بحمداللّه شد. لکن نباید کسی بگوید که من کردم. البته اشعاری که آقا خواندند از نظر شعری بسیار خوب بود، لکن باید عرض بکنم که من کوچکتر از اینم که اینطور مطالب گفته بشود. این زاغهنشینها بودند که در خیابانها فریاد کردند و خون دادند و جوان دادند؛ و مادرهایی که چهار تا بچه داشتند سه تا بچههایشان رفته بود، باز میگفتند که این هم اگر برود برای خداست. آن چیزی که برای من خیلی امیدوار کننده است این روح تعاون و روح انسانیت و روح اسلامیت است که در ملت ایران شکوفا شد. این تحولی که در انسانها پیدا شد، از تحولی که در این رژیم پیدا شد بالاتر است. یک روز بود که اگر یک پاسبان میآمد در بازار تهران، که بزرگترین بازار ایران است، و میگفت که «4 آبان» است و باید بازارها تعطیل بشوند یا بیرق بزنند، احدی به خودش اجازه نمیداد که مخالفت کند. در ذهنش وارد نمیشد که با پاسبان مگر میشود مخالفت کرد! خدای تبارک و تعالی در مدت کمی همچو متحول کرد این ارواح طیبه را، همچو پشت و رو کرد این نفوس قدسیه را، که در خیابانها راه افتادند و فریاد کردند «مرگ بر این سلطنت پهلوی»! جلوی مسلسلها، جلو تانکها میپریدند روی تانکها و همان جا شعار میدادند. این تحول یک معجزۀ واضحی است که در یک مدت کوتاهی برای یک ملت، در همۀ اقشار، این تحول پیدا شد.
هر جای این مملکت وقتی که میرفتی مردم مقابل قوای انتظامیهای که مأمور بودند بِکُشند مردم را و درو کنند مردم را، ابداً اعتنا نمیکردند و شعارهای خودشان را، شعارهای اسلامی خودشان را میدادند.
این تحول روحی اعجابآور است. این تحول روحی باعث شد که این پیروزی از برای ملت ما حاصل شد. دعا کنید که خداوند این تحول را در همۀ ملتهای اسلام و مستضعفین پیش بیاورد، و خدای تبارک و تعالی مقدر فرماید که همه متحول بشویم. این تحول
روحی و این انقلاب اسلامی تحفهای است که خدای تبارک و تعالی از عالم بالا برای ملت ما به هدیه فرستاد و ما باید شکر خدای تبارک و تعالی را بکنیم؛ و از عهدۀ شکر بر نمیآییم. من باید شکر این نعمت را و شکر این رحمت را و شکر این محنتها را که ملت ایران کشیدند، شکر اینها را بکنم؛ و من از عهده برنمیآیم. آنها بودند که همۀ کارها را انجام دادند، و خدا بود که اینها را مؤید کرد. و قدرت خدا و قدرت ایمان ملت که در این اواخر شکوفایی پیدا کرد، این قدرت بود که با دست خدا یک سلطنت 2500 ساله را از ریشه کند؛ در صورتی که پشت سر او امریکا ایستاده بود، شوروی هم سِرّاً بود، و چین هم بود، انگلستان هم بود؛ تمام ابرقدرتها پشت سر او ایستاده بودند. و آن هم دارای همۀ سلاحهای مدرن بود و ملت ما دست خالی بود؛ تفنگ هم نداشت، هیچ نداشت! لکن قدرت ایمان بود، قدرت خدا بود. این تعجب ندارد که خدای تبارک و تعالی مقدر بفرماید یک ملتی که هیچ ندارد، هیچ سلاح ندارد، همین سلاح ایمان دارد، بر همۀ قدرتها غلبه بکند.
اینها کمکم عقب نشستند. ما در پاریس که بودیم، رفت و آمدهای زیاد، مخفی و بعضی وقتها آشکار بود برای اینکه ما را وادار کنند که دست برداریم. میگفتند هرچه میخواهید میدهیم، هر کاری بخواهید میکنیم. خود شاه ـ شاه سابق ـ به وسایل پیغام داد که من مملکت را تسلیم شما میکنم، و من همین شاهی باشم در صورت، و همۀ کارها در دست شما باشد. و من به او اعتنا نکردم. و این قدرت الهی بود که ما را کمک میکرد. رفت و باز تتمۀ قدرت باقی مانده بود. اینها باز کوشش کردند حتی به وسیلۀ جمهوری فرانسه ـ رئیس جمهور فرانسه ـ به من پیغام دادند که شما حالا زود است بیایید، به طور دلسوزی مثلاً! از طرف امریکا پیشنهاد کردند که حالا شما چند وقتی بایستی بمانید؛ حالا زودرس است رفتن شما! از طرف ایران باز همین معنا را گفتند؛ بعض افرادی که از همین طوایف بودند باز همین پیشنهاد را میکردند. و همین پیشنهاد اسباب این شد که من قصد کردم بیایم، هر چی میخواهد بشود بشود! من فهمیدم که این مسئله یک مطلبی است.
آنها میخواهند من را آنجا نگه دارند، و از اینجا توطئهها را تقویت کنند به طوری که دیگر هیچ نتوانیم کاری کنیم. من اعلام کردم که خواهم رفت. آنها بستند فرودگاهها را. همۀ فرودگاهها را بستند. ما صبر کردیم گفتیم که وقتی فرودگاه باز شد میرویم؛ باز بستند. باز گفتیم وقتی باز شد میرویم. آنها دیدند که خوب، بالاخره نمیشود تا آخر بسته باشد؛ ارعاب کردند. از این کارها. ما آمدیم. و وقتی که وارد شدیم ـ البته مرهون عواطف ملت ایران هستیم که از همه اطراف و اکناف آمده بودند و البته... بسیاری هم رفته بودند. به واسطۀ اینکه... لکن خود مردم تهران بودند. اینجا باز مبتلا شدیم به یک حرفهایی که بین ما و دولت که آمدیم... ما اعتنایی نکردیم به حرفهایشان و نخستوزیری خودمان تعیین کردیم، گفتیم که ما به واسطۀ ولایت شرعیه و به واسطۀ اینکه ملت به ما رأی داده است، ما شما را نخستوزیر میکنیم. دولت گفت که ما این نخستوزیر را توقیف میکنیم.[گفتیم]خوب بکنید، یکی دیگر میآید! بعد باز ارعابهایی، چیزهایی شروع شد. ما امر کردیم که وزرا[را]به وزارتخانهها راه ندهند و اَتْباع وزارتخانهها هم این را قبول کردند و راه نمیدادند. حتی تعبیر رئیس دولت این بود که تا این به طور شوخی، این نخستوزیری به طور شوخی است، ما کاری نداریم. اول گفته بود توقیف میکنیم؛ حالا یک خرده عقبتر رفت و گفت تا شوخی است ما حرفی نداریم، لکن اگر جدی بشود چه خواهیم کرد[1]ما کمکم گفتیم جدی بشود! امر منتهی شد به اینکه آن آدمی که میگفت که توقیف میکنیم و چه خواهیم کرد به واسطۀ خوی بیابانی که داشت. این خوی بیابانی بود که در شاپور بختیار بود و من هم این خوی بیابانی را میدانستم، که ما با اینها دیری است که سوابق داریم امر منتهی شد به اینکه ایشان جنایاتی کرد، کشتاری کرد. امر به کشتاری کرد به حَسَب اقرار خودش که در روزنامهها منعکس میشد، که با امر من است و ارتش کاری انجام نمیدهد الاّ به امر من.[2]
بعد او[شاه]فرار کرد و ما اعلام میکنیم که ملت ایران و همۀ ملتها که در خارج هستند، که این جانی را به ما تحویل بدهند.[هرکس]هر جا پیدا کرد این جانی را به ما تحویل بدهد. و این را اعلام خواهیم کرد. و همین هم اعلام است. و دوستان ما که در خارج ایران هستند، به آنها هم همین سفارش را میکنیم که او را هر جا پیدا کردند بگیرند و به ما اطلاع بدهند؛ تا ما بخواهیم از آن دولتی که آنجاست. و مطلب به آنجا رسید که آن آدمی که آن قدرت عظیم را داشت ـ ما با دست خالی و آنها با همه چیز، با پشتیبانی دولتهای ابرقدرت، ما با دست خالی لکن پشتیبانی خدای تبارک و تعالی بود ـ وضع این آدم به آنجا رسید که الآن هیچ یک از ممالک دنیا قبولش نمیکنند! الآن همان جایی که هست، همان رفیق شفیق خودش، که ملک حسن باشد، همین دیشب یا پریشب در روزنامه دیدم که او گفته ما او را به عنوان شاهی قبول نداریم! و دولتهای دیگر هم گفتند ما او را نمیپذیریم. اخیراً مثل اینکه امریکا گفته است میپذیریم. بپذیرند یا نپذیرند، ما او را خواهیم آورد و خزاینی که در خارج دارد. و نمیدانید آقا چه چیزهایی اینها چپاول کردند از ما و رفتند.
الآن مملکتی که در دست ماست مملکتی است که از هم ریخته است. همه چیزش را اینها خراب کردند و رفتند. این نفت که باید به نفع ملت صرف بشود، این نفت را با اسم اینکه ما اسلحه میدهیم بردند و اسلحهای که دادند اسلحهای بود که برای خود امریکا و پایگاه درست کردن برای آنها در مملکت ما بود، نه اینکه اسلحه مال ماست. ما نمیتوانیم[استفاده]کنیم این اسلحهها را. این مال خود امریکاست در اینجا. به عنوان اینکه پول نفت را ما داریم به این اسلحه میدهیم، اینجا پایگاه درست کردند که در مقابل شوروی اگر یکوقت جنگی شد پایگاه داشته باشد. اینطور خیانتها اینها کردند. شاید اکثریت ملت این مطلب را نداند، خیال کند که نه اسلحه دادند. منتها اسلحه به درد ما
نمیخورد. البته آن هم خیانت بود که نفت را بدهند اسلحه بخرند ـ اسلحهای که به درد ما نمیخورد... لکن مسئله این بود که هم عوض را آنها بردند هم معوض را! هر دو توی جیب آنها بود. آنکه باید در اینجا اگر بخواهد پایگاه درست کند و برخلاف همۀ موازین دنیا بخواهد پایگاه درست کند باید میلیونها، بیلیونها دلار به ما بدهد تا اجازه بدهیم که در اینجا یک پایگاه درست کند، او نفت ما را برد و پایگاه درست کرد! خیانتهای اینها اینطور بود. ما نمیتوانیم خیانتهای اینها را بشمریم. خدای تبارک و تعالی احاطه دارد. و بعدها هم کمکم اشخاصی که مطلع بر این مسائل هستند، و بر همۀ مسائل هم مطلع نیستند، بعدها هم کمکم کشف خواهد شد. در هر صورت تا اینجا رسیده است. و الآن پریشانی زیادی در این مملکت به واسطۀ خیانتهایی که اینها کردند هست. ارتش ما را غیر ملی و متکی بر غیر تربیت کردند. اقتصاد ما را بکلی شکست دادند. و ما الآن در همه چیز محتاج[یم]به اینکه از خارج بیاوریم. در صورتی که مملکت ما اگر یک اُستانش درست کشت میشد، برای همۀ ما کفایت میکرد. ما صادرکننده بودیم، و امروز همۀ چیزها را احتیاج به خارج داریم. دامداری ما را از بین بردند. مراتع ما را، مراتع بسیار غنی ما را ـ که وقتی آمده بودند از طرف ملکۀ انگلستان، اینطور که نقل کردند، برای مطالعۀ آن مراتعی که بنا بود به او بدهد، گفته بودند غنیترین مراتع دنیاست برای دامداری ـ این را دادند به دیگران. مراتع ما را «ملی» کردند یعنی از دست ملت گرفتند و دادند به اجانب! جنگلهای ما را «ملی» کردند و آنها را دادند به اجانب. اگر کسی بخواهد آن جنایات و خیاناتی که این سلسله کردند، و خصوصاً این دومی[محمدرضا شاه]، این جنایات و خیاناتی که این شخص بر ملت ما کرد بخواهد بنویسد و بگوید، طولانی خواهد بود. و من امیدوارم که مطلعین، آنهایی که اطلاع بر این مسائل دارند، و کسی نداریم که به همۀ مسائل مطلع باشد، آن مقداری که مطلع هستند، امیدوارم که بنویسند و بگویند تا دنیا بداند ما چه ابتلایی داشتیم. و الحمدللّه امروز دست آنها و دست اربابهایشان کوتاه شده است، و امیدها[یشان]هم باید بریده شود. نباید خیال کنند که اگر چنانچه یک قدری سستی پیدا شد، ما باز خواهیم آمد. خیر در ایران دیگر سستی پیدا نمیشود. ملت ما بیدار است و
هوشیار است، و هوشیار شد. بچههای کوچک ما هم الآن بیدار شدهاند. و یک همچو ملتی را اگر چنانچه اتکا به خدا بکند، کسی نمیتواند شکست بدهد؛ چنانچه نتوانستند.
و من از ملت خودم و از همۀ شما و از همۀ ملتهای مُسْلم میخواهم که اتکال به خدا بکنید؛ در همۀ کارها اتکال به خدا بکنید. قدرتها در مقابل قدرت خدا هیچ است، قوهها در مقابل قوه الهی نابود است. اتکال به خدا بکنید، غلبه به هر چیز میکنید. پیغمبر اسلام با آنکه یک نفر بود در مقابل همۀ دشمنها، با اتکال به خدا غلبه کرد بر همه. و وقتی وارد مکه شد ـ مکهای که او را آنقدر زجر داده بودند ـ وارد مکه شد، پیروزمندانه با فتح، با نصر وارد شد و دنیا را روشن کرد. نهضت رسول اکرم نهضت انسانی بود، نهضت الهی بود؛ مثل قدرتهای دیگر نبود که شیطانی است[و]برای منافع شخصی یا برای دولتداری قیام کردند و آدمکشی میکنند. خیر، یک قدرت الهی دنبال این بود. تعلیمات الهی بود که ملتهایی که به سنگ پرستی و بتپرستی و آتش پرستی و بدتر از اینها مبتلا بودند، اینها را... موحد کرد، و نور توحید و پرچم توحید را بر همۀ ممالک اسلام سایهافکن کرد. برای اینکه اتکالش به خدا بود، جبرئیل امین پشت سرش بود. شما هم اتکال به خدا کنید تا جبرئیل امین پشت سر شما با شما همراه باشد، فرشتگان با شما همراه باشند. من امیدوارم که همۀ ملتهای اسلام که به واسطۀ تبلیغاتی که، فعالیتهایی که از اجانب شد و اینها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند. یک دولت بزرگ اسلامی، یک دولت زیر پرچم «لاالهالااللّه» تشکیل بدهند و این دولت بر همۀ دنیا غلبه بکند. خداوند همۀ شما را تأیید کند. موفق باشید؛ مؤید باشید.
والسلام علیکم و رحمةاللّه